به گزارش ایسنا، پارسا جعفری، کارشناس روابط بین الملل در یادداشتی با عنوان " استراتژی مهار و مدیریت بحران ایران در ساختار سیاست خارجی آمریکا" نوشت: ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ بحرانهای بینالمللی در روﯾﮑﺮد آﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ، ﺗﻠﻔﯿﻘﯽ از یکجانبهگرایی و چندجانبه گرایی اﺳﺖ ﮐﻪ با هدف ﺗﺤﻘﻖ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﻠﯽ و ﻧﻔﻮذ اﺳﺘﺮاﺗﮋیک به وسیله ظرفیت سازمانهای دولتی و ﻏﯿﺮدوﻟﺘﯽ، دﯾﭙﻠﻤﺎﺳﯽ دوجانبه و ﭼﻨﺪﺟﺎﻧﺒﻪ و قابلیتهای ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺑﻪ اﺷﮑﺎل و انحاء ﻣﺨﺘﻠﻒ ﭘﯿﮕﯿﺮی میشود.
این کشور، بهعنوان ﺗﻨﻬﺎ اﺑﺮﻗﺪرت باقیمانده از دوران ﺟﻨﮓ ﺳﺮد ﻫﻤﭽﻨﺎن در ﭘﯽ ﺳﯿﻄﺮه برجهان اﺳﺖ، به گونه ای که در اﯾﻦ ﺷﺮاﯾﻂ آمریکا ﻫﻢ بحرانآفرین اﺳﺖ و ﻫﻢ در ﭘﯽ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ بحرانهاست. از لحاظ منطق فکری و راهبرد کلان، هر دو حزب عمده آمریکا رویکرد یکسانی نسبت به مدیریت بحرانهای بینالمللی دارند، اما به لحاظ روشها با یکدیگر تفاوتهایی دارند؛ به این صورت که دموکراتها برای نیل به مقاصد خود، بیشتر بر روی طرق مسالمتآمیز و چندجانبه گرایی تأکید دارند و از طرق سختافزاری بهعنوان اهرمی مکمل برای فنون نرمافزاری بهره میگیرند. در مقابل، طیف محافظهکار معتقد هستند که اقدامهای سختافزاری و یکجانبهگرا با منافع ملی آمریکا و مقاصد این کشور هم سویی بیشتری داشته و از این طریق میتوان به نحو بهتر و مؤثرتری بحرانها را مهار و مدیریت نمود.
در چهار دهه اخیر، ایالات متحده در راستای مهار و مدیریت بحران جمهوری اسلامی ایران، سه راهبرد موازنه منفی، چندجانبه گرایی تنبیهی و یکجانبه گرایی بر مبنای فشار حداکثری، در سه لایه نفوذ منطقه ای، تسلیحاتی و هسته ای را دنبال کرده است. در بعد منطقه ای راهبرد موازنه منفی در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی با تحریک عراق به جنگ با ایران جهت تضعیف و مهار هر دو نیروی چالشگر منطقه ای اجرایی شد. راهبرد چندجانبه گرایی اغلب در دستورکار دموکرات ها قرار داشته است و در دوره اوباما اوج به کارگیری این راهبرد را شاهد بودیم، به گونه ای که قطعنامه های 1747 و 1929 شورای امنیت مهمترین دستاورد دموکرات ها در قالب راهبرد چندجانبه گرایی جهت مهار جمهوری اسلامی ایران بوده است. با خروج ترامپ از توافقنامه برجام، راهبرد چندجانبه گرایی تنبیهی به یکجانبه گرایی بر مبنای فشار حداکثری در بعد نرم افزاری و تهدیدات سخت افزاری چرخش پیدا کرد.
در قالب راهبرد مهار منطقه ای جمهوری اسلامی ایران، جمهوری خواهان و به ویژه شخص ترامپ در سال های اخیر همواره در قالب حمایت از راهبرد مهار منطقه ای موجود، با برجسته سازی ابزارها و تهدیدات نظامی (جنگ محدود) تلاش کرده اند تا در راستای راهبرد فشار حداکثری و بهره گیری از یکجانبه گرایی محدود نظامی (از جمله ترور سردار شهید سلیمانی)، به کاهش نفوذ منطقه ای ایران در معادلات قدرت منطقه ای و به خصوص در سوریه و عراق اقدام نمایند. در مقابل، دموکرات ها و به ویژه شخص بایدن بر این باورند که تضعیف همکاری با متحدین منطقه ای آمریکا در قالب رویکرد یکجانبه گرایی و رهاسازی آنها، علاوه بر اینکه سبب بی اعتبار شدن تعهدات آمریکا و افزایش هزینه های مهار ایران شده، افزایش نفوذ منطقه ای و ژئوپلیتیکی تهران تا مرزهای رژیم صهیونیستی شده و استراتژی فشار حداکثری جمهوری خواهان را با مقاومت حداکثری خود با شکست مواجه کرده است. این دیدگاه مورد حمایت جدی دموکرات هایی چون بایدن و نانسی پلوسی نیز قرار گرفته است.
در بحث صنایع دفاعی ایران، هر دو حزب ایالات متحده ادراک تهدیدآمیز بالایی از توانایی های تسلیحاتی و موشکی جمهوری اسلامی ایران دارند به گونه ای که آن ها توسعه فناوری موشکی و انتقال تسلیحات پیشرفته به ایران را بر هم زننده ثبات مدنظر خود در منطقه غرب آسیا دانسته و آن را برای امنیت ملی آمریکا و متحدین منطقه ای خود تهدیدآمیز تلقی می کنند. با این وجود آنچه که در بحث مدیریت بحران تسلیحات دفاعی ایران محل اختلاف دیدگاه دموکرات ها و جمهوری خواهان بوده است، تکنیک مهار تسلیحاتی جمهوری اسلامی ایران در قالب مهار فرابرجامی و مهار درون برجامی است. مهار تسلیحاتی جمهوری اسلامی ایران در راهبرد فشار حداکثری جمهوری خواهان و در چارچوب مهار یکجانبه فرابرجامی با استفاده از فشار اقتصادی و تهدید مشتریان و فروشنده های سلاح به جمهوری اسلامی ایران دنبال می شود. دموکرات ها با اشاره به حمله تلافی جویانه موشکی ایران به پایگاه های نظامی آمریکا در عراق و از نظر آنها، تهدید نظامی ایران علیه متحدین منطقه ای آمریکا، سیاست مهار تسلیحاتی ترامپ را شکست خورده دانسته و مهار تسلیحاتی ایران در قالب بازگشت به برجام و تقویت سازوکارهای مهار تسلیحاتی از طریق توافقات چندجانبه جدید را به صورت ضمنی مطرح کرده اند.
مهار برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران یکی از مهمترین حوزه های اختلاف دموکرات ها و جمهوری خواهان در سال های اخیر بوده است. دونالد ترامپ و جمهوری خواهان طرفدار وی با ضعیف دانستن مذاکره پیش از درهم شکستن توان اقتصادی و راهبردی جمهوری اسلامی ایران، حاصل مذاکره برابر و استفاده بیش از اندازه از ابزار دیپلماسی را تنفس مصنوعی و امتیاز دهی به جمهوری اسلامی ایران دانسته و تنها راه حل پایان دادن به تهدیدات تسلیحاتی- هسته ای و منطقه ای ایران را قرار دادن این کشور در بن بست راهبردی و خفگی اقتصادی می دانند.
دموکرات هایی مانند بایدن بر این باور هستند که راهبرد فشار حداکثری ترامپ نه تنها به امتیازگیری از جمهوری اسلامی ایران منجر نشده است، بلکه توانایی ایران را در بسیج افکار عمومی داخلی جهت مقاومت در برابر راهبرد فشار حداکثری آمریکا و همچنین تشدید فعالیت های غنی سازی و کاهش زمان دسترسی جمهوری اسلامی ایران به سلاح هسته ای، کاهش اعتبار آمریکا نزد متحدین منطقه ای و سایر قدرت های جهانی به دلیل یکجانبه گرایی انزواطلبانه دولت ترامپ، و همچنین شکست راهبرد فشار حداکثری ترامپ به دلیل عدم حضور ایران بر سر میز مذاکرات مجدد، را منجر شده است. در منطق راهبرد چندجانبه پیشنهادی بایدن که به نوعی امتداد چندجانبه گرایی سیاست خارجی دوران اوباما است، امتیازگیری پلکانی و مطرح کردن راهبرد چندجانبه گرایانه با متحدان اروپایی براساس بازگشت به توافقنامه برجام، و قرار دادن جمهوری اسلامی ایران همچنان در فضای مارپیچ بحران خواهد بود، با این امید که در چارچوب توافق نامه برجام به فرسودگی راهبردی موجود آمریکا در برابر ایران پایان دهند.
با واکاوی راهبرد و رویکرد سیاست خارجی دو حزب دموکرات و جمهوری خواه واضح است که علی رغم شباهت های بسیاری بین آن ها در حوزه کاهش نقش و نفوذ جمهوری اسلامی ایران، اما در بحث راهبرد مهار و مدیریت بحران ایران تفاوت های این دو حزب قابل توجه بوده است. استفاده از ابزار دیپلماسی با استفاده از رویکرد چندجانبه گرایی، گزینه مطلوب دموکرات ها بوده است و در سمت دیگر جمهوری خواهان به دنبال ناتوان سازی و تسلیم جمهوری اسلامی ایران با استفاده از راهبرد فشار حداکثری و در مرحله بعد امتیازگیری حداکثری در میز مذاکره هستند. در حقیقت فصل مشترک ادراک مبتنی بر تهدید هر دو حزب، مهار ایران با استفاده از ابزارهای تحریم و مذاکره است، اما آنچه فصل تمایز این دو حزب را تشکیل می دهد همزمانی و ناهمزمانی بهره گیری از ابزار دیپلماسی و تحریم است.
انتهای پیام