به گزارش ایسنا، روزنامه شرق نوشت: «فوتبال ایران بیمار است و حال خوشی ندارد. این بیماری از تیمهای پایهای گرفته تا سطح ملی، ریشه دوانیده و در سالهای اخیر، حالش وخیمتر شده است. اگر کسی ادعایی غیر از این کند، احتمالا جزئی از اعضای کنونی فدراسیون فوتبال است و بیش از آن که دلسوز این رشته پرطرفدار باشد، به دنبال توجیه مدیریت عجیبوغریبی است که در چند سال اخیر بر فدراسیون حاکم بوده است. عده قلیلی هستند که نمیخواهند بپذیرند فوتبال ایران زمین خورده است. احتمالا در بین همان عده، افرادی که از قرارداد ننگین مارک ویلموتس دفاع میکنند هم دیده میشود؛ همانهایی که همچنان منتظرند معجزهای رخ دهد و ساختمان فدراسیون فوتبال به دلیل بدهی به مزایده گذاشته نشود. شاید آغاز این مطلب، از سوی همین افراد، نادیدهگرفتن حقیقت یا دست کم، نادیدهگرفتن بخشی از حقیقت تلقی شود ولی حتی اگر این نقیصه در شروع پررنگ باشد، بهتر است فقط به چند موضوع که به صورت تیتروار در ادامه میآید، عمیقتر فکر کنند: تکلیف فدراسیون فوتبال با غرامت ۶.۲ میلیون یورویی که قرار است به مارک ویلموتس پرداخت شود، به کجا کشیده شد؟ دو میلیون یورویی که در زراعتبانک ترکیه به حساب ویلموتس واریز شد از کجا تأمین شد؟ پول شستا که هنوز پرداخت نشده از چه محلی تأمین میشود؟ چرا وضعیت صعود تیم ملی به جام جهانی به اما و اگر کشیده شده است؟ چرا تیم ملی جوانان و نوجوانان در آسیا از گروهشان صعود نکردند؟ چرا تیم ملی زنان ایران از رنکینگ فیفا حذف شد؟ چرا تیم فوتبال ساحلی از گروهش در جام ملتها حذف شد؟ شاید آنهایی که از بدنه فدراسیون کنونی باشند، از شنیدن پاسخ مشترک به بخش زیادی از این سؤالات خوششان نیاید ولی واقعیت این است که مسبب تمامی جنجال و ابهامات به وجود آمده در فوتبال ایران در دو کلمه خلاصه میشود: «مدیریت ضعیف».
حالا بهتر است اصلیترین سؤال در این زمینه پرسیده شود. چرا مدیران ضعیفی که فوتبال ایران را در طول چند سال اخیر به زمین زدهاند، دوباره میخواهند برای پستهای کلیدی فدراسیون فوتبال اقدام کنند؟ آیا «منفعتی» هنگفت در پستهای مختلف فدراسیون فوتبال انتظار این افراد را میکشد یا این که «شوق خدمت» چنان وجودشان را آکنده کرده که طاقت سپردن صندلی به نفر و تفکر جدید را ندارند؟ بازی دوگانه و عجیب این افراد و اصرارشان مبنی بر بقا در ترکیب فدراسیون آتی چنان مبهم شده که حتی قوانین پارلمانی وضعشده را فقط به کلام، ارزشمند توصیف میکنند و به عمل، بیارزش جلوه میدهند. میگویند مطمئنا و صد درصدی به قوانین وضعشده در این کشور پایبند هستند ولی مشخص نیست که چرا وقتی پای قانون عدم بهکارگیری بازنشستهها به میان میآید، زمین و زمان را به هم میدوزند تا قانون را دور بزنند و به کار در فدراسیون ادامه دهند. دوگانگی در برخورد با اتفاقات، از سوی این افراد چنان پررنگ شده که نمیشود توصیف چندان راحتی برایش آورد. حالا حتی با آن که پیشتر هشدار داده شده که بازنشستهها نمیتوانند در انتخابات فدراسیون فوتبال شرکت کنند ولی عجیب آن که همین افراد در صف اولِ پستهای موجود در فدراسیون فوتبال قرار گرفته و نامنویسی کردهاند. در این بین مشخص نیست مسعود سلطانیفر، برای چه کسی توضیح میدهد که بازنشستهها نباید در انتخابات فدراسیون فوتبال شرکت کنند. وزیر ورزش همین چند روز پیش در بخشی از گفتوگویش با ایسنا درباره حضور بازنشستهها در انتخابات پیش روی فدراسیون گفت: «فدراسیون فوتبال، مانند سایر فدراسیونها به عنوان یک مؤسسه عمومی غیر دولتی دارای استقلال، ملزم به رعایت قوانین و مقررات داخلی کشور است و طبیعتا در رابطه با مسئولیتهایی که در هیاترئیسه به عنوان شغل تلقی میشود، حتما باید قانون ممنوعیت بهکارگیری بازنشستگان اجرا شود و این دسته افراد نمیتوانند در این انتخابات حضور داشته باشند.»
احتمالا مثل دفعات بیشمار قبلی، وزیر و نمایندههای مجلس، این حرفها را برای خوشامد رسانهها میگویند؛ وگرنه بعید است عزمی جدی برای حذف عدهای که قانون هم جلودارشان نبوده، وجود داشته باشد. البته که در این بین، بعید است بازنشستگی ایراد چندانی وارد کند؛ چهبسا که هنوز هم مدیران قدیمی بدنه ورزش وجود دارند که توانایی احیا و زندهکردن فدراسیون بیروح فوتبال را دارند. مشکل اصلی در این بین نه بازنشستگی افراد بلکه «تفکرات بازنشسته»ای است که دیگر جوابگوی فوتبال ایران نیست؛ برخلاف افراد بازنشسته، تفکر بازنشسته سن و سال نمیشناسد و خطرش در هر سنی میتواند گریبان مدیران را بگیرد. حالا نکته عجیب این که در مورد عدهای از کاندیداهای پستهای مختلف در فدراسیون فوتبال آتی، هر دو مشخصه به طور همزمان وجود دارد: هم این که بازنشسته هستند و هم این که تفکراتشان بازنشسته شده و خلاقیت و نوآوری ندارند. اگر این افراد ادعایی غیر از این دارند، بهتر است کارنامه چند سال اخیرشان در فوتبال را نه بین خودیها که در صحنهای عادل، بررسی کنند؛ شاید ماحصل بررسی عادلانه کارنامهشان در سالهای اخیر، این امید را به وجود بیاورد که بالاخره بیخیال شوق خدمت شوند و صندلیشان را به «نفر» و «تفکر» جدیدی بدهند.»
انتهای پیام