به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «خبر درگذشت «والری ژیسکاردستن» رییسجمهوری پیشین فرانسه برای ایرانیان متفاوت است چون یادآور مهمترین مقطع تاریخ معاصر ایران – انقلاب ۱۳۵۷ – است. اگر غیر از این بود دلیلی بر این تأمل نبود؛ چرا که از پایان ریاست جمهوری او در فرانسه قریب ۳۰ سال میگذرد. (هنگام سفر امام خمینی به فرانسه در ۱۳ مهر ۱۳۵۷ والری ژیسکار دستن رییسجمهوری فرانسه بود البته به عنوان یک شهروند عادی و ایرانیان هم نیاز به اخذ ویزا نداشتند.)
در نگاه سلطنتطلبان، خروج محمدرضاشاه از کشور در ۲۶ دی ۱۳۵۷ نه به خاطر انقلابی مردمی و راهپیماییهای عظیم و خواست مردم ایران برای گذار از سلطنت مطلقه که «اخراج» در پی تصمیم کنفرانس «گوادلوپ» بود. به این معنی که رهبران ۴ کشور غربی (آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلستان) در جزیرۀ «گوادلوپ» رأی به خروج شاه دادند و او هم رفت.
از این رو نام والری ژیسکار دستن یادآور سفر امام خمینی، رهبر فقید انقلاب ایران به پاریس است و نام او با کنفرانس گوادلوپ در دی ماه ۵۷ گره خورده ولی برخی مایلاند تاریخ را وارونه بخوانند و کنفرانس گوادلوپ را در ابتدای قضیه قرار میدهند نه انتهای آن و انگار انقلاب ایران با گوادلوپ شروع شده است.
برای پاسخ به این ابهامات، طرح این نکات میتواند مفید باشد:
۱. کنفرانس گوادلوپ از ۱۴ تا ۱۷ دی ۱۳۵۷ (۴ تا ۷ ژانویۀ ۱۹۷۹) در جزیرۀ فرانسوی گوادلوپ (در دریای کاراییب) برگزار شد. یک گردهمایی غیر رسمی که پیشنهاد دهندۀ آن والری ژیسکار دستن بود و جیمی کارتر، رییس جمهوری آمریکا، هلموت اشمیت، صدراعظم آلمان و جیمز کالاهان، نخست وزیر بریتانیا نیز در آن شرکت داشتند.
موضوع این کنفرانس هم فقط ایران یا رفتن و نرفتن شاه نبود. مطابق اسناد و گزارش مطبوعات آن زمان قرار بود در این سه روز دربارۀ ۷ موضوع رایزنی کنند:
نآرامیهای ایران، جنگ کامبوج، خشونت در آفریقای جنوبی، نفوذ روزافزون شوروی در خلیج فارس، کودتای کمونیستی در افغانستان، ناآرامی در ترکیه و ایجاد جمهوری دموکراتیک در یمن.
دغدغۀ اصلی رهبران غربی (آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلستان) هم گسترش نفوذ شوروی و کمونیستها بود و دربارۀ ایران نیز نگران بودند کار به دست شوروی بیفتد.
ژیسکار دستن در خاطرات خود نوشته است:
«من از کالاهان - نخستوزیر انگلیس - خواستم نظریات خود را دربارۀ ایران بیان کند. تحلیل واقعبینانهای ارایه داد و گفت کار شاه تمام است و راه حلی برای تغییر اوضاع وجود ندارد. این که ارتش هم بتواند نقش جایگزین ایفا کند مورد سؤال است. چون ارتش تجربۀ سیاسی ندارد و افسرانی آن را اداره میکنند که به شاه وفادارند.»
در واقع کار شاه قبل از آن تمام شده بود و در گودالوپ در واقع دربارۀ ماندن یا رفتن شاهی نظر دادند که کارش تمام شده بود نه آن که آنان کارش را تمام کنند. به زمان آن باید دقت کرد: ۱۴ تا ۱۷ دی ۱۳۵۷ است نه مرداد یا آبان.
۲. خود شاه البته در کتاب «پاسخ به تاریخ» چنین نوشته است:
«از ماه دسامبر - اواخر پاییز - فشار برای بیرون رفتن من از کشور شروع شد. شرط اولیۀ من استفاده از تعطیلات بود. چند تن از خارجیان به عنوان بازدید به ایران آمدند و از من درخواست کردند از کشور خارج شوم. به گمانم در کنفرانس گوادلوپ، فرانسه و آلمان، با پیشنهاد انگلیس و آمریکا در اخراج من موافقت کردند. کنفرانس گوادلوپ به منزلۀ یالتای خاورمیانه منتها بدون حضور شوروی بود.»
بدین ترتیب روشن میشود که انگارۀ «اخراج» ساخته و پرداختۀ خود شاه است. از شاه نمیتوان پرسید اما خودمان میتوانیم مقایسه کنیم که مگر بعدها پوتین به صدام حسین نگفت: از عراق برو؟ رفت یا ماند؟ مگر حُسنی مبارک، مصر را ترک کرد؟ حتی اجازه نداد همسرش برود. به زندان افتاد و آزاد شد و در همان مصر درگذشت.
شاه البته چهبسا پاسخ میداد: برای جلوگیری از خونریزی بیشتر یا همان تعبیر مشهور «ایران، ایرانستان نشود». در این حالت نیز چرا از خود یک «اخراجی» را تصویر میکند نه کسی که داوطلبانه رفته یا چارهای نداشته؟
اگر واقعا دسیسۀ خارجی بوده و تحت فشار رهبران غرب رفته بود، چرا در ۱۴ آبان ۱۳۵۷ انقلاب را به رسمیت شناخت و گفت: «من صدای انقلاب شما را شنیدم» و وعده داد «با فساد مبارزه میشود» و «اشتباهات گذشته تکرار نخواهد شد.»
جالب این که تا آن زمان حتی آیتالله خمینی از لفظ «نهضت» یا «جنبش» و نه «انقلاب» استفاده میکرد. چون انقلاب، مفهومی دینی نیست و یادآور انقلاب فرانسه است. اما شاه گفت: «من صدای انقلاب شما را شنیدم.» در حالی که لفظ انقلاب را طی ۱۵ سال قبل، تنها و تنها برای «انقلاب سفید» - اصلاحات ارضی - به کار میبُرد. اگر «انقلاب»ی در کار نبود پس او صدای کدام انقلاب را شنید و امیر عباس هویدا، نخست وزیر ۱۳ ساله و ارتشبد نصیری، رییس ساواک را به زندان انداخت و اگر بود چرا کنفرانس گوادلوپ – دو ماه بعد از آن پیام – را در «اخراج» خود مؤثر میداند؟
۳. رسانههای سلطنتطلب تاریخ را از جلو به عقب روایت میکنند؛ حال آن که در نگاه تاریخی انقلاب ضد سلطنتی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید و بعد جمهوری اسلامی ایران مستقر شد. استقرار رسمی البته دو ماه بعد و در پی همهپرسی ۱۰ و ۱۱ فروردین ۱۳۵۸ صورت پذیرفت. از این رو نمیتوان اتفاقات ۴۲ ساله را به انقلاب نسبت دهیم. بله، اگر انقلاب نشده بود جمهوری اسلامی هم تشکیل نمیشد. اما انقلابها بیشتر وجه «سلبی» دارند و جنبههای «ایجابی» مربوط به بعد است.
۴. کسانی برای آن که برای تئوریهای خود شاهد بیاورند به سفر رهبر انقلاب به پاریس اشاره میکنند. حال آن که امام به خاطر فشارهای حکومت عراق به کویت رفت و چون نپذیرفتند به کشوری دیگر باید سفر میکرد. در میان کشورهای اسلامی گزینهها فراوان نبود. لیبی به خاطر ماجرای امام موسی صدر امن نبود و تنها سوریه مطرح بود.
سفر به فرانسه اما نیاز به روادید نداشت. بله، در آن زمان ایرانیان بدون ویزا یا روادید میتوانستند به فرانسه بروند و احتمالا صادق قطبزاده با دکتر ابراهیم یزدی مطرح کرده بود و با پیشنهاد او فرانسه انتخاب شد.
امکان ارتباط گسترده با رسانهها هم البته بود ولی اصل موضوع این بود که ویزا نمیخواستند. اتفاقا ژیسکار دستن به صراحت نوشته اوایل حتی [امام] خمینی را خوب نمیشناخته و هرگز تصور نمیکرده حضور او کانون توجه جهانیان شود «و به دلیل این که فرانسه محل فعالیتهای انقلابی و رادیکال نیست، قصد داشتم او را اخراج کنم اما شاه معتقد بود نگاه داشتن او در فرانسه بهتر از عراق یا لیبی است.»
ممکن است گفته شود شاه چگونه چنین حرفی زده در حالی که امام در فرانسه تریبون جهانی پیدا میکرد؟ ژیسکار دستن اما گفته و فراموش نکنیم که در پاییز ۱۳۵۷ شاه به کلی قافیه را باخته بود. عقل منفصل او - اسدالله علم - چند ماه قبل درگذشته و شاه تنها و خسته و به همه حتی فرح و نزدیکان او (رضا قطبی و سیدحسین نصر) بدبین بود و میپنداشت قصد دارند او را به خارج بفرستند تا ولیعهد را از آمریکا برگردانند و در این فاصله و قبل از سن قانونی، فرح عهدهدار امور شود.
مصرف داروهای سرطان نیز قدرت تصمیمگیری را از او سلب کرده بود.
پس این افسانه است که آقای ژیسکار دستن امام را به فرانسه برد و در گوادلوپ، نسخۀ شاه را پیچیدند تا برود. جالب این که در این نگاه جیمی کارتر را هم مقصر میدانند که بحث حقوق بشر را پیش کشید. بله، هم فرانسه و هم آمریکا نگران بودند سرکوبها و بیتصمیمیهای سال ۵۷ میدان را به کمونیستها بدهد.
روزنامۀ اطلاعات در ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ و پیش از پیروزی انقلاب به نقل از «دریاسالار استانفیلد ترنر» - رییس «سیا» - در گفتوگو با تلویزیون «انبیسی» نوشت: «اوضاع ایران مانند یک رشته آتشفشان جوشان بود ... ما پیشبینی نمیکردیم یک مرد ۷۸ سالۀ روحانی که ۱۴ سال در تبعید بوده عامل گردآمدن همۀ این عوامل بشود و ما را ناگهان با آتشفشان عظیم در حال تبدیل به یک انقلاب ملی رو به رو کند.»
همۀ اینها نشان میدهد دغدغۀ اصلیشان دخالت شوروی - مانند افغانستان - و روی کار آمدن کمونیست ها بوده و وقتی شاه از اداره ناتوان شد و میدانستند بیمار است طبعاً نمیتوانستند روی او همچنان حساب کنند.
۵. نقش اطرافیان امام خمینی در قانع شدن رییسجمهوری فرانسه به رفتن شاه را نمیتوان نادیده انگاشت. همین که چهرههای ضد کمونیستی چون صادق قطبزاده، ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنیصدر و حسن حبیبی نزدیکترین کسان به رهبری انقلاب بودند به رهبران غرب اطمینان میداد که در غیاب شاه، کار به دست کمونیستها نمیافتد؛ خاصه این که خود امام هم یک رهبر مذهبی بود.
برای غرب مهم این بود که جریان نفت قطع نشود و کمونیستها روی کار نیایند و قطبزاده با ارتباطات وسیع خود در فرانسه ژیسکار دستن را مجاب کرده بود که انقلابیون، مارکسیست نیستند.
۶. به کسانی که ژیسکار دستن را به طراحی متهم میکنند میتوان گفت فرانسه چه نفعی از حذف شاه داشته در حالی که رابطۀ بسیار نزدیکی با شاه داشت و وقتی رییسجمهور شد اولین مهمان خارجی او شاه بود و خودش هم تا کنون آخرین رییسجمهوری فرانسه است که به ایران آمده است.
سیل کالاهای لوکس فرانسوی به خاطر فوران درآمدهای نفتی در آغاز دهۀ ۵۰ خورشیدی روانۀ ایران شد و کارمندان ساده هم برای سفر تفریحی به فرانسه میرفتند بینیاز از اخذ ویزا. حقوق یک کارمند ۵۰۰۰ تومان در ماه بود و در سال ۵۵ می شد با این حقوق به فرانسه سفر کرد. (هزینهها را باید با متوسط حقوق مقایسه کرد.)
پس امام خمینی تنها ایرانیای نبود که بدون روادید به فرانسه رفت؛ کما این که پس از استقرار امام در نوفل لوشاتو شخصیتهای سیاسی به سادگی به فرانسه سفر میکردند.
۷. چنان که گفته شد ژیسکار دستن در مقابل عمل انجام شده قرار گرفت و بعد از اوجگیری فعالیتهای امام باز برای شاه پیام فرستاد اگر بخواهد امام را اخراج میکند اما شاه این بار گفته بود: ما در زبان فارسی ضربالمثلی داریم که میگوید: صلاح مملکت خویش را خسروان دانند.
۸. سنت میزبانی مخالفان را فرانسه پس از انقلاب ایران هم ادامه داده؛ کما این که ۴۰ سال است اولین رییسجمهوری ایران مانند ۱۳ سال قبل از آن در فرانسه زندگی میکند. شاپور بختیار و حتی مسعود رجوی هم در فرانسه بودند.
در سال ۶۰ وقتی فرانسوا میتران جانشین ژیسکار دستن شد و پیام تبریکی برای محمدعلی رجایی، رییسجمهوری جدید ایران فرستاد شهید رجایی به جای تشکر پاسخ بلند بالایی برای او فرستاد و او را به دو رویی متهم کرد و پرسید: چگونه هم به من تبریک می گویید و هم عوامل ترور (اشاره به ۷ تیر ۶۰) را پناه دادهاید؟ گویا امام تنها در این مورد او را سرزنش کرد که پاسخ پیام تبریک، تشکر دیپلماتیک است نه بیانیه. واقعیت این است که رهبر انقلاب سه سال قبل را به خاطر داشت و میدانست فرانسه چه سیاستی دارد.
کوتاه این که امام خمینی در دوران ریاستجمهوری ژیسکار دستن به فرانسه رفت و کنفرانس گوادلوپ هم به پیشنهاد او برگزار شد و خروجی آن ضرورت خروج شاه بود و تنها ۹ روز بعد شاه رفت. اما هیچ یک طراحی رییسجمهوری وقت فرانسه نبود. از اولی خبر نداشت و وقتی باخبر شد میخواست مقابله کند. منتها یادمان باشد که متفکر فرانسوی چون میشل فوکو انقلاب ایران را با توصیف «در جستوجوی معنا» ستوده بود و خود شاه هم خواستار اخراج نشد و اگر چنین میکرد جایگاه فرانسه چون عراق و کویت نازل میشد و به یاد آوریم همین امیر کویت که چندی پیش درگذشت چگونه بعد از پیروزی انقلاب و سراسیمه در مقام وزیر خارجه کویت به تهران آمد و مقابل امام زانو زد تا ایران درصدد انتقام برنیاید. دومی هم به قصد آن بود که شوروی مانند افغانستان صحنهگردان نشود.
۹. نام ژیسکار دستن اما به دلیلی دیگر هم در بررسی تاریخ انقلاب ثبت شده است.
مطابق روایت دکتر ابراهیم یزدی روز ۱۸ دی ۱۳۵۷ و پس از بازگشت ژیسکار دستن از گوادلوپ، دو مقام دولت فرانسه به اقامتگاه امام خمینی در نوفل لوشاتو رفتند و گفتند جیمی کارتر رییسجمهوری آمریکا از طریق رییسجمهوری فرانسه پیامی برای آیتالله خمینی دارد:
«پرزیدنت کارتر از پرزیدنت ژیسکار دستن خواسته این پیام را برای شما برسانم که آیا بهتر نیست مدتی را به سکوت و آرامش بگذرانید و اجازه دهید بختیار کار خود را انجام دهد؟ چون امکان دخالت ارتش جدی است و این اوضاع را بدتر خواهد کرد.»
در واقع امام را بین سکوت و کودتای ارتش مخیر کرده بود. رهبر انقلاب اما این گونه پاسخ داد: «به آمریکا اخطار می کنم اگر چنین کودتایی که میگویید صورت پذیرد مردم از چشم شما میبینند و اگر شما حُسن نیت و اطلاع دارید نگذارید این اتفاق بیفتد و حکم جهاد مقدس باید داد. ایران را به حال خود بگذارید تا من برای انتقال قدرت شورای انقلاب مرکب از افراد پاکدامن تشکیل دهم. در غیر این صورت امید آرامش نیست و از کودتای نظامی هم ملت نمیترسد. اگر ایران را به حال خود بگذارید نه گرایش کمونیستی خواهد داشت نه به غرب.»
۱۰. با این توضیحات قاعدتاً باید روشن شده باشد که انقلاب ایران توفانی بود که به راه افتاده بود نه آن که نطفۀ آن در مجمع الجزایری در اقیانوس اطلس و در بخش شرقی دریای کاراییب در آمریکای مرکزی و از مستعمرات قدیم فرانسه بسته شود. در این سالها دیدیم که فرانسه بازیگر مطرحی در عرصۀ جهانی نیست و با همۀ رقابتهایی که با آمریکا دارد دیدیم چگونه بر سر برجام جرأت ابتکار عمل در مقابل آمریکا را نداشت و تا چه حد گرفتار بحرانهای داخلی است.
به جای تکرار آن چه از برخی شبکهها القا میشود و به جای زیر سؤال بردن یکی از مردمیترین انقلابهای تاریخ معاصر پیگیر اهداف آن باشیم و هر نقد و نظری که دربارۀ کارنامۀ ساختار سیاسی طی سالها بعد داشته باشیم آن همه جوشش و کوشش را نمیتوان ساخته و پرداختۀ نشستی در یک جزیره دانست؛ هر چند که عادت کردهایم هر موضوعی را به پشت پرده نسبت دهیم و به دنبال دست نامرئی باشیم و نقش و اراده و خواست خود را انکار کنیم.
پانوشت:
* برای این مقاله به منابع مختلف مراجعه کردم و در اتفاقی جالب، همزمان شمارۀ اخیر ماهنامۀ «چشمانداز ایران» به دستم رسید و با کمال شگفتی دیدم بخش هشتم خاطرات سیاسی دکتر احمد غضنفرپور به کنفرانس گوادلوپ اختصاص دارد و از این مقاله استفاده کردم.
دکتر غضنفرپور از نزدیکان و دوستان ابوالحسن بنیصدر اولین رییسجمهوری ایران بود که پس از ورود امام خمینی به پاریس آپارتمان خود را در اختیار ایشان قرار داد ولی امام از زندگی در خود پاریس و در مجتمع معذب بودند و به حومه پاریس و نوفل لوشاتو رفتند.
غضنفرپور پس از پیروزی انقلاب و انتخاب بنیصدر به عنوان اولین رییسجمهوری همراه چهرههایی چون احمد سلامتیان، «دفتر هماهنگی همکاریهای مردم با رییسجمهوری» را به مثابه یک حزب تشکیل دادند تا مجلس را در اختیار بگیرند و نخستوزیر از خودشان باشد. اما تنها توفیقشان راهیابی خودشان به مجلس اول بود و اکثریت به دست حزب جمهوری اسلامی افتاد و رجایی نخستوزیر شد.
پس از عزل بنیصدر او هر چند نمایندۀ اصفهان در مجلس شورای اسلامی بود، به زندان افتاد؛ هر چند مانند دیگران به درازا نکشید و آزاد شد و شاید همان سابقه پاریس در این خلاصی مؤثر افتاد و از آن پس تاکنون قریب ۴۰ سال است به حرفۀ خود - دندانپزشکی - در اصفهان اشتغال دارد.
انتهای پیام