تجمع دانشجویی و مردمی در اعتراض به توهین به پیامبر اعظم(ص)، چهارشنبه ۷ مهرماه در مقابل سفارت فرانسه در تهران برگزار شد. در این تجمع معترضان پلاکاردهایی با محتوای محکومیت توهین به پیامبر اسلام و کاریکاتورهای امانوئل مکرون در دست داشتند و خواستار تحریم کالاهای فرانسوی شدند. در پایان این تجمع گروهی از معترضان پرچم فرانسه و کاریکاتور امانوئل مکرون را به آتش کشیدند.
*********
این ویروس کوچک با ما چه کرده است که دیگر مرگ "یک انسان" به موردی عادی تبدیل شده است؟ این روزها آنقدر گوشهایمان از مرگ عزیزان، آشنایان و سرشناسان پر شده و آنقدر دیدهایم که شاید راحتتر از گذشته، از کنارشان میگذریم و دیگر عمر تاسفها کوتاه شده است؛ هرچند که داغ عزیز برای خانواده هیچگاه کم نمیشود. این روزها، آنقدر تطهیرکنندگان، جسد دیدهاند و زمان تطهیر به سبب حجم بالای اجساد، تقلیل یافته که دیگر حتی فرصت نیست فکر کنیم، این جسم آرامِ رخت بسته از جهان، تا پیش از این که بوده؟ چه کرده؟ چند آرزوی محقق نشده داشته است؟ و خیلی سوالهای دیگر...
زمان تطیر اجساد به دو الی سه دقیقه رسیده است. وقتی وارد سالن شدم، در ابتدا راهرویی مقابلم بود که پر بود از اجسادی که به نوبت باید وارد سالن تطیر شده، شستوشو و سپس تحویل خانوادههایشان شوند. دیگر فرقی ندارد جوان بیست سالهاست یا پیرمردی ۸۰ ساله؛ تا قبل از این ویروس، همیشه شنیدهایم که "داغ جوان خیلی سخت است" اما امروز این سالن پر از جوانهایی است که با کولهباری از آرزوها و امید دیگر نفس ندارند. آمبولانسها سریع میآیند و میروند؛ خانواده متوفی داغدار و بیقرار از مرگ عزیرانشان؛ منتظرند. سالن مملو از خانوادههاست؛ آنقدر سخت و باورناپذیر است که آنها هم دیگر فراموش کردهاند اصلا چرا اینجا هستند و به چه علت عزیزشان را از دست دادهاند؟ حواسشان نیست که شاید همین کمی سهلانگاری عزیزشان را به این سالن کشانده است؛آنها که از رعایت فاصله اجتماعی غافلاند.
*********
در آخرین جلسه تصمیم گیری برای تعطیلی دوهفته ای در شهرهای قرمز، که به ریاست حسن روحانی و در نهاد ریاست جمهوری برگزار شد، به عنوان عکاس آفیش شدم . مانند همهی جلسات در این نهاد ، بعد از ساعت ها بازرسی امنیتی و منتظر ماندن ، تنها چند دقیقه فرصت عکاسی داشتیم . اما در این چند دقیقه برایم چهره های افراد حاضر در جلسه که همگی از شخصیت های شناخته شده کابینهی دولت بودند در ذهنم سوال ایجاد میکرد که با این چهره های متفاوت ، که هر کدام ماسک های مختلفی به لحاظ شکل و رنگ بر صورت زده اند، تشخیص حالات افراد ، بسیار سخت و در بعضی موارد نشدنی است .اما تلاش من در همان چند دقیقه معطوف به این موضوع شد که حس افراد را در چشمهایشان پیدا کنم.
*********
هر از گاهی جمعه بازار و یا روز بازارها رو تنها و یا با خانواده سر می زنم. چون ما هم خیلی وقتها نیاز داریم اجناسی که برای مصرف روزانه تهیه میکنیم رو یه کم ارزون تر بخریم. از طرفی سال های گذشته مجموعه گزارشی از روزبازارهای شهر قم گرفتم، با عنوان شاغلان دیروز و دستفروشان امروز، که پرتره هایی بود از دستفروشانی که زمانی شغل و مغازه ای داشتند و به دلیل مشکلات اقتصادی زیاد، کار خود را از دست داده و برای تامین معاش مجبور به دستفروشی شدند. قبل از اینکه این گزارش رو تهیه کنم، از فضای مجازی متوجه شلوغی بیش از حد جمعه بازار شده بودم. در آخرین ساعات روز و نزدیک غروب به محل برگزاری بازار رفتم، و متاسفانه با کثرت حضور مردم در فضایی محدود مواجه شدم. با رفتن به تپه مشرف به بازار شروع به عکاسی از شلوغی و پس از آن عدم رعایت فاصله گذاری و عدم استفاده از ماسک عکاسی کردم. از آنجایی که بارها با مامورین بهداشت و شهرداری استان در سطح شهر همراه بودم و از بررسی رعایت اصول بهداشتی ایام کرونا گزارش تهیه کرده ام، عدم توجه به رعایت این اصول ، جای تعجب و افسوس داشت که با انتشار این تصاویر سعی کردم هشداری به مسئولین بدهم تا نظارت بهداشتی بر اصناف را بیشتر جدی بگیرند.
*********
اجرای طرح آمران سلامت، طرحی یک ساعته و نمادین برای پوشش رسانهها که در محله هرندی تهران برگزار شد. گروههای ۳ تا ۴ نفر که متشکل از داوطلبان هلال احمر و اهالی خود همان منطقه بودند. هر یک از گروهها مسیر مشخصی داشتند که از پیش تعیین شده بود و پلاستیک بزرگ سیاهی که در آن بستههای ماسک بود را حمل میکردند. من به همراه یکی از گروهها راهی کوچه پسکوچههای باریک این منطقه شدم. درب خانهها را یکی پس از دیگری میزدند و به فردی که سرپست خانوار بود، بعد از نوشتن مشخصات کارت ملیاش یک بسته ماسک میدادند. با همین روند جلوی در یکی از این خانهها رسیدیم. افراد گروه در حال نوشتن مشخصات بودند که دختربچهای از لای در صورتش پیدا شد، کنار مادر خود ایستاد و به من خیره شد. عروسکی که در دست داشت توجه مرا جلب کرد و به نظرم آمد او تمام وقت خودش را در این روزها با همین عروسک میگذراند، مانند مادری دلسوز که نگران کودک خود است.
*********
نقاشی های دیواری مرا مجذوب خود می کنند. حس عجیبی است تقلای امید و یأس در هنگام انتظار برای ثبتی تاثیرگذار. آسمان آبی، ابرهای سفید و پرندگانی رها در حصار دیوار. شاید رویش گلهای سرخ، امیدی است که در عکس موج میزند.
*********
مشهد به دلیل نزدیکی به مرزهای شرقی کشور مهاجر خیز ترین شهر کشور است که عمدهی این مهاجرین از برادران خواهران هم زبان افغان هستند. حاشیه شهر متراکم ترین نقطه این شهر از لحاظ اسکان مهاجرین افغان به شمار می آید. من طی ۳ سال گذشته بدنبال تهیه مجموعه های مستندی از سبک زندگی مهاجران، به این مناطق رفت آمد داشتم، وتوانستم با سبک زندگی، برخی از آداب و رسوم، و را ههای کسب درآمد مهاجرین افغان آشنا شوم. با توجه به این که خراسان قطب اصلی زعفران است، اغلب مهاجرین برای امرار معاش بصورت کار فصلی اقدام به خرید، پاک کردن و فروش گل و فراورده های زعفران می کنند، و من گزارشی از این روند را با نام زعفران؛ در حاشیه منتشر کردم. نکته قابل توجه، همدلی اعضا خانواده و همسایگان بود که در این ایام به کمک هم، برای تامین هزینه های زیاد زندگی در کنار یکدیگر ، این کار فصلی را به سرانجام می رسانند. البته که در این بین دلالان و سودجویانی در قالب کلی فروش بخش اعظم سود را به جیب میزنند و مقدار اندکی سود فروش به دست این زحمتکشان میرسد.