«هنر» یکی از ابزارهایی به شمار می آید که هر تمدن یا جامعه برای جاودان کردن ارزشها و حماسههای خود از آن بهرهمند میشوند. سینما، تئاتر، موسیقی، شعر و کتاب گونههایی هستند که به طور هنرمندانه قابلیت این را دارند که موضوعات مرتبطت با هشت سال دفاع مقدس را نامیرا کنند.
حماسه مقاومت مدافعان داخل شهر سوسنگرد یکی از جلوههای چند وجهیِ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است که هنوز ناگفته باقی مانده است.
سردار صادق حیدرخانی در گفتوگو با ایسنا، به مناسبت سالروز شکست حصر سوسنگرد و تحقق فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر آزادسازی این شهر میگوید: سوسنگرد یکی از جلوههای ناب دفاع مقدس است که هنوز هیچ هنرمندی به آن نپرداخته است. ما در حماسه مقاومت مدافعان در داخل سوسنگرد و ایثار نیروهایی که برای آزاد سازی آن اقدام کردند با مباحثی بکر و نو رو برو هستیم که باید آنها را برای تاریخ روایت کنیم.
وی تأکید کرد: من به عنوان فرمانده مدافعان در داخل سوسنگرد به تمامی هنرمندان اعم از نویسندگان یا فیلمسازان اعلام میکنم که آمادگی این را دارم تا به روایت جزئیات آنچه در چند روز حماسه افرادی که با هم میثاق شهادت در مسجد جامع سوسنگرد بستند بپردازم. امیدوارم این عزیزان به کمک ما بیایند تا بتوانیم این بخش ناگفته از جنگ تحمیلی را جاودان کنیم.
سردار حیدرخانی بازمانده از جدالی نابرابر است که برای مقابله با دشمن تا دندان مسلح با حدود ۳۰۰ تن از همرزمانش در سوسنگرد میثاق شهادت میبندند و تا آخرین لحظه در شهر پای میثاق خود میمانند. در جنگ و گریزی که آنها در شهر داشتند ۲۰۰ تن به شهادت رسیدند. ۸۰ مدافع به سختی مجروح شدند و ۲۰ تن از آنها تا آخرین لحظه در نبرد نابرابر تن با تانک و گلوله مستقیم دشمن قد علم کردند. به گفته او «علی تجلایی» ستون خیمه مقاومت روحی و رزمی رزمندگان در سوسنگرد بوده است.
صادق حیدرخانی کیست؟
در کارنامه مجاهدت «سردار صادق حیدرخانی» با انواع و اقسام سِمتها ومسئولیتهای روبرو هستیم. او با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در روز پنجم مهرماه سال ۵۹ استعفانامه خود را به «ابوشریف» فرمانده وقت سپاه تحویل داد و به تنهایی به اهواز رفت. در آنجا مسئول عملیات و فرمانده عملیات «محور سوسنگرد» شد. در «عملیات شکست حصر سوسنگرد» فرماندهی مدافعان این شهر را بر عهده داشت.
تشکیل «مرکز عملیات جنگ سپاه»، حضور در دوره «دافوس» (دوره عالی فرماندهی و ستاد).ق مسئول آموزش فرماندهان سپاه، «فرماندهی عملیات تیپ ۱۷ قم»، «فرماندهی قرارگاه فجر»، «مسئول دانشگاه دفاع مقدس»، «مسئول پژوهشگاه مطالعات استراتژیک و سازمان تحقیقات و پژوهش جنگ» و چاپ نخستین مجله علمی بسیج مستضعفین بخش دیگری از کارهایی به شمار میرود که «سردار صادق حیدرخانی» انجام داده است.
هر چهارشنبه به حاج داود کریمی گزارش میدادیم
حیدرخانی درباره حضور نیروهای تبریزی در سوسنگرد به فرماندهی شهید علی تجلایی روایت میکند: به طور رسمی از نیمههای مهرماه سال ۱۳۵۹ فرماندهی عملیات محور سوسنگرد به من واگذار شد. در آن زمان شهید دقایقی فرمانده سپاه سوسنگرد بود. ما در خطوط دفاعی دهلاویه، هویزه، حمیدیه و کرخه نور مستقر شدیم. پیش از این حضور یک بار شهر به تصرف دشمن درآمده بود و فرمانده سپاه آنجا به شهادت رسیده بود.
با مسئولین هر محور عملیاتی روزهای چهارشنبه هر هفته در پایگاه منتظران شهادت(گُلف) جلسه برگزار میکردیم. من به عنوان نماینده محور سوسنگرد حضور داشتم. سردار رشید فرمانده عملیات محور دزفول و سردار رحیم صفوی هم فرماندهی محور اهواز به آبادان را عهده دار بودند و با مرحوم سردار حاج داوود کریمی که در آن زمان فرمانده عملیات سپاه خوزستان بودند به ارائه گزارش از آخرین وضعیت و تحولات دشمن و منطقه میپرداختیم.
نیروهای تبریزی در خط مقدم دهلاویه مستقر شدند
ما در اطراف سوسنگرد در مقابل دشمنان عملیاتهای ایذایی انجام میدادیم. حدوداً اوایل آبان ماه سال ۱۳۵۹ از اهواز با من تماس گرفتند و اطلاع دادند؛ قرار است تعدادی از نیروها تبریزی پیش شما بیاییند لطفا شما آنها را تحویل بگیرید. دو اتوبوس از بچههای تبریزی آمدند. شهید دادمان که وزیر راه و ترابری هم بودند آن زمان فرماندهی سپاه تبریز را برعهده داشتند. ایشان پیش من آمد و نیروها را تحویلم داد. یک جوانی هم با آنها بود که گفت: «ایشان آقای علی تجلایی هستند. فرماندهی این نیروها را بر عهده دارند.» به یکدیگر معرفی شدیم. علی تجلایی و نیروهایش را به دلیل اهمیتی که محور خط مقدم دهلاویه داشت در آنجا سازماندهی کردیم.
من یک روز درمیان یا هر روز به نیروها سرکشی میکردم و اطلاعات آخرین وضعیت دشمن را از علی تجلایی میگرفت تا به اهواز مخابره کنم. حدوداً از تاریخ بیستم مهرماه بود که فعالیتهای هجومی دشمن در منطقه بسیار شدید شد. شهر زیر گلوله مستقیم تانک قرار گرفت و محور مواصلاتی به سوسنگرد زیر آتش سنگین دشمن قرار گرفت. وسایل تردد مردم هم در جاده مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود. من و علی تجلایی با بیسیم در ارتباط بودیم. او مرتب وضعیت دشمن، جبهه، تعداد شهدا و مجروحین را به من گزارش میداد.
شهر محاصره شد و علی تجلایی قائم مقامی را پذیرفت
روز بیست و دوم آبان ماه ۱۳۵۹ بود که دشمن به سمت جاده مواصلاتی حمیدیه سوسنگرد پیشروی کرد. تردر تقریبا ناممکن شده بود. این جاده به تصرف کامل دشمن درآمد و ما از آن روز در محاصره کامل دشمن قرار گرفتیم. برای اینکه بتوانیم روشهای بهتری برای مقابله با دشمن ارائه دهیم، نزد علی تجلایی رفتم و هردو تصمیم گرفتیم تمام نیروها را به شهر سوسنگرد بیاوریم و در مسجد جامع شهر سوسنگرد جمع شویم. در همان روز از آخرین فرصت استفاده کردیم من گزارش نهایی پیش روی نیروهای عراقی را به شهید حاج داود کریمی گزارش کردم و از آنها خواستم تا کاری انجام بدهند. علی تجلایی هم از یکی از پستهای ژاندارمری توانسته بود با شهید آیتالله مدنی کهآن زمان امام جمعه تبریز بودند تماس بگیرد. علی وضعیت شهر و رزمندگان را برای ایشان تشریح و اعلام کمک کرد.
مسجد جامع شهر سوسنگرد به عنوان مقر فرماندهی هم تعیین شد. حدوداً ۳۰۰ تا ۳۲۰ نفر نیرو از از استان های مختلف مثل آذربایجان شرقی، اصفهان، فارس، خراسان و تهران در شهر حضور داشتند. اما نسبت نیروهای کازرون، مشهد و تبریز نسبت سایر رزمندگان بیشتر بود. شهید دقایقی در آن مقطع برای انجام مأموریتی بیرون از شهر بودد و عملاً من علاوه بر اینکه مسئول عملیات سپاه در شهر سوسنگرد بودم مسئولت سپاه و نیروها را هم بر عهده داشتم بنابراین از علی تجلایی خواستم که به عنوان قائم مقام بنده کار سازماندهی نیروها را انجام بدهد.
ما شهر را از جادهای که شهر را به دو بخش کرده بود به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم کردیم. فرماندهی قسمت شمالی برعهده من بود و و قسمت جنوبی را به علی تجلایی برعهده گرفت. همرا با علی روز ۲۳ آبانها برای مدافعان شهر سخنرانی کردیم و میثاق شهادت بستیم. نیروهای موجود در شهر را به گروههای ۹ نفره تقسیم بندی کردیم و هرچی که از خوراک و وسایل دفاعی در اختیارمان بود بین این گروهها تقسیم کردیم. مدافعان آنها در دور شهر و محلهایی که نیاز مستقر شدند.
علی تجلایی با وجود مجروحیتش فرمانده شد
آتش سنگین و بی امان دشمن کاری کرده بود که هیچ خانهای ایستاده نباشد و کوچهها پر از ترکش گلوله و خمپاره بود. شهر حالا به یک مخروبه تبدیل شده بود. در همین روز ۲۳ آبان ماه بود که من و علی تجلایی دائماً همراه یکدیگر با یک موتورسیکلت در شهر گشت میزدیم تا با نیروها در ارتباط باشیم. امکانات ما اندک بود و با توجه به محاصره کامل شهر باتری بیسیمها تمام شده بود. اطلاع از آخرین وضعیت شهر چهره به چهره با سرکشی از نیروها انجام میشد. به موقعیت یکی از گروهها رفتیم. دشمن تمام آنها را به شهادت رسانده بود. در کمین آنها گرفتار شدیم. رگباری از گلوله به سمت ما بارید. این اراده خداوند بود که باوجود سوراخ شدن لباسهایمان گلولهای به ما اصابت نکرد. از موقعیت دورشدیم و به نزدیکی وزرشگاه سوسنگرد رسیدیم. ناگهان گلوله خمارهای در نزدیکی ما به زمین اصابت کرد و در پی آن من و علی تجلایی با موتور زمین خوردیم.
آبشاری از ترکش روی سرمان آوار شد. سرم زخمی شده بود و ترکش بزرگی هم استخوام پایم را شکسته بود. خونریزی شدید داشتم. وضعیت علی هم بهتر از من نبود. او با پارچهای یا شایدم یک چفیه پایم را بست تا خونریزی کم شود. موتور قابل استفاده بود. پشت فرمان نشست و من ترک او نشستم. متوجه شدم که ترکشی کمر او را زخمی کرده و خون از زیر لباسش بیرون میزند. لباسش را درون مشتم فشردم و روی زخمش فشار دادم تا خونریزی او بند بیاید. به مسجد رسیدیم. پزشک یا امدادگر به آن معنی که تصور کنید نداشتیم برای همین با ابتداییترین وسایل به حال من و علی رسیدگی کردند. امدادگران کمر علی را بخیه زدند. از همین روز علی تجلایی فرماندهی تمام نیروها را بر عهده گرفت چرا که من دیگر قادر به انجام کاری نبودم. از نیروها خواستم تا هریک از مدافعان که مجروح میشود را پیش من بیاورند تا بتوانم آخرین گزارش صحنه نبرد را از آنها بگیرم.
علی تجلایی ستون خیمه مقاومت شهر شد
شهادت میدهم علی تجلایی با آن حجم از جراحتی که داشت از روز بیست و سوم تا بیست و ششم آبان ماه حتی ساعتی برای استراحت اختصاص نداد. او مدام به نیروهای سرکشی میکرد. علی تجلایی ستون خیمه مقاومت در شهر شده بود. تمام مسئولیتها به عهده او بود. حوادث و حماسههای این سه روز آنقدر متراکم و با ظرافت است که روزها باید در باره دلیری علی تجلایی صحبت شود. رزمندگان ما در خانههایی مستقر بودند که وقتی گلوله تانک دشمن به آن اصابت میکرد خانه روی سرشان آوار میشد. ۲۰۰ نفر از رزمندگان به شهادت رسیدند ۸۰ نفر هم مجروح شدند و تنها ۲۰ نفر بودند که توانایی جنگیدن با دشمن داشتند.
غیر از شجاعت، شهامت، شهادت طلبی، ایمان به خدا و فرماندهی شهید تجلایی هیچ چیز دیگری نمیتوانست موجب شود که ما در مقابل عراقیهایی ایستادگی کنیم که از پیشرفتهترین سلاحها برخوردار بودند. اسلحه مدافعان شهر «برنو» و «ژ۳» بود حتی خمپاره انداز یا «آرپیجی» هم نداشتیم.
صدای زنجیر تانک دشمن را میشنیدم
دشمن آن قدر به مسجد جامع نزدیک شده بود که ما صدای زنجیر تانکهایی آنها را به وضوح میشندیم. علی تجلایی فرمانده شهری بود که در تمام کوچه و خیابانهایش دشمن رخنه کرده بود و هنگام تردد مدافعان زیر تیر مستقیم تفنگ، تانک و آرپیجی قرار داشتند. ایستادگی و فرماندهی علی تجلایی با آن وضعیتش موجب شد تا توان مدافعان در برابر نیروهای پرشمار دشمن مضاعف شود.
تماس سرنوشتساز علی تجلایی و فرمان تاریخی امام(ره)
همچنین تماس علی تجلایی با شهید مدنی که برایتان گفتم موجب شد تا ایشان نزد امام خمینی(ره) بروند و وضعیت مدافعان سوسنگرد را برای امام تشریح کنند. امام هم به دنبال آن پیام تاریخی شکست حصر سوسنگرد را صادرکردند. در این جا باید از نقش مؤثر حضرت آیتالله خامنهای، شهید چران و شهید خاج داود کریمی هم یادکنیم. آنها بی وقفه تلاش کردند تا نیروهای به کمک مدافعان بیاییند و محاصره شهر شکسته شود. آیتالله خامنه ای و شهید چمران در ستاد جنگهای نامنظم در نامهای خواستار به کارگیری تیپ ۲ لشکر ۹۲ زرهی شدند و شهید داود کریمی هم میگفت: «ما در اهواز حتی نگهبانان را هم سازماندهی کردیم تا به کمک شما بیایند.»
انتهای پیام