به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در ادامه یادداشت خود در «عصرایران» نوشت: کرونا اما او را از حوزۀ اندیشۀ سیاسی گرفت و مظلومانه چشم از جهان بست و مجال برگزاری هیچ آیینی برای او فراهم نیامد و ستایشها و یادکردها تنها در فضای مجازی است و تکلیف صدا و سیما هم که البته روشن است و با این مباحث میانهای ندارد و همین که لعن و طعن نکند اصحاب فکر راضیاند.
حجتالاسلام داود فیرحی، لباس روحانیت میپوشید ولی مانند استاد مرتضی مطهری از این راه ارتزاق نمیکرد و زندگی او با تدریس و تألیف میگذشت و در واقع بیشتر دانشگاهی بود تا روحانی. به معنی فنی کلمه، سیاسی هم نبود چون رفتاری معطوف به «کسب، نقد یا حفظ قدرت» نداشت اما چون عضو «مجمع محققین و مدرسین حوزۀ علمیۀ قم» بود به عنوان روحانی اصلاحطلب قابل احصا بود کما اینکه سیدمحمد خاتمی رییس جمهوری پیشین ایران که به عنوان نماد اصلاحات شناخته میشود پیام گرمی برای او فرستاد و با صفات و تعبیراتی چون «حجت موجه بر سازگاری سنت با جهان نوپدید، فقیهی متبحر، عالمی متأمل، خیراندیشی متخلّق به اخلاق الهی، سیاستشناسی نواندیش و انساندوستی بیریا» فیرحی را ستود. محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه نیز او را «دوست ، برادر، یار فرهیخته و استاد فرزانه» توصیف کرد.
چهره های دیگر علمی و غالبا دانشگاهی و اتفاقا کمتر از میان هملباسان - و اگر روحانی از جنس و طیف آیتالله محقق داماد - نیز دربارۀ حُسن خُلق و متانت و سیمای مهربان و گفتار و رفتار صمیمی و صلحدوستی او نوشته و دریغها گفتهاند و خواهند گفت و البته هیچ یک از اینها جای خالی او را برای خانواده پُر نحواهد کرد. خاصه اینکه در این روزگار که ۵۶ سالگی سن رفتن نیست.
با این همه و با شگفتی فراوان در برخی کامنتها و نظرها پای خبر درگذشت او دیدم کسانی - که البته پرشمار نیستند اما در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی فعالند - از مرگ او به صرف اینکه روحانی یا آخوند بوده ابراز خرسندی و شادمانی میکنند! اگر دیگران به صرف لباس تقدیس کنند از نظر اینان شایسته شماتتند اما خودشان حق دارند بر اساس لباس اهانت کنند! شک ندارم اکثر قریب به اتفاق اینان داود فیرحی را نمیشناسند و حتی یک بار هم از نزدیک او را ندیده یا یک سطر از نوشتههای او را نیز نخواندهاند و نظر میدهند. چرا که هر که با او کلاسی داشته یا کتابی از او خوانده یا پای صحبتش نشسته جذب نگاه و متانت او شده است و جز دریغ و افسوس بر زبان نمیآورد. این پرخاشها در حالی است که او واجد هیچ منصبی نبوده و از هیچ رانتی استفاده نکرده و اگر تصویر فتوشاپی از او با کراوات میگذاشتیم چه بسا ابراز تأسف میکردند! بگذریم از اینکه زیر تصویر کراواتزدۀ دکتر فریبرز رییس دانا - که همان اوایل کرونا از دست رفت - هم فحش مینوشتند و او را کمونیست و مارکسیست میخواندند. باز در آن فقره میشد به حساب شناختِ رییس دانا گذاشت که تصویری از کارل مارکس را بالای سر داشت و باور خود به سوسیالیسم را پنهان نمیکرد و به عقاید چپ، شهره بود.
انگار تنها با لباس کار دارند. بر دیگران خرده میگیرند که چرا به صرف لباس تقدیس میکنید. خودشان اما بر اساس لباس توهین میکنند! کما اینکه یک نظر واحد را دربارۀ همۀ روحانیونِ درگذشته در پی کرونا ابراز میکنند. روحانیون بیرون از قدرت و سیاست، به این ترتیب هم چوب را میخورند و هم پیاز را. هم به عنوان منتقد و ناهماهنگ با گفتمان رسمی شناخته میشوند، هم از مواهب حکومتی بهرهمند نیستند، هم از جانب برخی نماد حکومت و مقصر کاستیها تلقی میشوند!
همین شهریور امسال بود که حجتالاسلام داود فیرحی به مناسبت عاشورا در کانون توحید سخنرانی و از این واقعه به عنوان «فرار از بیعت» و نه «قیام یا مبارزه» یاد کرد. از کامنتگذاران میتوان پرسید از زبان کدام یک از روحانیون متعدد برنامههای تلویزیونی چنین تعابیری را شنیدهاید؟ زمانی البته در تلویزیون حجتالاسلام نقویان یا زائری به نسبت متفاوت سخن میگفتند ولی آنها را کنار گذاشتند.
حساسیت در این فقره البته به خاطر وجهۀ علمی و مظلومیت مرحوم فیرحی است. چون وقتی مطلبی فراوان دیده میشود، ممکن است چند کامنت یا نظر هم حاوی فحش و ناسزا به نویسنده یا سوژه باشد که یا حمل بر کاری سازمانیافته دربارۀ مقالههای سیاسی میکنم و طبیعی است یا واکنش به کاستیها و مشکلات و تبعیضها. در این فقره اما احساس کردم داستان متفاوت است چرا که دکتر اسفندیار خدایی دوست فرهیخته هم در کانال تلگرامی خود - مطالعات آمریکا - با این پدیده مواجه و شگفتزده شده و البته بیشتر به خاطر ابراز خوشحالی از مرگ دیگری!
دربارۀ این رفتار چند حدس میتوان زد:
اول اینکه چهرههایی چون داود فیرحی که در تلویزیون مجال سخن گفتن ندارند و با شبکههای ماهوارهای هم گفتوگو نمیکنند تنها در میان لایههای خاصی شناختهشدهاند.
دوم اینکه نشان میدهد تبلیغات دینستیزانه علنی یا مخفی مانند شبکه «من و تو» در بخشهایی از جامعه تأثیر گذاشته و به هر روحانی شیعه میتازند و کاری ندارند که به کدام طیف تعلق دارد ولو طالقانی باشد که وقتی مُرد تمام شهر سیاهپوش او شد. هر کسی البته پسندی دارد و صنفی یا قشری را دوست دارد یا ندارد اما مشکل اینجاست که این جماعت دم از نسبیگری هم میزنند و هر روز در سرزنش مطلقانگاری مینویسند. نارضایتی در جامعه البته بالاست و ناراضیان میخواهند خشم خود را به طریقی ابراز کنند. از این نظر حتی فحاشی را میتوان درک کرد اما نباید پرسید آدم دانشگاهی را که با معیار سیاسی داوری نمیکنند؟ ضمن اینکه اگر قرار باشد اینگونه و بی هیچ اطلاعی توهین کنید چه انگیزهای برای نقد قدرت یا خوانش متفاوت در دیگران باقی میماند؟ همانگونه که در نگاه عدهای هر که در رسانههای داخلی مینویسد روزنامهنگار حکومتی است. دلیلشان هم اینکه چرا برخورد نمیکنند؟ به کیهان حمله میکنند که چرا به هر که در رسانههای خارج است انگ مزدور میزند اما خودشان دقیقا همان لحن را دربارۀ داخلیها به کار میبرند.
حدس سوم اما قدری متفاوت است. اتفاقا میدانند فیرحی روحانی نواندیش است و با نواندیشان بیشتر مشکل دارند چندان که به روشنفکران دینی بیشتر فحش میدهند و این یک راهبرد در سلطنتطلبان و رسانههای آنهاست و دوست دارند تخریب کنند تا تنها خودشان به عنوان بدیل شناخته شوند. از اینرو از شکست ترامپ هم ناراحت شدند چون معتقد بودند «کار را یکسره میکرد». دوست دارند خراب کنند و از هر که نقش «پُل» را ایفا کند بیزارند. چه پُلی میان حکومت و مردم باشد مثل اصلاح طلبان، چه بخواهد پُلی میان ایران و جهان باشد مانند اعتدالگرایان. چه پلی بین فقه و حقوق مدرن مانند امثال فیرحی. چه پُل میان روشنفکری و دین مثل سروش و چه هر پُل دیگر و در واقع با اصل «پُل» مشکل دارند. اشکالی ندارد. میتوان پُل را دوست داشت یا نداشت اما کسی که با پُل مشکل دارد و رابطه را برنمیتابد چرا و چگونه از دیگران انتقاد میکند که «دیوار» میکشند؟!
پس دردناکتر از مرگ دکتر فیرحی، قضاوتِ بیشناخت است و اشتباهگرفتن پُل با دیوار و یا حتی ترجیح دیوار بر پل. درد این است!
انتهای پیام