«پل خواب‌»هایی که در خانه میان راهی گم شدند

می‌گوید جایی برای زندگی ندارم و همه پل‌ها را خراب کردم حالا به اینجا رسیدم که حمایتم کنند، قبل از این معتاد بودم و در کوچه و خیابان اسیر این پل و آن پل! ریاضت کشیدم، خانواده‌ام را از دست دادم، اگر بیرونم کنند هیچ‌جا را ندارم و دوباره باید بروم زیر پل بخوابم یا آواره خیابان‌ها شوم.

روی تخت نشسته، به قول خودش با کارتن و یک میله هنرنمایی می‌کند و تور می‌بافد؛ می‌گوید «این تور فوتبال سخت و بزرگه، اما برای من کاری نداره، هراندازه‌ای که بگی برات می‌بافم»؛ نامش عباسعلی است، توربافی را زمانی که در ساری زندگی می‌کرد در دوران صیادی یاد گرفته است، آینده برایش تاریک است اما گذشته‌اش را دوست دارد، به آن افتخار می‌کند و می‌گوید: «۲۴ سال و سه ماه ناجی بین‌المللی و غریق نجات بودم، سه دوره قهرمان شنای استان مازندران شدم و در کارنامه‌ام نجات ۷ هزار و ۲۰ نفر ثبت‌شده و ۵۱۱ جسد هم پیدا کردم، اگر زنگ بزنی اسم من را بگی کارنامه‌ام را بهت می‌دهند».

عباسعلی کمی جابه‌جا می‌شود و بادی در غبغب می‌اندازد درحالی‌که تور را روی زمین می‌گذارد، می‌گوید: «هر شغلی که بخوای بلدم؛ نقاشی، بنایی، جوشکاری آرگون co، توربافی؛ حتی تو پالایشگاه اراک جوشکاری کردم، می‌دونی که جوشکاری اونجا یعنی چی! کلی مهارت دارم اما اهل تعریف از خودم نیستم و راحت حرف می‌زنم»

نگاهش را به مردی که کنارش نشسته می‌اندازد و می‌خواهد که او هم تأییدش کند؛ مرد با لبخند می‌گوید: «من هم ۱۱ سال نیروی انتظامی کار کردم، اما استعفا دادم و حالا اینجا باهم زندگی می‌کنیم؛ همه ما مثل هم هستیم پر افتخاااار! آقا جمال که هم رفیق گارد و راهنمای من است من را به اینجا آورد».

آقا جمال ریز ریز می‌خندد و نگاهش را از من می‌دزدد که مبادا هم‌کلام شویم، چهره‌اش برایم آشناست بارها در خیابان‌های پایین‌شهر دیدمش، همیشه همین‌قدر مأخوذ به حیا است؛ عباسعلی می‌گوید «این آقا جمال که اصلاً حرف نمی‌زنه ما نمی‌دونیم از کجا اومده و چی کاره است، اما همه ما چند سالیه که اینجا زندگی می‌کنیم و آینده مشترکی داریم».

جمله‌اش در ذهنم تکرار می‌شود، آینده مشترک! به راستی چه آینده‌ای در انتظارشان است و ادامه زندگی‌شان چطور خواهد شد! هیچ‌چیز قابل پیش‌بینی نیست، همان‌قدر که نیمی از گذشته‌شان پرافتخار است کارنامه نیم دیگر زندگی‌شان سیاه است، غرق شدن در منجلاب اعتیاد و درنهایت کارتن‌خوابی!

عباسعلی غریق نجات پرافتخاری است اما در دوران فعالیتش به‌قدری در مصرف تریاک غرق‌شده که یک سال قبل از بازنشستگی، کارش را بدون دریافت حقوق و مزایا رها کرده و به فروش مواد مخدر روی آورده و حالا اینجا در اتاق کوچک خانه میان راهی قزوین است، از دوران اعتیادش حرفی نمی‌زند و می‌گوید «مهم اینه که الآن پاکم و خدا رو شکر می‌کنم که مواد مخدر مصرف نمی‌کنم».

عباسعلی همان‌طور که نگاهم می‌کند انگشت اشاره‌اش را بالا می‌آورد و می‌گوید: «خانم من اصلاً در بیابان و خیابان نخوابیدما من با این‌ها فرق دارم؛ کارتن‌خواب خانه‌ام بودم و در خانه‌ام مصرف می‌کردم، اعتیاد همه‌چیزم را گرفت، زن و زندگی‌ام را از دست دادم، بعد از کلی مصیبت دو سال است که اینجا زندگی می‌کنم و پاک هستم، جشن دوسالگی‌ام را هم چند روز پیش گرفتم».

حمایت عاطفی می‌خواهیم

می‌پرسم «اینجا خانه میان راهی است تا کی قرار است اینجا بمانی»؛ از سؤالم یکه می‌خورد به مسئولان خانه میان راهی نگاه می‌کند گویی که بغضی به سراغش آمده با التماس می‌گوید: «برم! کجا برم، به من نگفتند تا کی می‌تونم اینجا باشم، تو پرونده‌ام نوشتند دو سال اما من ۱۶ ماه بیرون بودم، رفت‌وآمد می‌کردم، دو سال را که کلاً اینجا نبودم».

نگران و هراسان است، می‌گوید: «من هیچ موادی مصرف نمی‌کنم حتی قرص سه‌کاره بدهند هم نمی‌خورم حتی قرص دورنگ سردرد! اینجا خانه من است، می‌خوام اینجا زندگی کنم، خانواده‌ای ندارم خانواده‌ام همین‌ها هستند، اصلاً میدونی مشکل اونایی که مثل من ترک می‌کنند چیه! خوردوخوراک، نه به والله؛ ما حامی می‌خواهیم حمایت عاطفی می‌خواهیم، اینجا من محبت می‌بینیم، مسئول اینجا برای تورهای من مشتری پیدا می‌کند.»

می‌دانم که هرگز فکر نکرده است که باید روزی ازاینجا برود، سرش را به گوشه تخت می‌چسباند و می‌گوید «اگر ازاینجا برم شاید مصرف‌کننده و کارتن‌خواب بشم، من می‌خوام اینجا بمونم، ۵ ماه بیرون بودم اما به امید اینجا قطع مصرف کردم، بعد از ۲۰ سال اعتیاد تو قطع مصرف موندن سخته، می‌دونم که مسئولان حمایت می‌کنند اصلاً کلاس توربافی برگزار می‌کنم ولی از اینجا بیرونم نکنند».

فوق‌لیسانس اعتیاد دارم!

ولوله‌ای به پا می‌شود همه باهم صحبت می‌کنند، گویا آمده‌ام بیرونشان کنم، رضا می‌گوید: «من فوق‌لیسانس اعتیاد دارم! ۱۴ سال معتاد بودم به خاطر اعتیاد از کار در نیروی انتظامی استعفا دادم، اما الآن پاکم و می‌خوام زندگی‌ام را بسازم، در شرکت خدماتی کار می‌کنم و همسرم را راضی کردم به زندگی برگرده اما اگر ازاینجا بیرونم کنند چه اتفاقی می‌افته؟»

همسرش می‌خواهد به زندگی برگردد اما به آقا رضا گفته است که باید سرپناهی تهیه کند و حداقل یخچال و فرش داشته باشد، حالا چشم امید رضا به مسئولین است و می‌گوید: «درست است که یک سال اینجا هستم اما اگر بیرونم کنند چه می‌شود، جایی برای زندگی ندارم و همه پل‌ها را خراب کردم حالا رسیدم اینجا که حمایتم کنند، قبل از این معتاد بودم و در کوچه و خیابان اسیر این پل اون پل بودم و ریاضت کشیدم، خانواده را از دست دادم اگر بیرونم کنند هیچ جا را ندارم و باید بروم زیرپل یا آواره خیابان‌ها شوم».

ادامه جمله‌اش را زیر لب زمزمه می‌کند و به‌آرامی درحالی‌که به فکر فرورفته است می‌گوید: «اگر پول داشتم می‌رفتیم سرخانه و زندگی‌مان؛ حالا باید به فکر بدبختی بیرون کردن ازاینجا هم باشم دیگر به‌جای اجاره خانه باید به پل و چادر فکر کنم، بدبختی ما تمامی ندارد!»

اینجا میان راهیه باید خودت را پیدا کنی و بری

سؤالم دگرگونشان کرده و ترس از بی‌خانمانی وجودشان را فراگرفته است، مردی میان‌سال و قدبلند که پیش‌ازاین به علت درد روی تختش دراز کشیده بود، درحالی‌که یک دستش را روی شکمش قرار داده و رنگ و روی پریده‌ای دارد به جمعمان اضافه می‌شود و با ناراحتی می‌گوید: «اینجا میان راهیه باید خودت را پیدا کنی و بری، اما من سه‌ساله که اینجا زندگی می‌کنم، قبل از آن معتاد بودم و تکدی گری می‌کردم».

از درد به خودش می‌پیچد، اهالی خانه میان راهی بلندبلند می‌خندند و می‌گویند با این درد مگر مجبوری حرف بزنی، اما انگار صدای خنده‌ها را نمی‌شنود و می‌گوید: «۱۸ سال هر جای قزوین که فکر کنید کارتن‌خوابی کردم، من نمی‌خوام گدایی کنم، گاهی ضایعات جمع می‌کنم تا پول بگیرم؛ الآن که پاکم، اما اون وقت که معتاد بودم همه به من می‌گفتند مجرم، الآن را نگاه نکن که میگن معتاد بیماره، به جرم اعتیاد خانواده و زندگی‌ام را از دست دادم، حبس کشیدم و کلی پرونده بازداشت دارم همه هم به یک دلیل اعتیاد!»

سرانگشتی حقوقی که از شرکت می‌گیرد را حساب می‌کند یک‌میلیون و ۵۰ هزار تومان، خرج ناهار، صبحانه و ایاب و ذهاب به شرکت دیگری چیزی نمی‌ماند؛ اهل کرمان است و دو فرزند دارد اما نمی‌خواهد سربار زندگی آن‌ها باشد و می‌گوید اگر از اینجا هم برود باید دوباره به جوب برگردد.

مرد دیگری درحالی‌که از سروصدا عصبانی شده بر روی تخت می‌نشیند، رضا اشاره می‌کند که آرام‌تر صحبت کنیم و می‌گوید: «این مرد که نمی‌دانیم اسم‌ورسمش چیه، مریضی داره و گاهی بی‌هوش میشه، کاره‌اش را خودمان می‌کنیم، غذا و چایی بهش می‌دیم، گاهی دکتر می‌بریم اما تشنج دارد؛ کسی نمی‌داند برای چی اینجاست».

سوالم ذهنشان را مشغول کرده است همه زیر گوش هم صحبت می‌کنند که اگر تو را بیرون کنند کجا می‌روی، ترجیح می‌دهم ازآنجا خارج شوم تا این‌همه تشویش و اضطراب را نبینم؛ خداحافظی می‌کنم همه کنار هم می‌ایستند و با چشم و ابرو از آقا رضا می‌خواهند که صحبت کند؛ آقا رضا می‌گوید «خانم امید ما به شماست، ما را بیرون نکنید، اینجا مدیر و مسئول زیاد آمده است اما ناامیدمان کردند، شما بی‌سرپناهمان نکنید و از مسئولین بخواهید به‌جای بیرون کردنمان از ما حمایت کنند».

نگرانی در چهره‌شان هویداست نمی‌دانم که آیا بیرون کردن آن‌ها از کسی دردی دوا می‌کند؟ خانه میان راهی ایجادشده که به این‌ها اعتمادبه‌نفس بدهد تا زمانی که به خانه برگردند بتوانند زندگی سالمی داشته باشند اما این‌ها از خانواده جدا شدند و حالا دیگر خیالشان راحت است که فضایی برای زندگی دارند.

 نه؛ دیگر خیالشان راحت نیست و حتماً شب با این سؤال به خواب می‌روند که اگر بیرونمان کنند چی! کدام پل را برای خواب و زندگی انتخاب کنیم!

زمان ماندن در خانه میان راهی قانونی ندارد

محسن رحیمی، مسئول مجتمع اردوگاهی متکدیان شهرستان قزوین که مدتی است با دستور فرماندار مسئولیت این مرکز را برعهده‌گرفته است، می‌گوید: در حال حاضر ۱۵ نفر در خانه میان راهی قزوین اسکان داده شدند، این افراد اغلب صبح‌ها ساعت ۸ به سرکار می‌روند و از ساعت ۱۷ تا ۲۳ به مرکز برمی‌گردند.

وی ادامه می‌دهد: خانه میان راهی مرکزی است که به‌صورت موقت افرادی که ترک کرده‌اند را نگهداری می‌کند همه افراد ساکن مرکز پاک هستند و افراد معتاد را در این مرکز نگهداری نمی‌کنیم، ساکنین باید همواره پاک باشند و ممکن است به‌صورت تصادفی یا برنامه‌ریزی‌شده، به‌منظور تشخیص عدم اعتیاد از آن‌ها آزمایش گرفته شود.

مسئول مجتمع اردوگاهی متکدیان شهرستان قزوین اظهار می‌کند: در حال حاضر مسئله اصلی زمان اقامت افراد در مرکز است درگذشته این مرکز به ساماندهی متکدیان اختصاص داده‌شده بود اما درگذر زمان به‌صورت ناخواسته به مرکز میان راهی تبدیل‌شده است و افرادی بیش از دو سال در این مرکز نگهداری شده‌اند، برای مثال فردی سه سال است که در مرکز نگهداری می‌شود، این فرد نه چشم‌اندازی برای خودش دارد نه ما آینده‌ای برایش متصور هستیم.

وی بیان می‌کند: ما مانند بهزیستی مرکز توانمندسازی نداریم که به این افراد آموزش دهیم، حتی در مرکز پزشک، متخصص و روانشناس نداریم، مجتمع اردوگاهی متکدیان زیر نظر فرمانداری فعالیت می‌کند، ساختمان و تجهیزات آن بر عهده شهرداری است و جمع‌آوری متکدیان نیز به‌صورت مشترک با شهرداری و نیروی انتظامی انجام می‌شود. اگر فرد متکدی بی‌خانمان باشد توسط کمیته امداد حمایت و اگر معلول باشد به سازمان بهزیستی ارجاع داده می‌شود.

رحیمی یادآور می‌شود: باید توجه کنیم که شهرداری موظف نیست و لزومی ندارد به مدت سه سال به یک نفر یک وعده‌غذای گرم بدهد، باید این مسئله به‌صورت جدی بررسی و تصمیم‌گیری شود، آیا این مرکز باید میان راهی باشد یا نباشد؟ اگر قرار است به‌عنوان مرکز میان راهی فعالیت داشته باشد چقدر می‌توانیم فرد را در این مرکز نگهداری کنیم و چه قوانینی باید حاکم شود.

وی عنوان می‌کند: اکثر افرادی که در این مرکز اقامت دارند نیازمند سرپناه هستند و هرکدام شرایط متفاوتی دارند، گاهی فرد را در فضای مناسب نگهداری می‌کنیم صبح می‌رود تکدی گری می‌کند درحالی‌که ما خودمان با متکدیان برخورد می‌کنیم یا فرد دیگری وجود دارد که همواره تشنج می‌کند و اگر اتفاقی برایش بیفتد نمی‌دانیم چه کسی باید پاسخگوی جان او باشد.

مسئول مجتمع اردوگاهی متکدیان شهرستان قزوین اظهار می‌کند: باید تصمیمی گرفته شود که در کنارش انسان‌دوستی باشد، اگر این افراد را بیرون کنیم مجدداً به‌عنوان کارتن‌خواب باید جمع‌آوری و به مرکز بیاوریم، شهرداری بدون اینکه تنخواه داشته باشد غذای این افراد را تأمین می‌کند درحالی‌که می‌تواند این کار را نکند در این صورت هیچ دستگاهی وظیفه نگهداری چندساله این افراد را نمی‌پذیرد چون نگهداری اینجا موقتی است.

وی تأکید می‌کند: اگر فرد معتاد باشند وظیفه نگهداری با بهزیستی است اما نگهداری از افراد بی‌خانمان مشخص نیست بر عهده چه ارگانی است، ما اینجا تنخواه نداریم مثلاً نمی‌توانیم برای افرادی که مریض هستند دارو تهیه کنیم، برخی از این‌ها دارای خانواده هستند و گاهی به خانواده خود سر می‌زنند بنابراین نیازمند حمایت مالی هستند که معمولاً توسط همکاران ما یا خیرین کمک دریافت می‌کنند اما باید فکر اساسی برای این مرکز و نگهداری از این افراد صورت بگیرد، تصمیمی که نه افراد بی‌خانمان آسیب ببینند نه بار اضافه‌ای بر دوش ارگان‌های دیگر گذاشته شود.

به گزارش ایسنا، معمولاً افراد بعد از ترک اعتیاد به خانه‌های میان راهی ارجاع داده می‌شوند تا سبک زندگی سالم به آن‌ها آموزش داده شود و مدتی از مواد مخدر و مصرف‌کنندگان مواد دور باشند، در کشورهای مختلف به‌طور میانگین این افراد ۹۰ روز می‌توانند در این مراکز اسکان داشته باشند و در برخی از کشورها بعد از گذشت زمان تعیین‌شده از فرد بی‌خانمان اجاره مختصری دریافت می‌شود بااین‌حال دولت باید رسیدگی به بی‌خانمان‌ها را تقبل کند و با توانمندسازی و ایجاد شغل برای افراد آن‌ها را به خانواده بازگرداند، بی‌توجهی به این امر سبب شده که خانه میان راهی قزوین مأمنی همیشگی برای بی‌خانمان‌ها باشد بدون اینکه چشم‌اندازی برای خود متصور شوند و به بازگشت به خانواده فکر کنند.

انتهای پیام 

  • چهارشنبه/ ۲۱ آبان ۱۳۹۹ / ۱۱:۳۵
  • دسته‌بندی: قزوین
  • کد خبر: 99082114177
  • خبرنگار :