سیده منیره السادات حسینی، دختر ۲۰ ساله ای است که از زمان تولد کم بینا بوده، اما هیچ وقت اجازه نداده این محدودیت مانع اراده و تلاش او برای رسیدن به هدف های بزرگی باشد که در سر دارد. او حالا دو سال و نیم است که از شهرضا به اصفهان آمده و به تنهایی زندگی می کند، کار می کند و همچنان مشغول یادگیری است. اگرچه دانشگاه را رها کرده، اما هدف های بسیار بزرگتری دارد و می خواهد با یادگیری تمام زبانهای دنیا رکوردشکن باشد.
به گزارش ایسنا، به بهانه روز جهانی عصای سفید پای صحبت های دختر جوانی می نشینیم که حتی قبل از اینکه از اهداف بزرگش بگوید، می تواند الگویی از اراده، تلاش و امید برای رسیدن به خواسته هایش باشد. او که ۱۱ زبان خارجی می داند و در حال یادگیری ۳ زبان جدید است، دنبال یادگیری هر چیز دیگری که دوست داشته هم رفته است؛ مثل بازیگری، موسیقی، نقاشی، شاعری، نویسندگی، مجری گری و ...
چالش های بیشتری در پیش است
به قول خودش یاد گرفته روی پای خودش بایستد و می گوید عاشق مستقل شدن است و باتوجه به اهدافی که دارد قرار است بیشتر از اینها خودش را به چالش بکشد.
برایم از زندگی اش می گوید و روزهایی که با کار کردن به عنوان مترجم و یادگیری در کلاس های مختلف به سرعت برق و باد می گذراند. به انصرافش از دانشگاه کاشان اشاره می کند و درباره دلیل این تصمیم توضیح می دهد: رشته ادبیات انگلیسی قبول شده بودم اما حتی قبل از پایان ترم اول انصراف دادم، چون باوجود اینکه گفته می شود این دانشگاه برای دانشجویان نابینا و کم بینا امکانات خوبی دارد ولی شخصا چنین چیزی ندیدم. از طرف دیگر دانشجویان در خوابگاه و فضاهای دیگر دانشگاه هیچ حمایتی نمی کردند، البته من فضای اطراف را می دیدم ولی نیاز داشتم برای پیدا کردن مسیر درست با یک نفر همراه باشم. با اینکه بارها از دانشجویان خواستم همراهشان باشم ولی معمولا خیلی ناجوانمردانه من را قال می گذاشتند و تنها می ماندم... به هرحال اصلا دانشگاه را دوست نداشتم، حالا هم دارم برنامه ای که قبل از دانشگاه داشتم را ادامه می دهم یعنی وقتی از شهرضا به اصفهان آمده بودم؛ کار می کنم، در کلاس های مختلف شرکت می کردم و چیزهای جدیدی که دوست دارم را یاد می گیرم.
می پرسم خانواده تان مشکلی با مستقل شدن شما نداشتند؟ با خنده می گوید؟ توانستم قانعشان کنم، البته چندسال تلاش کردم تا بگوییم قرار نیست همیشه پیش آنها زندگی کنم و باید یاد بگیرم گلیم خودم را از آب بالا بکشم و روی پای خودم بایستم.
البته هیچ وقت فکر نمی کردم پدرم با این موضوع کنار بیاید که یک دختر تنها در شهر دیگری زندگی و حتی به شهرهای دیگر سفر کند. با این وجود سعی می کردم همیشه خودم کارهایم را انجام دهم تا بالاخره من را باور کردند و اجازه دادند با دوستانم برای پیاده روی اربعین به کربلا بروم، درحالی که قبلا حتی برای رفتن در شهرضا و سمیرم نگرانم بودند، ولی کم کم متوجه شدند می توانم بدون مشکلی خودم به تنهایی رفت و آمد کنم.
منیره سادات با اشاره به اینکه از بچگی کم بینا بوده و پزشکان دلایل مختلفی برای این مشکل گفته اند اما هیچ کدام قطعی نبوده، خاطرنشان می کند: پدرم اهل شهرضا و مادرم اهل سمیرم است و هیچ سابقه معلولیتی در فامیل نداریم اما من از بچگی با این مشکل به دنیا آمدم.
دیوانه وار عاشق تمام زبان های دنیا هستم
از وقتی زبان فارسی را یاد گرفتم دوست داشتم بتوانم به زبان های دیگر هم صحبت کنم و یادگیری زبان انگلیسی را از همان دوره مهدکودک شروع کردم. این را هم بگوییم که معمولا وقتی بچه ای کم بینا یا نابیناست به سختی به مدرسه می رود ولی مادرم من را پیش دبستانی و حتی قبل از آن به مهدکودک برد. از همان دوره پیش دبستانی و در کلاس های زبان انگلیسی بود که متوجه شدم چقدر عاشق زبان هستم و کم کم متوجه شدم علاقه من فقط به زبان انگلیسی نیست، من دیوانه وار عاشق تمام زبان های دنیا هستم، طوری می خواهم تمام زبان های دنیا را به عالی ترین شکل ممکن یاد بگیرم.
۱۱ زبان خارجی که قبلا یادگیری آنها را با فاصله های کم شروع کرده بودم در سطح های مختلف ادامه می دهم؛ زبان های انگلیسی، فرانسوی، عربی، ترکی استانبولی و آذری، هندی، کره ای، ایتالیایی، اسپانیایی، ژاپنی، چینی، یونانی و به تازگی هم یادگیری زبان آلمانی، ارمنی و عبری را شروع کرده ام، با اینکه هنوز در زبان های چینی و یونانی سطح بالایی ندارم ولی برای هدفی که دارم نمی توانم خیلی صبر کنم.
کلیشه ای ترین سوالی که از من می پرسند درباره مسلط بودن به زبان است، درحالی که من با عبارت مسلط بودن به زبان مشکل دارم. حتی از زبان فارسی که همه ما بلدیم و زبان مادری ما است اگر امتحانی از ما بگیرند ممکن است نتوانیم نمره کامل بگیریم. زبان اقیانوسی است که انتها ندارد به خاطر همین وقتی یادگیری زبان جدیدی را شروع می کنم باید همزمان زبان های قبلی را ادامه بدهم. در عین حال که زبان جدید یاد می گیرم باید در زبان های قبلی هم رشد کنم، چون دوست دارم با بومی های هر زبان قابل رقابت و حتی آزمون دادن را داشته باشیم ولی باز هم از عبارت مسلط استفاده نخواهم کرد، چون اقیانوس زبان را شناخته ام.
این دختر جوان اما از مشکلاتی که برای گرفتن مدرک های بین المللی زبان و هزینه های بالای آن که معمولا به دلار است می گوید و اضافه می کند: برای خیلی از زبان ها می توانم آزمون بدهم و مدرک بین المللی بگیرم ولی چون هزینه آن را ندارم متاسفانه نمی توانم.
جهانگردی که بیشترین زبان های دنیا را می داند
منیره سادات بلافاصله اما با انرژی مضاعفی که در صدایش موج می زند از هدف های بزرگ اش می گوید: عاشق جهانگردی بین الملل هستم و دوست دارم جهانگرد حرفه ای شوم که با وجود کم بینایی نه تنها دور دنیا سفر کنم، بلکه بتوانم به بقیه هم کمک کنم زیبایی های جهان را ببینند. هدفم این است که معروف ترین مدیر تورهای بزرگ گردشگری دنیا باشم که بیشترین زبان های دنیا را در عالی ترین حد سطح تسلط و در فشرده ترین زمان ممکن یاد گرفته است.
منیره سادات به محدودیت ها و موانعی که برای یادگیری زبان های خارجی دارد هم اشاره و اظهار می کند: بینایی ام در حدی است که از خط بریل استفاده می کنم ولی برای یادگیری زبان بیشتر شنیداری کار می کنم و هرچیزی که می خواهم را با لپ تاپ و گوشی تلفن همراه تایپ می کنم. هرچند عاشق زبان هستم و سعی می کنم محدودیت ها برایم اهمیتی نداشته باشد ولی واقعا مشکلات کم نیستند ازجمله برنامه های گویایی که روی لپ تاپ هست و من هنوز نتوانسته ام برای هر زبانی، یک گوینده خوب پیدا کنم. بقیه زبان آموزان کتاب دارند و تمرین حل می کنند، ولی من از داشتن اینها محروم هستم.
چند نفر در دنیا وقتی می خواهند چیزی یاد بگیرند اینقدر عاشق آن هستند؟
او بلافاصله تاکید می کند که به هیچ وجه اجازه نداده ام هیچ محدودیتی مانع من شود و ادامه می دهد: نمی دانم چند نفر در نیا هستند که وقتی می خواهند چیزی یاد بگیرند اینقدر عاشق آن هستند؟! زبان و جهانگردی دو اولویت و هدف من در زندگی هستند، با این حال دنبال هر چیز دیگری که دوست داشتم رفتم؛ مثل بازیگری، موسیقی، نقاشی، شاعری، نویسندگی و مجری گری...
شاید به نظر بیاید حتما برای همه کلاس هایی که می روم هزینه زیادی می کنم، اما خانواده ام از نظر مالی در سطحی نبودند که بتوانند همه هزینه های یادگیری من را بپردازند و به خاطر همین از همان سنین پایین سعی کردم خودم کار کنم و با مجری گری، قبول سفارش شعر و دکلمه، شرکت در مسابقات و هر راهی که شده بود سعی کردم بخشی از هزینه های خودم را تامین کنم.
با وجود همه انرژی و انگیزه، این دختر جوان اما مشکلات و دغدغه های زیادی دارد، از پیدا کردن مکان مناسبی برای زندگی، تا پیدا کردن شغل و حتی برنامه ریزی برای شرکت در کلاس های مختلف...
بارها دست رد به سینه ام زدند!
خودش می گوید برای پیدا کردن مکانی برای زندگی از خوابگاه های دانشجویی گرفته تا خوابگاه های خصوصی سر زده اما یا محدودیت هایی وجود داشته و یا هزینه های زیادی داشته است، گاهی هم برخی افراد به خاطر کم بینایی او را نپذیرفته اند، درست مثل مشکلی که برای پیدا کردن شغل داشته و با وجود مهارت هایی که داشته بسیاری از مراکز به خاطر مشکل بینایی دست رد به سینه او زده اند. خوشبختانه او توانسته بعد از مدت ها یک کار خوب پیدا کند و به عنوان مترجم در شرکتی مشغول کار شود که اگرچه درآمد بالایی ندارد اما همین که با زبان سر و کار دارد او را راضی و خوشحال می کند.
از ترحم بیزارم
با روحیه قوی و اراده محکمی که دارد نمی خواهند از دردهایش بگوید، اما گلایه هایی هم دارد؛ از جوان های هم سن و سالش که در دانشگاه او را تنها گذاشتند، آنهایی که نخواستند با او هم اتاق باشند، آنهایی که اصرار دارند در خیابان و مترو بدون اینکه بخواهد کمکش کنند و البته از نگاه های ترحم آمیز مردم... من از ترحم بیزارم، این موضوع برای هر فردی که دارای شرایط ویژه و از نظر توانمندی استثنایی است واقعا قابل تحمل نیست. حرف های دردناک زیادی هم شنیده ام مثل اینکه برخی افراد می گویند تو با این شرایط اصلا چرا درس می خوانی؟ یا شما را چه به زبان و ورزش و ... برخی فکر می کنند ما آدم فضایی هستیم! حتی یک نفر از من پرسید وقتی می خواهی غذا بخوری چطور می بینی دهانت کجاست و قاشق را میبری سمت دهانت! این چه سوالی است!؟ مگر شما می خواهید غذا بخورید دهانتان را می بینید!؟
منیره سادات اما به سرعت همه این دلخوری ها و ناراحتی ها را از ذهنش بیرون می کند و با همان لحن زیبا و پر انرژی می گوید: کسانی که از نزدیک من را می بینند و با توانایی هایم آشنا می شوند از من درباره فرمول موفقیتم می پرسند. در کنار پدر و مادرم، بیشترین کمک و همکاری را اساتیدی داشته اند که حالا با همه آنها یک خانواده بزرگ تشکیل داده ام و از آنها چیزهای زیادی یاد می گیرم. تعدادشان زیاد است و نمی توانم همه را اسم ببرم ولی امیدوارم با موفقیت هایم بتوانم خوشحال و سربلندشان کنم.
دختر جوان و جویای آرزوهای ما در خاتمه باز هم از امید و انگیزه و تلاش می گوید: هر وقت در زندگی کم آوردم و خسته شدم هدف هایم به من انگیزه دادند و با تصور اهداف آینده و زیبایی مسیر حال توانسته ام همه مشکلات را مثل پله های نردبان پشت سر بگذارم. همیشه میم مشکلات را حذف می کنم و برای من واقعا مثل شکلات هستند که اگر نباشند شیرینی موفقیت را نمی چشم، من برای هدف هایم یک جنگنده ام که هیچ چیزی نمی تواند مانع من شود.
انتهای پیام