به گزارش ایسنا و به نقل از نیویورکتایمز، «گلوک» حالا در مرکز توجهها قرار گرفته است. روز پنجشنبه (۱۷ مهرماه) او به پاس «صدای شاعرانه متمایز که به هستی فردی هویتی جهانی بخشیده» به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات معرفی شد و پس از آن صفی طولانی از خبرنگاران مقابل خانهاش واقع در «کمبریج» شکل گرفت. پس از ساعت ۷ بامداد (به وقت محلی) تلفن خانهاش مدام زنگ میخورد و این شاعر تمامی این هجمه توجهها را «کابوسمانند» توصیف کرد.
«گلوک» باید تاکنون به مورد تحسین قرار گرفتن خو گرفته باشد. او در پنج دهه دوران فعالیتش به عنوان شاعر بیش از ۱۰ جلد کتاب شعر منتشر کرده و کسب بسیاری از جایزههای ادبی معتبر همچون جایزه کتاب ملی آمریکا، جایزه پولیتزر، جایزه انجمن منتقدان کتاب ملی آمریکا و مدال ملی علوم انسانی را در کارنامه ادبی خود به ثبت رسانده است.
«گلوک» همچنین مورد تمجید منتقدان ادبی قرار گرفته است.
«جاناتان گالاسی» ناشر و دوست چندینساله این شاعر آمریکایی معتقد است: «آثار او شبیه به یک مکالمه درونی هستند. شاید او با خودش صحبت میکند یا شاید با ما صحبت میکند. نوعی کنایه در این مورد وجود دارد... نکتهای که در آثار او بسیار تداوم دارد همان صدای درونی است. او همواره تجربیات را در مقایسه با ایدهآلهایی ارزیابی میکند که هرگز تطابق پیدا نمیکنند.»
ماهها بود که «لوییز گلوک» قصد داشت نوشتن را آغار کند و بالاخره در تابستان امسال دست به قلم شد و خلق مجموعه شعر جدیدی را به اتمام رساند که قرار است سال آینده به چاپ برسد.
این شاعر میگوید: «من بسیار اجتماعی هستم. اینکه علاقهای به مصاحبه ندارم به این معنا نیست که منزوی هستم.»
در ادامه گفتوگوی برنده نوبل ادبیات ۲۰۲۰ با نشریه نیویورکتایمز را میخوانید که ساعاتی پس از معرفی او به عنوان برنده این جایزه صورت گرفته است:
_ برای نخستینبار چطور از خبر انتخاب شدنتان به عنوان برنده نوبل مطلع شدید؟
امروز صبح، یک ربع مانده به ساعت ۷ بامداد تماس تلفنی داشتم. تازه از خواب بیدار شده بودم. مردی که خودش را به عنوان منشی آکادمی سوئدی معرفی کرد گفت: "من با شما تماس گرفتهام تا به شما اطلاع دهم برنده جایزه نوبل شدهاید." نمیتوانم به یاد بیاورم چه گفتم، اما تردیدهایی در صحبتهایم وجود داشت. فکر میکنم آمادگیاش را نداشتم.
_ لحظهای که متوجه شدید این خبر واقعی است چه احساسی داشتید؟
کاملا از اینکه آنها یک شاعر آمریکایی سفیدپوست را انتخاب کردهاند، مبهوت شده بودم. منطقی نیست. حالا خیابان محل زندگیام مملو از خبرنگاران است. مردم مدام از فروتن بودن من صحبت میکنند اما نیستم. فکر کردم من اهل کشوری هستم که در حال حاضر چندان محبوب نیست، من سفیدپوست هستم و ما تمامی جوایز را داشتهایم. بنابراین برایم بسیار دور از انتظار بود که با چنین واقعه خاصی در زندگیام مواجه شوم.
_ زندگی شما در این چند ماه قرنطینه ناشی از کرونا چطور بوده است؟ آیا قادر بودید بنویسید؟
من به هر حال طبق برنامه نمینویسم و بنابراین نوشتنم بر نظم مشخصی استوار نیست. چهار سال روی کتابی کار میکردم و این برایم عذاب بود. در ماه جولای و اوت بود که به طور غیرمنتظره چند شعر نوشتم و ناگهان متوجه شدم چطور میتوانم این نسخه را شکل بدهم و به پایان برسانم. این یک معجزه بود.
_ مجموعه جدیدتان درباره چیست؟
جدا شدن. سوگواری بسیاری در این کتاب است. همچنین طنز بسیاری در این کتاب وجود دارد و شعرهای آن بسیار سوررئال هستند.
من از زمانی که توانایی نوشتن داشتهام درباره مرگ نوشتهام. به طور دقیق زمانی که ۱۰ ساله بودم درباره مرگ مینوشتم. بله با این حال دختر سرزندهای بودم. گذر زمان و پیر شدن بسیار پیچیده است. پیر شدن و گذر زمان به این سادگی نیست که فقط به مرگ نزدیک میشویم بلکه به معنای مورد تهدید قرار گرفتن داشتههایی همچون زیبایی ظاهری، قدرت و توانایی ذهنی است که روی آنها حساب کردهایم. این موضوع همواره برایم موضوع جالبی برای فکر کردن و نوشتن دربارهاش بوده است.
_ بسیاری از آثار شما آمیخته با اساطیر کلاسیک است که کهنالگوها را در قالب شعرهای صمیمانهتر معاصر درباره پیوندهای خانواگی و روابط مرتبط کرده است. چه چیزی شما را جذب شخصیتهای افسانهای میکند و چطور این داستانها میتوانند در انتقال آنچه سعی دارید به کمک شعرهایتان ارائه دهید تاثیرگذار باشند؟
هر فردی که مینویسد از نخستین خاطرات و چیزهایی که او را تغییر داده یا برایش تاثیرگذار بوده و یا در دوران کودکی جالب بوده است، منبع میگیرد. من در ابتدا داستانهای اساطیر یونان را به کمک والدینم میخواندم و زمانی که خواندن یاد گرفتم به مطالعه این آثار ادامه دادم. الههها و قهرمانان یونان باستان بیش از هر کودکی دیگری در «لانگآیلند» برای من واضحتر و شفافتر بود... اینها داستانهای قبل از خواب من بودند. برخی از داستانها برایم ویژهتر بودند همچون «پرسفونه» و من به مدت ۵۰ سال است که درباره او مینویسم. من فکر میکنم همچون دختران جاهطلب در کشمکشی با مادرم گیر افتاده بودم. معتقدم این افسانه بخصوص به آن دسته از کشمشهای زندگی من جنبه جدیدی بخشید. منظورم این نیست که در زندگی روزمرهام مفید بوده است. زمانی که مینوشتم به جای اینکه درباره مادرم گله کنم درباره «دمتر» گله میکردم.
_ برخی، آثار شما را به آثار «سیلویا پلات» تشبیه میکنند و شعرهایتان را شخصی توصیف کردهاند. تا چه میزان از تجربیات شخصیتان در آثارتان بهره برده و تا چه میزان از مضامین جهانشمول انسانی استفاده کردهاید؟
انسان همواره به سمت تجربیات شخصیاش سوق داده میشود چراکه تجربیات بخش جداناپذیر زندگی هستند که با کودکیتان آغاز میشود. اما به دنبال تجربیات کهنالگویی میروم و فکر میکنم دغدغهها و خوشیهای من منحصربهفرد نیستند و آنها زمانی که شما تجربهشان کنید خاص میشوند، اما قصد ندارم زندگیام و خودم را مرکز توجه قرار دهم بلکه قصد دارم تقلاها و خوشیهای انسانها را که به دنیا میآیند و سپس ناچار به ترک زندگی میشوند در مرکز توجه قرار دهم. فکر میکنم من به این دلیل درباره فانی بودن مینویسم که اطلاع از فانی بودنمان در دوران کودکیام، برایم شوک ترسناکی بود.
_ شما از فرمهای شعری مختلفی استفاده کردهاید، با این حال صدای شما همواره مشخص و خاص بوده است. آیا این کار تلاشی عامدانه و آگاهانه بوده است؟
بله در تمام مدت همینطور بوده است. انسان مینویسد که یک ماجراجو باشد. میخواهم به نقطهای بروم که چیزی درباره آن نمیدانم. یکی از معدود نکات خوب درباره پیر شدن آن است که شما تجربه جدیدی کسب میکنید. تقلیل یافتن، لذتی نیست که بیشتر مردم در انتظار آن باشند، اما در این موقعیت خبرهایی هست و این برای یک شاعر یا نویسنده بسیار باارزش است. من فکر میکنم همیشه باید غافلگیر شد و به نحوی در جایگاه یک آغازکننده قرار گرفت در غیر این صورت برایم بسیار خستهکننده خواهد بود.
_ شما در دانشگاه «ییل» تدریس میکنید و پیشتر درباره اینکه تدریس به شما در مواجهه با مشکلات حین نوشتن کمک کرده است صحبت کردهاید. تدریس در شکلگیری شما به عنوان یک شاعر چه نقشی داشته است؟
به عنوان یک مدرس همواره با غیرمنتظرهها و چیزهای جدید روبهرو هستید. شما باید ایدههایتان را مورد بازبینی قرار دهید تا بتوانید بفهمید چه چیزی برای دانشجوهایتان جذاب است. دانشجوهای من مرا سرگرم و متحیر میکنند. با اینکه همیشه قادر به نوشتن نبودهام اما همیشه توانستهام نوشتههای دیگران را بخوانم.
_ ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید. آیا چیزی هست که بخواید اضافه کنید؟
در ابتدا میخواستم چیزی نگویم و سپس بسیار صحبت کردم، بنابراین نه چیزی برای اضافه کردن وجود ندارد. بیشتر چیزهای مهمی که بخواهم دربارهشان صحبت کنم از شعرهایم سر درمیآورند، باقی مسائل فقط سرگرمی هستند.
لوییز گلوک شانزدهمین زن برنده نوبل ادبیات است و چهارمین زنی است که در سالهای اخیر پس از «آلیس مونرو» در سال ۲۰۱۳، «سوتلانا الکسییویچ» در سال ۲۰۱۵ و «اولگا توکارچوک» در سال ۲۰۱۸ به عنوان برنده نوبل ادبیات معرفی میشود.
انتهای پیام