شعر «با برگ»
فریدون مشیری
حریق خزان بود
همه برگها آتش سرخ، همه شاخهها شعله زرد
درختان همه دودپیچان به تاراج باد
و برگی که میسوخت، میریخت، میمرد
و جامی سزاوار چندین هزار نفرین که بر سنگ میخورد
من از جنگل شعلهها میگذشتم
غبار غروب به روی درختان فرو مینشست
و باد غریب، عبوس از بر شاخهها میگذشت
و سر در پی برگها میگذاشت
فضا را صدای غمآلود برگی که فریاد میزد
و برگی که دشنام میداد
و برگی که پیغام گنگی به لب داشت
لبریز میکرد
و در چشم برگی که خاموش خاموش میسوخت
نگاهی که نفرین به پاییز میکرد
حریق خزان بود
من از جنگل شعلهها میگذشتم
همه هستیام جنگلی شعلهور بود
که توفان بیرحم اندوه
به هر سو که میخواست میتاخت،
میکوفت، میزد، به تاراج میبرد
و جانی که چون برگ
میسوخت، میریخت، میمرد
و جامی سزاوار نفرین که بر سنگ میخورد
شب از جنگل شعلهها میگذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی که خاموش میسوخت گفتم
مسوز اینچنین گرم در خود، مسوز
مپیچ اینچنین تلخ بر خود، مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
تو را میدواند به دنبال باد
مرا میدواند به دنبال هیچ
این شعر را علیرضا قربانی در قطعهای با عنوان «حریق خزان» خوانده است.
فریدون مشیری سیام شهریور ۱۳۰۵ در تهران، خیابان ایران (عینالدوله) متولد شد. او سرودن شعر را از نوجوانی شروع کرد. اولین مجموعه شعرش با نام «تشنه توفان» در ۲۸ سالگی با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی در ۱۳۳۴ به چاپ رسید. مشیری توجه خاصی هم به موسیقی ایرانی داشت. علاقه به موسیقی در او به گونهای بود که هر بار سازی نواخته میشده مایه آن را میگفته، مایهشناسیاش را میدانسته، میگفته از چه ردیفی است و چه گوشهای، و بارها شنیده شده که تشخیص او در مورد برجستهترین قطعات موسیقی ایران کاملاً درست و همراه با دقت تخصصی بوده است. او همچنین مجموعهای از ۱۰۰ ماجرا منسوب به ابوسعید ابوالخیر را با عنوان «یکسو نگریستن و یکسان نگریستن» و با مقدمهای نوشته جواد نوربخش در اوایل دهه ۱۳۴۰ منتشر کرد. از دیگر آثار این شاعر میتوان به «گناه دریا»، «نایافته»، «ابر»، «ابر و کوچه»، «بهار را باور کن»، «پرواز با خورشید»، «از خاموشی» و ... اشاره کرد.
فریدون مشیری در سوم آبانماه ۱۳۷۹ درگذشت.
انتهای پیام