به گزارش ایسنا، این نویسنده فقید در بخشی از کتاب «با سرودخوان جنگ در خطه نام و ننگ» که سفرنامه او به مناطق جنگی جنوب کشور است نوشته است: «بارها از کنارشان گذشتهام و صدای نارسایشان را شنیدهام. روشنفکران اخته ما کسانی هستند که - بدون شوخی - ادعای عشق به مردم، به ملت، به طبقه کارگر، به آزادی و به زحمتکشان جامعه دارند؛ اما ذرهای، ذرهای، ذرهای از این عشق را در چنته روح شرحهشرحه خویش ندارند و اگر خطری، کمترین خطری میهن، ملت، مردم، طبقه کارگر، آزادی، دردمندان، روستاییان و توده ملت را تهدید کند، بلافاصله با شتابی که برازنده وقار و تبار ایشان نیست، یکصد و پنجاه دلیل برای ضرورت عدم حضور اختگان دانا - یا شبهروشنفکران - در خطرگاه ارائه میدهند.
و من باز میاندیشم؛ شبهروشنفکران ما - این اختگان دانا - همان انقلابهای ملی، مردمی، طبقاتی، جامعهگرایانه و جملگی جنگهای استقلالطلبانه، آزادیخواهانه، تدافعی، و ضداستعماری تمام ملتهای جهان را به دلیل آنکه خطری برای خود ایشان ندارد، میستایند؛ آن هم با چه مجذوبشدگی شهوانی و خماری شگفتانگیزی؛ اما نوبت به میهن خوب خودشان و مردم دلدار مؤمن آگاه خودشان که میرسد، اگر مردمیترین جنگ و جهاد جهان در جریان باشد، از آنجا که اگر بخواهند بستایند، ناگزیرند به شکلی مشارکت کنند و اگر چنین کنند دیگر از دیدگاه عیاشان گریخته از وطن «روشنفکر و هنرمند بزرگ متعهد» به شمار نمیآیند، نه فقط سکوت اختیار میکنند ـ که کاش میکردند ـ بلکه سنگ بنا را بر این میگذارند که «بله... انگلیسیها این جنگ را به راه انداختهاند. من خبر موثق دارم. آمریکاییها دستور دادهاند که ما حمله کنیم. من میدانم. آلمانیها و فرانسویها از حکومت ما خواستهاند که با یک جهان اسلحه درگیر شویم. من... من... دقیقاً روشن است که آمریکاییها، روسها، من... رادیو اسرائیل را گوش کنید... بله آقا... .» و چنین است که به راستی روشنفکران اخته و اختگان دانای ما مایه شرمساری و بیآبرویی ملت و مردم خود هستند.
روشنفکر اخته دقیقاً همان کسی است که وقتی در ویتنام، ویتکنگهای شجاع، با کمک ده، دوازده شمعک و تیرک که دیگران دور تا دورشان زده بودند و محکم کرده بودند، علیه استعمار فرانسویها - و نه هر دو با هم - میجنگیدند، او، یعنی همین روشنفکران اخته و ذلیل میهن من با همه شور و هیجان و اعتقاد و مردانگی و غیرت و همت و حمیتش، برای ویتکنگها کف میزد، جیغ میکشید، تحریک میشد، عرق میریخت، عرق میخورد، سیگار میکشید، میجوشید، میخروشید، به خود میپیچید، میلولید و مرتباً در شبکافههای بیکارگی خود میگفت: به! مبارز یعنی ویتکنگ، قهرمان یعنی ویتکنگ، مرد یعنی ویتکنگ، زن یعنی ویتکنگ، وطنپرست استقلالطلب آزادیخواه یعنی ویتکنگ، قهرمان یعنی ویت کنگ، معتقد به مرام یعنی ویتکنگ... ! ایوای! کاش که یک موی ویتکنگها در تن این ملت بود! کاش که یک جو از غیرت ویتکنگها در مردم ما بود! افسوس... افسوس... .
و چون دور به دلاوران سربلند بیباک غیرتمند هوشمند آگاه به راستی مؤمن میهن خویش - ایرانِ قدسی - رسید و هموطنان صاحبمرامِ از هستی خود گذشتهاش، در سردترین سرما و گرمترین گرما، در کویر، در باتلاق، در مرداب، در جنگل، در کوه، در برف، در باران، در رودخانه، در طوفان و در ظلمت شبها، نه فقط با آمریکاییهای مصرفکننده ال ـ اس ـ دی و نوکران درمانه ایشان، زیر نام عراقیها، بل آشکارا و مسلما با تمامی جهان ستم و استعمار این عصر - از آن سوی غرب تا این سوی شرق - درگیر شدند و جنگیدند و از پا درنیامدند و درهمکوبیده نشدند و نشکستند. این روشنفکر اخته، این اخته ناجوانمرد بزدل، صدها تهمت به تکتک رزمندگان وطن زد، و صدها زخمزبان، و هرگز دلش به خاطر آنهمه نامردی و نامردمی که در حق هموطنان مبارز خویش کرد و آنهمه بلا که بر سر بچههای معصوم ما آوردند، و آنهمه جنایت و فساد که در این خاک مطهر کردند، به درد نیامد و وجدان لهشده خفته معتادش - از ترس - بیدار نشد، و حتی یکبار نگفت: «تبارکالله احسن الخالقین» و نگفت کجا هستند ویتکنگها تا ببینند که مردان ما در حرارتی بین ۲۲ درجه زیر صفر تا ۵۱ درجه بالای صفر میجنگند و خم به ابرو نمیآورند.
باکی نیست.
چیزی به نام شرمساری تاریخی هم وجود دارد.»
نادر ابراهیمی، نویسنده و فیلمساز در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران متولد شد. از آثار او میتوان به «دور از خانه»، «کلاغها»، «پهلوان پهلوانان؛ پوریای ولی»، «بار دیگر شهری که دوست میداشتم»، «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما میآمد»، «اجازه هست آقای برشت؟»، فیلمنامه «صدای صحرا» و ... اشاره کرد.
نادر ابراهیمی در ۱۶ خرداد سال ۸۷ در سن ۷۲سالگی درگذشت.
انتهای پیام