به گزارش ایسنا، مسعود ابوطالبی، پژوهشگر روابط بینالملل در یادداشتی با عنوان "صلح ضدامنیتی" نوشت: جان کری، وزیر امور خارجه در دولت باراک اوباما ، پس از خروج دونالد ترامپ از برجام دیدگاه خود را درباره این اقدام این گونه توضیح میدهد: " اعلامیه امروز، امنیت ما را تضعیف می کند، اعتبار سخن آمریکا را خدشهدار می کند، ما را از متحدان اروپایی منزوی میکند، اسرائیل را در معرض خطر بیشتری قرار میدهد، به تندروهای ایران قدرت میبخشد و از اهرم جهانی ما برای رسیدگی به رفتارهای نادرست تهران می کاهد، در حالی که به توانایی دولت های آینده برای ایجاد توافقنامه های بین المللی آسیب می رساند. لفاظی لازم نیست؛ واقعیت ها خود صحبت می کنند ". وی در ادامه می گوید: " آمریکا هرگز مجبور نیست این سهام ( توافق هسته ای ) را به کشور دیگری واگذار کند، این به نفع آمریکا نیست ". (هشتم می ۲۰۱۸)
در روابط بینالملل، اصلی وجود دارد با عنوان اصل موازنه که کشورها روابط سیاسی و اقتصادی خود را با یکدیگر به گونهای برقرار نمایند که نظم بینالمللی آسیب نبیند. بر خلاف آن چه در استراتژی سیاست خارجی دونالد ترامپ آمده و با امکان سنجی میزان دستیابی به این اهداف، اکنون می توان با قاطعیت بیشتری درباره شکست این لفاظی ها اظهار نظر کرد. به تعبیری دیگر، سخنان و ایده پردازیهای آرمانی وی از ابتدا نیز محکوم به شکست بود و از همان زمان نیز بسیاری از تحلیلگران، غیرواقع بینانه بودن آن را اعلام نمودند؛ هرچند همان ایده های آرمانی نیز روی کاغذ باقی ماندند و در نهایت، آن چه نصیب جامعه بین المللی شد مجموعه ای از اقدامات ناشیانه فردی بود که نه تنها موازنه بین المللی را خدشه دار کرد؛ که حتی موجب نگرانی هایی در زمینه امنیت بین الملل شد.
خروج از توافق هسته ای با ایران نقطه عطف سیاست خارجی در دولت دونالد ترامپ است؛ برجام تنها توافقی نیست که دولت آمریکا بر خلاف موازین بینالمللی از آن خارج شده، اما آن چه برجام را از سایر توافق های بین المللی متمایز می کند چندجانبه بودن آن است. تروئیکای اروپایی بخش مهمی از آن هستند که امروزه کاملا شکاف سیاسی آن ها را با ایالات متحده می توان دید. نتیجه این اقدامات ناشیانه، در وهله ی اول برهم خوردن موازنه بین المللی است. اروپا که به عنوان متحد اصلی و کلاسیک آمریکا همیشه همراه آن بوده به صراحت اعلام می کند که با تصمیم های این کشور مخالف است و از آن ها حمایت نمی کند.
از سوی دیگر، با قدرتهای رو به رشد جهانی مواجهیم مانند روسیه و چین. مایکل وولف در کتاب " آتش و خشم " به بررسی عملکرد دونالد ترامپ در اولین سال ریاست جمهوری می پردازد. وی می نویسد:" با روی کار آمدن دونالد ترامپ، حلقه مشاوران او از جمله استیو بنن به او خطر ظهور چین را گوشزد می کنند و این کشور را اولین و مهم ترین خطر ایالات متحده در سیاست خارجی می دانند"؛ در جدیدترین رتبه بندی تهدیدات امنیت ملی آمریکا از دید نظامیان این کشور در نظر سنجی میلیتری تایمز، چین با ۸۶.۵ درصد، تهدید سایبری با ۸۵.۹ درصد و ایران با ۵۷.۷ درصد در رتبه های اول تا سوم قرار دارند؛ کافی است سیاست خارجی دونالد ترامپ را در چهار سال اخیر در مقابل چین ارزیابی کنیم، مقابله ای که از آن با عنوان جنگ تجاری با چین یاد می شود، سیاست مقابله ای و تحریم، فشار و نهایتا زور بدون هیچگونه سیاست پیشرو و یا حتی تدابیری که در کوتاه مدت نتیجه داشته باشد. همین عملکرد را او در مقابل کره شمالی داشته که بدون هیچ نتیجه مشخصی تاکنون در هاله ای از ابهام قرار دارد.
روسیه، چین و دیگر قدرت های نوظهور دیگر از یکطرف و از دست دادن متحدان کلاسیک از سوی دیگر جدا از آن که ایالات متحده را در انزوا قرار داده، موازنه بین المللی را نیز به ضرر این کشور تغییر داده است.
آن چه تاکنون سیاست خارجی دونالد ترامپ برای جامعه جهانی داشته چیزی نبوده جز برهم ریختگی بین المللی، انزوا و بی اثر کردن سازمان های بین المللی. طبیعی است که این کشور با ادعای یکجانبه گرایی به دنبال اقدام یا اقداماتی است که بتواند شرایط را به قبل از این و به سود این کشور برگرداند. این اقدام هم می تواند دستاوردی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری باشد و هم قدرت از دست رفته این کشور در اجماع جهانی را تا حدی جبران کند. بهترین مکان برای اجرا کجا می تواند باشد؟ طبیعتا و به صورت سنتی؛ خاور میانه.
خاورمیانه به خاطر موقعیت ژئوپلیتیک، منابع طبیعی و سرشار نفت همواره برای آمریکا مورد توجه بوده و آن ها با تحمیل رژیم صهیونیستی به عنوان نماینده خود به دنبال نفوذ استراتژیک حداکثری خود در این منطقه هستند. آن چه اخیرا توسط کشور امارات متحده عربی تحت عنوان عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی و با شعارهای فریبنده ای همچون صلح صورت گرفت به جای آن که با بهره گیری از تبلیغات گسترده، یک دستاورد سیاست خارجی برای ایالات متحده و یک متحد منطقه ای برای رژیم صهیونیستی باشد، به عنوان یک شکست سیاسی دیگر برای ایالات متحده تحلیل می شود؛ زیرا:
۱- روند صلح یک فرایند یکپارچه جهانی است و به هیچ عنوان به صورت مقطعی و منطقه ای محقق نمی شود. یک کشور نمی تواند همزمان به موازین بین المللی پشت کرده و بلافاصله به همان موازین استناد کند. اگر مورد ادعایی ایالات متحده و رژیم صهیونیستی در زمینه صلح در منطقه واقعی است، لیست بلندبالایی از اقدامات ضد صلح در عرصه جهانی چگونه توجیه می شود؟ خروج غیرقانونی و یکجانبه ایالات متحده از توافقنامه های جهانی ( برجام،توافق اقلیمی پاریس، پیمان تجاری اقیانوس آرام، پیمان نیویورک، نفتا، معاهده آسمان باز ) و سازمان های جهانی ( شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، یونسکو، سازمان جهانی بهداشت ) همه اقدامات تهدیدآمیزی است که ایالات متحده بر خلاف تمام موازین بین المللی انجام داده است. همزمانی این اقدامات، متضمن چگونه صلحی است؟ آیا این جز تهدید امنیت جهانی مفهوم دیگری دارد؟
۲- اتحادیه اروپا به صربستان و کوزوو هشدار داده که در صورت انتقال سفارتشان به بیت المقدس، عضویتشان در این اتحادیه به مخاطره خواهد افتاد. این یک موضع اصولی در جهت حفظ نظم بین المللی است که با اصول حقوق بین الملل سازگار است. این جز یک شکست و شکاف سیاسی بزرگ برای این کشور چه معنای دیگری می تواند داشته باشد؟
۳- عربستان سعودی با تمام وجوه مشترک و نزدیکی که با ایالات متحده دارد برقراری روابط با رژیم صهیونیستی را مشروط به تشکیل کشور فلسطینی کرده است. آن چه در این توافق بیش از هر چیز دیگری دیده نمی شود مردم فلسطین و سرزمینشان است. جرد کوشنر، مشاور رییس جمهوری آمریکا ، ویدئویی از داخل هواپیمای موسوم به صلح منتشر کرد، یکی از تحلیلگران با لحنی کنایه آمیز نوشته بود: آن چه در این ویدئو دیده نمی شود دو چیز است: فلسطینیان و ماسک. این موضع را می توان در مذاکرات بین حماس و سازمان آزادی بخش فلسطین نیز مشاهده کرد.
۴- در ابتدای این یادداشت، جان کری در یکی از بندهای مخالفت خود با خروج ایالات متحده از توافق هسته ای با جمهوری اسلامی ایران اعتراف می کند که این اقدام، اسرائیل را در معرض خطر بیشتری قرار می دهد. گستره اقدامات مخرب دونالد ترامپ در سیاست خارجی، تنها جامعه بین الملل و ساز و کارهای موجود حاکم بر آن نبوده است؛ بلکه در دیدگاه های کلان نگر به منافع متحدان استراتژیک آن نیز سرایت کرده است. جان کری به صراحت از آن ها نام برده و هیچ دورنمایی نیز در بلندمدت برای آن متصور نیست. متوسل شدن ایالات متحده به اهرم هایی نظیر آن چه که در قالب توافق موسوم به ابراهیم صورت گرفت نشان می دهد ایالات متحده می خواهد جبران شکست سیاسی و امنیتی خروج از برجام و تغییر موازنه در خاورمیانه را با چنین اقداماتی همپوشانی کند.
۵- مهم ترین نکته ای که باید در بررسی ابعاد این توافق صورت گیرد خود کشور امارات متحده عربی است. نوع و شیوه اعمال این تصمیم می تواند در چارچوب رقابت با کشور عربستان سعودی تحلیل شود. پیشتر، این مواجهه در جنگ یمن به اشکال مختلف خود را نشان داده است. امارات متحده عربی با رویکرد مبتنی بر توهم و نه واقع گرایی به دنبال تغییر چارچوب موازنه در بین کشورهای عربی منطقه است که مهم ترین وجوه آن، ابعاد نظامی و تجاری است. خرید هواپیمای اف ۳۵ از آمریکا و معاملات تجاری گسترده در کنار اقدامات اخیر فضایی این کشور می تواند به تغییر نگرش و عملکرد سایر کشورها در منطقه بینجامد؛ اما وجه متوهمانه این اقدامات از آن روست که این کشور، امنیت را از خارج می خواهد و نه از داخل. به عبارت دیگر؛ امارات متحده عربی با برهم زدن توازن امنیتی می خواهد به صلح و امنیت برسد. این همانی است که از آن به عنوان صلح ضدامنیتی یاد می کنیم.
نتیجه گیری
عادی سازی روابط امارات متحده عربی با رژیم صهیونیستی تنها پوسته ای از صلح را همراه خود دارد؛ هسته مرکزی آن اعمال نفوذ رژیم صهیونیستی در بین کشورهای عربی و ناامن سازی منطقه است. گواه این مدعا بازگشت به مجموعه گسترده از اقدامات خرابکارانه این کشور در طول سال های پس از شکل گیری است.
آن چه که ایالات متحده از آن به عنوان دستاورد یاد می کند نتیجه ناکامی ترامپ در سیاست خارجی است؛ کسی که حتی به دکترین اعلامی خود نیز اعتنایی ندارد و صرفا به دنبال جلوه و نمایش اقدامات تبلیغاتی است. آن چه اقدامات خرابکارانه او برای جامعه بین المللی به همراه آورده جدا از آن که تهدید کننده امنیت بین الملل است؛ صرفا به منظور جلب نظر داخلی صورت گرفته؛ هرچند برای مردم آمریکا، مسائل سیاست خارجی، اولویت اول نیست؛ اما وی می خواهد ناکامی های داخلی خود را با نمایش های تبلیغاتی بینالمللی جبران کند.
دونالد ترامپ از صلح صحبت میکند اما همزمان نابودکننده صلح است، از مذاکره حرف میزند اما ازآن چیزی نمیداند و به دنبال ناکارآمدی ساز و کارهای بین المللی به وسیله همان ساز و کارهاست. این ها تناقضاتی است که حتی امروزه طرفداران او نیز نمی توانند به آن پاسخ دهند.
انتهای پیام