جوخه اعدام چشم انتظار مردم در میدان ژاله

قلب خیابانی که رضا پهلوی از باغ محمدحسن خان سردار و همسر قجریش فخرالدوله بیرون کشید و ژاله نام گذاشت در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ پاره پاره شد و خونِ جوانان زیادی که مقابل چکمه ها و تانکهای گارد ویژه شاهنشاهی بر زمین نشسته بودند در کف خیابان جاری شد و سیلاب خون، فرجام شاهِ پسر و دودمان پهلوی را با ظلمت غروب جمعه سیاهی که خیابان و میدان ژاله را رنگ و بوی خون زد، عجین کرد.

به گزارش ایسنا، محمدرضا پهلوی و دولت های فرمایشی او ناتوان تر از هر زمان دیگری تحمل شان را در برابر خواسته های به حقِ مردم انقلابی از دست دادند، آنان حتی تحمل اعتراض  و تظاهرات خاموش مردم را نداشتند و جواب اعتراض آرام آنان را با شلیک مسلسلها و فشنگهای جنگی پیاده نظام، تانکها، نفربرها و هلیکوپترهای بر فراز میدان و خیابان ژاله دادند و عزیزان ایران را در خون خودشان غسل دادند.

خبرنگار روزنامه فیگارو در گزارشی از وضعیت  مردم وحشت زده در خیابانهای منتهی به میدان ژاله نوشت: مردم شعار می دادند که ما شاه نمی‌خواهیم جمهوری اسلامی می خواهیم، ‌مرگ بر شاه جانی.

وی ادامه داد: در این روز آیت‌الله نوری از مردم خواست روی زمین بنشینند مردم هم لبیک گفتند اما نظامی ها به مدت ۳۰ ثانیه شروع به تیراندازی به طرف مردم بی‌دفاع و بی‌سلاح کردند و این اقدام چه کار آسانی بود، ‌چرا که جنگ نبود، ‌ بله یک کشتار دسته جمعی بود. خیابانی که تا دقایقی قبل از انبوه جمعیت سیاه می‌زد، ‌اکنون پر بود از اجساد،  کفش‌های خونین، پلاکاردهای پاره و زخمی‌هایی که کشان کشان خود را به طرف زخمی دیگر می‌رساندند.

عباس ملکی عکاس وقت روزنامه کیهان هم در تشریح واقعه میدان ژاله گفت: از میدان ژاله تا میدان خراسان پر از جمعیت بود. وقتی به میدان ژاله رسیدم چیزی دیدم که تا به حال در هیچ جا ندیده بودم و آن صحنه این بود که دو گروه از مردم و نظامیان روبروی هم سنگر گرفته بودند. نیروهای نظامی روبروی مردم زانو زده و به سمت آنها اسلحه گرفته بودند و در طرف دیگر مردی را دیدم که پیراهن خود را شکافته بود و به نظامیان می گفت تیراندازی کنید.  

وی خاطرنشان کرد: در ۱۷ شهریور مانند فردی که در رودخانه قرار می گیرد نمی فهمیدم که به کدام طرف می روم اما سعی داشتم وظیفه ام را به خوبی انجام دهم و سه گوشه میدان را کنترل کردم و عکس های آن روز از ماندگارترین عکس های تاریخ انقلاب شد.

یکی دیگر از شاهدان واقعه ۱۷ شهریور، علی محمد بشارتی بود. وی در کتاب «عبور از شط شب» با اشاره به کشتار ۱۷ شهریور و تعداد شهدای این قیام نوشت: ۱۷ شهریور تعداد زیادی از جنازه‌ها و افراد مجروح در جوی آب ریخته شده بودند. آمار رسمی که در خصوص تعداد شهدا اعلام کردند خیلی کمتر از تعداد واقعی آن‌ها بود. رژیم پهلوی تعداد شهدا را ۸۹ و تعداد مجروحین را ۲۵۰ تن اعلام کرد اما من که در بهشت زهرا (س) بودم روی پای یکی از جنازه‌های شهدا عدد ۱۷۲۳ را دیدم معلوم بود که این‌ها را از یک کانال رسمی مثلا ساواک عبور داده و جواز دفن گرفته بودند و آن شماره هم شماره مسلسل افرادی بود که از این مسیر گذشته بودند.

چگونگی ایجاد و فرجام قیام ۱۷ شهریور

شروع تجمعات و اعتراضات مردمی در روزهای منتهی به قیام ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ مصادف بود با شبهای قدر و روزهای آغازین ماه شوال سال قمری. به گفته برخی رسانه ها و روزنامه های داخلی و خارجی آیت‌الله حاج شیخ یحیی نصیری معروف به علامه یحیی نوری از روحانی های نامدار تهران که در یکی از محلات اطراف میدان ژاله، مسجد و کتابخانه‌ای را در اختیار داشت و صبح های جمعه جلسات درس و تفسیر قرآن برگزار می‌کرد، عامل اصلی شکل گیری این قیام خودجوش معرفی شد. موضوعی که پس از ۲۱ سال از زبان این روحانی نستوه به گونه دیگری روایت شد.

علامه یحیی نوری پاییز سال ۱۳۷۸ در گفت و گو با فصلنامه انقلاب اسلامی شرح مفصلی از جنایت رژیم پهلوی و قتل عام ۱۷ شهریور در میدان ژاله تهران بیان کرد که بخش هایی از این گفت و گو  مورد بازخوانی قرار می گیرد.

وی خاطراتش از آن روزِ تاریخ ساز را این گونه تشریح کرد: فراموش نمی کنم که در آن ایام که مقارن با ماه مبارک رمضان بود و در شهریور ماه به سر می بردیم، شبها به برگزاری مجالس، اقدام می کردم البته یک جلسۀ تفسیر هم صبح های جمعه داشتم و جمعیت بی شماری شرکت می کردند. چون جمشید آموزگار، نخست وزیر وقت بود، قوای نظامی از تعدی مستقیم به بنده خودداری می کردند. در زمان دولت شریف امامی، باز هم ماجرا به همین منوال بود با این تفاوت که نیروهای زیرزمینی وابسته به ساواک به طور مرتب در کار ما دخالت می کردند و به بهانه های مختلف به دفتر کار ما وارد می شدند؛ یا مزاحم کتابخانه می شدند و مسائلی را به وجود می آوردند.

آیت‌الله نوری ادامه داد: من در سیزدهمین شب از لیالی ماه مبارک رمضان تصمیم گرفتم که راه مناسب برای مقابله با رژیم و توطئه های او را بیابم. هنوز شعار «آشتی ملی» که از دهان شریف امامی خارج شده بود، عملی نشده بود و میزان جدیت آن روشن نبود. بنده اعلام کردم که از شب دهم ماه مبارک به بعد، مجلس در حسینیه برقرار است. جمعیت بلافاصله پس از اطلاع، به محل هجوم آوردند. در سومین شب برگزاری مجلس بود که یک گروه ضربت که تعداد آنها به ۷۰ نفر می رسید و از همان گروه یک دست و هم قد بود که عرض کردم، به محل فعالیت ما حمله کردند. مقادیری از کاغذهای ما را پاره کردند و پرچمها را کندند و چند نفر را مضروب ساختند. هدفشان ظاهرا ایجاد بلوا و آشوب بود. گهگاه از مسجد قبا که محل فعالیت مرحوم بازرگان و شهید مفتح محسوب می شد و مراکزی از این دست، خبر میرسید که این مراکز مورد هجوم عناصر وابسته به ساواک قرار گرفته است. بنده به ناچار به مدت چند شب فعالیتهایم را تعطیل کردم و اعلام کردم تا به وجود آمدن شرایط  مساعدتر صبر می کنم. به شبهای احیا که نزدیک شدیم، مجددا فعالیتها را از سر گرفتیم و سلسله مباحثی را تحت عنوان مسائل حکومت اسلامی برای مردم مطرح کردم.

علامه نوری افزود: طبعا هر چه بیشتر به تبیین اسلام و نظام پیشرفته و مترقی آن می پرداختیم، جایگاه و پایگاه نظام شاهنشاهی سست تر می شد و انحطاط آن بیشتر خودش را نشان می داد. خوشبختانه خداوند متعال جرات و شهامت به ما داده بود تا بتوانیم حرف هایمان را بزنیم. البته قاطعیت اصلی از آن حضرت امام (قدس سره) بود که با اعلامیه های متوالی خود، به کالبد جامعه، خون تزریق می کردند. در این میان ما دوستان، همکاران و همفکرانی داشتیم که برخی از آنها در شمار شخصیتهای بزرگ روحانی و گاه از مراجع عظیم الشأن محسوب می شدند و ما با بودن در کنار ایشان، احساس غربت و تنهایی نمی کردیم.

وی خاطرنشان کرد: برنامه های ما به همین ترتیب ادامه داشت تا اینکه به شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان رسیدیم. در آن شب هم جمعیت انبوهی از اقصی نقاط شهر و حتی شهرهای اطراف همچون کرج برای استماع سخنرانی گردهم آمده بودند. وقتی جلسه به اتمام رسید و افراد پراکنده شدند تا  سراغ وسایل نقلیه شان که در خیابانهای اطراف پارک بود، بروند، موقع عبور از میدان ژاله مشاهده کردند آتش سوزی برپاست. جلوتر که رفتند، دیدند آتش مربوط به خاک اره ای آغشته به بنزینی است که از چند کامیون تخلیه شده و در سطح میدان گسترده شده است. ظاهرا به محض اینکه جمعیت به میدان رسیده بودند و چهار خیابان منتهی به میدان هم مملو از مردمی شده بود که به خانه هایشان می رفتند، ناگهان زیر پایشان آتش می گیرد.

آیت‌الله نوری ادامه داد: مردم پا به فرار گذاشتند و غلغله ای بر پا شد. یک نفر لباسش آتش گرفته بود، دیگری دچار سوختگی شده بود، دیگری مشکل دیگری داشت. در همین اثناء نیروهای وابسته به ساواک، شروع به تیراندازی کردند و طی آن بین ۹ تا ۱۱ نفر بر حسب اختلاف اقوال، شهید و عدۀ زیادی هم مجروح شدند، ما از تعداد مجروحین حادثه، از طریق تلفن با خبر شدیم؛ اما در خصوص مقتولین باید عرض کنم که گروهی از آنان به وسیلۀ بستگان و دوستانشان از محوطه بیرون برده شدند؛ برخی دیگر نیز به مسجد اباذر منتقل شدند و دسته سوم را نیز به بیمارستانی واقع در سه راه غزاله بردند و یازدهم شهریور مجلس عزا و ختمی برای این شهدا برگزار کردیم که در تاریخ بی نظیر بود.

علامه نوری خاطرنشان کرد: در شب عید فطر وقتی برای سخنرانی برخاستم، برای نخستین بار اعلام کردم که من نام این میدان را میدان شهدا می گذارم؛ چه دستگاه حاکمه و شهرداری وابسته به رژیم بپذیرد چه نپذیرد. همین قدر که ملت بپذیرد، کافی است. اینجا بود که مردم به هیجان آمدند و با فریاد «صحیح است – صحیح است» اعلام حمایت کردند. همان شب مردم، حدود ۱۰۰ عدد مقوا تهیه کردند و رویش نوشتند: «میدان شهدا» و به جای تابلوی میدان ژاله نصب کردند.

وی اظهار کرد: مردم روز پنجشنبه ۱۶ شهریو به خیابانها ریختند. جمعیتی حدود سه میلیون نفر به سمت میدان آزادی (شهیاد سابق) حرکت کردند و برنامۀ صدور قطعنامه پیش آمد. آنان سرشار از احساس و حماسه بودند و با شور و شوقی که حوادث روزهای قبل در آنها ایجاد کرده بود مثل نماز عید فطر، اخبار شهادت شهدا در خیابان ژاله و اطراف آن و نامگذاری میدان ژاله به نام شهدا توسط حقیر که روزنامه ها هم منعکس کردند، راهپیمایی روز پنجشنبه را به انجام رسانیدند و قبل از خداحافظی به یکدیگر می گفتند: «صبح جمعه، میدان شهدا، صبح فردا، میدان شهدا». مردمی که ۱۶ شهریور را به راهپیمایی سپری کرده بودند، با این اعلام، تصور کردند که صبح جمعه هم، برنامه راهپیمایی از میدان شهدا آغاز می شود در حالی که چنین نبود بلکه ما تنها برای جمع شدن مردم و شرکت در جلسۀ صبحگاهی تفسیر و طبق سنتی که طی ۳۰ سال بدان رفتار کرده بودیم، اعلام کردیم: «صبح فردا، میدان شهدا».

آیت‌الله نوری ادامه داد: حدود ساعت هفت و نیم صبح هفدهم شهریور  به من خبر دادند  میدان شهدا مملو از جمعیت است و مامورین از حرکت آنها جلوگیری می کنند، سمت سه راه ژاله هم راهبندان شده است و خلاصه جمعیت از آن وسط محاصره شده اند. در آن شرایط سخت حکومت نظامی که میدان ژاله پر از جمعیت بود، تنی چند از بچه های انتظامات از میدان ژاله آمدند و با نگرانی و هیجان گفتند: «مردم در آنجا از یکدیگر سوال می کنند که آقای نوری کجاست؟ چرا در این مراسم حضور پیدا نمی کند؟ خلاصه عدم حضور شما در آنجا سوال برانگیز شده است.» بنده عرض کردم: بسیار خوب هم اینک به میدان شهدا می رویم. گفتند: وضع خیلی خطرناکی است. گفتم: «اگر خطری هست، باید برای همه باشد. من هم یک نفر از مردم هستم.»

علامه نوری متذکر شد: ما در قالب یک جمع پنج نفری به سمت میدان شهدا حرکت کردیم؛ منتها هر یک از ما با دیگری چند متر فاصله داشت و قرار گذاشتیم که اگر من که در جلوی افراد حرکت می کردم، تیر خوردم یا دستگیر شدم، افراد خبر را به یکدیگر و سرانجام به دفتر ما منتقل کنند و آنها هم اقدامات لازم را در این خصوص انجام دهند. شهید مستقیمی به فاصلۀ ۱۰ قدم از من در حال حرکت بود؛ به فاصلۀ ۳۰ قدم از من مرحوم جمشیدی که او هم مهم بود، حرکت می کرد. ما از طریق کوچۀ قائن، به ژاله داخل شدیم و بی درنگ به سمت بانک ملی حرکت کردیم. ناگهان در این حال مشاهده کردیم که تمامی مسلسل به دستانی که در خیابان صف کشیده بودند و اسلحه هایشان غیر از تیربارهای متعارف بود، با یک فرمان که از طریق بلندگو به آن ها داده شد، مسلسلهایشان را به سمت ما نشانه رفتند. وقتی این صحنه را که با صدای برخورد پوتین های سربازان به زمین، همزمان بود، مشاهده کردم برای چند ثانیه به من حالت تزلزل دست داد و به خودم گفتم: بروم جلو یا بازگردم؟ احساس کردم که برگشتن دیگر صلاح نیست و احتمالا چه جلو بروم چه بازگردم، شلیک خواهند کرد؛ لذا ترجیح دادم که در حال پیشروی تیر بخورم.

وی افزود: در آن حال به یاد این رجز امام حسین(ع) افتادم که: من قسم خورده ام که پشت به دشمن نکنم. یادآوری این رجز، چنان شور و حماسه و هیجانی در من ایجاد کرد که به خود گفتم: هر چه باداباد جلو می روم و رفتم و به جمعیت نزدیک و نزدیکتر شدم. آنقدر نزدیک شدم که توانستم چهرۀ برخی از مردم را از زن و مرد، تشخیص دهم. وقتی به سی قدمی جمعیت رسیدم، فریاد صلوات مردم همراه با گریه و شور و هیجان آنها به گوشم رسید. این حرکت دسته جمعی مردم وضعیت میدان شهدا را دگرگون کرد و به من، نیروی بیشتری داد و شهامت و قدرت مرا فزونی بخشید. با حرکت دست و سر به مردم سلام دادم و آنها را به آرامش و سکون و نشستن بر کف خیابان دعوت کردم و گفتم: «من بلندگویی در اختیار ندارم بنابراین باید سکوت شما بلندگوی من شود تا بتوانم بخشی از مسائل را برای شما بازگو کنم.»

آیت‌الله نوری ادامه داد: پس از نصیحت نظامی ها و صحبت با مردم حاضر در میدان شهدا با آنان خداحافظی کردم و جمعیت را وادار به حرکت نمودم اما اینگونه نبود که وقتی آنها محوطه را ترک می کنند، خیابان از انسان خالی شود. حکایت آن جمعیت حکایت باران فراوانی بود که پیوسته در حال ریزش در چاله است و اگر یک کاسه آب از چاله برداشته شود بی درنگ جایش پر می شود. از میدان ژاله هم پیوسته جمعیت خارج می شد اما گروه دیگر جای آنها را می گرفت.

علامه نوری اظهار کرد: ساعتی بعد خبر دادند که جمعیت زیادی که حدود ۵۰۰۰ نفر برآورد می شد در حال هجوم به سمت دفتر ما هستند که همگی آنها لباس پلنگی به تن و مسلسل به دست داشتند. ناگهان کسی فریاد زد: آمدند، ریختند. متعاقبا فریاد فرد مزبور صدای شلیک گلوله هایی را شنیدیم و در پی آن برخورد گلوله به تابلوی «وان یکادی» که سر در خانه زده شده بود. خرده های سنگ و کاشی روی زمین ریخت و آنگاه لگدی محکم به در نواخته شد و صدای خشمناکی از ساکنان خانه می خواست تا در را باز کنند. آنها منتظر باز شدن در نماندند و با ضربات ممتد، در را شکستند و وارد شدند.

این روحانی مبارز، ۲۹ دی ۱۳۸۶ در سن ۷۵ سالگی بدرود حیات گفت.

قتل عام ۱۷ شهریور و واکنش امام خمینی

امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران چند ساعت بعد از فاجعه ۱۷ شهریور و قتل عام مردم بی دفاع حاضر در خیابان و میدان ژاله پیام شدیدالحنی خطاب به محمدرضا شاه صادر کردند.

ایشان با بیان اینکه بار دیگر شاه با دستور حکومت نظامی در تهران و سایر شهرستان‌های بزرگ ایران، ثابت کرد که پایگاهی در میان ملت ندارد، نوشتند: «اعلام حکومت نظامی در محیطی آرام - به اقرار رادیو و مطبوعات ایران که راهپیمایی با کمال آرامش در آن انجام می‏ گرفت - نه تنها قانونی نیست بلکه جرم است و دستور دهنده آن مجرم. شاه برای به رگبار بستن مردم بی‏ دفاع و مظلوم هیچ بهانه‌ای را بهتر از حکومت نظامی ندید. روزهای اخیر، تهران و سایر شهرستان‌های مهم ایران برای اظهار مظلومیت و مخالفت با مجرمی که ۳۵ سال بر مقدرات آنان سلطه دارد و جنایات و خیانت‌های او در کشور و مخالفت‌های او با قانون اساسی واضح است، شاهد راهپیمایی‌های آرام بود.»

رهبر فقید انقلاب اسلامی ادامه دادند: «اظهار مخالفت با مجرمی که تمام هستی ملت را به باد داده است، از طرف کسانی بود که در حد عالی شعور سیاسی و دینی بودند؛ به طوری که حاضر شدند ارتش را گلباران کنند ولی «دولت آشتی ملی»، آنان را به عنوان شعار بر خلاف قانون اساسی، محکوم نمود؛ و حال آنکه شعار آنان بر ضد قانون اساسی شکن- یعنی شاه- بود، شعار بر ضد رژیم تحمیلی غیر قانونی بود، اظهار مظلومیت بود ولی واقعیت این است که شاه می‏‌خواهد انتقام خود را از ملت بی‏ دفاع بگیرد، و با صحنه‏ سازی‌های مبتذل، ملت بی‏‌دفاع را به مسلسل ببندد و نفس‌ها را به خیال باطل خودش در سینه خفه گرداند ولی دیگر دیر شده است و ملت مظلوم و بیدار ایران آگاه گردیده‏‌اند. من هنوز اطلاع دقیقی از کشتگان و مجروحان در سراسر ایران ندارم؛ ولی خبرگزاری‌ها تعداد کشتگان را به صدها نفر گزارش داده‌اند و خبرهایی از ایران، این‏ تعداد را بیش از هزار نفر می‏‌گویند. اکنون بر ملت شجاع ایران است که به هر ترتیبی که ممکن است به مجروحین بی‌شمار خود، خون، دوا و غذا برساند و از هر گونه کمک مالی دریغ ننماید. »

امام (ره) خاطرنشان کردند: «چهره ایران امروز گلگون است و دلاوری و نشاط در تمام اماکن به چشم می‏ خورد. آری این چنین است راه امیر مؤمنان علی و سرور شهیدان امام حسین. ای کاش «خمینی» در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته می‏‌شد.

معمار کبیر انقلاب اسلامی خطاب به مردم ایران نوید دادند: «ملت ایران مطمئن باشید که دیر و یا زود پیروزی از آن شماست. شاه با حکومت آشتی ملی می‏‌خواهد روحانیت شریف ایران و سیاسیون محترم را در کشتار خود سهیم گرداند ولی فریب او خیلی زود برملا گردید. انَّ کَیْدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفاً.»

ایشان خطاب به ملتها و دولتهای جهان گفتند: «جهان باید بداند که این است فضای باز سیاسی ایران! و این است رژیم دموکراسی شاه! و این است عمل به دین مبین اسلام در منطق شاه و دولت او! اکنون به بهانه‏ های پوچ دست به حبس و تبعید تازه زده ‏اند و می‏ زنند. باید علما و روشنفکران ملت در زیر چکمه دژخیمان خُرد شوند تا کسی خیال آزادی به خود راه ندهد. شما ای ملت محترم ایران، که تصمیم گرفته ‏اید خود را از شرّ رژیم شاه خلاص گردانید و در رفراندمی که در سه و چهارم شوال در برابر ناظران سراسر جهان انجام دادید به دنیا نشان دادید که رژیم شاه جایی برای خود در ایران ندارد- چنانچه در روزنامه‏ های خارجی هم منعکس گردید. مطمئن باشید که هیچ قدرتی نمی‏ تواند با شما که بیدارید و بپاخاسته‌اید روبه شود. »

امام خمینی خطاب به فرماندهان و سربازان ارتشی هم تصریح کردند: «ارتش وطنخواه ایران! شما دیدید که ملت با شما دوست و شما را گلباران می‏ کند. و می‌دانید که این چپاولگران برای ادامه ستمگری، شما را آلت قتل برادران خود قرار داده ‏اند، به دیگر برادران ارتشی خود که شاه را رها کرده ‏اند و در پشتیبانی مردم، به دشمن حمله نموده ‏اند بپیوندید، و بپاخیزید و نگذارید ملت شما نابود و برادران و خواهران شما به خاک و خون کشیده شوند. نام خود را در تاریخ که به سود ملت ایران به‏ راه خود ادامه می‏ دهد، هر چه زودتر ثبت کنید و ریشه خیانت و ظلم را بکنید. »

امام (ره) خطاب به روحانیون و سیاسیون کشور توصیه کردند: «شما ای علمای بزرگ اسلام و سیاسیون بزرگ، که از فشار شاه هراسی به دل راه نمی ‏دهید! نشانه اعتماد و قوّت روحیه ملت هستید، و در این موقع حساس نه تنها باید استقامت کنید بلکه روحیه عالی مقاومت جامعه را هر چه بیشتر باید تقویت کنید، و هر چه بیشتر صفوف خود را برای مقابله با دشمن مردم ایران متشکل تر کنید.»

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۱۷ شهریور ۱۳۹۹ / ۰۰:۰۱
  • دسته‌بندی: سیاست داخلی
  • کد خبر: 99061611533
  • خبرنگار : 90089