از حسن صباح تا مایاکوفسکی و جویس در «کمون مردگان»

رمان «کمون مردگان یا مرثیه‌ای برای پیراهن خونی سوفیا» نوشته فرید قدمی منتشر شد.

به گزارش ایسنا، این رمان در ۲۰۰ صفحه و با قیمت ۳۹هزار تومان توسط نشر نیماژ به بازار کتاب عرضه شده است.

در معرفی ناشر از این رمان آمده است: «کمون مردگان» همزمان به زبان‌های فارسی و بلغاری شروع می‌شود، اگرچه زبان رمان فارسی است اما در خلال آن خواننده با بخش‌هایی مواجه می‌شود که به زبان‌های انگلیسی، فرانسه، روسی و آلمانی نوشته شده است. رمان نیز به‌طور کلی در سه زمان متفاوت و در بسترهای تاریخی متفاوت روایت شده است؛ روایت‌هایی که یکدیگر را قطع می‌کنند و در نهایت به هم می‌رسند: روایت اول وجهی اتوبیوگرافیک دارد و قدمی به‌صورت اول‌شخص از تجربیاتش در دوره اقامت در بلغارستان می‌گوید؛ روایت دوم روایتی تاریخی از الموت ایران در قرون وسطی است که مبنایی تاریخی دارد: پس از شکل‌گیری حکومت اسماعیلیه در الموت توسط حسن صباح، حسن علی ذکره السلام در الموت اعلام قیامت می‌کند و دو فرستاده را به اورشلیم و شام می‌فرستد تا صلاح‌الدین ایوبی و پادشاه اورشلیم را ترور کنند؛ روایت سوم روایت زندگی ولادیمیر مایاکوفسکی است که از مسکو آغاز می‌شود، در برلین و پاریس و استانبول ادامه می‌یابد و در صوفیه، پایتخت بلغارستان، پایان می‌گیرد. در این رمان خواننده با ماجرای رازآمیز زندگی مایاکوفسکی، شاعر مشهور روس هم آشنا می‌شود. مایاکوفسکی به‌روایت قدمی در مسکو خودکشی نمی‌کند، بلکه دانشجویی ایرانی نقش خودکشی او را بازی می‌کند و او با مشایعت استالین به برلین می‌رود. بخش‌های مختلف رمان در شهرهای مختلفی همچون صوفیه، پاریس، استانبول، الموت، برلین، مسکو، بورگاس و روسه می‌گذرد و خواننده با شخصیت‌های تاریخی و مشهور بسیاری در رمان مواجه می‌شود: استالین، مایاکوفسکی، واپتساروف، جیمز جویس، حسن صباح، حسن علی ذکره السلام، راشدالدین سنان و غیره. مؤلفه‌هایی همچون طنز، نگرش انتقادی و نقد سیاسی از ویژگی‌های بارز رمان‌های قدمی است که در این رمان هم دیده می‌شود، از جمله در بخشی از رمان که به زبان انگلیسی و به‌شکل رشته‌ای از توییت‌ها نوشته شده، او تعدادی از چهره‌های سیاسی را دست می‌اندازد.

در بخشی از رمان که در الموت و در دوران قرون وسطی می‌گذرد می‌خوانیم: «در هشتم ماه اوت ۱۱۶۴ میلادی، مصادف با هفدهم ماه رمضان، حسن دوم، که او را حسن علی ذکره السلام می‌خواندند، استوار و با طمأنینه از پلکان سنگی قلعه‌ی الموت پایین آمد تا به خواندن خطبه‌ای که در دل داشت تاریخی نو را میان پیروان خویش رقم بزند. نمایندگانی که از قهستان و آذربایجان و دامغان و ارجان و بدخشان و شام و دیگر قلعه‌هایِ نزاری به الموت آمده بودند امام جوان را دیدند که موهای سیاه پرپشت‌اش در باد کوهستان تاب می‌خورد و گاه از دور نمی‌شد میان ردای بلند و گیسوان بلندش افتراق قائل شد. چنان آراسته بود که گویی به میهمانی مجللی می‌رفت و چنان استوار قدم برمی‌داشت که تو گویی به میدان نبرد می‌رود و چنان غرق اندیشه بود که گویا عزم مدرسه داشت تا درسی نو بگوید.»

انتهای پیام
 

  • شنبه/ ۱ شهریور ۱۳۹۹ / ۱۶:۳۳
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 99060100808
  • خبرنگار : 71573