دکتر مهدی مطهرنیا در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: مسئله اعراب و اسرائیل پس از شکلگیری صهیونیسم سیاسی و تحرکاتی که در منطقه در چارچوب سرزمینهای فلسطینی از قرن گذشته شکل گرفت و همچنین پس از بیانیه بالفور، دولت یهودی در سرزمینهای فلسطینی و بروز ادعاهای گوناگون در این خصوص، فراز و نشیبهای متفاوتی را طی کرده است.
وی افزود: با گذر از این تاریخ پر فراز و نشیب در قدس که مرکز تلاقی تمدنهای گوناگون و مذاهب سهگانه یهودیت، مسیحیت و اسلام است و به علاوه موارد متفاوت ناشی از ویژگیهای منطقهای و لایههای قومی و فرقهای و همچنین مباحث ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک ناشی از مسئله فلسطین در حاشیه مدیترانه و همچنین شکلگیری تلاش برای تسلط بر کانال سوئد و نگرشهای گوناگون فرهنگی در کنار این مسائل، زمینه برای بروز بسیاری از مشکلات در منطقه فراهم شده است.
این استاد دانشگاه ادامه داد: مرکزیت این مشکلات، مسئله بحران اعراب و اسرائیل است و محوریت این مسئله رودررویی کشورهای عربی و اسلامی با اسرائیل و هم پیمانان فرامنطقهای اوست، بروز این مشکلات در منطقه، دلیلی برای شکلگیری سازمانهایی مانند ساف، جهاد اسلامی و حماس در اواخر قرن بیستم میلادی و در آستانه ورود به قرن بیست و یکم شده بود.
مطهرنیا با بیان اینکه شکلگیری تلاش برای حل مسئله اعراب و اسرائیل نیز به موازات این مشکلات پیش رفته است، عنوان کرد: بسیاری از انقلابیون گذشته پس از چندین دهه رودررویی به این نتیجه رسیدهاند که باید این مسئله را از راهکارهای سیاسی حل کنند، طبیعتا طی انجام مذاکرات در این رابطه، هر کدام از طرفین سعی داشتند تا بتوانند امتیازات بیشتری را کسب نمایند.
وی اضافه کرد: در این مسیر تلاشهای دیپلماتیکی برای حل مسائل اعراب و اسرائیل انجام گرفت که به عنوان نمونه بارز آن میتوان به رقم خوردن صلح کمپ دیوید در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر در آمریکا و اوایل شکلگیری انقلاب اسلامی در ایران، اشاره کرد. همچنین چندین سال بعد و در سال ۱۹۹۶ اردن نیز سعی کرد تا مشکلات خود را با اسرائیل به عنوان یک واقعیت پذیرفته شده در منطقه حل کند.
این تحلیلگر مسائل بینالملل خاطر نشان کرد: وقوع انقلاب اسلامی و مسئله صدور آن، ایدئولوژی برخاسته از نهضت اسلامی ایران با شکلگیری جمهوری اسلامی و منازعهای که ایران با اسرائیل به عنوان یک رژیم نامشروع در تاریخ جمهوری اسلامی و با تکیه بر جهتگیریهای برخاسته از گزارههای ایدئولوژیک سیاسی شده اسلام سیاسی داشت، زمینههای تنش را افزایش بخشید و به موازات تلاشهایی که در جهت حل و فصل دیپلماتیک موضوع بود، تلاشهایی در جهت محدود سازی قدرت اسرائیل در منطقه و مقاومت در برابر او رقم خورد.
مطهرنیا ادامه داد: این تلاشها تحت عنوان جبهه مقاومت با توجه به پایگاه انقلابی، اسلامی و منطقهای تهران خود را به نمایش گذاشت و در مسیر حرکت خود به شکل گیری حزب الله لبنان، حمایت از جهاد اسلامی و حماس منجر شد و بدین ترتیب یک جبهه مقاومت در برابر اسرائیل و هم پیمانان او در منطقه به وجود آمد. به گونهای که ارتباط بین تهران و قاهره به عنوان دو مرکز تمدنی مشرق زمین که از دیرباز با یکدیگر ارتباط داشتند را تحتالشعاع قرار داد و هنوز هم این جریان تا حدودی ادامه دارد.
وی با اشاره به تحرکات بینالمللی و تغییرات انجام شده در نظام بینالملل، بیان کرد: این تغییرات باعث فروریزش نظام دو قطبی حاکم بر جهان شد و مناطق تحت نفوذ رقبای استراتژیک آمریکا در منطقه و بالعکس مناطق تحت نفوذ آمریکا در منطقه، در یک تلاقی خاکستری ناشی از این فروریزش قرار گرفت. به گونهای که ما شاهد ایجاد فضای تنش بیشتر در منطقه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بی نظمی منطقهای در دوران گذار هستیم.
این کارشناس مسائل بینالملل با بیان اینکه دوران گذار، دوران بحرانزایی و زندگی در بحران است، اظهار کرد: لذا در این دوران بحرانهای منطقهای افزایش پیدا کرد، در دو دهه گذشته، یعنی از حدود سال ۱۳۷۷ به بعد، ایالات متحده با توجه به شناخت جامعتری که از محیط به دست آورد، به سمت نظریهای که من آن را جنگهای نامتعادل میخوانم، حرکت کرد. در این نظریه مطرح میشود که برای ایجاد فضای مثبت در جهت برخورد با یک قدرت متوسط یا ضعیف، باید به بزرگنمایی قدرت جامعه هدف و همچنین آسیبپذیر نشان دادن قدرت جامعه مرجع پرداخت.
مطهرنیا اضافه کرد: آمریکا به عنوان جامعه مرجع، با وجود اینکه قدرت بزرگ بینالمللی بود، خود را آسیبپذیر نشان داد و واقعه 11 سپتامبر نیز به این موضوع کمک کرد و از طرف دیگر زمینه برجسته سازی قدرت مقابل خود، یعنی تهران را فراهم کرد. لذا در منطقه با بزرگنمایی قدرت ایران در قالب ایرانهراسی و در سطح بینالمللی با بزرگنمایی قدرت ایران در قالب اسلامهراسی ناشی از نوع عملکرد موجود در تهران، ادبیات رادیکالیستی گروههایی که نومحافظهکارانه و تندروانه، با مسائل منطقهای برخورد کردند و بزرگنماییهای رسانهای که تشدید کننده این جریان بود، زمینههای ایران هراسی در منطقه را گسترش داد.
وی افزود: آمریکا با ورود به منطقه و تجسمبخشی اسلام هراسی ناشی از اقدامات گروههای جهادی مانند القاعده و سایر گروههایی مانند داعش که خود را پرچمدار اسلام در جهان معرفی کردند، رادیکالیسم دینی را به عنوان نوعی تعصبات شدید مذهبی و رفتارهای غیر قابل پذیرش در دنیای مدرن امروز متجلی ساخت و بدین ترتیب در گام نخست با ایجاد حرکتی مبتنی بر مدیریت ناامنی در منطقه، زمینههایی را فراهم کرد که حضور نیروهای فرامنطقهای در منطقه مشروعیت پیدا کند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: در این شرایط روسها و قدرتهای اروپایی در منطقه حضور پیدا کردند و آمریکا نیز توانست با افزایش قدرت خود در منطقه، در چهارچوب مدیریت ناامنی به خوبی ظاهر شود، در دوران پایانی بوش نخست، آمریکا بر اساس پژوهشهای به عمل آمده دریافت که باید سیاستهای خود در منطقه را به واسطه رشد گرایشات ضد آمریکایی تغییر دهد، لذا از جهتگیری مستقیم حضور در برابر دولتهایی مانند دولت صدام یا رویارویی با رقبا، به حرکتی روی آورد که به مدیریت توازن ضعف انجامید.
مطهرنیا با بیان اینکه آمریکا به دنبال ایجاد ضعف در منطقه از طریق جنگهای نیابتی بود، عنوان کرد: هدف آمریکا این بود که دلارهای نفتی صرف درگیریهای نظامی در منطقه شود که این درگیریها خود را در مناطقی مانند سوریه، یمن و بحرین نشان داد و زمانی که به واسطه بالا رفتن قیمت نفت منطقه، کشورهای منطقه باید به فکر غنیسازی و توسعه کشور خود میبودند، درگیر جنگهای نیابتی شدند و کشورهایی مانند امارات متحده عربی، عمان و دیگر کشورهایی که تلاش کردند تا خود را از متن درگیریهای منطقهای و تعارضات بینالمللی دور نگه دارند توانستند گوی سبقت را از کشورهای بزرگ منطقه از نظر ایجاد توسعه و ایجاد فضای مثبت اقتصادی بربایند.
این تحلیگر مسائل بینالملل تصریح کرد: به این ترتیب این کشورها با توجه به درگیریهایی که در منطقه میان قدرتهای منطقه یعنی ایران، عربستان و ترکیه در جنگهای نیابتی پیش آمد زمینهای را فراهم کردند که جهتگیری اسرائیل در منطقه با بزرگنمایی این حرکت در چارچوب نظریه جنگ نامتعادل، منتهی به تغییر جبههبندی موجود شد و در کنار جبهه مقاومت، یک جبهه موافق با آمریکا با مدیریت اسرائیل، به منظور نزدیکی اسرائیل به مهمترین پایتختهای کشورهای اسلامی از جمله ریاض و ابوظبی شکل گرفت.
مطهرنیا بیان کرد: آمریکاییها در اواخر دوران اوباما به سمت و سوی محدود کردن همکاریهای بین المللی ایران و محاصره منطقه ای تهران روی آوردند، چراکه آمریکا با وجود اینکه برجام را پذیرفته بود اما در عمل هم ایران و هم آمریکا به این سند به عنوان یک تعهدنامه بین المللی نگاه نکردند، آمریکا سعی کرد تفسیری محدود و بسته از برجام داشته باشد و این مسئله در اواخر دوران اوباما خود را بروز داد و با روی کار آمدن ترامپ آمریکا از برجام خارج شد.
این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: همچنین در ایران نیز ما شاهد بودیم با توجه به حس عدم اعتمادی که ایران به واسطه سوابق آمریکا در ارتباط با کشورمان پس از انقلاب اسلامی داشت، موجب شد که شدت اصطکاک میان ایران و آمریکا افزایش یابد و به این ترتیب ناتوی عربی که در زمان اوباما اعلام و در زمان ترامپ عمل شد، شکل گرفت. یعنی اتحاد منطقهای بر علیه ایران با مدیریت صحیح و همکاری پایتختهای کشورهای عربی شکل بگیرد.
وی تصریح کرد: در حالی که تا همین یک دهه پیش سخن گفتن از ارتباط با اسرائیل حتی میتوانست باعث به راه افتادن تظاهرات میلیونی در منطقه و کشورهای اسلامی شود، اکنون ما شاهد شکل گیری ارتباط رسمی و امضای توافقنامه و تعهدنامههای دو جانبه و چند جانبه میان اسرائیل و کشورهای عربی در منطقه هستیم به گونهای که مشاهده میشود پرچم امارات بر روی شهرداری تلآویو و پرچم اسرائیل در ابوظبی نصب میشود، همه اینها نشان دهنده آن است که پوست اندازی جدی در مسائل منطقهای و خاور میانه در چند دهه گذشته آغاز شده و اکنون آرام آرام لایههای بیرونی خود را به نمایش میگذارد.
این تحلیلگر مسائل بینالملل ضمن بیان این نکته که جهان عرصه تغییر و تحولات شگفتانگیز است، افزود: موضوع شکسته شدن تابو ارتباط با اسرائیل از پیامدهای این تغییرات و تحولات پرشتاب است و بی تردید در آینده نیز رویدادها به سمت و سوی تغییراتی با سرعت بالا پیش خواهد رفت و در این مسیر کنشگران و کنشورزانی موفق خواهند بود که به خوبی و با منطقی خردورزانه محیط را شناسایی و زمینههای کسب منفعت خود را در این محیط پر خطر فراهم سازند.
وی ضمن اشاره به اینکه امروزه امارات متحده عربی از پیشرفتهترین کشورهای منطقه است، عنوان کرد: مردم امارات در یک وضعیت مناسب اقتصادی به سر میبرند و این کشور به عنوان یکی از پایگاههای اقتصادی، سیاسی و پیشرو در امر توسعه در منطقه شناخته میشود.
مطهرنیا خاطرنشان کرد: اگرچه بر اساس ادبیات موجود در جمهوری اسلامی و آنچه که در نظام کشور ما به صورت مواضع رسمی گفته میشود، امارات کشوری وابسته و بدون استقلال خوانده میشود، اما در عمل حاکمان این کشور بر این موضوع تاکید دارند که به دنبال منافع ملی و گسترش قدرت اقتصادی، تثبیت پایگاه سیاسی و توسعه ملی کشور خود برای رفاه بیشتر مردمشان هستند و در دنیای مدرن کنونی نمیتوانند از ادبیات دوران جنگ سرد پیروی کنند.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: بنابراین ما شاهدیم که حاکمان امارات از ادبیاتی استفاده میکنند که ادبیاتی واقعگرایانهتر و عملگرایانهتر است. لذا ما میتوانیم از منظر منطق ایدئولوژیک و جهتگیری انقلابی تعریف شده در کشورمان آن را نفی کنیم و بر همین اساس این عملکرد را در مواضع رسمی موجود در تهران، عملکردی خائنانه بدانیم.
وی با بیان اینکه امروزه دولت فلسطینی در حد محدود توسط آمریکا و اسرائیل شناخته میشود، عنوان کرد: در این زمینه یک نگاه حداقلی در منطقه نیز مورد پذیرش است. اما آنچه که موجب شده این نگاه حداقلی به نگاه حداکثری حذف اسرائیل در دهههای پیشین بیانجامد، آن چیزی است که در منطقه رخ داد و اسرائیل ستیزی را به عنوان یک جهتگیری منطقهای به سمت و سوی ایجاد فضای تنشهای موجود بین کشورهای منطقه با یکدیگر کشاند و با انتقال این مسئله در حوزه تنشهای منطقهای و جنگهای نیابتی و افزایش سطح رودررویی بین دولتهای منطقهای با ایران، این جابهجایی صورت پذیرفت.
مطهرنیا ادامه داد: بر این اساس ما شاهد ایجاد غشاء امنیتی سیاسی با هزینههای پایین و هزینهآور بودن برای طرف مقابل شدیم. به گونهای که هم اکنون میبینیم در منطقه اسرائیل به عنوان دشمن اصلی دولت عربستان، امارات، کویت و عمان مطرح نمیشود و آنان توانستهاند با ایجاد این ارتباط، ایران را به عنوان رقیب یا حتی دشمن اصلی خود در منطقه معرفی و بدین ترتیب ما شاهد افزایش سطح تنشها میان ایران و ریاض و پایتخت دیگر کشورهای عربی بودیم. به طوری که امروز ایران به تهدید امارات تبدیل شده است و این کشور سفیر ایران در ابوظبی را به وزارت امور خارجه فرامیخواند و اصطکاکها افزایش یافته است.
این تحلیلگر مسائل بینالملل اظهار کرد: اکنون تمایل به ایجاد رابطه با اسرائیل را در برخی از کشورهای عربی میتوان دید و حتی عمان نیز در حال کشیده شدن به این سمت و سو است. کشورهای گوناگون عربی اکنون تمایل خود را برای عادی سازی روابط با اسرائیل پنهان نمیدارند و یک به یک نخست با عمل و سپس بیان آن به این مسیر وارد میشوند.
وی در خصوص اظهارات اسرائیل مبنی بر صرف نظر کردن از الحاق زمینهای کرانه باختری در ازای توافق با امارات بیان کرد: اسرائیل نگفته است که صرف نظر میکند بلکه میگوید فعلا متوقف کرده است. تا چگونگی عملکرد دولتهای عربی در به رسمیت شناختن اسرائیل را مد نظر قرار دهد. اسرائیلیها در وضعیت کنونی تنها به اعلام توقف حرکت اسرائیل در این زمینهها پرداختند، نه صرف نظر کردن اسرائیل.
مطهرنیا ادامه داد: لذا اسرائیلیها به عنوان یک حرکت مشروط در جهت پایان پذیرفتن این معامله بزرگ با رهبری آمریکا، مدیریت تلآویو و همکاری پایتختهای کشورهای عربی پیش میروند تا بتوانند منطقه فلسطین را در چهارچوب دیدگاههای مطابق با قرن بیست و یکم ایالات متحده به قبول یک کشور فلسطینی در کنار کشور اسرائیل از منظر ایالات متحده آمریکا به سمت و سویی ببرند که با رسمیت شناختن اسرائیل زمینههای صلح گسترده تحت عنوان معامله قرن میان اسرائیل و کشورهای عربی رخ دهد.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: اکنون نیز در خود فلسطین و در میان اعراب به غیر از گروههایی که با یک ادبیات خاص سیاسی در منطقه و همراهی تهران وارد عمل میشوند، دیگر برخورد معنادار و تعریف شدهای در منطقه در ضدیت با این طرح صلح دیده نمیشود.
وی با تاکید بر اینکه در رابطه با این موضوع طرف اصلی معادله اعراب به خصوص فلسطینیها هستند، گفت: آنها باید این مسیر را مورد ارزیابی، قبول یا رد کردن قرار دهند. اگرچه ما به عنوان یک کشور مسلمان علاقهمند به آینده فلسطین هستیم و خود را دوست این کشور میدانیم، اما تصمیمگیرنده در این زمینه، ملت فلسطین و گروههای گوناگونی هستند که در نهایت باید در مسیر هزینه و فایدهای که در این سالها طی کردهاند ببینند که این وضعیت آیا میتواند آنان را به سمت و سوی حرکت مثبت سوق دهد یا موجب خواهد شد بار دیگر اعراب در این قضایا هزینههای بسیار پرداخت و منافع اندکی را کسب کنند.
انتهای پیام