*****************
خانه؛ جایی که در آن راحت بودم. ولی روزهای قرنطینه همهچیز را تغییر داد؛ حس میکردم در خانه حبس شدهام. برای من که عکاس مطبوعاتی هستم و رفتوآمد زیادی دارم، تحمل در خانه ماندن سخت است.
با این حال از همان روزهای قرنطینه و اولین روزهای سال جدید شروع به عکاسی کردم. این عکسها را با یک دوربین قدیمی گرفتهام، یک دوربین آنالوگ که باید حلقههای فیلم را در آن جا بیاندازی، عکاسی کنی و بعد فیلمهایش را ظاهر کنی، باید صبور باشی تا نتیجهاش را ببینی، این دوربین عکاسی را برایم لذت بخشتر میکرد. زمانی که مجبور بودم در خانه بمانم، ارتباطم با دیگران کم شد و رفتارهایم تغییر کرد، همهچیز را میشستم، لباسهایی که بیرون از خانه میپوشیدم، دور از لباسهای دیگر میگذاشتم. حتی برای خرید هم از خانه بیرون نمیرفتم، سعی میکردم خودم را با کارهای دیگری سرگرم کنم. هر لباس یا وسیلهای که با خودم از خانه بیرون میبردم، یا هر چیزی که به خانه وارد میشد، مدام به این فکر میکردم که حتما باید ضدعفونی شوند.
همیشه از خلوت خودم لذت میبرم، اما این دوره برایم عجیب بود. از تنهایی میترسیدم و برای انجام کارهای مورد علاقهام، تمرکز نداشتم. اضطراب مداوم و بیخوابیهای شبانه به زندگیام اضافه شدند و بیرون رفتن از خانه، به دوچرخهسواریهای نیمهشب محدود شد. سعی میکردم خودم را با طراحی، فیلم دیدن و مراقبت از گلدانهایم سرگرم کنم، اما انگار زمان نمیگذشت. سختتر از احساس تنهایی، این بود که نمیدانستم چه زمانی این ماجرا تمام میشود. اگر عکاس باشی ولی نتوانی از خانه بیرون بروی، در خانهات دنبال چیزی میگردی که از آن عکس بگیری. وقتی در خانه تنها هستی، به جز اشیای بیجان چیزی برای عکاسی وجود ندارد و فقط گلدانها، تنها موجودات زنده اطراف تو هستند.
بودن در طبیعت و عکاسی از آن همیشه برایم لذتبخش است. یکی از تفریحاتم در روزهایی که نمیتوانستم سفر کنم، وقت گذراندن با گلدانهایم بود. این گلدانها برای من تکهی کوچکی از طبیعت هستند، زندهاند و رشد میکنند. گاهی دوست دارم لحظههایی از زندگیم را با چیزهایی که میدانم تغییر میکنند، ثبت کنم. مثل تصویر این گلدانها که در همان دوران گرفتهام. روزی این گلدانها مثل سرنخی من را به دوران قرنطینه بر میگرداند. عکس گرفتن از آنها، تلاشی برای رها شدن از تنهایی آزاردهندهای بود که آن روزها تحمل میکردم
/ عکس: عرفان خوشخو - ایسنا /
*****************
ساعت یک ربع به سه بود که یهو قاشق از دستم افتاد . زمین لکهی قرمزی با ذره های شتک قرمز به خود دید .چند روزی طول کشید تا تمیزش کنم. انگار زمان متوقف شده بود ، همه چیز روی هوا بود ، روزها نمیگذشت یا شاید زمان با سرعت وحشتناکی از دستم میرفت.در این مدت تمام نقطه به نقطهی خانه را درک کردم، تمام دیوارها و آجر به آجرش را . هر جا رو نگاه میکردم همین اوضاع و احوال را داشت. هر نقطه از کره زمین در همین لحظه تماما به کلمهای سه بخشی فکر میکردند.
“ کرونا “ ، لغتی که مقابل کلمهی زندگی است . زندگی هم سه بخش دارد. اما من نمیدانستم در کدام بخش این کلمات هستم ، شاید میان هر دوی آنها!
شاید تنها نقطهی امید یا خوشحالی برای ما تنها و تنها اشتراک این درد با تمام دنیا باشد. تنهاتر شدیم بدون آنکه همدیگر را در آغوش بگیریم برای آخرین بار .
یک جوری بود. هیچ کاری نمیتوانستم انجام دهم نه فکرم میتوانست درست کار کند و نه بدنم .
به قدری مغزم درگیر تحلیل اوضاع کنونی و آینده شده، که دیگر جایی برای فکر کردن به باقی زندگی نداشت. فکر اینکه آیندهمان به کجا میخواهد برود.اما تنها راه برایم عکاسی بود. گاهی با موبایل گاهی با دوربین، عکاسی میکردم تا شاید بتوانم روزها را بگذرانم.
اما روزی که بیرون رفتم همه چیز با نوار زرد «خطر » پیچیده شده . “ خطر پایان زندگی “
زندگیای که ناکاممان کرد و گفت : وقت تمام است ...
/ عکس: منا هوبه فکر - ایسنا /
*****************
چندین ماه است که درگیر و دار بیماریای به نام کرونا ماندهایم، اول برای پدر و مادرها نگران بودیم و بعد در خانه ماندیم و هر که از خانه بیرون میرفت را قضاوت کردیم، کم کم قرنطینه خانگی تمام شد و کارها باید از سر گرفته میشد. نگرانی برای کودکان و جوانها بیشتر شد و خطر برای هم مان یکسان.این روزها در شهر همه قشری را میبینیم که مشغول گذران زندگی هستند، با این تفاوت که چشم انداز شهر را چهره آدمها عوض کرده است. صورتهای در ماسک فرو رفته و دستهایی که به شکل وسواس گونهای میکوشند سطوح کمتری را لمس کنند. محیطی که زمانی بیشتر حجم زندگی مان در آن میگذشت، حالا ممکن است آلوده باشد. دستهایی است که ممکن است آلوده باشند.عکسهای این مجموعه با دوربین پولاروید گرفته شده است. این اسنپ شاتها از عابران خیابانهاست، که هر کدام به قصد کاری از خانه خارج شدهاند. کاغذ ظهور عکس، بعد از هر شات تصویری مانند نوزاد تازه چشم به جهان گذاشتهای از دوربین خارج میشد تا با نور محیط و در دست عابر ها که به صورت رندوم انتخاب شدهاند متولد شود، عابر هایی که گاهی با اکراه آن را در دست میگرفتند. به هر حال عکسها در دستان آدمهای مختلفی چشم به این دنیا گذاشتند، در «دست» هایی که ممکن است آلوده باشند
/ عکس: مهناز دژبان - ایسنا /