هر سال که میگذرد، تالاب پیر و فرسوده تر میشود، دهقانان ناامیدتر، آب تالاب شورتر، احشام مریضتر میشوند و اهالی در امرار معاش روزانه ی خود ناتوانتر میشوند. و در دوردست کارخانه نیشکر، روزانه حجم عظیمی از پساب خود را مانند زهر در این تالاب نحیف می ریزد.
*********
در مکانی سوخته تنها بودم و عکس میگرفتم ، جایی که کمتر از ۲۴ ساعت قبل و به دنبال دو انفجار بزرگ، ۱۹ تن جان باخته بودند . در حالی که با یک دست دوربین را نگه داشته بودم ،با دست دیگرم چراغ موبایلم روشن بود تا کمی جلوتر را بتوانم ببینم . مکان با آدمهایش جان میگیرد، اما آنجا جانی نبود و تنها نشانه از حضور آدمها وسایلی بود که پس از آتش به جا مانده بود. موبایلی که در اتاق عمل بود ، عروسکی که به کمد یکی از پرسنل بود و مانتوهای اتو زده ای که منتظر بودند تا روز به پایان برسد و با روپوش پزشکی تعویض شوند . همه اینها حضور آن آدم ها و زنده بودنشان را به وضوح برایم مجسم میکرد. وارد اتاق های عمل که شدم دیگر سیاهی مطلق بود و به زحمت می شد چیزی دید و عکس گرفت، نمیدانم چرا ترسی نداشتم از اخطاری که آتش نشان داده بود یا ترس از تنهایی در مکانی که تعدادی در آنجا نفسشان به شماره افتاده بود ، با صبری که از خود سراغ نداشتم راه میرفتم و وسایل جا مانده را می دیدم و دیالوگی خیالی را در ذهنم حدس میزدم . ناگهان صدایی آمد ، نور را به سمت در شیشه ای چرخاندم و بدون حرکت چند ثانیه ایستادم، فقط نگاه میکردم، نمیتوانستم تکان بخورم . یک “ آن”، تصویری را دیدم که انگار همین الان اتفاق افتاده بود ، لحظه ای که فردی برای نجات جان خود ، چنین اثری از خود به جا گذاشته بود. انگار به دنبال همین نشانه بودم ، دیگر عکسی نگرفتم .
*********
در این روزها که شیوع کرونا باعث شده تا مردم کمتر به پارکها بروند و به فکر تفریح باشند، افتتاح کوه پارک مشهد یک اتفاق خوب و امیدوار کننده بود. وقتی به این محل تفریحی رسیدم حضور جمعیت شگفتآور و غیرمنتظره بود. اما آنچه که من را بسیار جذب خودش کرد محلی بود که در آنجا بادبادک به فروش میرسید. هیجان بچهها و بزرگترها برای خرید و به پرواز درآوردن بادبادکها آنقدر جالب توجه بود که حس میکردم، مردمی که روحشان عمیقا خسته شده است، با به پرواز درآوردن بادبادکها خود نیز قصد رهایی دارند. چند دقیقهای در آنجا ایستادم و عکاسی کردم و با توجه به نور و بادبادکها این عکس پر از رنگ را گرفتم.
*********
حدود یک ماه پیش بود که به مناسبت روز ملی دماوند پا به دشت لار گذاشتم. با وجود بالا آمدن آب رودخانه و نامساعد بودن شرایط به سختی توانستم خودم را به جایی برسانم تا بتوانم از زوایای مختلف تصویری را از شکوه و زیبایی دماوند بگیرم. اما آن روز هیچ نمیدانستم که به فاصله یک ماه از ثبت این عکس، دماوند، نماد استواری و پایداری ایران در اقدامی که باورش سخت است، وقف خواهد شد.
ماجرای وقف بخشی از مراتع نزدیک کوه دماوند به تازگی رسانهای شده است. سازمان اوقاف میگوید که این محدوده پلاکهای ثبتی ۶۸ و ۶۹ و مکانی غیر از کوهپایه و در محدوده ملار است و در سال ۷۳ برای آن سند وقف صادر شده است، اما سازمان محیط زیست میگوید محدودهای که در حال حاضر مورد اختلاف سازمان اوقاف و سازمان جنگلها است، ارتفاعی بیش از ۴۰۰۰ متر دارد و تا امروز هیچ مرجعی نتوانسته است برای این منطقه سند مالکیت بگیرد. بحث بر سر امکان وقف این منطقه هنوز ادامه دارد و سازمان جنگلها اعلام کرده است که پلاک های منتهی به قله دماوند تماما ملی است و عرصه این کوه به عنوان مرتع و جزء اراضی ملی شناخته میشود و قابل تملک خصوصی نیست. برای مردم ایران، دماوند تنها یک کوه نیست؛ دماوند آمیخته از داستانها و افسانه های کهن است. در افسانههای ایرانی، ضحاک در کوه دماوند به بند کشیده شد و آرش کمانگیر از روی همین قله، با تیر خود مرز ایران و توران را مشخص کرد.
*********
غلامرضا تاجگردون نماینده منتخب مردم گچساران در مجلس یازدهم بود که اعتبارنامهاش از سوی مجلس رد شد. ماجرای رد اعتبارنامه او کشمکشهای زیادی داشت و از فضای مجازی آغاز شد. انتشار برخی اسناد که مدعی برخی اقدامات غیرقانونی از سوی تاجگردون بود، این داستان را کلید زد. خردادماه، روحالله نجابت نماینده شیراز در توئیتی از نامه اعتراضش به اعتبارنامه «غلامرضا تاجگردون» خبرداد.
اعتراض به اعتبارنامه نمایندگان، دامن کاظم دلخوش، نماینده صومعه سرا را هم گرفت. ۱۰ روز بعد قرار شد بار دیگر اعتبارنامه نمایندگانی که تائید نشده بود به رای گذاشته شود . در این میان اعتبارنامه دلخوش تائید شد اما اعتبارنامه به کمیسیون تحقیق ارجاع داده شد. سوم تیرماه کمیسیون تحقیق، اعتبارنامه غلامرضا تاجگردون منتخب مردم گچساران در مجلس شورای اسلامی بررسی کرد
بعد از یک ماه جنجال در نهایت مجلس در جلسهای غیر علنی، تکلیف اعتبارنامه تاجگردون را مشخص کرد و گزارش کمیسیون تحقیق به رای گذاشته شد؛ از ۲۵۱ رای اخذ شده ۱۰۲ رای موافق گزارش کمیسیون تحقیق و ۱۲۸ نفر مخالف بودند و ۲۱ نفر نیز رأی ممتنع دادند. ۱۸ تیر نقطه پایان نمایندگی غلامرضا تاجگردون بود و آخرین عکسی که از تاجگردون در مجلس به ثبت رسید لحظه خروج او از صحن علنی را نشان میدهد.
*********
اوایل تیرماه ، برای عکاسی از کورههای آجرپزی به شهرستان شال از توابع استان قزوین رفتم، نزدیک ظهر، در میان ردیف خشتهای خشک و تر قدم میزنم؛ صدای خندههای کودکانه میان خشت و گل میپیچد و کورههای داغ را خنک میکند، روی آجرها راه میروند و هرکدام به سمتی میدوند، هیچکدامشان در کوره کار نمیکنند، یکی از آنها را صدا میکنم و میپرسم شما همیشه اینجا بازی میکنید؟ دختر که خودش را شکرانه معرفی میکند، میگوید: بازی! بازی کجا بود ما همیشه در حال خشت جمعکردن هستیم اما گاهی یواشکی خشتهایی که تازه است را شبیه عروسک میکنیم، یعنی خشت را برمیداریم اگر تازه باشد دهان و بینی میکشیم و عروسک بازی میکنیم .
*********
با گذشت پنج سال از احیای تقریبی دریاچه ارومیه، فلامینگوها دوباره به سواحل رحمانلو و قبادلوی دریاچه ارومیه واقع در شهرستان عجب شیر بازگشتند. غذای اصلی فلامینگوها، سخت پوستی به نام آرتمیا است که با احیای تقریبی دریاچه، بستر مناسبی برای رشد آرتمیا در این دریاچه فراهم شده و بر همین اساس فلامینگوها برای تغذیه به زیستگاه قبلی خود "دریاچهی ارومیه" مهاجرت کردهاند. تعداد فلامینگوهای مهاجر در سواحل دریاچه ارومیه ۲۰ هزار قطعه اعلام شده است. پرنده فلامینگو یا همان مرغ آتشی پرندهای مهاجر است که سالهای متمادی به دریاچه ارومیه مهاجرت میکرد، این پرنده با پاهای دراز و منقار منحنی و گردنی بلند خمیده آبچر و با بدنی بسیار کشیده و پرو بال سفید و صورتی است.