حالا هم که ویروس مرموز کرونا در جامعه فراگیر و باعث بیماری و فوت افراد زیادی شده، معلوم است که فقط باید از خدا کمک خواست.
به گزارش ایسنا، شش ماه از تاخت و تاز بی امان کرونا در کشور می گذرد، مهمان ناخوانده ای که نه تنها بسیاری را راهی تخت های بیمارستان و قرنطینه خانگی کرد، بلکه جان های بسیاری را گرفت و خانواده های زیادی را داغدار کرد.
کرونا گویا هنوز سر رفتن ندارد و همچنان حریف می طلبد، اگرچه هر کسی به تناسب شرایط خودش با این ویروس مقابله می کند؛ برخی آن را جدی می گیرند و برخی هنوز شوخی!
در این میان اما بیماران خاص جزو گروه های حساسی هستند که بیشتر از بقیه افراد جامعه در معرض خطر این بیماری قرار دارند و باید مراقب سلامتی خودشان باشند.
ابتلا به ویروسی که حالا در همه جامعه اپیدمی شده و نقطه سفیدی در هیچ کجای کشور باقی نگذاشته، شاید برای این گروه حساس هم اتفاق بیفتد، اما در همین شرایط هم هستند کسانی که مثل "مینا" با امید و توکل، بعد از شکست سرطان، وارد مبارزه نفس گیر با کرونا شده و بار دیگر به سلامت از این وادی گذر کرده اند.
روایت مینا شاید روایت کسانی باشد که این روزها یا در دلهره و ترس از ابتلا به کرونا به سر می برند و یا مشغول مبارزه برای شکست کرونا هستند، اما شنیدن حرف هایی از جنس امید و پیروزی قطعا در این روزهای تلخ، کام آنها را هم شیرین خواهد کرد.
واقعیت تلخی به نام سرطان
مینا چند سال پیش با بیماری سخت سرطان دست و پنجه نرم کرده بود، اگرچه سرطان را به زانو در آورده، اما با گسترده شدن اپیدمی کرونا این احتمال را می داد که به این بیماری مبتلا شود.
خودش می گوید: واقعیت این است که فکر می کردم به احتمال خیلی زیاد به این بیماری مبتلا می شوم. اگرچه از نظر روحی آدم قوی هستم و همان زمان که با سرطان می جنگیدم هم می دانستم حتما خوب می شوم، اما به هر حال برخی واقعیت ها را نمی شود کتمان کرد. می دانستم هر چقدر که روحیه و امید داشته باشم باز هم دوره سخت بیماری و شیمی درمانی، سیستم ایمنی بدنم را ضعیف کرده و در زمان بروز اپیدمی کرونا، جزو گروه های پرخطر هستم.
با همه تلاش ها و مراقبت هایی که برای پیشگیری از ابتلا به کرونا می کردم، باز هم احساس می کردم احتمالا در موقعیتی قرار می گیرم که ناخواسته و ناگهانی به کرونا مبتلا شوم، اما اصلا نمی توانستم حدس بزنم سطح ابتلا و میزان درگیری ام با بیماری چطور خواهد بود.
از اوایل اسفند که ویروس کرونا در جامعه شیوع پیدا کرد تا اواخر خرداد همه توصیه های بهداشتی و حفاظت فردی و فاصله گذاری اجتماعی را رعایت کردم. از اسفند تا اواسط فروردین در قرنطینه خانگی بودیم و هیچ کجا نرفتیم، حتی دیدن پدر و مادرمان هم نرفتیم و فقط در خانه ماندیم!
از علائم اولیه تا تشخیص دیرهنگام
اوایل تیر ماه بود که یک شب با مشکل شکم درد شدید از خواب بیدار شدم و فکر می کنم دقیقا همان شب درگیر کرونا شده بودم. به خاطر درد شدید و مشکل گوارشی که برایم پیش آمده بود خانواده ام با اورژانس تماس گرفتند و وقتی اورژانس رسید با اینکه از درون به شدت احساس گر گرفتگی و داغی داشتم، تبم را اندازه گیری کردند و گفتند تب و یا هیچ کدام از علائم کرونا را نداری، اما به خاطر دردی که دارم بهتر است به بیمارستان خصوصی بروم چون در شرایط فعلی بیمارستان های مرجع کرونا آلوده است. همان شب به بیمارستان خصوصی رفتم و بعد از چند ساعت با حال بهتری به خانه برگشتم، اما تست کرونا از من نگرفتند! فردای آن روز دوباره حالم بد شد؛ این بار درد قفسه سینه ام که حدود دو یا سه هفته بود هر از گاهی احساس می کردم شدید شد و نمی توانستم نفس بکشم. دوباره که با اورژانس تماس گرفتم گفتند علایم بیماری قلبی را نشان می دهی ولی علائم کرونا نداری!
در این چند روز قفسه سینه ام به شدت درد می کرد؛ مثل کسی که لقمه در گلویش گیر کرده و درد و فشار به قفسه سینه می آورد، قفسه سینه من همینطور فشرده می شد، درصورتی که من هیچ چیزی در آن لحظه نمی خوردم. از پشت گردن تا پشت پاهایم به شدت درد می کرد و سردرد و چشم درد هم اضافه شده بود. تقریبا همه علائم با هم به سراغم آمده بود، طوری که احساس می کردم در تمام بدنم دینامیت گذاشته اند و می خواهد منفجر شود!
در دوره شیمی درمانی مدام قلب را اکو می کنند و من می دانستم قلبم سالم است، ولی گفتم شاید حمله قلبی داشته ام. به هر حال به بیمارستان قلب رفتم و چکاب شدم، آنجا هم اول مشکوک به حمله قلبی بودند اما وقتی عکس قفسه سینه، نوار قلب، اکو، تست ورزش و آزمایش های مختلفی گرفتند گفتند قلب شما سالم است و می توانید به خانه بروید. قلبم سالم بود، اما دو روز در بیمارستان بودم بدون اینکه از من تست کرونا بگیرند!
به اینجا که می رسیم مینا به فکر می رود و با غمی سنگین می گوید: موضوعی که این مدت من را به شدت ناراحت کرده و از آن رنج می کشم این است که وقتی در بیمارستان قلب بستری شدم دو هم اتاقی داشتم که یکی از آنها عمل قلب باز انجام داده بود، درحالی که اگر آن موقع یا روز قبل از من تست کرونا می گرفتند حتما جواب تست مثبت می شد و من مداوم نگران این هستم که مبادا به آن خانم بیماری را منتقل کرده باشم، با اینکه هیچ ارتباطی با هم نداشتیم و من نه نزدیک بیمار هم اتاقی ام شدم، نه به او دست زدم و نه از وسایلش استفاده کردم، تمام این مدت هم ماسک داشتم ولی به هرحال نگرانم چون او عمل قلب باز داشت!
هجوم لشکر دردها به بدن بیمار
او ادامه می دهد: بعد از دو روز مرخص شدم اما وقتی به خانه برگشتم احساس کردم نه تنها بهتر نشدم که دردهایم شدیدتر هم شده است. در بیمارستان مسکن تزریق می کردند ولی در خانه به خاطر محدودیت دارویی که دارم تنها قرصی که می توانستم بخورم ژلوفن بود، آن هم فقط برای نیم ساعت درد من را کمتر می کرد و دوباره دردها برمی گشتند! سردرد، بدن درد و چشم درد شدیدی که تا قبل از این تجربه نکرده بودم...
۴ تا ۵ روز در خانه بودم و هنوز تست کرونا نداده بودم. در این مدت مشکل بلع پیدا کرده بودم و احساس می کردم داخل مری ام ورم کرده، هر چیزی می خوردم ولو لقمه های کوچک در گلویم می ماند و باید پشتم را ماساژ می دادند و مدام آب می خوردم تا می توانستم غذا را قورت بدهم، می خواستم نفس بکشم اما دیگر هیچ توانی در بدنم نمانده بود و می دانستم دوباره آمدن اورژانس هم فایده ای ندارد. به پیشنهاد یکی از دوستانم با آزمایشگاه خصوصی تماس گرفتیم و آمدند در خانه از من تست گرفتند، فردا شب هم گفتند جواب تست کرونای من مثبت است، با این حساب اگر همان روز که دچار شکم درد شده بودم تست کرونا می دادم هم مثبت بودم.
قرنطینه خانگی و رفت و برگشت بیماری
حالا ۴ هفته از زمانی که تست کرونای مینا مثبت شده می گذرد. او که در تمام این مدت در خانه قرنطینه بوده، می گوید: این بیماری رفت و برگشت دارد، یعنی در شرایطی که احساس می کردم کاملا خوب شده ام و حتی دلم می خواست از خانه بیرون بروم و سرکار برگردم دوباره یکی دو تا از علائم بر می گشت. همین الان هم بی حسی و درد شدید عضلانی و پا درد خیلی اذیتم می کند و احساس یخ زدگی شدید می کنم، لحظه هایی که درد شدید می شود حس می کنم خون در اندامم یخ می زند و خشک می شود!
بعد از اینکه جواب تست من مثبت شد به بیمارستان رفتم و پزشک چند قرص و یک شربت برایم تجویز کرد و گفت ۱۴ روز در خانه قرنطینه باش. البته سطح اکسیژن خونم خوب بود و این یعنی ریه ام درگیر نشده، با این حال دکتر توصیه کرد اگر سرفه هایم شدید شد برای سی تی اسکن مراجعه کنم. داروهایم را از اولین داروخانه شبانه روزی توانستیم تهیه کنیم، چون داروهای کمیاب و نایابی نبود و قیمت معمولی داشت، اما با همان داروها خیلی بهتر شدم و احساس می کردم بدنم سبک شد. فقط استراحت مطلق بودم و هیچ کاری جز خوابیدن در این مدت از من بر نمی آمد، حتی توان نشستن نداشتم. با اینکه اعضای خانواده و همسرم به من خیلی رسیدگی می کردند، اما توان نداشتم. هنوز هم بعد از سه چهار هفته با اینکه خیلی بهتر شدم اما وقتی علائم بیماری بر می گردد خیلی آزار دهنده است و حتی نمی توانم پایم را از شدت درد و ضعف روی زمین بگذارم.
مینا با وجود همه درد و سختی های بیماری، دغدغه سلامت خانواده و مردم جامعه را هم داشته و حتی یک لحظه نتوانسته به این فکر کند که ناقل ویروس به دیگری باشد.
او می گوید: در تمام این مدت پایم را از در چارچوب خانه بیرون نگذاشتم. در خانه هم به جز مواقعی که می خواهم غذا بخورم ماسک می زنم، با فاصله کمتر از دو متر به کسی نزدیک نمی شوم، رختخواب من جایی است که زیاد در خانه راه نروم و جایی را آلوده نکنم، سفره و وسایل و ظرف هایم از بقیه جدا شده و مرتب ضدعفونی می شود، ملحفه ها مدام شسته و ضدعفونی می شود و با اینکه همسر و دخترم همه جا را ضد عفونی می کنند به هیچ کجا دست نمی زنم، چون می ترسم ناخواسته باعث انتقال ویروس شوم. به لطف خدا با رعایتی که کردیم هیچ کدام از اعضای خانواده ام درگیر نشدند.
چطور به کرونا مبتلا شدم؟
وقتی کسی به بیماری مبتلا می شود یکی از بیشترین سوالاتی که از او می پرسند این است که چطور مبتلا شده؟ در مورد ویروس مرموزی مثل کرونا با قدرت سرایت بسیار بالا و فراگیری گسترده در جامعه اما شاید این سوال جواب مشخصی به جز حدس و گمان ندارد.
مینا هم می گوید: اینکه چطور به کرونا مبتلا شدم یکی از بیشترین سوالاتی است که در این مدت از من پرسیده اند، اما از آنجایی که مشخص شده ویروس کرونا تا مدت ها در هوا باقی می ماند، شاید یک نفر که ناقل بوده و اتفاقا حالش هم خوب بوده، در اداره و محیطی مثل آبدارخانه سرفه یا عطسه کرده و من چند دقیقه بعد به آنجا رفتم و ویروس به من سرایت کرده است. حس می کنم از این راه مبتلا شده ام، وگرنه در تمام این مدت با کسی که حتی کسالت جزئی داشته هم ارتباطی نداشتم، به محیط های شلوغ نمی رفتم، همه خریدهای منزل را ضدعفونی می کردیم و ... اگرچه بازهم نمی توانم حدس بزنم چه اتفاقی برایم افتاد.
در این مدت همکارانم از بیماری من اطلاع داشتند، البته من فقط حضور فیزیکی در محل کارم نداشتم و از خانه تمام کارهایم را انجام می دادم، به تمام تلفن هایم جواب می دادم و اجازه نمی دادم هیچ کاری روی زمین بماند. همه این ها به خاطر این است که قبلا هم تجربه جنگیدن با یک بیماری سخت را داشتم و روزهایی که در بخش سرطان مشغول شیمی درمانی بودم به تلفن هایم جواب می دادم و کارهایم را از راه دور دنبال می کردم. خیلی از بیماران می گفتند الان چه وقت کار کردن است؟ باید استراحت کنی! اما من می گفتم شاید کار واجبی دارند که تماس می گیرند. در دوران کرونا هم دقیقا همین کار را می کردم و می گفتم هر زمان که توان دارم باید کارهایم را انجام دهم، البته انصافا همکارانم هم خیلی همراه هستند و با کمک آنها اجازه ندادم کاری روی زمین بماند، حتی مواقعی بود که نمی توانستم حرف بزنم و نمی خواستم با صدای خسته و بیمار با همکارانم حرف بزنم، فقط می گفتم پیام بگذارید و جواب تک تک پیام ها را می دادم.
کرونا و حق الناسی که به گردن ماست
واکنش اطرافیان به بیمار مبتلا به کرونا هم موضوع دیگری است که شاید خیلی از مبتلایان این بیماری تجربه کرده باشند. مینا در این باره می گوید: من به حق الناس خیلی معتقدم. به نظرم کسی که به کرونا مبتلا می شود حق الناسی به گردن دارد که باید حتما اطلاع بدهد و از دیگران فاصله بگیرد، نه اینکه بیماری اش را مخفی کند!
خاطرم هست در اداره به من می گفتند تا خوب خوب نشدی سرکار برنگرد. من متوجه شدم همکارانم نگران هستند که البته حق هم دارند، اما اگر نمی گفتم مریض شدم و وقتی بهتر شدم سر کار برمی گشتم و می گفتم تستم منفی بود قاعدتا قبول می کردند! خدا را شاهد می گیرم حق الناس را بر گردن خودم احساس می کردم و به خاطر همین به همکارانم گفتم کرونا گرفتم، چون از نظر من مبتلا شدن به ویروس کرونا و گفتن آن به دیگران هیچ اشکالی ندارد. یک زمانی مردم با کسانی که ایدز داشتند برخورد خوبی نداشتند و حتی از کنارشان رد هم نمی شدند، اما کار فرهنگی زیادی شد تا متوجه شدند ایدز از راه های زیادی قابل انتقال نیست و با پیشگیری می توان مبتلا نشد. الان هم در مورد کرونا باید بدانند با رعایت توصیه های بهداشتی و ماسک زدن و حفظ فاصله اجتماعی مشکلی پیدا نمی کنیم و اگر کسی کرونا داشت هم به جای مخفی کاری، باید هم از خودش و هم دیگران محافظت بیشتری کند.
بیماری و دلتنگی
مینا حالا به موضوع بسیار مهمی اشاره می کند، موضوعی که شاید تا وقتی تجربه نکرده باشیم درک درستی از آن نداریم؛ سلامتی! نعمتی که هیچ چیز جای آن را نمی گیرد.
درباره این نعمت بزرگ می گوید: این موضوع که هیچ چیز جای سلامتی را نمی گیرد را یک بار در سال ۹۵ وقتی فهمیدم بیمارم درک کردم؛ وقتی فهمیدم سرطان دارم و بیماری ام حاد شده است. متاسفانه پزشکان خیلی دیر سرطان را تشخیص دادند، با اینکه دردهای شدید داشتم و مدام پیگیر درمان بودم. در نهایت اینقدر پیگیری کردم تا پزشکان متوجه سرطان شدند.
وقتی کسی می فهمد سرطان دارد حس عجیب دلتنگی وجودش را فرا می گیرد؛ آدم دلش برای خودش و همه خوشی های کوچک و بزرگ زندگی اش تنگ می شود. وقتی قرار بود درمانم را شروع کنم می دانستم که فقط خودم می توانم به خودم امید بدهم. قطعا در این روزها خانواده ها هم به شدت تحت فشار روحی و جسمی قرار می گیرند، چون همه شاهد درد کشیدن و بیماری تو هستند ولی هیچ کاری از دست هیچ کسی برنمی آید جز دعا. آنجاست که می گویی خدایا فقط سلامتی ام را برگردان دیگر هیچ چیزی نمی خواهم...
حالا ویروس ناشناخته ای مثل کرونا در جامعه فراگیر شده و باعث بیماری و فوت افراد زیادی می شود، معلوم است که وقتی مبتلا می شوم فقط و فقط از خدا کمک می خواهم، چون می دانم کاری از دست هیچ بشری ساخته نیست. شاید برایتان جالب باشد که من یکی دو بار در روزهایی که خیلی حالم بد بودم به همسرم و دخترم گفتم می خواهم وصیت کنم، البته آنها عصبانی شدند، اما من حس می کردم لازم است وصیت کنم، انگار داشتم آماده رفتن می شدم، اما باز هم با تمام وجود از خدا می خواستم هر طور که مقدر خودش هست به من کمک کند.
دست هایی که به سوی آسمان دراز می شود
مینا یادآور می شود: در تمام مدت بیماری با تمام وجود دعا کردم خدا کمکم کند و البته دعای اطرافیان هم شامل حالم بود، از جمله دعای پدر و مادر که همیشه می گویند از عرش می گذرد و خدا می گوید از مقابل دعای پدر و مادر کنار بروید که می خواهم مستجابش کنم. به نظرم فرد بیمار حالت معنوی خاصی دارد، چون وقتی کسی بیمار می شود با تمام وجود دست به آسمان دراز می کند تا به شاخه ای که از آسمان آویزان است برسد و دوباره نعمت سلامتی را هدیه بگیرد.
او خاطرنشان می کند: بعد از هر بیماری سختی آدم احساس می کند به خدا نزدیک تر شده است و همین موضوع قطعا در زندگی آینده او هم تاثیر می گذارد و جهان بینی خاصی به فرد می دهد؛ اینکه خداوند قادر است و همه جوره هوای بندگانش را دارد برای همیشه به عنوان یک هدیه ارزشمند برای آدم باقی می ماند. الان اگر به من بگویند کسی سرطان گرفته می گویم حتما خوب می شود فقط برای سلامتی اش دعا کنید. این لطف خداوند و هدیه ارزشمندی است که برای همیشه در زندگی من می ماند.
مینا با یادآوری این جمله زیبا که هیچ برگی از درخت نمی افتد مگر اینکه اراده خداوند پست آن باشد، می گوید: مریضی و گرفتاری و مشکل برای هر کسی پیش می آید، مهم این است که امید داشته باشیم و واقعا و قلبا به خدا نزدیک شویم، قطعا خداوند کمک می کند.
او به همه افرادی که این مدت نگرانی و ترس از ابتلا به کرونا دارند و یا در همین روزها با این بیماری دست و پنجه نرم می کنند توصیه می کند که از آدم های منفی و نا امید فاصله بگیرند و می گوید: نمی خواهم بگویم مشکلات وجود ندارند، اما گفتن مدام مشکلات چیزی را عوض نمی کند، جز اینکه روحیه آدم را خراب می کند! بهتر است در این روزهای سخت با افرادی که روحیه قوی دارند و امید را در آدم زنده نگه می دارند بیشتر در تماس باشیم، و البته به یاد داشته باشیم که هر کسی فقط خودش می تواند با امید و توکل به خدا به خودش کمک کند.
انتهای پیام