به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «وزیر دارایی دولت کودتا بود و بخشی از کار مذاکره برای حل و فصل مساله نفت را هم به عهده داشت. در دولت بعدی هم مدتی همین مقام را حفظ کرد و سپس به عنوان سفیر ایران به امریکا رفت. در امریکا دوستانی برای خود دستوپا کرد که سناتور جان اف کندی هم یکی از آنها بود. به او گفت حکومت ایران بسیار فاسد است و همه بحرانهای اقتصادی و سیاسی کشور هم از همین فساد عمیق و فراگیر سرچشمه میگیرد. نه برای این حرف که به سبب بدگمانی ناشی از ارتباطات گستردهاش به ایران فراخوانده شد و به دستور خود شاه از سفارت برکنار شد. از آن پس، یعنی اواخر دهه ۱۳۳۰ زبان به نکوهش وضع موجود کشور گشود و به کمک برخی نشریات در نقش یک چهره منتقد و مطلع فرو رفت.
به نخستوزیری میاندیشید و مدام از تدابیری که در سر داشت، حرف میزد. چندی بعد که ماجرای تقلب در انتخابات و رسوایی منوچهر اقبال پیش آمد و دولت بعد از آن هم که جعفر شریفامامی رییساش بود، دوام نیافت و نخستوزیری به علی امینی رسید. شاه که از امینی میترسید مخالف ریاست او بر دولت بود اما امریکاییها پشتیبانش بودند و به گزینههای دیگر موجود ترجیحش میدادند. امینی در بدو کار گفت که مداخله شاه در امور اجرایی کشور را نمیپذیرد، با فساد در هر سطح و ردهای که باشد مبارزه میکند و اصلاحات اقتصادی را با قدرت پی میگیرد.
حرفهایش را خیلیها کلیشهای و شعاری دیدند اما زمانی که شاه را مجبور به انحلال هر دو مجلس شورای ملی و سنا کرد و دستور به ممنوعالخروجی همه مقامات کشوری و لشکری داد، معلوم شد که در کارش جدیتر از چیزی است که ابتدا گمان میرفت. حقوق معلمان را که در اعتصاب بودند، افزایش داد و آنان را به سر کارشان برگرداند. برای مفسدان اقتصادی پرونده قضایی تشکیل داد و بسیاری از آنان را به دادگاه و حبس کشید.
ضد حمله مخالفانش را که با صدور کیفرخواست یکی از قضات وابسته به دربار شروع شده بود با قاطعیت درخور یک نخستوزیر دفع کرد و آن قاضی را به جرم اهانت به رییس دولت به زندان انداخت. جز این مخالفان، منتقدانی هم مثل اعضای جبهه ملی داشت که به مسائلی مثل تعلل دولت در برگزاری انتخابات مجدد معترض بودند. اما او کار خودش را میکرد. نخستین گامهای برنامه نوسازی اقتصادی و اجتماعی گستردهای را برداشت که چندی بعد شاه آن را به نام انقلاب سفید مال خود کرد. از امریکا کمک مالی قابل اعتنایی گرفت اما آنها درخواست وامش را رد کردند.
از کوشش برای جلب نظر دولتهای اروپایی هم به نتیجهای که میخواست نرسید و در تامین سرمایه لازم برای نوسازی مد نظرش شکست خورد. خطای بزرگش این بود که درباره وخامت اوضاع اقتصادی اغراق کرد و برخی شرکای تجاری ایران را از آینده سرمایهگذاری در کشورمان ترساند. تصویر آن قدر سیاه شده بود که برخیها صحبت از سقوط حکومت ایران و احتمال شکلگیری جمهوری کمونیستی، از جنس اقمار شوروی به میان میآوردند. حتی خروشچف به یک خبرنگار امریکایی گفت: «رژیم ایران مثل سیب رسیده است و ما کاری نداریم جز این که منتظر افتادن آن در دامانمان باشیم.» امریکاییها به اجرای برخی اصلاحات در ایران اصرار داشتند، اما خودشان درباره این که رهبر این نوسازی چه کسی باشد مطمئن نبودند.
این انتخاب به رییسجمهور کندی سپرده شد و او سرانجام در بهار ۱۳۴۱، هنگامی که شاه به واشنگتن رفته و امینی در مکه به زیارت خانه خدا مشغول بود، تصمیم خود را گرفت و میان شاه و نخستوزیر، اولی را برگزید. انتخاب کندی موضع و روحیه شاه را تقویت کرد و او جبههای از دشمنان امینی و کسانی که از او زخمخورده و متنفر بودند، تشکیل داد. امینی که حمایت امریکا را از دست داده بود و اداره کشور را با وجود فشارهای داخلی دشوار بلکه ناممکن میدید، تابستان ۱۳۴۱ در چنین روزی از مقام خود کنارهگیری کرد.
دکتر امینی از خانوادهای خوشنام و فرهیخته و جدش مجدالملک از اندک رجال آبرومند و آگاه دوره قاجار بود.
سالها بعد که سلطنت پهلوی در سراشیبی سقوط افتاد و پایان کارش قطعی شد، دوباره نام امینی به میان آمد و شاه از او کمک خواست. مشهور است که شاه از امینی پرسید: «چرا مردم این طور میکنند؟» و امینی گفت: «یک عمر به مردم دهنکجی کردید، حالا دارند جوابتان را میدهند.»
انتهای پیام