«اوسنه گوهرشاد»
کتاب «اوسنه گوهرشاد» مجموعهای از داستانهای به هم پیوسته است که با یک فانتزی ایرانی به روزرسانی شده است. در این داستان نو و مبتنی بر حقیقت که به فانتزی تمایل دارد، گوهرشاد بیگم پس از ۱۰۰۰ سال به جایی میآید که خود ساخته و حال با ملکهای روبهرو میشود که قرار است آنچه را که او ساخته (مسجد گوهرشاد) ویران کند و این آغاز این رمان فانتزی است.
بخشی از کتاب اوسنه گوهرشاد: «خرید عروسی به این سادگی! پس چی؟ فکر کردین باید یه لشکر راه بیفتن از این مغازه به اون فروشگاه، از این پاساژ به اون بازار، ... نه عزیزای من. هر چی سادهتر، بهتر. والله... سالن مد که نمیخوان بزنن... خیلی عصبانی شدم؟ خیلی تند رفتم؟ شما ببخشید. اصلا هرکی هر جور راحته...».
«آبیها»
کتاب «آبیها» که در ۲ جلد اول و دوم با موضوع رضوی منتشر شده، روایتگر پزشکی است که به دنبال گوهر کامل معاصر خویش بوده و دیگر نمیخواهد در پستوی قدرت راهبان بماند. شهر انطاکیه و حران، تبعیدگاه دانش این طبیب دلداده است. او در سیر این هجرت، هم عشق زمینی و هم عشق آسمانی مییابد و طوفان آبیترین رویداد زندگیاش را به تلاطم میاندازد.
در بخشی از کتاب «آبیها» میخوانیم؛ «حال هارون بهتر است و دلیلش داروها و درمان توست. خوشحال میشوی. هارون تو را نزدیک میخواند. سن و سال پدرت را دارد. یعنی آنقدر پیر نیست که کهولت سن باعث آن همه بیماری شده باشد. این را درباره سن و سال و حالش، اکنون که سر حال است بهتر میفهمی. تو را نزدیک خودش مینشاند. از اینکه درد رهایش کرده خوشحال است.
طبیب رومی! بله جناب خلیفه. خواستم اینجا بیایی و از من چیزی بخواهی. چه بخواهم؟ هر چیز که دوست داری. هر چیز که به تو حالی خوش میدهد، هر چیز که نیاز داری، هر چیز... به فکر فرو میروی. تقاضا از خلیفه! چه چیزی بخواهی که بتواند تو را راضی کند و به گفتن بیارزد. فکر میکنی مرگ قاتل موسی بن جعفر(ع) را بخواهی».
«موقف»
رمان «موقف» نیز رمانی رضوی است، موقف سرزمینی است که «دعبل خزائی» شاعر شیعی متصل به آستان امامرضا(ع) برای خود انتخاب کرده است؛ این شاعر هر چند که از این سرزمین دور است اما با کلام و خدمتش موقف سرزمین امامرضا(ع) میشود.
بخشی از کتاب موقف به این شرح است؛ «سعی کرد خودش باشد. تلاش کرد رنگبهرنگ نشود. خواست تا دلواپسی را کسی در چشمانش نبیند. نگاهش را از همه میدزدید اما سعی میکرد کسی از نگاهش گُم نشود. با این حال و روز، همه کوچههای کوفه را گشت. هر جا که میشد نشانی از او بیابد. هر جا که محل رفت و آمد و قرارهای او بود اما او هیچ کجا نبود.
به ناچار و علیرغم میلش دوباره نزدیک خانه آنها رفت و درپناه دیواری، منتظر ایستاد. چشمش به در بود. هر بار که صدای پایی از دور میشنید یا کسی از کوچه میگذشت، عالیه میترسید صدای قلبش را بشنوند. گویی قفس سینه برای دلش جا نداشت و تنگ شده بود. بس که بلند میزد. عالیه میترسید آنچه در دلش میگذرد را دیگران بدانند و بفهمند. درِ خانه باز شد.
عالیه کمی خود را عقب کشید مبادا آنکه از در بیرون میآید او را ببیند اما نگاهش را تیز کرد تا بداند چه کسی از خانه بیرون میآید. علی ابن رزین، همراه عبدالله ابن رزین، برادرش، از خانه بیرون آمدند. پدر دعبل و عمویش، شاعران بزرگ قبیله خزاعه که نه تنها بین مردمان همقبیلهشان و آن محله که میان همه کوفیان حرمت و احترام داشتند. عالیه چشم دواند که ببیند دعبل بعد آنها از خانه بیرون خواهد آمد یا نه. گرچه میدانست او این موقع روز در خانه نیست اما کسی همراه آنها نبود. برادران رزین رفتند و در خم کوچه گم شدند و عالیه باز به انتظار ماند».
«به صرف عصرانه»
کتاب «به صرف عصرانه» شامل ۲۲ داستان کوتاه رضوی است به دبیری سعید تشکری که نویسندگانی چون جواد نعیمی، مونا بدیعی جوان، بتول پادام، فرزانه توابکی، رضا خوشهبست، کوروش تشکری، مریم رمضانی، امالبنین ماهر، طیبه سیدی، مریم فخریان، زهره جعفرزاده، نوید ظریفکریمی و فاطمه کنعانی برای این کتاب مطلب نوشتهاند. البته این کتاب شامل برگزیده داستانهای نویسندگان حاضر در جلسات عصرانه داستان نویسی رضوی است.
«گرسنه»، «یک جفت کیشکیلک»، «یعقوبعلی و عذرا»، «خورشید روی نردبان»، «گوش بُر»، «آقای هنکار»، «هاتی بِرو»، «خارج قسمت زندگی»، «غریو»، «تیسیچا آفرین»، «فقط هشت قِران»، «انیس»، «بهانه»، «صخره»، «پرتره عشق»، «ساغر»، «محمدرضا»، «رها»، «حرفهای مگو»، «مرا به خانهام ببر»، «حرکت» و «پیراهن دعبل» عناوین داستانهای این کتاب را تشکیل میدهند.
در یکی از داستانهای این اثر با عنوان «محمدرضا» آمده است «دلم میخواهد برویم صحنها و رواقها را بچرخیم و تو برایم داستان معماریشان را بگویی. دلم میخواهد برویم مسجد گوهرشاد و تو نماز امام زمان بخوانی و من یک دل سیر تماشایت کنم. دلم میخواهد سپیدهدم دوشنبه که اطراف ضریح را تمیز میکنند خودم را بچسبانم به ضریح و بیست سال نبودنت را گریه کنم. کاش زمان، همان جا، روز تولد امامرضا(ع) رو به روی ایوان طلا متوقف میشد و...».
انتهای پیام