"کبک برده است فرو سینه و سر در آتش
کوه رفته است کمر تا به کمر در آتش
بوی آوار علف در همه جا پیچیده
سوخته خرمنِ باوینهی تر در آتش
باد چپ شعله به شاباش غمی نو آورد
گم شده شیههی نوزین کهر در آتش
«یارب از ابر کرامت برسان بارانی»
پسران تیغ به حلقوم و پدر در آتش!
نی! به دُندال بِکش حسرت چوپانت را
پازنِ خستهی «خاییز» مَچَر در آتش!
دادِ موران که بَرَد پیش سلیمان آیا؟
سوخته بال و پر شانه به سر در آتش!
ما درختان بلوطیم تبر بر گُرده
عطش دل ننشانیم مگر در آتش"
انتهای پیام