چهارباغ آن روزها؛

چهارباغی که «تاورنیه» دید

ژان باتیست تاورنیه، جهانگردی فرانسوی است که حدود ۳۵۰ سال پیش، طی دوران سلطنت شاه‌عباس، شاه صفی و شاه سلیمان صفوی شش بار به ایران سفر کرد و پایتخت آن زمان، اصفهان را بیش از همۀ شهرهای دیگر دید و درباره‌اش نوشت.

فارغ از این‌ نقد که تاورنیه، در دادگاه یک‌طرفۀ ذهن خود، مدام زیبایی‌های ایران را با اروپا مقایسه و در آخر رأی را به نفع موطنش صادر می‌کند، سفرنامۀ او که با ترجمۀ حمید ارباب شیرانی، از سوی نشر نیلوفر منتشرشده، حاوی اطلاعات مهمی دربارۀ ایران عصر صفوی است و برای ترسیم گذشتۀ تاریخی ایران نیاز به بازخوانی دارد. در این مجال، بخشی از این سفرنامه که به توصیف خیابان چهارباغ تا باغ هزارجریب اختصاص دارد، ازنظر می‌گذرانید:

«فاصله جلفا از اصفهان به‌سوی جنوب با پای پیاده نیم ساعت راه است و زاینده‌رود از خیلی نزدیک با فاصله‌ای برابر، از میان این دو شهر می‌گذرد. راهی که از این شهر به آن یک می رود، زیباترین راه در اصفهان  و در تمامی ایران است اما در فرانسه چیز فوق‌العاده‌ای محسوب نمی‌شود زیرا در اینجا خیابان‌ها با خانه‌های شخصی متعدد داریم که در زیبایی از آنچه می‌خواهم وصف کنم فراتر می‌روند. این خیابان هزار و پانصد پا طول و هفتاد یا هشتاد پا عرض دارد و زاینده‌رود آن را از میان تقریباً به دو نیمه متساوی بریده است و در همین مکان استراحتگاه بسیار زیبایی است که بعداً از آن سخن خواهم گفت.

خیابان از کوشکی که در حدود چهل پای مربع شروع می‌شود که به پشت قصر شاه متصل می‌شود و دارای دوطبقه است و در بالا و پایین، پنجره‌های بزرگ متعددی دارد که با شبکه‌های چوبی بسته‌شده و هنرمندانه در آن کار شده است. جز شاه و خانواده‌اش کسی از آنجا داخل این خیابان نمی‌شود زیرا کسانی که قصد رفتن به جلفا یا جاهای دیگر آن‌سوی رودخانه را دارند، از یکی از دروازه‌های شهر که متصل به کوشک است به خیابان می‌روند.

به‌طور اختصار به‌این‌ترتیب خیابانی است که چهارباغش می‌نامند:

در طول خیابان نهری است که از کوشک تا پل ادامه دارد و آب آن از جویباری تأمین می‌شود که از کوشک بیرون می‌آید و در کنار نهر که از سنگ تراشیده به پهنای دو یا سه پاست راهی ایجاد می‌کند مخصوص رهگذران که گاهی از آن عبور می‌کنند؛ زیرا راه معمولی برای اشخاص پیاده و سواره در دو جانب خیابان پشت درختانی است که به خط مستقیم تا دیوارهای باغ‌های شاه کاشته شده‌اند و آنجا خیابان به انتهای خود می‌رسد.این راه از سنگ تراشیده ساخته‌شده است و تقریباً چهار پا پهنا دارد و در هر طرف آن یک ردیف درخت هست. درختانی بسیار راست و بسیار بلند به نام چنار که فقط در بالا انبوه بزرگی از شاخ و برگ دارد. فضای میان نهر و درختان سنگفرش نیست و به‌صورت زمین زراعی رها شده که گاهی در آن کشت می‌کنند.

تقریباً در فاصله ۲۰۰ پا از کوشک بزرگ، جویبار به داخل حوضی به قطر ۳۰ یا ۳۵ پا می‌ریزد. در اینجا مانند جاهای دیگر که دارای زمین پست‌تر است و در آن‌ها نیز حوض‌های دیگری هست، خیابان با جاده‌ای سنگفرش و بلندتر به پهنای ده دوازده پا قطع‌شده است. دو طرف چپ اولین حوض، کوشکی تقریباً با بزرگی و ساختار همان کوشکی که در ابتدای خیابان است وجود دارد و در آنجا تالاری کوتاه و مسقف با حوض آبی در وسط هست که مردم برای نوشیدن قهوه به آنجا می‌روند. از این کوشک تا پل خیابان شیب دارد و آب، چندین آبشار کوچک می‌سازد.

تمام باغ‌های دو طرف خیابان در این سو و آن‌سوی پل به شاه تعلق دارد اما نباید تصور شود که این باغ‌ها و باغ هزارجریب که زیباترین باغ در همه ایران است، مانند باغ‌هایی که ما در اروپا داریم تزئین و نگهداری می‌شوند زیرا در آنجا هیچ باغچه زیبا و خیابان مشجر و تزیینات دیگری که در فرانسه و ایتالیا آن‌قدر معمولی است، دیده نمی‌شود. در بیشتر نقاط روییدن علف‌ها را به حال خود رها کرده‌اند و فقط به داشتن تعداد زیاد درختان میوه و ردیف درختان چنار با شاخ و برگ‌های فوقانی که همۀ آرایش باغ‌های ایران است، دل خوش داشته‌اند...

زاینده‌رود که مانند همه رودهای دیگر ایران، جز رود ارس، قابل کشتیرانی نیست برای اصفهان کمک بزرگی است و در پشت کوه‌های جنوبی آن‌سوی جلفا، رودخانه دیگری به نام کارون وجود دارد که پنج یا شش لیو (واحد اندازه‌گیری طول)  بالادست اصفهان است و به فاصله یک و نیم لیو به زاینده‌رود نزدیک می‌شود. شاه‌عباس اول کوشید تا آن دو رود را با منفجر کردن صخره‌های حائل به هم متصل کند. زاینده‌رود گاهی در زمستان طغیان می‌کند ولی در تابستان خلی کم  آب دارد. در دو سه فرسخی بالادست اصفهان تعدادی نهر برای آبیاری مزارع و باغ‌ها از رودخانه جدا می‌کنند.

 به خیابان بزرگ چهارباغ برمی‌گردم که بیش از هشت‌صد قدم در آن‌سوی پل جلفا تا باغ هزارجریب همچنان ادامه می‌یابد. نهری که از میان این نیمۀ دیگر خیابان بزرگ می‌گذرد چنان‌که گفتم از همان رودخانه می‌آید که آن را در سه چهار لیوی بالادست اصفهان جدا کرده‌اند. پس از طی چهارصد قدم به آبشاری می‌رسیم که به حوض می‌ریزد و در دو سوی آبشار ده دوازده پله هست که بالا می رود و به انتهای خیابان می‌رسد. روبروی آن خانه‌ای قرار دارد که مقابل باغ بزرگ هزارجریب است. این خانه شامل یک تالار بزرگ بر روی سر در و چهار اتاق کوچک در چهارگوشه است.

باغ هزارجریب برای ایران زیباست... چون باغ در دامنه تپه‌ای قرار گرفته که از شانزده صفه یا زمین مسطح بلند تشکیل‌شده است که با دیواری ضخیم به بلندی شش هفت پا محافظت می‌شود. همه چشمه‌ها باریکه‌ای آب بیشتر ندارند  و مناسب‌ترین چیزی که در این باغ دیده می‌شود چهارمین صفه آن است و حوض بزرگ هشت‌گوشه‌ای  با بیش از ۱۲۰ پا قطر که در اطراف آن در فواصل متساوی چندین فواره کوچک هست که آب تقریباً به بلندی سه پا از آن‌ها بیرون می‌جهد و از لب تا کف این حوض سه پله می‌خورد.

نهری سنگی در میان این خیابان اصلی ساخته‌شده که به ساختمان منتهی می‌شود و پهنای این نهر به همان اندازه نهر خیابان چهارباغ است که از آن آب می‌گیرد و با آن در یک خط مستقیم است. در صفه دهم حوض دیگری به همان بزرگی  و به همان شکل حوض چهارم هست و در صفه آخر که به انتهای خیابان و به ضلع طولی باغ می‌رسد نهر دیگری هست که از همه خیابان‌ها که مانند خیابان اصلی به‌موازات طول باغ کشیده شده‌اند عبور می‌کند سرانجام در آنجا چند تالار با درهای باز به همه سو برای خنکی هوا و چندین آبشار و حوضچه در طول نهر دیده می‌شود.»

یادداشت از: علیرضا میرسعیدی، پژوهشگر منابع طبیعی و محیط‌زیست و عضو هیأت‌مدیره جمعیت حمایت از منابع طبیعی و محیط‌زیست - پیام سبز

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹ / ۱۱:۴۱
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 99022215670
  • خبرنگار : 50264