به گزارش ایسنا، روزنامه شرق در ادامه نوشت: ««دکتر اسماعیل یزدی» دوست نوه دکتر مصدق بود که ابتدا بیماری دکتر مصدق را در زمانی که در حصر احمدآباد بود، سرطان تشخیص داد. آبان ماه سال ۱۳۴۵ جواز ورود وی به قلعه احمدآباد صادر شد. وقتی دکتر یزدی برآمدگی سقف دهان مصدق را معاینه کرد، تشخیص او، آب سردی بر سر اطرافیان بیمار ریخت. او به سرطان مبتلا شده بود. او گفته بود: «راه حل من این بود که دکتر مصدق تحت نظر باشد چون پیشرفت سرطان کند بود و بهتر از رادیوتراپی بود. سقف دهانشان قبل از رادیوتراپی کمی متورم شده بود و برآمدگی کوچکی حس میکرد اما بعد از آن کاملا زخم شد. رادیوتراپی آن موقع نشت طرفی داشت و امکان هدف قراردادن کلونیهای محدود سرطانی نبود. برای افرادی که زخم معده داشتند این نوع درمان را تجویز نمیکردند، چون ریسک بود و امکان این که زخم باز شود و خونریزی کند، وجود داشت که درباره دکتر مصدق هم این اتفاق افتاد. البته همه چیز را در پزشکی نمیتوان قطعی تلقی کرد. من از دکتر غلامحسین مصدق سؤال کردم: «شنیدهام که شاه برای اعزام دکتر مصدق به خارج موافقت کرده است، این موضوع را با آقا مطرح کردهاید؟» گفت: «بله با این که امکان بردن و بستریکردن ایشان در بیمارستانهای سوئیس به خصوص لوزان که چند دوست پزشک در آنجا دارم به سهولت امکانپذیر است، معذالک وقتی که موضوع را با ایشان در میان گذاشتم، با پرخاش گفتند: چرا به خارج بروم؟ پس شماها که ادعای طبابت میکنید و در خارج هم تحصیل کردهاید، چه کارهاید؟ اگر واقعا طبیب هستید، همینجا مرا معالجه کنید. من با مردم چه فرقی دارم، مگر دیگران که بیمار میشوند، برای معالجه به خارج میروند؟ حتی در مورد آوردن پزشک از خارج هم با وجودی که اجازه آن از شاه گرفته شده بود، گفتند: لعنت خدا بر من و هر کسی که در این زمان بخواهد مخارج زندگی چندین خانواده این مملکت فقیر را صرف آوردن دکتر برای معالجه من از خارج کند.»
او گفته بود که «من طرفدار رادیوتراپی یا جراحی نبودم. معتقد بودم دکتر مصدق را تحت نظر داشته باشیم و تا وقتی مجبور نشدیم به این روشها متوسل نشویم. اما کمیسیون پزشکی رأی به رادیوتراپی داد. با انجام رادیوتراپی پیشبینی میکردم چه خواهد شد. با اجازه مقامات امنیتی، دکتر مصدق را به منزل پسرش غلامحسین در خیابان کاخ تهران آوردند. یکی - دو بار هم ایشان را در منزل پسرشان عیادت کردم. یکی دو هفته بعد از انجام رادیوتراپی غلامحسین زنگ زد و گفت: «بیایید دهان آقا آن قدر زخم شده که حتی آب هم نمیتواند بخورد و بیحال و ناراحت است.» من رفتم به منزل غلامحسین و به ایشان گفتم «من جزو کسانی بودم که با رادیوتراپی مخالف بودم و پیشبینی چنین وضعی را میکردم.» بهویژه این که دکتر مصدق زخم معده داشت و با رادیوتراپی معده دچار خونریزی میشود. فوت دکتر مصدق به دلیل سرطان نبود، بلکه به خاطر خونریزی شدید معده و احتمالا عوارض دیگر بود. اگر ایشان را رها میکردند، شاید چند سالی بیشتر زنده میماند.»
دکتر اسماعیل یزدی از لحظه خداحافظی با مصدق، پس از نخستین دیدار با او گفته است: «... من هرگز این درد و رنج دکتر مصدق را فراموش نمیکنم.»
اسماعیل یزدی سال ۹۴ در گفتوگویی با «تاریخ ایرانی» به این نکته اشاره کرد که «دکتر مصدق را برای رادیوتراپی به بیمارستان مهر میبردند اما با خونریزی معده مجددا در بیمارستان نجمیه بستری کردند. همزمان زخمهای مخاط دهان و گلو نیز تشدید شده بود. در نهایت به دلیل عود زخم معده و خونریزی شدید و عوارض دیگر در نیمههای شب ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ فوت کردند. ایشان با متاستاز ضایعه سرطانی فوت نکرد، بلکه در اثر خونریزی معده و احتمالا به دلیل انتشار عفونت داخل خون درگذشت.»
غلامحسین مصدق در گفتوگویی با حبیب لاجوردی در مجموعه تاریخ شفاهی هاروارد درباره پدرش گفته: «دو ماه به فوتش که بود یک ورم سینوزیت که من طبیب اجازه گرفتم طبیب برایش بردم آنجا دید و یک بایوبسی کردند و آوردند تهران، تهران منزل من بود. دکتر که بردیم دکتر اسماعیل یزدی، برادر همین دکتر یزدی، این متخصص جراحی فک صورت بود، در دانشگاه کار میکرد. این را بردم با یک دکتر دیگر بود که بردمشان آنجا و دیدند پدر مرا، بعد بردیم تهران بیمارستان نجمیه. دو روز هم آنجا خواباندیم و یک بایوبسی و تیکهبرداری کردند و دیدند یک پولیپی دارد که منزل من منزلش بود و میرفتش روزها برق میگذاشت بعد. یک پولیپی دارد که این ممکن است سرطانی بشود. برای پوفیلاکتیکمان، پوفیلاکسی که داشت گفتند که این را بایستی برق بگذارد، کوبالت. سابقه زخم معده داشت و تب هم داشت. خیلی ناراحت بود و دکتر [مهدی] آذر هم میآمد میدیدش و میرفت … اینها بالاخره به او قرص مسکن میدادند بخورد تا ساکت بشود تا این که بالاخره یک دفعه این قرصهای مسکن این زخم معدهاش را چیز کرد، شروع کرد خون قی کرد. خونریزی کرد و بردیم بیمارستان و یک ترانسفیوژن خون کردند. دیگر نشد اینها تا بعد سه، چهار روز بعد مرد.»
انتهای پیام