در متن این جوابیه در پاسخ به گفت و گوی منتشر شده از عبدالحرمن محب که در اختیار خبرگزاری ایسنا قرار گرفته، آمده است:
"جوابیه در باب جنون...نکتهها رفت و شکایت کس نکرد....جانب حرمت فرونگذاشتیم...ما ز یاران چشم یاری داشتیم...خود غلط بود آنچه می پنداشتیم...گفت و گو آیین درویشی نبود...ور نه با تو ماجراها داشتیم (حافظ)"
از آنجاییکه صحبت های تهیه کنندگان این جوابیه با مدیرمسئول یکی از روزنامه های محلی مبنی بر عذرخواهی و تکذیب موضوعات مطرح شده در شماره قبلی این نشریه(مصاحبه با آقای عبدالرحمن محب) مورد موافقت قرار نگرفت از این رو این جوابیه در رسانه های استان منتشر می شود.
در آن مصاحبه با آقای عبدالرحمن محب به مناسبت سالروز تولد ابراهیم منصفی گفتوگویی را به عمل آورده اند که حاوی مطالب عامیانه و نادرستی است که بدون ذکر ماخذ و مدرک عنوان شده و خاطر بسیاری از خویشاوندان و دوستان وی را مکدر و آزرده کرده است.
جای تعجب است که این نشریه از میان خیل دوستان و نزدیکان رامی با شخصی ناآگاه چهار ساعت به گفتوگو نشسته است که نتیجه آن شنیدن و ضبط سخنان سراپا کذب و نادرست ایشان بوده و سپس عینا آنرا به خورد مخاطبان خود داده است. متأسفانه پرسشگر محترم بدون ارزیابی صحت و سقم سخنان سراپا دروغ و موهن ایشان مبادرت به انتشار آن مصاحبه نموده و این شبهه را ایجاد کرده است ایشان نیز در تقلیل وجهه و ترور چنین شخصیتی، همگام و همزبان هستند؛ در صورتی که آقای محب با روزنامه دیگری هم همین سخنان نادرست را گفته است اما پرسشگر فهیم آن نشریه که از آقای رفیعی کم تجربه تر و کم سن و سالتر است این درایت را داشته است که با رجوع به اسناد و مدارک و صحبت با دیگران به نادرستی بیشتر مطالب ایشان پی برده و بسیاری از حواشی صحبت های وی را حذف و یا آنرا تعدیل کرده و هر چه از ذهن ایشان تراوش کرده را چاپ نکرده است؛ اما از سردبیر مجرب و فرهیختهی آن نشریه که بدون سنجش و ملاحظات اخلاقی اقدام به درج یاوهگوییهای وی نموده اصلاً چنین انتظاری نمی رفت.
۱-طبق خرده فرمایشات آقای محب زیاده گویی از ابرام، توسط افراد غیرمطلع نوعی پرگویی خطرناک است که چهرهی واقعی او را مخدوش می کند" این فراز از سخن ایشان در مورد خودشان بیش از دیگران مصداق دارد.
این گفتوگو با یادکرد از حسن بنی هاشمی شروع می شود. بنی هاشمی از دوستان بسیار نزدیک پدر محترم او (آقای وحید الدین محب) و از اقوام نزدیک مادر محترم ایشان است و هنگام سفر به بندرعباس همواره به منزل آقای محب سرمی زد اما برخلاف گفته یاین فرد همیشه محل اقامت بنی هاشمی منزل خواهر یا برادرانش بود نه منزل ایشان و همچنین موضوع خودکشی حسن بنی هاشمی نیز یک دروغ محض است(حق شکایت و پیگیری برای خانواده بنی هاشمی محفوظ است). او هنگام سفر از دبی به شیراز در هواپیما سکته ای مغزی می کند و از فرودگاه مستقیم به بیمارستان شیراز منتقل می شود.
۲-ابراهیم منصفی هیچگاه وکالت رسمی و قانونی به حسن بنی هاشمی یا هر شخص دیگری نداده است بلکه به فراخور حال و روزش یادداشت هایی را به برخی از دوستانش از جمله حسن بنی هاشمی، حسن کرمی، فرشید فرهت و ... داده بود که پس از مرگش آثار او را منتشر کنند. به عنوان نمونه در حال حاضر نوشته ای موجود می باشد که ابراهیم منصفی در سال ۱۳۷۰ آقای فرشید فرهت را به عنوان وکیل آثار هنری خود معرفی می کند که لازم به ذکر است نمونه های دیگری از این گونه یادداشت ها هم وجود دارد.
۳-وکالت رسمی حسام الدین نقوی پس از فوت او و از سوی فرزندانش برای پیگیری آثار هنری او داده شده نه در مورد خانه چاه محمودی. آن خانه نیز دارای سند رسمی بوده و بنجاقی نبود و جزیی از سهم الارث مادر رامی بود که بدون داشتن وکالتنامه به نام خودش منتقل شد و سپس به فروش رسید و خانه های دو طبقه در پشت اداره دخانیات به نام فرزندان رامی خریداری شد. لذا ادعای وی در این خصوص نیز مانند سایر فرمایشات وی باطل و نادرست است زیرا مادر ابراهیم منصفی مستقیماً به آن بنگاه مراجعه کرده و درخواست کرده که ترتیب نقل و انتقال سند داده شود. پس فرمایشات جناب محب در این مورد هم صحیح نیست.
۴- داستانک مضحک تحویل گرفتن چهار دفتر مهر و موم شده از دادگاه توسط حسن بنیهاشمی، هادی شهورزی، حسن کرمی، حضرت مستطاب عبدالرحمن محب نیز، برخاسته از ذهنیتی وامانده و بیمارگونه است. اصولاً دادگاه چنین کارکرد و وظیفه ای ندارد که امانتی را از کسی قبول کند و پس از مهر و موم، آنرا به شخصی دیگر واگذار کند و اصولاً ابراهیم منصفی کی چنین دفاتری را تحویل دادگاه داده است که هیچ کدام از دوستان و خویشاوندان وی و حسن بنی هاشمی در جریان چنین کاری قرار ندارند؟
جهت اطلاع، حسن بنی هاشمی پس از مرگ رامی به اتفاق حسام نقوی به منزل حسن کرمی رفته اند و در آن ملاقات حسن بنی هاشمی از حسن کرمی خواسته است که اولاً داستان های جدید خود را به وی ارائه کند تا شاید بتواند فیلمی سینمایی از آنها بسازد و دوم اینکه اگر شعرهای رامی گردآوری شود، هزینه چاپ آنرا متقبل می شود و چنین نیز شد. وی اولین کتاب رامی-رنج ترانه ها- را که به همت حسن کرمی گردآوری شده بود را منتشر کرد، اما او در ماه های بعد دچار بیماری لاعلاج شد و دیگر متأسفانه کاری از او ساخته نبود و این ملاقات نشان می دهد موضوعی که در مورد چهار دفتر مهر و موم شده که به آن اشاره شده است به جز جعلیات هیچ نام دیگری بر آن نمی توان گذاشت زیرا اگر آن دفاتر نزد حسن بنی هاشمی بود چگونه او از حسن کرمی درخواست گردآوری آثار منصفی را کرده است؟ چرا محب در مورد موضوع به این مهمی مدرکی ارائه نمی کند و به صورت مستند و مستدل نمی تواند حرف خود را به کرسی بنشاند و به اشخاصی ارجاع می دهد که اینک در میان ما نیستند؟
ایشان در مقدمه کتاب ترانه های کوچک عبدی صفحه۱۳ اظهار کرده است که: (در ورقه انحصار وراثت هنری مرحوم ابراهیم منصفی (رامی) که حسن بنی هاشمی را وارث قانونی خود معرفی کرده تنها به چهار دفتر به عنوان تنها آثار هنری به جامانده از ابراهیم منصفی اشاره و ثبت شده است در حالی که نگارنده خود ۳۰ الی۴۰ دفتر شعر و ترانه و قصه و فیلم نامه ... از آثار آن مرحوم مشاهده و مطالعه کرده ام)!!! ظاهرا ایشان استاد جعل سند و اشاعه اکاذیب هستند زیرا در آرشیوی که شامل مجموعه دستنوشته ها و دفاتر رامی است و به کوشش حسن کرمی و سایر دوستان او گرد آمده است و خوشبختانه هم اکنون نیز موجود است؛ چنین ارقام نجومی را نمی توان پیدا کرد.
از سوی دیگر ایشان که خود را دانش آموخته حقوق معرفی می کنند آیا نمی دانند با فرض محال وجود چنین وکالتنامه ای هرگونه وکالت نامه پس از فوت وکیل یا موکل باطل می شود؟ آیا نمی دانند که در برگهی انحصار وراثت فقط موروثین متوفی و و ماترک او ذکر می شود؟ برگه انحصار وراثت ابراهیم منصفی که هم اکنون موجود است بطلان جعلیات وی را به اثبات می رساند.
به راستی دلیل این همه سرهم بافی و اشاره به کسانی که اینک در میان ما نیستند تا راستی آزمایی شده و نادرستی این افسانه سازی ها را برملا نمایند چیست؟ آیا این گنده گویی ها بهانه و محملی برای قرابت و نزدیکی خودش با رامی و حسن بنیهاشمی با ذکر عباراتی مانند خالو حسن و خالو ابرام است؟ معلوم نیست ایشان با چه جرأت و جسارتی چنین افسانه هایی را سرهم و به مردم ارائه کرده است. از طرف دیگر ایشان اضافه نموده اند که حسن بنی هاشمی سال پنجم پزشکی را ترک کرد و به سینما روی آورد در صورتی که او در سال ۱۳۴۷ در دانشگاه شیراز رشته مهندسی راه و ساختمان و در سال ۱۳۴۸ اقتصاد کشاورزی خواند و در سال بعد وارد مدرسه عالی سینما و تلویزیون در تهران شد و اصلاً ایشان پزشکی نخوانده است.
۵- در مورد محل دفن ابراهیم منصفی که ایشان بدان اشاره نموده اند طبق گفته ی شاهدان عینی ابتدا وی را به قبرستان اهل تسنن کلاتو برده شد لیکن متأسفانه آقای محمدطیب نیکوکام، دایی ابراهیم منصفی که صبح آن روز به وی اطلاع داده شده بود و قرار بود با مسئولین این آرامگاه هماهنگیهای لازم را بکند، و لوازم کفن و دفن را فراهم کند، این کارها را نکرده بود و خودش هم در مراسم شرکت نکرد و به دیگران نیز هیچگونه اطلاعی نداد.. صاحبان عزا که وضعیت و امکانات آنجا را مشاهده کردند، از جمله نبود آب تمیز، آماده نبودن محل دفن با سرخوردگی و بلاتکلیفی مواجه شده بودند. هجوم جمعیت زیاد بود و عدهای از شهرستان بستک و روستای گوده آمده بودند و می خواستند پس از مراسم به محل خود مراجعت کنند. در همین حین آقای مهدی سایبانی-شهردار منطقه- که در مراسم حاضر بود پیشنهاد می کند که اگر مایلید من به آرامستان باغو اطلاع می دهم تا تشریفات خاکسپاری را آماده نمایند و بدون معطلی او را دفن کنیم؛ موضوع با برادرها و فرزندان و همسرش که همگی حاضر بودند در میان نهاده شد و پس از کسب اجازه از مادر رامی او را به قبرستان باغو انتقال دادند و آنگونه که آقای محب مغلطه کرده اند اصلاً موضوع قبرستان شیعه و سنی و نفرت پراکنی و تفرقه افکنی که او استاد اینکارها است و در هذیان نامه اش گفته صحیح نیست؛ اینگونه طرز تفکر عقب مانده، مختص آدمهای واپسگرایی مانند خود ایشان است و موضوع اختلافات مذهبی سنی و شیعه میان برادران و خواهران فرهیختهی او با رامی دروغ فاحشی بیش نیست.
۶-معلوم نیست ایشان اصولاً چه کارهاند که خود را نخود هر آشی میکنند و در اموری که هیچ ربطی به وی ندارد مانند مسائل خصوصی و خانوادگی و اختلافات زناشویی و غیره -که در هر خانوادهای وجود دارد اظهار نظر می کند؛ موضوعاتی این چنینی بخشی از حیاط خلوت خانوادهها بوده و به حریم خصوصی آنها مربوط میشود، مانند پیش کشیدن بحث خلاف واقع اختلاف رامی با خانوادهاش؛ موضوع بیماری دختر رامی و افسردگی و گوشه گیری ، اختلافات زناشویی و طلاق عاطفی حسن بنی هاشمی و همسرش و ... که موضوعات شخصی افراد بوده و اساسا ارتباطی به دیگران ندارد و همچنین برچسب شنیع و زشتی که وی از زبان منصفی نقل کرده و به مادر مهربان او تهمت زده است، با هیچ معیاری قابل توجیه نیست و به هیچ وجه نمیتوان از کنار آن گذشت و در صورت عدم تکذیب این گفتهها و عذرخواهی از خانوادهی آن زندهیاد در همین نشریه، بازماندگان او تعقیب قضایی وی را به اتهام دروغگویی و تهمتپراکنی حق مسلم خود میدانند.
۷-صحبت های لوس و بی مزهی او در مورد خرید لباس برای خالو ابرام!!!، آیا به جز کسر شأن و تخریب شخصیت رامی، نام دیگری را میتوان بر آن گذاشت؟ درست است که وی همواره در تنگنای مالی قرار داشت اما دوستان سخاوتمند زیادی هم داشت از جمله پدر متشخص خود ایشان که او را یاری میکردند ولی برخلاف وی هیچگاه این موضوع را بر زبان نیاورده اند، این بخش از گفتههای او بسیار بچگانه بوده و ارزش پاسخگویی هم ندارد.
۸- در خصوص مباحث مربوط به خودکشی ابراهیم منصفی با طناب دار، تزریق آمپول هوا و ... جز یادآوری فیلم های مبتذل هندی و قهرمانان پوشالی آن چیز دیگری در ذهن متبادر نمی شود.
۹-عبدالرحمن محب در مورد کتاب "ترانه های رامی" تاکنون علاوه بر این مصاحبه، در مقدمه ی کتاب خود و فضای مجازی چندین بار جولان داده و در این باب اظهار فضل کرده اند؛ شکی نیست که هر اثر و کار پژوهشی و تحقیق میدانی قابل نقد میباشد و کمتر کتابی یافت میشود که خالی از ایراد و اشکال باشد ولی مشخص نیست پس از حدود چهارده سال از انتشار کتاب "ترانه های رامی" از آنجایی که ایشان خود را پژوهشگر در فولکلور هرمزگان معرفی می کنند، چرا انتقاد خود را در خصوص این کتاب و نحوه ی بومینگاری و ... به صورت علمی و مکتوب در جایی منتشر نمی کنند تا بدان پاسخ مقتضی داده شود.
او در این گفتوگو و در جاهای دیگر مدعی است که ۱۴ ترانه آن کتاب از جلال الهیاری(چهار ترانه شامل دختلوک و سه ترانه ی دیگر را اسم نبرده اند)، ابراهیم شهدوستی(بند بند مغون)، سید محمدسید ابراهیم گوده ای (یاد از زمونی)، علی رضایی شریف، سید شرفالدین حسینی، علی علوی و یک ترانه از حضرت مستطاب خودشان در این کتاب به نام ابراهیم منصفی چاپ شده است؛ این اظهار نظر ایشان فقط در مورد یک ترانه از علی رضاییشریف منطقی و درست است و گروه تدوین در همان ابتدای چاپ کتاب حضوراً نزد وی رفته و از ایشان عذرخواهی کردند و گردآورندگان در ویراست دوم کتاب آنرا حذف کرده و در مقدمه کتاب نیز نسبتاً به این سهل انگاری از مخاطبین پوزش طلبیده اند.
نمی دانیم آقای محب این موضوعات را از کجا درآوردهاند و مشخص است که اصلا کتاب ترانه های رامی را نخوانده اند چون اساسا این ترانه ها در این کتاب وجود ندارند ولی با این حال لازم است در حدود ۱۲ ترانه مورد ادعای این آقا که اذعان دارند گروه تدوین مرتکب سرقت ادبی شده اند، بدون کلی گویی، دقیقا و به طور مشخص این ترانه ها را از کتاب ترانه های رامی با ذکر شمارهی صفحه و نام ترانه معرفی کنند تا صداقت و راستگویی اش بر همگان اثبات شود و در غیر این صورت کلیه ادعاها و صحبت های ایشان کذب و غیر واقعی می باشد.
اما در مورد ادعای این آقا در خصوص ترانه "خواهش" که در کتاب خودشان "ترانه های کوچک عبدی" با عنوان "نیاز" صفحه ۱۴۴ منتشر شده است، قبل از هر چیز لازم به ذکر است که نگارندگان این یادداشت هیچگونه اصراری مبنی بر مالکیت این ترانه یا ترانه های دیگر به ابراهیم منصفی ندارند چرا که کارنامه ی ابراهیم منصفی آنقدر پربار و درخشان است که نیازی به گنجاندن این ترانه در میان شاهکارهای تاریخی ایشان نیست ولی از آنجا که ایشان برای اثبات ادعای خود که سالها آن را در محافل گوناگون تکرار می کنند و متاسفانه تاکنون هیچگونه مدرک قابل قبول و محکمه پسندی را ارائه نکرده اند و با توجه با اینکه این رویه می تواند باب سوءاستفاده های احتمالی از این قبیل را باز کند لازم است جهت تنویر اذهان خوانندگان نکاتی در این خصوص بیان شود.
-در زمان شکستگی پای ابراهیم منصفی در اواخر دهه شصت خورشیدی وی به مدت حدود هشت ماه در روستای قلات شیراز و تحت پرستاری فرشید فرهت دوران نقاهت را سپری می کرد بر اساس صحبت های آقای فرهت و تایید دوستان نزدیک رامی، فرشید فرهت با حضور و نظارت خود، زنده یاد منصفی ۵۸ ترانه از رامی را تایپ و توسط خود ابراهیم منصفی اعراب گذاری می شود که نسخه اصلی این اثر با اعراب گذاری شخص منصفی نزد آقای رحمن رکنی موجود است(طبق گفته آقای فرشید فرهت) و این اثر بعدها، پس از مرگ رامی با اضافه کردن چندین ترانه دیگر به آن و با عنوان "ترانه های رامی" در تیراژ معدودی منتشر شد و نکته جالب این است که این ترانه("خواهش" یا به قول آقای محب "نیاز") در ردیف ۵۱ آن کتابچه جای گرفته و بدیهی است که اگر آن ترانه را از آن منصفی نبود حتماً طبق عادت و روال معمول و صداقت او که بلافاصله در حاشیه و یا زیرنویس شعر، نام شخص یا شاعر یا آهنگسازی که از او وام گرفته یا شاهدی آورده یا به استقبال آن رفته است؛ مانند شاملو، حافظ، مولانا، خیام و ... را ذکر می کرد اما در این ترانه چنین اشاره هایی نشده است.
- سوال مهم و کلیدی دیگر این است که چگونه ممکن است که از تابستان سال شصت و نه که ایشان ادعای سرودن این ترانه را دارند(جالب است در کتاب ترانه های کوچک عبدی تاریخ سرایش این ترانه ۱۳۷۰ذکر شده است!!!) تا سال هفتاد و شش که منصفی از دنیا می رود هیچکس از جمله خود رامی در این مورد با هیچ کس سخنی نگفته اند و ظاهرا شخص دیگری به جز آقای محب از این موضوع مطلع نیستند!!!
-چگونه ممکن است هفت سال ابراهیم منصفی این ترانه را در محافل گوناگون اجرا کرده ولی به هیچ کس نگفته است که این ترانه متعلق به آقای محب می باشد!!!
-چگونه ممکن است دوستان نزدیک رامی مانند حسن کرمی و دیگران از این موضوع مطلع نبوده باشند!!! حتی زنده یاد حسن کرمی بعد از مرگ رامی در یادداشتی تحت عنوان " مروری بر یک زندگی کوتاه پربار" که در مقدمه ی کتاب ترانه های رامی چاپ شده است صراحتا بخشی از این ترانه را استفاده کرده اند (ستاره و مهتاب سینه ریزتن...) ولی اسمی از آقای محب در کار نیست!!!
قضاوت بر عهده خوانندگان می باشد. البته اگر ایشان مستندات قابل قبول و مستدلی دال بر مالکیت این ترانه را دارند لطفا ارائه نمایند که بسیار موجب مسرت و خوشحالی خواهد شد.
۱۰-گردآوری کتاب ترانه های رامی، کاری وقتگیر، میدانی و گروهی بود و برخلاف نظر ایشان همه کاره آقای ناصر منتظری نبوده است. ایشان به سهم خود از همکاران گردآوری این اثر بوده اند ولی جناب محب کسانی که دست اندرکار تدوین و چاپ آن بودهاند را به صورت توهینآمیز "سمپل" نامیده یعنی هیچکاره و بیکاره در صورتی که مشاورین این کتاب، استادان دانشگاه بوده و هر کدام در مورد-رسمالخط، آوانویسی، انتخاب عکس ها و جنب ههای ادبی آن اظهار نظر کردهاند.
محب، هم در کتاب خود و هم در این مصاحبه از رسم الخط کتاب ایراد گرفته است. اولا رسم الخط و آوانگاری این کتاب منطبق با رسم الخط پیشنهادی فرهنگستان زبان فارسی است که رسم الخطی معیار برای بومی نگاری است. ثانیا در علم زبان شناسی رسم الخط علائمی قراردادی هستند و بیش از اینکه در زبان شناسی و گویششناسی کاربرد داشته باشد به علم نشانه شناسی مربوط می شود. ثالثا گویش بندری-بستکی- مینابی که در این کتاب آمده است کلاً شاخه ای از درخت تناور زبان فارسی است و نمی توان از فارسی معیار و علائم قراردادی آن که مورد وفاق و اجماع جمعی است عدول نمود و به صورت سلیقه ای چیزی را وضع کرد که آن هم ایشان واضع آن باشد. بلکه می توان برخی از اشتباهات مصطلح و واژگان بومی را تا حدودی تغییر و اصلاح نمود.
۱۱-وی مدعی است که آثاری از ابراهیم منصفی در اختیار دارند که هیچ کس ندارد و ندیده است که البته در صحت این موضوع تردید جدی وجود دارد اما سوال اینجاست:
-او به چه حقی این آثار را پیش خود نگه داشته و آن را به خانواده رامی تحویل نمی دهند تا آنها به عنوان وارثان زنده یاد منصفی در مورد این آثار تصمیم گیری کنند؟
-ایشان که مدعی رسم الخط مورد تایید خالو ابرام!!! هستند چرا این آثار منتشر نشده را با رسم الخط جدید که مدنظرشان است را منتشر نمی کنند تا علاقه مندان رامی از این شیوهی جدید رسم الخط و آوانگاری نوین وی بهرهمند گردند؟
-گروه تدوین آثار رامی با عشق و علاقه و بنا بر وظیفه و بدون هیچ منتی در حدود ۸ سال از وقت خود وخانواده، کار و زندگی و ... را صرف ساماندهی و جمع آوری آثار پراکندهی زنده یاد ابراهیم منصفی نهاده و نتیجه آن دو کتاب ترانه های رامی و زخم هزار ترانه (شناخت نامه رامی)، یک لوح فشرده با صدای رامی، مجموعه آثار رامی(در نوبت چاپ) و آماده سازی چاپ دوم ترانه های رامی شده است که مورد تقدیر خانواده محترم منصفی قرار گرفته است. ولی بد نیست آقای عبدالرحمن محب به جای حرف زدن، تخریب و فرافکنی و وارونه جلوه دادن واقعیت ها توضیح دهند خود این شخص تاکنون چه کار مفید و چه گام مثبتی برای آثار خالو ابرامشان برداشته اند؟!!!
۱۲-بردن ۸۰ کاست از صدای ابرام از منزل او و برنگرداندن آن به وی کذب محض و حکایت مضحک دیگری است و گروه تدوین هیچ کاستی یا اثر دیگری از ایشان تحویل نگرفته است و صحبت های ایشان بسیار نادرست و متوهمانه می باشد. جهت اطلاع فقط عکسهای مشترک آقای وحید الدین محب، -پدر عبدالرحمن محب- با رامی را نیز در حضور آقای وحید الدین محب و در منزل ایشان اسکن شد و چند عکس که به دلیل کهنگی نمیشد از آلبوم بیرون آورد را از منزل ایشان بیرون برده، اسکن شده و عیناً برگردانده شده است.
۱۳- در خصوص صحبت های وی در مورد ملک و املاک پدری خانواده منصفی در شهرستان میناب لازم به توضیح است که اساسا این خانواده هیچگونه ملک و یا املاکی در میناب نداشته و ندارند و صحبت های ایشان حیرت آور و کاملا کذب می باشد. و در خصوص صحبت های این فرد درمورد اختلافات میان خواهر و برادرهای خانواده منصفی نیز بسیار موهن و کاملا از واقعیت به دور و کذب محض می باشد و حق شکایت از ایشان برای خانوداه منصفی محفوظ است.
۱۴-روایت عبدالرحمن محب از مرگ رامی هم کاملا بیاساس است. چون در روز مرگ رامی ابتدا آقای مجید منصفی طبق قرار قبلی(جهت رفتن به بستک) به منزل رامی مراجعه و می بیند که رامی در خواب است و بعد مادر رامی به منزل مراجعه و از مجید منصفی می خواهد رامی را از خواب بیدار نموده که در همان لحظه متوجه وخامت حال وی شده و او را به بیمارستان منتقل می کنند اما دکتر میگوید سکتهی وسیع مغزی است و کاری از دست آنها ساخته نیست و در غروب همان روز تمام میکند.
همه موارد فوق نشان دهنده این است که ایشان هیچ اطلاع درستی در مورد زنده یاد ابراهیم منصفی، حسن بنی هاشمی و ... نداشته و علیرغم ادعای نزدیکی با آنها شاهد اظهاراتی سراپا پوچ و ناباورانه می باشیم.
خانواده و فرزندان ابراهیم منصفی(انیس منصفی، مونس منصفی، لیلا منصفی، مجید منصفی، جلال منصفی، فاطمه منصفی، سکینه منصفی، زبیده منصفی، فریده منصفی) -گروه تدوین کتاب ترانه های رامی(حسام الدین نقوی، منصور نعیمی، سیدعلی حسینی، ناصر منتظری، احمد کرمی)
انتهای پیام