تشییع پیکر جعفر کاشانی / عکس: هادی زند - ایسنا
روز قبل این برنامه به این فکر میکردم که این برنامه را چه کسی قرار است عکاسی کند! چون دوست نداشتم عکاس این مراسم باشم؛ عکاسی از مراسم تشییع واقعا ناراحت کننده است.اما درنهایت به من گفته شد که این برنامه را عکاسی کنم. مثل همه روزهای دیگر، برای برنامهای هماهنگ شده بودم. مراسم تشییع پیکر جعفر کاشانی بود؛ میدانستم که او از فوتبالیستهای قدیمی است. روز بعد، حدود نیم ساعت زودتر به ورزشگاه شهید شیرودی رسیدم. گمان میکردم، مثل همه برنامههای تشییع، خود مردم قرار است پیکر را تشییع کنند، وقتی دیدم اینبار قرار است یگان تشریفات پیکر این فوتبالیست را تشییع کند، به ذهنم رسید که گرفتن عکس از بالا میتواند حظ بصری بیشتری به همراه داشته باشد.
هنگام حمل تابوت به سمت زمین فوتبال، نگاهم به پلههای ورودی افتاد. از ابتدا در این فکر بودم که حتما از زاویه بالا عکس بگیرم، زیرا دایرههای سفید کلاه یگان تشریفات و شکل و رنگ تابوت میتوانست ریتم خوبی بوجود آورد. بالای پلهها رفتم تا از آن زاویه عکسی که میخواهم ، بگیرم، اما بخاطر عمود نبودن به سوژه، ردیف دوم یگان تشریفات به خوبی در عکس دیده نمیشد. بعد از اینکه پیکر جعفر کاشانی را برای ادای احترام دور زمین فوتبال تشییع کردند، هنگام برگشت از زمین فوتبال و خروج، تقریبا به سوژه عمود بودم و در نهایت توانستم تصویری که در ذهنم شکل گرفته بود را ثبت کنم.
دایرههایی سفید، تابوتی سیاه، سکون و سکوت، آخرین تصویر جعفر کاشانی
*****
بدرقه رییس جمهور در فرودگاه مهرآباد قبل ازعزیمت به اجلاس اوراسیا توسط اسحاق جهانگیری / عکس: حمید فروتن - ایسنا
وقتی برای عکاسی، زودتر از رییس جمهور وارد محوطه فرودگاه شدم با توجه به تجربهای که از مراسم های بدرقه رئیس جمهورها داشتم، ابتدا عکس در ذهنم شکل گرفت، بنابراین وقتی آقای جهانگیری و رئیس جمهوری و رییس گارد تشریفات در جایگاه قرار گرفتند، چند فریم عکس گرفتم. در این فریم جهانگیری درست، جلوی رییس گارد تشریفات قرار گرفت و با بردن دست خود روی سر، ادای احترام کرد.
*****
پیادهروی اربعین حسینی، «طریق العلما» / عکس: پوریا پاکیزه - ایسنا
این تصویر در ایام اربعین حسینی در مسیر نجف-کربلا معروف به "طریق العلما" ثبت شده است. این مسیر از میان نخلستان و از کنار رود فرات میگذرد. در زمان پیادهروی اربعین، بسیاری از زائران این مسیر را برای رسیدن به کربلا انتخاب میکنند. عدهای از زائران در این مسیر، وقتی به رود فرات میرسند بهیاد سقای دشت کربلا، حضرت ابوالفضل العباس(ع) غسل زیارت میکنند، عده دیگری هم در کنار این رود ذکر میگیرند و عزاداری میکنند.
در این عکس زائران آذری زبان در کنار رود فرات بهیاد سقای دشت کربلا در حال ذکر مصیبت و سینه زنیاند.
*****
حضور زنان در ورزشگاه آزادی / عکس: منا هوبهفکر - ایسنا
از مدتها قبل که تاریخ بازی فوتبال ایران – کامبوج مشخص شد، در خبرها خواندم که به احتمال زیاد ورود زنان به ورزشگاه آزاد میشود و همینگونه هم شد.اولین باربود که بلیط فروشی برای زنان آزاد بود، نه گزینشی.اما در این میان عدم حضور عکاسان زن در ورزشگاه، برای من و باقی همکارانم تبدیل به سوالی بیپاسخ شده بود.
روز مسابقه اما نمیدانم چه چیزی من را به درب شرقی استادیوم کشاند. زنانی را دیدم که یک دستشان بلیتی به رنگ بنفش به نام خودشان بود ودر دست دیگرشان نشان پیروزی بود. مدتی عکاسی کردم و همراه شدم با این موج؛ انگار همه چیز دست به دست هم داده بود تا بدون هماهنگی و خرید بلیت با دوربین عکاسی؛ وارد استادیوم شوم و تناقضی میان عکاس و تماشاچی برایم به وجود بیاید، اما مثل همیشه عکاسی بر تمامی حسهایم غلبه کرد.
من در میان دخترانی که از فرط خوشحالی روی صندلیهایشان ایستاده بودند، گم شده بودم. کسانی که نه برای دیدن بازی؛ بلکه به آزادی آمده بودند تا پیروزی خود را فریاد بزنند.
در این عکس و بعد از پایان بازی، در تونل ورزشگاه انگار در زمان و مکانی نامعلوم راه میرفتم؛ کسی از زنان دل رفتن نداشت، در زمان خروج زنان نیم نگاهی به پشت سر؛ مستطیل سبز را میدیدند. خداحافظی نمیکردند به این امید که این آخرین باری نباشد که به آزادی میآیند.
*****
بازگشت ملوان ایرانی پس از ۴ سال / عکس: فرزاد زنجیردار - ایسنا
چشمانی که چهار سال مرگ را نقابی سهمگین بر چهره، در پیش روی خود ببینند، این چنین خالی از احساس مینگرد.چشمانی توام با ترس و نگاهی خنثی؛ این توصیفی از محمد شریف پناهنده است که چهار سال پیش توسط دزدان دریایی سومالی به همراه ۴۷ صیاد دیگر به گروگان گرفته شد و در نهایت با تلاش یک گروه بشر دوستانه آزاد شد و دوم مهر ۱۳۹۸ به کشور بازگشت.
محمد چهار سال را در غل و زنجیر با خوردن برگ تلخ درختان گذراند، ماهها، روزها و لحظات وحشتناکی را پشت سرگذاشت و حالا با چهرهای سنگی، اندامی نحیف و نشستنی توام با اضطراب دائمی به عنوان اولین جمله میگوید:«هنوز هم سه نفر گروگان هستند.»
*****
بیست و یکمین روز پاییز، بارش بیوقفه باران در عرض چند ساعت راه آب را به خانه های اهالی روستای شیخ محله باز کرد. سیل به مردم روستا خسارات شدیدی وارد کرد و یک کشته نیز به جای گذاشت. امیر یکی از پسران روستا برای نجات اردکی که از کودکی آن را بزرگ کرده دل به آب زد و او را از جریان تند سیلاب بیرون کشید، در حین عکاسی از خسارات چشمم به او افتاد و به سختی در جریان شدید آب به سمت او رفتم و از اینکه چگونه با نگرانی از سلامت اردک به سمت خانهی آب گرفته اش میرفت عکس گرفتم. این عکس تلاشهای یک کودک برای نجاتِ بخشی از زندگیش و همچینن گوشه ای کوچک از مشکلات این اهالی که هر ساله درگیر سیل هستند را نشان مشکلاتی که با بیتدبیری هر سال تکرار می شود.
*****
محمدحسن ۶۰ سال دارد، در ۲۵ سالگی از ناحیه دو چشم دچار نابینایی مطلق شد اما این حادثه نه تنها وی را ناامید و گوشه نشین نکرد بلکه آغاز دوران جدیدی از زندگی وی شد. وی در حال حاضر مدیر عامل انجمن نابینایان ادیب شهرستان نیشابور است و مدت سی سال است که فرماندهی سازمان آتش نشانی و خدمات ایمنی شهرستان نیشابور را بر عهده دارد. وی دارای سه فرزند است و تاکنون هیچگاه از عصای سفید استفاده نکرده و نابینایی وی برای افراد قابل باور نیست.