۹ درس «شادمانی» از سرطان

این روزها شماری از مسئولان، ورزشکاران، اشخاص حقیقی و حقوقی به عیادت مهدی شادمانی می‌روند و برای او آرزوی بهبودی می‌کنند؛ ولی همگی یک نکته بزرگ را کم در نظر گرفته‌اند؛ حال مهدی خوب است؛ او به شادمانی حقیقی و بندگی خدای خود رسیده است...

به گزارش ایسنا، محمد پارساییان، دانش آموخته دکترای علوم قرآن و حدیث در یادداشتی که در ایکنا منتشر شده نوشته است: ۱۶ مردادماه، گفت‌وگویی خواندنی و پرمفهوم با مهدی شادمانی، خبرنگاری باسابقه در خبرگزاری ایسنا منتشر شد؛ خبرنگاری که روزگاری سه نوبت(شیفت) کاری فعالیت رسانه‌ای داشته است و پس از پانزده سال تلاش خبری، حدود دو سالی است که یک غده سرطانی دردناک در پایش ریشه دوانده و او را خانه‌نشین کرده است. او بیش از ۴۰ روز است که در بیمارستان بستری شده و ضربه سنگینی را از لحاظ فلج شدن پایین تنه‌اش خورده است.

در اینجا قصد نداریم تا دوباره این گفت‌وگو را بازگو کنیم، بلکه می‌خواهیم با روش تحلیل محتوا، آموزه‌ها و درس‌هایی از سخنان معنادار و اخلاقی این خبرنگار که لقب «گلادیاتور امید» را از همکاران رسانه‌ای به خود گرفته است؛ بیاموزیم تا حال زمینی خود را هم جهت با مسیر پروازی او تطبیق دهیم. از این رو صرفاً پاره‌هایی از سخنان او را به همراه برخی شواهد دینی ارائه می‌کنیم.

۱- معرفت متافیزیک به ناسوت

اولین نکته‌ای که «شادمانی» به آن تصریح دارد و و شاید مهم‌ترین رهاورد او باشد، نوعی معرفت و شناخت است؛ شناختی که با منطق و تحلیل عادی و هر نوع ابزار علمی تجربی قابل کشف نیست؛ او با بیماری ارزش و محدوده کارکرد مادیات را دریافت؛ تصریح می‌کند: «به آدم‌ها آموزش می‌دهند که سرطان مثل سرماخوردگی روند مشخصی برای درمان دارد...، اما بیماری‌ام پیشرفت کرد و فهمیدم پول نمی‌تواند بیماری من را درست کند. اگر نمی‌تواند، پس یعنی من راه را اشتباه می‌رفته‌ام».

امروز در اطراف خودتان چند نفر از جوان و میانسال را می‌شناسید که به خاطر گرانی مسکن و مشکلات دیگر از امروز ناراضی و از آینده خود ناامید هستند. سخن از این نیست که خانه، ارزانی و رفاه بد است، اما سخن در این است که این‌ها چقدر می‌توانند انسان را خوشبخت و موفق کنند و انسان چه چیزی را با مادیات معاوضه می‌کند؟ کسی که احساس می‌کند با گرانی‌ها از جریان خوشبختی جامعه فاصله دارد، آیا نیاز به ارزش‌گذاری مجدد در دنیای خود ندارد؟ اگر در ارزش‌های خود تردیدی  ندارد، این مصاحبه را دوباره بخواند.

«شادمانی» که سال‌ها برای درآمد بالا سخت کار می‌کرده است، اکنون و در هنگامه بیماری ارزش واقعی اموال را این گونه بیان می‎‌کند: «چند سال پیش، خانه‌ای به قیمت ۱۰۰ میلیون خریده‌ام که امروز قیمتش یک میلیارد است، اما الان هیچ فرقی برایم نمی‌کند. امروز، این صفرها هیچ‌کدامشان نمی‌توانند مرا نجات دهند...، آن روز که فهمیدم بیمارم، فکر کردم هرچه هم داشته باشم، این‌ها چیزهایی نیستند که بتوانند من را نجات دهند».

قرآن کریم زندگی دنیا را یک تمتع فریبکارانه معرفی می‌کند: «وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ»(حدید/۲۰). این مسئله چند دلیل دارد؛ نخست اینکه لذات مادی از دور زیبا و خالص هستند، ولی انسان در هنگام وصال متوجه می‌شود که توأم با ناراحتی و غم است. دلیل دوم اینکه فناناپذیر و دائمی به نظر می‌آیند، ولی سریع‌الزوال و موقتی هستند و سوم اینکه انسان را می‌فریبد تا سعادت، آرامش و رضایتش خود را در گروه آن ببیند: «رَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا»(یونس/۷) در حالی که سعادت واقعی در گرو رهایی از تیرگی و آلودگی است: «إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»(شعراء/۸۹).

خوشبختی را نباید در محدوده دنیا تفسیر کرد، قرآن کریم تأکید دارد که تنها در روز قیامت به نتیجه اعمال خود می‌رسیم و هر کس که در این روز به بهشت ابدی درآمد پیروز و سعادتمند شده است: «إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکمْ یَوْمَ الْقِیَمَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَ مَا الْحَیَوةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَعُ الْغُرُورِ»(آل عمران/۱۸۵). از این دست تعابیر در قرآن کریم مکرر آمده است تا انسان بفهمد که بهره‌اش از دنیا اندک است: «قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ»(نساء/۷۷) و نباید زندگی دنیا را هدف نهایی قرار دهد و در آن غرق شود «وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» بلکه مواهب آن را وسیله و پلی برای کمالات نفسانی و تزکیه خود و دیگران قرار دهد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها»(شمس/۹)

۲- جستجوی راه در پس اندیشه

او بعد از دریافت معرفت از حوادث زندگی خود به اندیشه روی آورد و محدوده و کارکرد پول را عمیقاً دریافت: «من همیشه برای پول دویده‌ام. اما امروز، پول نجاتم نمی‌دهد». از جمله دستاوردهای این تفکر زهد در دنیا و شناخت عیوبش(حرص) بود؛ او می‌گوید: «همیشه سه شیفت کار می‌کردم. هر وقت هم مدیرانم گفته‌اند که یک شیفت کارت را کم کن، پول بیشتری به تو می‌دهیم، رد کردم... وقتی به این نتیجه رسیدم که پول در شرایط فعلی کمکی به من نمی‌کند، بیشتر فکر کردم». این تفکر و نتایج آن موهبتی الهی بود؛ چه زیبا امام صادق(ع) نوید می‌دهند: «إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِعَبْدٍ خَیْرا زَهَّدَهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ فَقَّهَهُ فِی اَلدِّینِ وَ بَصَّرَهُ عُیُوبَهُ...؛ هرگاه خداوند خیر بنده ای را بخواهد او را نسبت به دنیا بی رغبت و نسبت به دین ژرف نگر می‌کند و به عیب‌هایش بینا سازد...».(مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ج ۱، ص ۲۲۱).

حقایقی را که از کودکی شنیده‌ایم، اما در کنج افکارمان مخفی کرده‌ایم در شب بیماری او احیا می‌شود؛ او در ادامه تفکراتش آرام آرام به زندگی بعد از حیاتش و کارنامه اعمال خود فکر می‌کند؛ در این باره می‌گوید: «اعتقاد همه ماست که یک کارنامه از زندگی باید ارائه دهیم. آن کارنامه برای من «همشهری جوان» بود. «همشهری جوان» بچه من بود و در آن کار مذهبی می‌کردم، اما خیلی کم بود. به این نتیجه رسیدم که سرطان تهش مرگ است و من اگر بخواهم کارنامه‌ام را جایی یا در دنیای دیگر ارائه دهم، این خیلی کم است. من با این کارنامه هیچ‌چیزی گیرم نمی‌آمد».

شادمانی به گذشته خود فکر می‌کند و اعمال خود را می‌سنجد تا عیار آن‌ها را برای آن روز فراموش شده ارزیابی کند؛ درمی‌یابد که برای زندگی مطلوب باید ترازوی اعمال خود را از نیک رفتاری و خیرخواهی سنگین کند؛ «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ، فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ»(قارعه/۶-۷)

۳- شناخت فرصت‌ها و نعمت‌های مغفول

همه ما سرگرم زندگی هستیم و از گذشت زندگی و عبور فرصت‌ها غافلیم و حتی از تفکر در خود و نتایج کارهایمان غافلانه اعراض داریم: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ»(انبیا/۱). «شادمانی» اما در سکوت رنج‌ها و در خلوت بیماری متوجه فرصت‌هایی از زندگی می‌شود که از دست داده و در قبال آن چیز بهتری به دست نیاورده است؛ او می‌گوید: «با خودم که فکر کردم دیدم من بزرگ شدن «آوا» دخترم را ندیدم. چون دائم در حال کار کردن بودم. البته باید کار می‌کردم، اما نه آنقدر که بزرگ شدن بچه خودم را نبینم. اما درباره «آراد» پسرم قضیه فرق کرد. چون همزمان با حضور آراد در زندگی‌مان، بیماری‌ام زمین‌گیرم کرد. در خانه بودم؛ آراد را در بغلم می‌گرفتم و با او کارتون تماشا می‌کردم. با او حرف می‌زدم، رنگ‌ها را به او یاد می‌دادم و این به حدی لذت‌بخش بود که از خودم می‌پرسیدم خدایا من چه چیزی را از خودم دریغ می‌کردم برای اینکه چه چیزی را به دست بیاورم؟».

این سخن انسان را به یاد فرمایش امیرمؤمنان(ع) می‌اندازد که بهره دنیا را گیاهان خشکیده کم ارزش، آلوده به وبا تشبیه می‌کند که دل کندن از آن لذتبخش‌تر از دل بستن به آن است و استفاده به قدر نیاز بهتر از جمع کردن ثروت است: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ، مَتَاعُ الدُّنْیَا حُطَامٌ مُوبِیءٌ فَتَجَنَّبُوا مَرْعَاهُ قُلْعَتُهَا أَحْظَی مِنْ طُمَأْنِینَتِهَا، وَ بُلْغَتُهَا أَزْکَی مِنْ ثَرْوَتِهَا»(حکمت ۳۶۷ نهج البلاغه). این بیان شریف نمی‌فرماید که دنیا بد است، بلکه اولاً نباید دل به آن فروخت که قدرش چون علف خشکیده است و ثانیاً باید به حد ضرورت از آن بهره گرفت؛ دنیا در نگاه امیرمؤمنان(ع) برای کسی که به آن صادقانه توجه کند سرای صدق است و برای کسی که حقیقت آن را دریابد دار عافیت است و برای کسی که از آن توشه برگیرد خانه توانگری و ثروت است؛ «إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِیَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًی لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا». اما به واقع ما از این دنیا چه برداشت می‌کنیم؟

او نتیجه می‌گیرد که این اتفاق فرصتی بوده که خداوند به او عنایت کرده است و چه بسیار انسان‌ها که بدون درک این فرصت از دنیا رفته‌اند: «به این نتیجه رسیدم که وقتی می‌توانم این خوشحالی‌ها را در خانه داشته باشم چرا نباید برای این فرصت شاکر باشم؟ این جمله را واقعاً می‌گویم که سرطان نجاتم داد. من اول آمبولی ریه کردم و بعد سرطانم مشخص شد. ممکن بود در آمبولی ریه از دنیا بروم و این فرصت را پیدا نکنم. خداوند به من یک بیماری داد و یک طول عمر دو سال و نیمه و این زمان برای من خیلی پربار بود». از این رو انسان باید فرصت‌ها را پیش از آنکه مانند باد از دست بروند دریابد: «اغتَنِمُوا الفُرَص فَاِنَّها تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب».(نهج البلاغه، حکمت ۱۱۴)

۴- شکرگزاری بر نعمت‌های تازه شناخته شده

شادمانی می‌گوید: «دردها باعث می‌شد بیشتر شکرگزار باشم.» این سخن انسان را یاد روایات متعدد می‌اندازد که هنگامی خداوند خیر بنده‌اش را بخواهد نقمتی برایش پیش می‌آورد تا به او توجه پیدا کند و یاد خداوند و توبه بیفتد: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنَقِمَةٍ وَ یُذَکِّرُهُ الِاسْتِغْفَارَ»(الکافی، ج‌۴، ص ۲۶۵). او هرچه نعمت سلامتی بر او سخت‌تر می‌شد، معرفت و شکرش بیشتر می‌شد. گویا معرفت و جنس رضایت و شکر از جنس دیگری بود. در دنیا تا به انسان‌ها سختی می‌رسد آه و ناله سر می‌دهند و حتی احساس بدبختی می‌کنند و همیشه می‌پرسند چرا من!

داستان «شادمانی» اما فرق می‌کند، او با پیشرفت بیماری پیشرفت معرفتی و معنوی می‌یابد: «رفته‌رفته بیماری‌ام پیش رفت و ضعیف شدم. سخت نفس می‌کشیدم. با خودم گفتم خدایا چه چیزهایی داشتم و تا بحال بی‌خبر بودم. بعد از آن لذت‌های دیگری سراغم آمدند؛ لذت بوی باران، آفتاب داغ و .... احساس کردم همه چیزهای اطرافم به طرزی باورنکردنی زیباست. روابط انسانی چقدر زیباست. همه این حس‌ها تبدیل شد به اینکه شروع کنم و «شکرانه» بنویسم... شکر خدا که سرطان دارم. خودش به من داده است. همه این‌ها را خودش به من داده. از او مهربان‌تر به من وجود ندارد.»

کدام منطق و کبرای کدام استدلال باعث می‌شود او از پس صغرای «خداوند خودش سرطان را به من داده»، نتیجه بگیرد که «خداوند مهربان است». کدام کشش و کدام معرفت باعث می‌شود او در فضای پرغبار و تقلای جنگ با سرطان شکرانه بنویسد و نعمت‌های جدیدی را کشف کند.

۵- تجربه‌های معنوی در زلال مناجات

در مناجات شعبانیه می‌خوانیم که «خدایا من توانایی دست برداشتن از گناه را نداشتم مگر در آن وقتی که تو محبت خود را به من چشاندی و با محبت خود آشنا کردی: «الهی لم یکن لی حول فانتقل به عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک». در زلال روح او علی‌رغم جسم بیمارش تجربه‌های معنوی جدیدی کسب می‌کند و در خلوت مناجات حس سرخوشی می‌یابد که دیگران ندارند: «دیروز بی‌هوا سر نماز شروع کردم به خندیدن. یک دفعه لذتی مرا فرا گرفت و گفتم چه کار داری می‌کنی با من؟ دیروز سر نماز احساس کردم بیشتر دوستش دارم. گفتم چطوری این کارها را می‌کنی؟ اصلا چطور می‌توانی»

ما چقدر از این تجارب داریم؟ چقدر در مناجات لذت می‌بریم و بر سر نماز بهجت قلبی پیدا می‌کنیم؟ آیا نماز برای ما سنگین نیست؟ نماز من با کمالات و صفات من چه نسبتی دارد؟ نماز حقیقی در قرآن انعکاس زیادی در روحیه انسان دارد؛ «البته انسان بسیار ناشکیب است وقتی که شرّی به او برسد بی‌تاب است و وقتی که ثروتی به او برسد باز دارنده (از دیگران) است مگر نمازگزاران»(معارج/۱۹-۲۳)

۶- انرژی و حال خوش

او با اینکه سرشار از رنج و درد است و پایین‌تنه‌اش نیز فلج شده، اما حالش از بسیاری از انسان‌های سالم امروز جامعه ما بهتر است و حتی به دیگران نیز انرژی می‌دهد. این انرژی و حال خوش او از چیست؟ آن‌قدر خوب است که همسرش می‌گوید: «هر وقت با مهدی حرف می‌زنم، حالم خوب می‌شود. من از او انرژی می‌گیرم. مهدی می‌تواند با دو جمله حال من را خوب می‌کند.» این توان او از کجا نشئت می‌گیرد. آیا وادادگی و تسلیم می‌تواند حال انسان و دیگران را خوب کند یا معرفت و اعتماد به حقیقت بالاتر این توانایی را دارد.

۷- امید بالا و همت بلند

اکثراً انسان در اوج سلامتی و قدرت ظرف آرزو و امید خود را بالا می‌برد و در سایه بیماری و ضعف کورسوی امیدش ضعیف می‌شود. البته آرزوی انسان‌ها بیشتر در ظرف مادیات و ثروت و قدرت می‌چرخد، اما «شادمانی» ظرف آرزوهایش را از ظرفیت آدم‌های دنیا بزرگتر می‌خواهد. او در این شرایط بالاترین خواسته‌های معنوی را از خدا می‌خواهد: «گفتم اوس‌کریم هر وقت ظرفم پر شد، تسلیمم! اما الان خواسته‌ام این نیست. من ظرف بزرگ‌تری می‌خواهم. اگر به همه آدم‌های جهان کاسه‌ای دادی، من بزرگ‌ترینش را می‌خواهم. کاری که با من کردی در رابطه من و تو نبود. تازه یک کارت گارانتی هم از تو می‌خواهم که همیشه روحم همین‌قدر شاکر باشد.»

این ظرف امید تنها در اندیشه او باقی نمی‌ماند، بلکه در عزم او تجلی می‌کند؛ عزمی که به سودای دردهای مناطق محروم و مستضعف کشور است: «اگر سر پا شوم دیگر تهران نمی‌مانم. یک ضرب سمت مناطق محروم ایران می‌روم. همان‌جا تولید محتوا می‌کنم. نگاهم به خبر همین است، اما بعید می‌دانم دیگر ورزشی کار کنم. می‌روم حوزه اجتماعی کار می‌کنم. هستند کسانی که مدت‌هاست فداکارانه این کار را می‌کنند. یک‌وقت‌هایی چیزهایی از مناطق محروم می‌بینم که قلبم کنده می‌شود».

۸- استقلال از بازی‌های سیاسی

این جنس خداخواهی و خیرخواهی رنگ سیاست و منفعت نمی‌طلبد. هیج قید و بندی را نمی‌پذیرد و فقط صبغه الهی دارد. «چرا دختری، چون در سیستان و بلوچستان زندگی می‌کند، باید بسوزد؟ کجای این مردانه است؟ باید مطالبه‌اش ایجاد شود. مطالبه را هم رسانه ایجاد می‌کند. پس از بهبودی‌ام می‌روم سراغ کارهای جهادی با تکیه بر اینکه من مهدی شادمانی‌ام! من وابسته نیستم. کسی مرا اصول‌گرا یا اصلاح‌طلب نمی‌داند. من به عنوان رسانه کارم این است که جلوی ناحقی را بگیرم.»

سیاست در نگاه انسان زلال بی‌رنگ است و فقط ابزاری برای احقاق حق است؛ حضرت علی(ع) پس از اقبال عمومی مردم، با صدای بلند اعلام کرد که حکومت را فقط از این جهت می‌پذیرم تا بتوانم حق مظلومی را از ظالمی بستانم. انسان وقتی زلال می‌شود در هنگام ظلم به مظلوم احساس دردمندی می‌کند. آن‌چنان که حضرت امیر(ع) در جریان ظلم به یک زن یهودی فرمودند که کسی از این غصه بمیرد جای سرزنش نیست.

۹ - خودشناسی، تواضع و عشق به خداوند

دیگر، در کلام آخر او خدا معشوق می‌شود. حتی همسرش هم که همه زندگی‌اش بوده را وقتی در کنار خداوند نام می‌برد، باز خداوند معشوق او می‌ماند: «خیلی آدم‌های قوی‌تر از من در دنیا زندگی کرده‌اند و رفتند، اما اینستاگرام و توییتر نداشتند. من قهرمان نیستم. همه این روزها برای من لذت است. چطور برایتان بگویم که باور کنید؟ من از اینکه مورد توجه معشوق هستم، لذت می‌برم. دائم حواسش به من است و مراقبم است. همه چیز را برایم چیده است. من این همسر خوب را مدیون معشوقم هستم. این زن را خود خدا به من داده است.»

شناخت تأثیرات این بیماری در روان و روح مجرد انسان امری پیچیده است، اما در دعای ۱۵ از صحیفه سجادیه امام سجّاد(ع) برکات تندرستی و بیماری به زیبایی بیان شده است. در ادامه ضمن آرزوی سلامتی برای آقای شادمانی و به جهت حسن ختام این دعا را دوباره می‌خوانیم:

خداوندا! بر سلامت تنم که پیوسته با آن به کار خویش پرداخته‏‌ام، تو را سپاس می‏‌گویم، و [نیز]بر آن بیماری‏‌ای که بر تنم عارض کردی، تو را سپاس می‏‌گویم.

اکنون ای خدای من! نمی‏‌دانم کدام یک از این دو حال، سزامندتر برای سپاس گزاردن توست و کدام یک از این دو وقت، سزاوارتر برای ستودن تو.

زمان تن‏درستی، که در آن روزی‏‌های پاک خویش را گوارایم ساختی و مرا به آن‌ها برای جُستن خشنودی و فضل خود، شور و نشاط بخشیدی و با برخورداری از آنها، بر آن طاعت‏ها - که توفیقش را ارزانی‌‏ام داشتی - توانا ساختی؟ یا زمان بیماری که مرا بدان آزمودی؟ و نعمت‏‌هایی که به من ارمغان دادی تا مایه سَبُک شدن بار گناهانی شود که پُشتم را سنگین کرده بود و مایه طهارت از آن گناهانی باشد که در آن، غوطه‌‏ور شده بودم، و توجّه دهنده‏‌ای باشد که به توبه باز گردم، و یادآوری باشد که گناه را به برکت نعمت دیرین تو بزدایم؛ و در این مدّت بیماری، کاتبان اعمال، برایم آن اندازه اعمال پاک نوشتند که نه به دلی خطور کرده است، نه بر زبانی گذشته و نه اندامی توان انجام دادنش را یافته؛ بلکه این همه فضل تو بر من بوده و احسان و نیکی‌‏ای بوده است که بر من روا داشته‏‌ای.

پروردگارا! پس بر محمّد و خاندانش، درود فرست و آنچه را برایم بدان خرسندی، محبوبم بدار.

آنچه را بر من وارد آورده‌‏ای، آسان و گوارایم ساز و مرا از آلودگی‏‌هایی که پیش‏تر انجام داده‏‌ام، پاک بدار و بدی‏‌هایی را که پیش فرستاده‏‌ام، [از نامه عملم]بزدای، و شیرینی عافیت و خُنَکای سلامت را به من بچشان.

برون شدِ مرا از بیماری به سوی عفو خویش، بازگشتِ مرا از دوران بسترنشینی‏‌ام به سوی چشم‏‌پوشی خویش، رهایی‏‌ام از درد و رنجم را به فراخنای رحمت خویش و سلامت یافتنم از این سختی را به آستان گشایش خویش، قرار ده! تویی که نیک‏ی‌ات سرشار است و دست منّتت بر همه، گشاده. بخشنده و بزرگوار و صاحب جلال و اکرامی.

این روزها شماری از مسئولان، ورزشکاران، اشخاص حقیقی و حقوقی به عیادت مهدی شادمانی می‌روند و برای او آرزوی بهبودی می‌کنند؛ ولی همگی یک نکته بزرگ را کم در نظر گرفته‌اند؛ حال مهدی خوب است؛ او به شادمانی حقیقی و بندگی خدای خود رسیده است...

دستان بندگی را تا آسمان خدایی‌اش بالا می‌بریم و برای حفظ این حال خوب او دعا می‌کنیم.

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۲۲ مرداد ۱۳۹۸ / ۱۱:۴۹
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 98052210611
  • خبرنگار :