راهنمای کوهنوردان در گفت و گو با ایسنا، در باره وقوع این حادثه برای خانم فرناز دولتخواه گفت: روز چهارشنبه ۱۶ مرداد من به عنوان راهنما همراه با گروهی جهت صعود کوه دماوند از مسیر شمال شرقی وارد ناندل شدیم. در ساعت حدود ۱۱:۳۰ صبح از ابتدای گوسفند سرای گردنه سر، صعود خود را آغاز کردیم. حدود یک ساعت که به مسیر ادامه دادیم به یک گروه کوهنوردی از تهران حدود ۲۵ نفره برخورد کردیم، طبق رسم خوش و بشی کردیم و ادامه دادیم، گروه نیز پشت سر ما با فاصله کم در حرکت بود. در طول مسیر یکی از دوستان را ملاقات کردم که روز قبل وارد کوه شده بود و اعلام کرد که در روز سه شنبه فردی به اسم مصطفی در مسیر شمالی و حین فرود از کوه مفقود شده است و احتمالا در یخچال دوبیسل گیر افتاده یا سقوط کرده است. تا اینجا که کاری از دست ما ساخته نبود و ما حدود ساعت ۶ غروب به تخت فریدون رسیدیم.
او افزود: روز پنجشنبه ۱۷ مرداد ساعت ۶ صبح اقدام به صعود کردیم و حوالی ساعت ۹ صبح دوباره به گروه آنها برخورد کردیم، اینبار گروه در مسیر صخرهای و کمی ریزشی و یال پر شیب شمال شرقی در ارتفاعی حدود ۴۸۰۰ سر و صدای زیادی می کرد که اعتراض ما را به همراه داشت! در این مسیر و با توجه به شلوغی بالادست از کوهنوردان هر لحظه امکان سقوط سنگ از بالا وجود دارد و باید شش دانگ حواس به بالادست باشد و برای من جای سوال بود که این نفرات چرا این همه سر و صدا می کنند. در هر صورت ما راهمان را ادامه دادیم تا اینکه در بالای ۵۰۰۰ متر گروه ما کندتر و استراحت ها کمی بیشتر شد، عجله ای هم نداشتیم چرا که می دانستم تا قبل از ساعت یک روی قله ایم. حدود نصف گروه هم اولین بار بود که در چنین ارتفاعی بودند و قطعا عجله جایز نبود، هوا هم صاف و بسیار خوب بود و بر روی اقیانوسی از ابر در ارتفاع زیر ۳۰۰۰ متر و ما در ارتفاعی بالای ۵۰۰۰ متر بودیم. در بام برفی به دو نفر از اعضای گروه آنها برخوردیم، خانم فرناز دولت خواه و یک آقای همراه ایشان و بقیه اعضای گروه کوهنوردی حدود ۱۵ دقیقه بالاتر از این دو در حرکت بودند. من در این نقطه عقب دار تیم بودم و چند دقیقه با این دو گپ زدیم و از صعودهایشان گفتند. این پنجمین صعود آقا به کوه بود که در پنج هفته صعود کرده بود اما خانم ظاهرا تجربه اش کمی بیشتر از آقا بود. خانم فرناز گفت "از دماوند برگردیم دو تا کوه دیگر باید برویم" به گمانم شاه البرز و سبلان را گفت. خوش و بش و شوخی کردیم و تقریبا حدود ساعت یک بود که همزمان باهم به قله رسیدیم. کمی روی قله ماندیم، گوگرد زیاد بود، گروه ما به سمت پایین رفت. کمی پایین تر از قله هلیکوپتر را دیدیم که بر روی یخچال های شمالی دماوند در حال پرواز بود، متوجه شدیم این عملیات تجسس کوهنورد گم شده در روز سه شنبه است.
او با تشریح شرایط صعود یادآور شد: حدود ساعت ۳ ظهر بود که در ارتفاع ۵۲۰۰ متری توقف کردم. من که اینجا سرقدم بودم توقف کردم تا تمامی تیم به هم ملحق شود و همه با هم از این نقطه عبور کنیم. در این نقطه یالی فرعی ما بین یخچال عروسک ها و یال شمال شرقی وجود دارد که به این نقطه می رسد. مسیر پاکوب اصلی البته کاملا مشخص است اما باید دقت کرد که متمایل به سمت چپ حرکت نکرد. اینجا به سمت پایین کوه که بایستیم مسیری شن اسکی در سمت چپ وجود دارد که بعد از اتمام باید با یک تراورس به سمت راست از یال فرعی دور شد و به یال اصلی شمال شرقی رسید، البته یال فرعی پاکوب ندارد اما اگر کسی وارد آن یال پر شیب شود بالا آمدن و تصحیح مسیر سخت است و ممکن است فرد هوس کند با یک تراورس مثلا ساده از روی یخچال، می تواند به یال شمال شرقی برسد اما شیب این یخچال بسیار زیاد است و عبور از آن بدون ابزار بسیار خطرناک است. در ارتفاع ۵۲۰۰ و در ابتدای مسیر پرشیب صخرهای پایین بام برفی مشغول استراحت بودیم. همه اعضای تیم هم به همین نقطه رسیدند و چند نفری از سایر کوهنوردان از مسیر شن اسکی پایین رفتند و خانم فرناز و آقای همراه هم رسیدند. خوش و بشی کردیم و خانم فرناز به شوخی گفت "از سر و صدای ما راحت شدید. من الان یک سرقدم دیگر دارم."
فرح بخش ادامه داد: خبری از گروه کوهنوردی که این دو با آنها بودند نبود. شاید گروه نیم ساعت جلوتر از این دو بود و این دو نفر کاملا جدا از گروه در حال حرکت بودند. البته خانم فرناز در "بام برفی" حین صعود کند شده بود و به سختی گام بر می داشت که طبیعی بود، گروه هم ظاهرا حوصله راه رفتن به پای ایشان را نداشت و این دو نفر را رها کرده بود. این دو از مسیر شن اسکی به سمت پایین رفتند و حدود ۱۰ دقیقه بعد ما هم از همان مسیر پایین رفتیم و بعد از اتمام شن اسکی به راست تراورس کردیم و وارد یال شمال شرقی شدیم.
وی افزود: اینجا حدود ۱۵ تا ۲۰ دقیقه از زمان خوش و بش گذشته بود که دو نفر از اعضای گروه ما عنوان کردند سه نفر را در نقطه ای خیلی پایین تر از ما دیده اند که در حال غلت خوردن(سقوط) روی یخچال بودند. من باور نکردم و گفتم احتمالا سه سنگ بزرگ بوده که به پایین ریزش کرد و این خطای دید بود چرا که آنجا اصلا مسیری نبود و قبل تر چند سنگ بزرگ را خودم دیدم که با سرعتی باورنکردنی به پایین سقوط کرد و اصلا کسی آنجا نبود و این نقطه از یال اصلا درگیری با برف نداشت و هر کسی اگر چند متر از مسیر منحرف می شد چون دید کافی بود متوجه می شد که مسیر اشتباه است. البته مشکوک شدیم شاید نفری به پایین سقوط کرده اما چیزی مشخص نبود. چند دقیقه قبل از خانم فرناز سه مرد میانسال از مسیر شن اسکی عبور کرده بودند و من گمان کردم اگر سقوط باشد حتما برای این سه نفر اتفاق افتاده است. در هر صورت از جایی که ما بودیم نه چیزی مشخص بود و نه به طور قطع مطمئن بودیم که چیزی که در حال سقوط دیده شد انسان بود. یخچالی پر شیب بین دو یال بود و مسیر جلوی ما تا پایین هم پر از کوهنورد بود.
راهنمای کوهنودان خاطرنشان کرد: همه گروه باهم به مسیر ادامه دادیم و در ارتفاع حدود ۴۸۰۰ تا ۴۹۰۰ متر آقای همراه خانم فرناز را دیدیم شوکه شده و با چهره ای بسیار پریشان در حال نگاه کردن به بالای کوه بود، نگاه همراه با ترس و التماس! از آن نگاه هایی که تا مدت ها در ذهنت باقی می ماند. خبر داد فرناز گم شده! از او پرسیدیم چه اتفاقی افتاده، اینگونه تعریف کرد:" فرناز افتاد روی یخچال می خواست با باتوم ترمز بگیرد که باتوم ها از دستش جدا شد و من هم پریدم روی یخچال و رفتم پایین. فرناز سالم بود فقط ابروش خراش برداشته بود."
از او پرسیدم چطوری از هم جدا شدید که او پاسخ داد: "من رفتم پایین تر و توقف کردم و دیگر توان بالا رفتن نداشتم به فرناز گفتم به سمت چپ برو تا به یال برسی." از او پرسیدم فرناز بلند شد و روی پای خودش ایستاد؟ که پاسخ این سوال را ابتدا دریافت نکردیم و حرف های اول را تکرار کرد ولی بعدتر گفت بله. از او پرسیدم فرناز هدلایت دارد که گفت: " کوله پشتیاش از او جدا شده بود" (اینجا متوجه شدیم چیزی که دو نفر از اعضای ما دیده بودند سر خوردن این دو نفر و یک کوله پشتی بود که کوله پشتی را هم انسان دیده بودند).
فرح بخش ادامه داد: مسیر یخچال خیلی پر شیب بود، برایمان عجیب بود چطور او تقریبا به جز آسیب دست که احتمالا مو برداشته بود آسیب دیگری ندیده و اینجا در مسیر کنار ماست و چطور هیچ خبری از فرناز نیست. هیچ خبری از اعضای گروهشان هم نبود. در این لحظه آنها احتمالا حدود یک ساعت از این دو جلوتر و قطعا در تخت فریدون بودند. در اینجا سه نفر از اعضای تیم ما به سمت چپ و یخچال و یال ریزشی کنار تراورس کردند تا جستجو کنند. یک نفر از اعضای تیم ما هم با سرعت زیاد به سمت تخت فریدون دوید تا اعضای گروه ایشان را خبر کند. ساعت هم از ۶ گذشته بود و هوا در شرف تاریکی. بعد از یک ساعت ما به تخت فریدون رسیدیم و در همان لحظه سرپرست گروه آنها همراه ۴ نفر از اعضای تیم به سمت بالا در حال حرکت بودند. آسمان در حال تاریک شدن بود. نفرات تیم ما در بالا مشغول تجسس بودند. آنها حتی مجددا تا نزدیک ۵۰۰۰ صعود کردند و کم کم ارتفاع کم می کردند اما خبری نبود. نفرات با هلال احمر و دکتر مساعدیان تماس گرفتند، در هر صورت همه می دانستیم که در این زمان هیچ نیروی کمکی وجود نخواهد داشت و باید تا صبح صبر کنیم و تجسس بیشتر با توجه به خستگی نفرات، تاریکی هوا، ریزشی بودن مسیر و وجود یخچال که دیگر کامل برفش سفت شده بود در منطقه برای خود افراد خطرناک است.
او ادامه داد: صبح از خواب بیدار شدیم و مشغول جمع کردن وسایل شدیم تا به پایین برویم، تماس گرفتیم و گفتند نیروی کمکی در راه است و در حال هماهنگی برای پرواز هلیکوپتر هستیم. کاری از دستمان ساخته نبود، گشت زمینی نیاز به نیروی تازه نفس با تجهیزات فنی عبور از یخچال داشت، ما نه این لوازم را همراه داشتیم و نه تازه نفس بودیم و از طرفی مسئولیت اعضای گروه خود نیز بر دوشمان بود و نمی توانستیم آنها را رها کنیم. حال دو نفر از نفرات خودمان هم چندان مساعد نبود، یکی از نفرات که اصلا حال خوبی نداشت و امکان تنها گذاشتنش نبود و بیشتر از این ماندن در ارتفاع جایز نبود. اعضای گروه کوهنوردی خانم دولت خواه هم در حال جمع آوری وسایلشان بودند تا به پایین بروند. ظاهرا چند نفر از اعضا تا نیمه شب مشغول گشت زنی در منطقه بودند. به سمت ناندل حرکت کردیم و سه نفر از اعضای گروه ما ماندند تا باز هم کمی بگردند. دوربین سوپرزوم Canon خودم را به یکی از نفرات دادم تا با دوربین در مناطقی که مشکوک است زوم کند اما باز هم خبری نشد. در برگشت، گروه کوهنوردی که خانم دولت خواه همراهشان بود نیز با فاصله زیاد تر در پشت سر ما به پایین می آمدند. ساعت ۱۳ به گوسفندسرای گردنه سر رسیدیم. دو نفر محلی قصد بالارفتن با قاطر برای تجسس داشتند. تمام اطلاعات لازم را به آنها دادیم، گروهی که حادثه دیده بود هم با ۲۰ دقیقه فاصله به گردنه سر رسید. سرپرست گروه، فرد همراه خانم فرناز و یک شخص دیگر در بالا مانده بودند و بقیه اعضا پایین رسیدند. در اینجا خبر رسید که خانم دولت خواه پیدا شده و همه خوشحال شدیم اما وقتی به تهران رسیدیم متوجه شدیم مفقودی دوم که پیدا شده، برای یک حادثه دیگر بوده و فرناز دولت خواه همچنان مفقود است. آخرین بار او در ارتفاع ۵۲۰۰ متری یال شمال شرقی دماوند حوالی ساعت ۳ بعد از ظهر پنجشنبه ۱۷ مرداد توسط ما دیده شد و بعد از آن تاکنون خبری از وی در دسترس نیست.
او در پایان افزود:متاسفانه بسیاری از نفرات فکر می کنند که تابستان کوهنوردی در دماوند راحت است و بسیاری با گروه های دوستانه و فاقد مجوز وارد کوهستان می شوند. دماوند قله نزدیک به ۶۰۰۰ متر ارتفاع دارد و به هیچ وجه نمی شود آنرا دست کم گرفت و هر لحظه ممکن است شرایط کوهنوردی سخت شود، لطفا با افراد دارای صلاحیت، گروه های مجاز و با آمادگی کامل به قصد کوهنوردی وارد دماوند شوید.
انتهای پیام