به گزارش ایسنا، دیوید ویرینگ در یادداشتی در پایگاه خبری میدل ایست آی میآورد: هم جرمی هانت و هم بوریس جانسون در دوران قابل توجه خود در وزارت خارجه انگلیس در ایجاد بدترین بحران بشری جهان یعنی جنگ یمن با توانمندسازی کشتار تبعیض آمیز غیرنظامیان در این کشور توسط ائتلاف به رهبری عربستان نقش کلیدی ایفا کردهاند.
در حالی که رقابت بر سر رهبری حزب محافظه کار به اتمام رسیده و انگلیس به فکر نخست وزیری بوریس جانسون و یک آینده پر تردید پسابریگزیت است، باید تا دیر نشده به گناه وزرای ارشد در جنگ یمن رسیدگی و به بررسی روابط انگلیس با کشورهای سلطنتی عرب خلیج فارس پرداخته شود.
بمباران ائتلاف به رهبری عربستان مسئول اصلی مرگ دهها هزار تن در یمن در چهار سال گذشته از زمان آغاز این جنگ است. کارشناسانی که به شورای امنیت سازمان ملل گزارش میدهند، هدف قرار دادن "گسترده و سیستماتیک" غیرنظامیان را توصیف میکنند در عین اینکه یک محاصره تحمیل شده از سوی این ائتلاف علت اولیه فاجعهای بشری است که میلیونها تن را در یمن تحت تاثیر قرار داده است.
صندوق "نجات کودکان" تخمین میزند 85 هزار نوزاد در نتیجه قطحی یا بیماریهای قابل درمان از آغاز جنگ یمن مردهاند.
تسهیل کننده حیاتی و اصلی
وزرای ارشد دولت انگلیس خود را در مسئولیت مرگ غیرنظامیان شریک میدانند چون انگلیس یک تسهیل کننده حیاتی و اصلی برای کمپین تحت رهبری عربستان است. حدود نیمی از نیروی هوایی عربستان از جنگندههای ساخت انگلیس تشکیل شده که بدون حمایت لجستیکی و تکنیکی که لندن آن را فراهم میکند، قابلیت عملیاتی ندارند.
این پشتیبانیها شامل نگهداری، تامین قطعات یدکی و سایر موارد است و از همه مهمتر، پر کردن مجدد زرادخانههای بمبی و موشکی است که در چهار سال گذشته یمن را که فقیرترین کشور خاورمیانه به شمار میرود، با خاک یکسان کرده است.
اما اهمیت روابط انگلیس با عربستان و سایر کشورهای سلطنتی عرب حوزه خلیج فارس فراتر از سود حاصل از فروش سلاح است.
فیلیپ هاموند، وزیر خارجه وقت انگلیس در 2015 وعده حمایت از عربستان را به بهترین شکل ممکن بجز شرکت مستقیم در نبرد یمن داده بود. این حمایت از زمان روی کار آمدن جانسون و هانت بدون توجه به تلفات انسانی جنگ، قاطعتر شده است.
حضور انگلیس در جنگ یمن مولود رابطهای چندمنظوره با آن دسته از رژیمهایی است که به صورت مستقیم از روزهای امپراتوری و مستعمره بودن سر بر آوردهاند.
خودکامگی در شبه جزیره عرب در نتیجه فرهنگ این منطقه نیست بلکه در نتیجه یکسری روندهای اجتماعی-اقتصادی است که در آن انگلیس و بعدا آمریکاییها برای گسترش و پشتیبانی از حکومتهای سلطنتی منطقه در بیشتر دو قرن اخیر، مداخله کردند.
در دوران مدرن، این ثروت "دلارهای نفتی" است که خانوادههای حاکم را به هم وصل و قدرتهای غربی را به بقای آنها متعهد کرده است.
یک مازاد تجاری ارزشمند
کسری تجاری زیاد و رو به تزاید انگلیس امری است که متحدان این کشور در خلیج فارس به ویژه عربستان نقش بزرگی در جبران آن ایفا میکنند و باعث ثبات واحد پولی شکننده پوند انگلیس هستند.
اشتیاق لندن و اقتصاد گسترده آن برای "سرمایه" خلیج فارس با تمایل نخبگان این منطقه در تقویت روابط با متحدان نیمکره شمالی در جهان، به ویژه در پی قیامهای عربی تطابق دارد.
نجات "بانک بارکلیز" در سال 2008 توسط قطر و امارات در کنار تعداد دیگری از سرمایه گذاریهای مهم از باشگاه منچسترسیتی تا آسمانخراش "شارد" را باید در این مفهوم گسترده گنجاند.
در ضمن، شش کشور سلطنتی حوزه خلیج فارس در مجموع بازار پیشروی صادرات جنوبی جهانی انگلیس را تشکیل میدهند که با حضور این کشورها، این بازار توانسته یک مازاد تجاری با ارزش و بی سابقه را به وجود آورد که در نهایت به کاهش کسری تجاری انگلیس میانجامد.
کسری تجاری انگلیس و کسری حساب این کشور نشانههای مستقیم تغییر اقتصادی نئولیبرال ارائه شده از سوی مارگارت تاچر، نخست وزیر فقید انگلیس است که توسط نخست وزیرهای بعد از او مستحکم شد و گسترش یافت؛ اقتصادی که در آن صنایع صادرکننده به طرز قابل ملاحظهای رابطه خود را به سمت گسترش فزاینده خدمات مالی کاهش دادند.
به عبارتی دیگر، کاپیتالیسم بازار آزاد انگلیس تا حدی در رابطه با همبستگی با رانتخواری از حکومتهای خودکامه خلیج فارس توسعه یافته است.
سرمایهگذاری دلارهای نفتی هم به این دلیل به سمت انگلیس روان است که این کشور صنعت مالی پیشروی جهانی را برای جذب و پردازش آن در اختیار دارد و هم نخبگان حوزه خلیج فارس میدانند که انگلیس یکی از معدود قدرتهای اصلی است که آنها میتوانند برای تضمین بقای خود رویش حساب کنند.
افول یک امپراتوری
این فاکتور به ویژه زمانی بجا و مناسب است که در زمینه فروش سلاح باشد. هدف اصلی استراتژیک انگلیس پس از جنگ دوم جهانی و برای باقی ماندن به عنوان یک قدرت جهانی در نتیجه افول امپراتوری، به یک سطح بالایی از ظرفیت بیسابقه آن برای برجسته کردن قدرت نظامی بر یک مبنای بین قارهای بستگی دارد. این به نوبه خود به یک صنعت تسلیحاتی داخلی نیاز دارد که به طرز فزایندهای به سفارشات بزرگ صادرات متکی است.
از زمان پایان جنگ سرد، چنین سفارشهایی در هر جایی در حال کم شدن هستند بجز برای کشورهای خلیج فارس که حالا بر روی نیمی از فروش سلاح انگلیس حساب باز میکنند. این صادرات به انگلیس کمک میکند تا خود را از این وضعیت در حالی بیرون بکشد که به عنوان دومین قدرت جهانی قابلیت ادامه قدرتگیری در منطقه خلیج فارس را برای دفاع از متحدان سلطنتیاش را دارد.
خشونت در کشورهای سلطنتی عربی به طرز موثری همان خشونت در انگلیس محسوب میشود. صادرات عمده همچون جنگندههای تایفون که در حال نابودی یمن هستند، بخشی از رابطه گستردهتر همکاری نظامی شامل آموزش و تسلیح نیروهای امنیتی ناقض حقوق بشر هستند.
حمایت دوفاکتوی انگلیس برای از بین بردن یک جنبش صلحطلب و به صورت گستردهتر، دموکراسی خواه در بحرین در 2011 یک نمونه مخوف از تقویت تعهد انگلیس برای این دستور محافظهکار منطقهای بود.
وزرای حامی بریگزیت بر پادشاهیهای حوزه خلیج فارس به عنوان بخشی از امیدواری برای تغییر موضع روابط اقتصادی خارجی انگلیس به دور از اتحادیه اروپا امیدواری زیادی دارند. اما این نگاه، تضمین شده نیست.
افزایش طولانی مدت قیمت نفت که با شروع هزاره جدید آغاز شد، در سالهای اخیر به طرز چمشگیری کاهش یافته و اگر جهان در مورد برخورد با تغییرات آب و هوایی جدی باشد، سقوط تقاضا برای سوختهای فسیلی میتواند به طور کلی عرضه دلارهای نفتی را خنثی کند که این امر به طور کل پایه روابط انگلیس و خلیج فارس را حذف میکند.
افزایش خشم عمومی از جنگ یمن و قتل جمال خاشقجی، روزنامه نگار مخالف سعودی ممکن است این روابط را از نظر سیاسی در هر شرایطی ناپایدار کند. نقش تاریخی و غیرقابل دفاع انگلیس در منطقه خلیج فارس شاید برای مدتی ادامه داشته باشد اما در حال حاضر، هیچ چیز تضمین شده نیست.
انتهای پیام