غلامحسین نقشینه فعلا خواب است

«جسمش نیست شد، ولی خودش نه، هنوز زنده است؛ چراکه صدای دایی‌جان ناپلئون تا دنیا دنیاست، از گوش‌ها و جان‌های ما بیرون نخواهد رفت. غلامحسین نقشینه فعلاً خواب است. او همیشه زنده است.»

به گزارش ایسنا، روزنامه شرق نوشت: «تاریخ میلادش را در سجل یا سه‌جلدش نوشته بودند «عقرب ۱۲۸۷» که بعدها شد یکم آبان ۱۲۸۷. آخر آن زمان‌ها شناسنامه‌ها را تاریخ نمی‌گذاشتند. جدش محمدعلی نقشینه صدرالتجّار، در دوره دوم مشروطه با حاج معین‌التجار بوشهری از خرمشهر نماینده مجلس بودند. به کودکی به مکتب‌خانه فرستاده بودندش و بعدها به سال ۱۳۰۴ تصدیق ششم ابتدایی گرفت. می‌رسید علی‌خان نصر از چین و فرانسه، تئاتر آموخته بود و اینجا گروهی ۱۰ نفره داشت که بعدها گروه «کمدی ایران» می‌گفتندش. ۱۰ نفر محمود معاون شهربانی و مدیر مجله شهربانی پدر پری امیرحمزه و طیب‌زاده و میرزا محمدعلی‌خان ملک‌نیا، رئیس سازمان آب شهرداری و محمود اخوان محمود ظهیرالدینی و احمد نامدار و معزالدین فکری و رفیع حالتی و فضل‌الله بایگان بودند. اساس تئاتر ایران را اینها پایه نهادند تا قبل از این که نمایش ایران فقط در تعزیه خلاصه می‌شد. آن زمان رفیع حالتی و فضل‌الله بایگان نقش زن را بازی می‌کردند. تئاترها یا در باغ اتحادیه بود یا در باغ فخرالدوله. پدرش دستی به ساز داشت و بویی از هنر برده بود، اول بار او را به تئاتر بُرد ولی غلامحسین کوچک تمایلی نشان نداد. تئاتررفتن‌ها تکرار می‌شد و آخر، شد آن چیزی که باید می‌شد. غلامحسینِ کودک علاقه‌مند تئاتر شد. اولین پیِسی که در کودکی در آن بازی کرد، «سه یار دبستانی» بود که در آن نقش دخترکی را اجرا می‌کرد که عروسکی به بغل داشت و می‌خواند: «من کجا لالا کنم؟ یار من کجا لالا کنه؟ و….»

پنج‌شاهی یا ۲۵ دینار نیز می‌گرفت. اولین حضور جدی‌اش در صحنه، «مهر و وفا و عشق و صفا» بود که با حسین خیرخواه و مهدی قلی‌میرزا ملک‌آرا و محمد ظهیرالدینی اجرا کرد و اتفاقاً اولین تجربه‌اش در نوشتن نمایش‌نامه نیز بود. بعدها «قتل یزدگرد سوم» را هم نوشت که رژیم وقت اجازه اجرایش را نداد، آخر شاه‌کُشی نباید باب می‌شد. «مرد ابله و زن مکاره» را هم نوشت که دارالفنونی‌ها اجرایش کردند. رفیقش در آن دوران نیز شناسِ عام و خاص است: «علی‌اصغر گرمسیری» که سمت حسابداری وزارت پیشه و هنر را داشت، در همان وزارتخانه‌ای که نقشینه در قسمت معدنش کار می‌کرد. سید‌علی‌خان نصر نیز معاون همین وزارت بود. او کلاس‌های تئاتر و نمایش داشت که نقشینه و گرمسیری هر دو شاگردانش بودند. تا سال ۱۳۱۰ جسته گریخته کار نمایش می‌کرد، تا اوایل ۱۳۱۳ نیز به سربازی بود. قبل‌تر یعنی در سال ۱۳۰۸ در چند نمایش از میرسیف‌الدین کرمانشاهی بازی کرد، همان که تئاتری تابستانی بنیان نهاد. عبدالحسین نوشین و ارباب افلاطون و گوهر خاکپور نیز تئاتر لاله‌زار و تئاتر پارس را داشتند. تئاتر کشور را نیز برادرِ علی‌اصغر گرمسیری داشت. کرمانشاهی بعدها از نامهربانی‌ها دچار یأس و نومیدی شد و یک روز که در پی حادثه‌ای در گیرودار ساختن دکور بود، چیزی به سرش افتاد و میخی به سرش رفت و غرق در خون، با مشروب و کمی تریاک خودش را کشت.

غلامحسین نقشینه از اولین کسانی است که در بازیگری تئاتر و در نمایش ایرانی خودش را نشان داد. آن دوران بین اداره تئاتر و سینما خط‌کشی‌هایی وجود داشت که مثلاً اگر کسی از اداره تئاتر پا به سینما می‌گذاشت، تئاتری‌ها طردش می‌کردند ولی به هر حال اولین تجربه بازیگری غلامحسین نقشینه اولین تجربه کارگردانی‌اش نیز بود. سال ۱۳۳۲ فیلمی ساخت به نام «میهن‌پرست». آنچنان که از نام فیلم پیداست، فیلم خط و ربطی میهن‌پرستانه داشت. حمیده خیرآبادی و علی تابش و تقی ظهوری همبازی‌هایش بودند. تا نیمه دوم دهه ۴۰ و ظهور سینماگرانی با تفکر و سبک و سیاق جدید یا همان موج نوی سینمای ایران، نقشینه در ۱۲ فیلم دیگر نیز بازی کرده بود که در بین آنها فیلم‌هایی نو‌تر از آن چه سینمای رایج بود نیز وجود داشت، مثل «پرستوها به لانه باز می‌گردند» از مجید محسنی به سال ۱۳۴۲. اما اولین حضور او در فیلمی متفاوت از سینمای رایج یا همان فیلمفارسی، فیلم «سه دیوانه» ی جلال مقدم بود که در آن همبازی محمد متوسلانی و گرشا رئوفی و منصور سپهرنیا شد. کمدی روشنفکرانه جلال مقدم اما نتوانست در گنداب سینمای آن سال‌ها خودی نشان دهد.

سه سال بعد از «سه دیوانه»؛ یعنی به سال ۱۳۵۰ او در فیلمی از محمدعلی جعفری بازی کرد به نام «الکی» که نقش پدر زری خوشکام (زهرا حاتمی) را بازی می‌کرد. فیلم، داستان اعتیاد یک ورزشکار بود که با عشق دختری خود را از منجلاب نجات می‌داد. بعد از «الکی» دیگر نقشینه کار نکرد تا چهار سال بعد. کتاب «دایی‌جان ناپلئون»، نوشته ایرج پزشکزاد به چاپ ششم رسیده بود انتشارات صفی‌علیشاه در سال ۱۳۵۴. ایرج گرگین مدیر شبکه دوم تلویزیون ملی ایران بود که پیشنهاد ساخت سریال از روی کتاب را به ناصر تقوایی جوان داد که سه فیلم سینمایی و چند مستند در کارنامه داشت. تقوایی برای نقش دایی‌جان ناپلئون، غلامحسین نقشینه را انتخاب کرد. عکس روی جلد کتاب کار صادق تبریزی بود. همگان گمان می‌کنند صورت دایی‌جان روی جلد کتاب از روی صورت غلامحسین نقشینه کشیده شده است، در حالی که این‌طور نبود. برای همین نیز پزشکزاد از انتخاب نقشینه و شباهتش به عکس دایی‌جانِ روی جلد کتاب مبهوت و متحیر شده بود. کتاب، جدی‌ترین و ماندگارترین متن طنز در تاریخ ادبیات فارسی بود و هست. بازی در سریال دایی‌جان ناپلئون، برای غلامحسین نقشینه، مُهر شناسایی او تا آخرین روزهای حیات هنری‌اش شد. اقتباس درخشان ناصر تقوایی علاوه بر بازی باورنکردنی غلامحسین نقشینه در نقش اصلی آن سریال، آن‌قدر در بین عام و خاص گل کرد که نقلش به مجلس نیز کشیده شد. نقشینه چنان حضوری در آن نقش داشت که هیچ‌کس تا همین حالا نیز نمی‌تواند بازیگری جز او را در آن نقش متصور شود.

هر کس در کارنامه هنری خویش گُلی اگر زده باشد، گُلِ نقشینه، دایی‌جان ناپلئون آن سریال تلویزیونی بود. به تقوایی اعتمادی تام‌وتمام داشت. خودش می‌گفت تقوایی اگر بگوید بمیر، من می‌میرم. نقشینه، نقش وطن‌پرست متوهمی را داشت که تکان زمین و زمان را از جانب اجنبی‌جماعت می‌دید. آخر هم در پس خنده‌هایی که توهمات او می‌زایید، به وقت مرگش در سریال، اشک‌‌ها نیز گرفت. قبل از دایی‌جان، او تا سال ۱۳۵۳ پایش را به تلویزیون نگذاشته بود تا به خواست پسر یکی از دوستانش به تلویزیون رفت و «قناری خانم رؤیت و قمار» را اجرا کرد. نقشینه به دیدن تئاتری رفته بود - همان سال‌ها که داود رشیدی مدیر نمایش‌های تلویزیون بود - که ناصر تقوایی و برادرش، محسن تقوایی، پیشنهاد بازی در سریال را داده بودندش و ۱۷ جلد سناریو به او دادند و او خواند و حظ کرد و پیشنهاد بازی را پذیرفت. مرگ دایی‌جان ناپلئون در سریال در واقع به نوعی مرگ غلامحسین نقشینه نیز بود؛ چراکه او دیگر نتوانست خود را آنچنان که باید، نشان دهد. نمی‌شد، هم، سنش بالا بود و روزگار مجالی برای خودنمایی نمی‌دادش.

بعد از انقلاب او در چند فیلم مثل «آقای هیروگلیف»، ساخته غلامعلی عرفان به سال ۱۳۵۹ یا «وکیل اول» جمشید حیدری به سال ۱۳۶۵ بازی کرد اما فقط در ناخدا خورشید ناصر تقوایی دیده شد. آنها که ناخدا خورشید درخشان تقوایی را دیده‌اند، از دیدن غلامحسین نقشینه در آن حضور کوتاه که نقش عربی تاجر را در حال معامله مروارید داشت، لبخند شادمانی زدند، آخر او دایی‌جان ناپلئون بود. در فیلم «تشکیلات» منوچهر مصیری پسر نعمت مصیری به سال ۱۳۶۵ یا در فیلم «افسون» از محمدرضا صفوی به سال ۱۳۶۷ هم بازی کوتاهی داشت تا رسید به تک‌مضراب آخر؛ یعنی سال ۱۳۶۸ و فیلم «ای ایران» ناصر تقوایی. ای ایران را وقتی بازی می‌کرد، زنش مرد و نقشینه از عشق تهی شد و دیگر بازی نکرد. رها کرد و نشست خانه تا در ۱۸ خرداد ۱۳۷۵ دیگر جسمش نباشد. جسمش نیست شد، ولی خودش نه، هنوز زنده است؛ چراکه صدای دایی‌جان ناپلئون تا دنیا دنیاست، از گوش‌ها و جان‌های ما بیرون نخواهد رفت. غلامحسین نقشینه فعلاً خواب است. او همیشه زنده است.»

انتهای پیام

  • شنبه/ ۱۸ خرداد ۱۳۹۸ / ۱۶:۵۰
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 98031807593
  • خبرنگار :