به گزارش خبرنگار ایسنا، باید چهارباغ را گز میکردم تا نوازندگان خیابانی را پیدا کنم. جلو میرفتم و در فاصله پایان یک آهنگ تا آغاز دیگری، کنارشان مینشستم و خودم را معرفی میکردم.
با شنیدن اسم خبرنگار، بیم و امید زیر پوستشان میدوید؛ «اینکه میپرسد، با ماست یا بر ما؟» بااینحال، صاف و ساده و صمیمیتر از آن بودند که دستبهسرم کنند.
لازم بود مقدمهچینی کنم، احوالشان را بپرسم و خودم را به ندانستن بزنم؛ ندانستنِ اینکه موسیقی خیابانی یکی از انواع هنر شهری است و فرق آن با گدایی، از زمین تا آسمان است.
نخستین که پاسخ داد، کمانچهای در دست داشت:
«بهروز اورجن هستم، 47 ساله، من سال 65 تا 69 زیر نظر علیرضا افتخاری آواز کار میکردم. بعد هم رفتم خدمت و آمدم و خودم استاد خودم شدم. ردیفها را گرفتم و گوشی کار کردم. یک کمانچه هم خریدم و شروع کردم به زدن. منتها اینکه الان با آن میزنم نیست. شهرداری منطقه سه، پارسال آن را با یک کمانچه و ویولن دیگر از من گرفت و برد. هرچقدر هم اصرار کردم به من پس ندادند. به خدا حیف این سازهاست که توی انبار خاک بخورد.
من شغلم آینهکاری است، اما دو سال است که شبها میآیم چهارباغ و برای دل خودم میزنم. از وقتیکه ماشین از چهارباغ رد نمیشود وضع خیلی بهتر شده. مردم بیشتر رفتوآمد میکنند. من همیشه جلوی این پاساژ ساز میزنم. صبر میکنم چراغها را خاموش کنند و در پاساژ را ببندند تا جمع شدن مردم برایشان مزاحمتی درست نکند.
امسال که کمتر اذیت میکنند تعداد جوانها بیشتر شده، همه اهل ذوق شدهاند. بالاخره موسیقی غذای روح است. میآییم و میزنیم، شاید دو ریال هم گیرمان بیاید.»
_ درست همینجا، وقت پرسیدن آن سؤال کذایی است: بعضیها میگویند این پول گرفتن یکجور گدایی است. توضیحی برایشان دارید؟
«80 درصد اینهایی که میآیند توی خیابان و ساز میزنند در کنار عشق به موسیقی از آن امرارمعاش هم میکنند اما توجهشان به پول در درجه آخر است. خب گداها در درجه اول به پول فکر میکنند. در ثانی، گدا هنری ندارد. کسی که سالها برای یادگرفتن یک ساز تمرین کرده را کنار کسی میگذارید که یک بچه را با قرص خواب میکند و صبح تا شب جز عجزولابه و التماس و دست دراز کردن جلوی مردم کاری ندارد؟
من خیلی وقتها اصلاً کیفی جلوی پایم نیست، اما بااینحال مردم میآیند و میگویند این پول بهعنوان شیرینی شما باشد. ما دست آنها را رد نمیکنیم. مردم ایران مردم خوشقلبی هستند. هنر را میشناسند به آنها که صدای بدی دارند یا بلد نیستند درست ساز بزنند پول نمیدهند. گدایی راحت است دختر جان، لازم نیست کسی 20 سال کلاس ساز و آواز برود تا بتواند گدایی کند. متوجهی؟ »
_متوجهم آقا.
میروم و دومی را ابتدای خیابان عباسآباد ملاقات میکنم. حکایت نیاش که تمام میشود، قصه خودش را آغاز میکند:
«عباس دنیایی هستم، 45 ساله، 35 سال تمام است که در عرصه موسیقی فعالیت دارم. لوح تقدیر جشنواره موسیقی معلولین کشور را هم سال 79 از دست پرویز مشکاتیان گرفتم. از وقتی حمایت نشدم به موسیقی خیابانی پناه آوردم.
تا حالا چند بار سازم را گرفتهاند و مرا با ماشینهایشان بردهاند؛ یکبار فضیلت یکبار جای دیگر. هی میپرسند مال کدام شهری؟ برای چی ساز میزنی؟ من هم هزار بار گفتم مال همینجا هستم و برای چی چی ساز میزنم، هنوز هم میگویم. مأمورها که گناهی ندارند، خودشان هم راضی نیستند بههرحال یکی به آنها دستور میدهد. من نمیدانم کیست اما میگویم خودتان بنشینید و جمعبندی کنید.
من اگر حمایت میشدم که نمیآمدم توی خیابان ساز بزنم، میرفتم سالن. این هم یکجور کنسرت است. قیمت بلیتش را هم مردم به میل خودشان پرداخت میکنند.
_اگر کسی بگوید این نه بهای بلیت اجرای زنده خیابانی بلکه گدایی است چه؟
«این توهین است. با این تعریف بقالی و قصابی هم یکجور گدایی است. اصلاً حرف خوبی نیست. مردم از صمیم قلب و در ازای لذتی که با شنیدن یک آهنگ خوش میبرند به ما پول میدهند. توی سالن کنسرت مینشینند و گوش میکنند، اینجا میایستند. چه فرقی دارد؟»
_ باد، بریدهای از صدای گیتار را با خودش آورده. سنگریزههای گذرِ در دستِ احیا را زیر پایم طی میکنم و مردی را میبینم که میانه این نبضِ سبزِ هنوز تپنده، قلیان و فلاسک چاییاش را بین پاهایش گذاشته و بیوقفه، اکسیژن میگیرد و دو سیب پس میدهد! حلقه دود محو میشود و صدای گیتار، بلند...
«مهران بویری هستم، 29 ساله، سه سال است که اجرای خیابانی کار میکنم. گاهی جلفا، نقشجهان، روی پلها و دروازه شیراز، گاهی هم چهارباغ اما اینجا از همهجا بهتر است. جاهای دیگر برخورد جدی میکنند و ساز را میگیرند. من تجریش تهران هم اجرا داشتهام. گروههای زیادی آنجا موسیقی خیابانی کار میکنند، نیروی انتظامی هم حواسش هست که برای کسی مزاحمتی ایجاد نشود.
به نظر من وقتی یک چیزی خوب است باید همهجا خوب باشد. شهرها نباید ایالتی رفتار کنند. در بیشتر شهرهای کشور موسیقی خیابانی اجرا میشود. مردم هر سبکی را که دوست دارند میایستند و گوش میکنند، دوست هم نداشتند بلند میشوند و میروند.
توی خیابان همه جور صدایی شنیده میشود از صدای لودر گرفته تا بوق، به نظر شما قشنگترین این صداها، صدای موسیقی نیست؟»
_بله ولی این پول دادنِ مردم کمی شبهه ایجاد کرده. ممکن است بگویند یکجور گدایی است.
«ما که به مردم نمیگوییم پول بده، خودشان میدهند. پول هنرمان را میدهند. گدایی یعنی اینکه تو در ازای هیچ از دیگران پول طلب کنی. خیلی شبها هم بوده که ما هیچ پولی نگرفتیم اما توقع که نداریم. دادند دستشان درد نکند، ندادند هم سرشان سلامت. مردم از روی علاقه شخصی پول میدهند. خودشان که از موسیقی حمایت نمیکنند با این اندک کمک مردم هم مشکل دارند؟ اینطور که نمیشود.
نه خانم، مشکل اصلی که پول دادن و گرفتن نیست. مشکل این است که سروصدا و شلوغی میشود. این هم راهحل دارد. میتوانند بگویند باند نیاورید تا صدای گوشخراشی ایجاد نشود. میتوانند فضا را ساماندهی کنند، کارهای زیادی میشود بهجای ممنوع کردن انجام داد.
همه موسیقی خیابانی را دوست دارند. این صدا قشنگی چهارباغ را چند برابر میکند. توریستها هم در کنار حظ بصری، حظ شنوایی میبرند و گردشگری رونق میگیرد.»
_اول رونق گردشگری، بعد هم رونق تولید. ممنون به خاطر صدای دلنشین این روزهای چهارباغ.
گزارش از: سمیرا قاسمی خبرنگار ایسنا- منطقه اصفهان
انتهای پیام