به گزارش ایسنا، «ویلیام جی. برنز» رئیس اندیشکده کارنگی ایندومنت برای صلح بینالملل، معاون سابق وزیر خارجه آمریکا و نویسنده کتاب «کانال پشتی: شرح حال دیپلماسی آمریکایی و مساله تجدید آن» در واشنگتن پست نوشت: «در سیاست خارجی ایالات متحده معمولا دو نوع گفتار وجود دارد؛ چارچوب برای اقدام و جایگزینی برای عمل. هنگامی هم که به برنامههای صلح عرب-اسرائیلی میرسیم، گزینه پیشفرض آن اغلب مورد دوم است و تکان را به جای حرکت پیشنهاد میدهد.
اگر "معامله قرن" رئیسجمهوری آمریکا بهرغم خشونتهای اخیر در غزه و طبق وعده قبلی در هفتههای آتی ارائه شود، احتمالا چیز کاملا متفاوتی خواهد بود؛ مرثیهای بر راهکار دو کشوری. ترامپ در راستای مخالفتش با خرد متعارف و تمایلش برای اخلال، آنچه را که هنوز تنها برنامه قابل اجرا برای اسرائیلیها و فلسطینیها شناخته میشود، بدون ارائه چیزی شبیه به یک جایگزین قابل اجرا، دفن میکند.
آنچه جسته گریخته از طرح جدید ترامپ و جارد کوشنر، داماد و مذاکرهکننده اصلی آمریکا به دست آمده است، ظاهرا مجموعهای از مفروضات و توهمات به شدت ناقص را نشان میدهد.
اولین مورد این است که آنها میتوانند در مذاکره با فلسطینیها روی معاهده صلح مانور دهند. دولت آمریکا عملا گفتوگو با رهبری فلسطینی را رها کرده است و نگرانیهای فلسطینیان را نادیده میگیرد و در عوض دستور کار "حقوق اسرائیل" را در پیش گرفته است. این را میتوان در انتقال سفارت ایالات متحده به قدس، بسته شدن کنسولگری قدس شرقی که امور فلسطینیان را انجام میداد، کاهش شدید برنامههای کمکرسانی حیاتی، اغماض در گسترش شهرکها، به رسمیت شناختن حاکمیت اسرائیل بر جولان و اشاره به اینکه دولت آمریکا آماده است تا در کرانه باختری نیز همین کار را انجام دهد، مشاهده کرد.
در سه دهه و نیم گذشته، هرگز ندیدهام که یک رئیسجمهوری آمریکا برای اندکی مزیت، آنقدر زیاد و آنقدر در مدت زمان کوتاهی، امتیازاتی را واگذار کند.
میتوان اینگونه فکر کرد که عناد مشترک در قبال ایران و تروریستهای عرب سنی به کشورهای عربی انگیزه همکاری با دولت کنونی اسرائیل و دولت ترامپ را داده است تا تمایلات سیاسی فلسطینیان را نابود کنند. تلاقی رو به رشد منافع اسرائیل و کشورهای عربی نکته خوبی است و جزو اهداف بلندمدت سیاست آمریکا محسوب میشود. اما این رویکرد جایگزینی برای اسرائیلیها و فلسطینیهایی که مستقیما با یکدیگر برخورد دارند، نمیشود. کاری به حرفهای خصوصی رهبران کشورهای عربی در خفا نداریم اما احتمال اینکه آنها از طرح صلحی حمایت به عمل آورند که شامل یک مسیر معتبر به سوی تشکیل کشور فلسطین نباشد، صفر است.
دوما، این اشتباه است که تصور شود امیدهای مشروع فلسطینیان برای کسب حرمت سیاسی و تشکیل کشور- حتی اگر نگرانی از جانب اسرائیل وجود داشته باشد- از طریق انگیزههای اقتصادی قابل خریداری است. اگر این مشکل به دلار و سنت ختم میشد، مدتها پیش حل و فصل شده بود. حتی اگر پول راهحل بود، نه ایالات متحده و نه اعراب خلیجفارس بعید است بودجه عظیم مورد نیاز آن را تامین کنند.
سوما اینکه، خطرناک است فرض کنیم که زمان به نفع ماست و در نهایت میتوان فلسطینیها را مجبور به پذیرش چیزی کمتر از تشکیل کشور کرد؛ آن هم بدون هیچ هزینهای برای اسرائیل. این دستورالعملی برای ناآرامی و تراژدیهای بیشتر است. با توجه به واقعیتهای جمعیتشناختی، اعراب بهزودی به عنوان اکثریت در سرزمین تحت کنترل اسرائیل از رود اردن تا دریای مدیترانه ظاهر میشوند و این دستورالعملی برای فرسایش اسرائیل به عنوان یک دموکراسی یهودی است. این امر به نوبه خود میتواند پیامدهای عمیقی برای اتحاد ایالات متحده و اسرائیل و روابط عمومی آمریکا داشته باشد.
در نهایت اینکه، پتانسیل آسیب ثانویه نباید دستکم گرفته شود. اردن به عنوان شریک قابل اعتماد و میانهرو ایالات متحده در منطقهای که قابلیت اطمینان و اعتدال جزو گونههای در معرض خطر است، در صورتی که آرزوی فلسطینیان برای داشتن کشوری از خودشان از بین برود خودش را در جایگاه بسیار سختی پیدا میکند و اسرائیلیهای راستگرا ایده قدیمی و فوقالعاده خطرناک صادرات آرمانهای ملی فلسطین به طرف دیگر رود اردن را احیا میکنند. یکهسالارها در مصر و عربستان سعودی ممکن است بین مردمان خودشان و یک دولت آمریکایی گیر کنند که مخالف عادتهای سرکوبگرانه آنها نیست و آمریکا تا حدی انتظار دارد آنها از طرح صلح خودش حمایت کنند.
خاورمیانه سرزمین گزینههای سیاسی بد برای ایالات متحده است. اما تفاوت بین گزینههای بد و انتخابهای بد وجود دارد. به نظر میرسد توهمات "معامله قرن" فقط بخشی از تکبر و ویژگیهای افکار نو در این زمینه باشد. همچنین عنصری وجود دارد که هدفمند و آگاهانه طراحی شده است تا احیای امیدها برای تشکیل دو کشور برای دو ملت را غیرممکن سازد. این خطرناکترین گزاره ممکن است.»
انتهای پیام