این روزها حال و هوای شهر پلدختر بیشباهت به منطقه جنگی نیست. سیل بخشی از شهر را در هم شکسته و زندگی مردمش را در گل فرو برده است. نیروهای امدادی اعم از نیروهای مسلح و مردمی به پاکسازی شهر مشغولند؛ اما آنچه گاه بیشتر به چشم میآید، حال مغموم و بهتزدۀ مردم بیخانمان شدۀ شهر است. هرکدامشان بر آستانه پیکر در هم شکسته و در گل نشستۀ خانه و محلهشان نشسته و ایستادهاند و با همۀ استیصالشان، ماتم جابجا میکنند. سیل در چند ساعت تمام زندگیشان را به یغما برده و جایش را با گل و بوی لجن پر کرده است. شهر هنوز شلوغ است و فعلاً همین شلوغی تنها مایه دلگرمیشان است! به آدمیانی میمانند که سالهاست از همهجا بیخبرند. چشمان پر از اندوهشان به امدادگران مینگرد و گاه که از خیال و خاطره خانه و زندگیِ گذشته خلاص میشوند، دست در گل میکنند، به هوای پیدا کردن و بیرون کشیدن فنجانی، عروسکی یا خاطرههای که در گل نشسته.
استیصالِ بعدِ سیل