چرا فرار از ادبیات؟!

چه می‌شود بچه‌هایی که زبان مادری‌شان فارسی است، در مدرسه، دانشگاه و بعضا تا پایان عمر از ادبیات فارسی فرار می‌کنند؟ فراری که ناشی از ندیدن و نشناختن زیبایی‌های زبان و ادبیات فارسی است. اما بی‌فرجام ماندن این گریز آن‌جاست که افراد در موقعیت‌های مختلف به حداقل سواد در زمینه زبان و ادبیات‌شان نیاز دارند.

به گزارش ایسنا، قصه فرار از درس و کلاس ادبیات فارسی به‌تازگی آغاز نشده است؛ زمانی بچه‌ها نوشتن انشا را به افرادی در اقوام یا همسایگی که قلم خوبی داشتند می‌سپردند یا اگر میسر نمی‌شد به بهانه‌ای از کلاس درمی‌رفتند. ماجرا به این ختم نشد و رسید به آن‌جا که فرارسیدن زنگ ادبیات به‌جای لبخند، اندوه به چهره دانش‌آموزان می‌آورد. این ماجرا به آن‌جایی رسیده که نه معلم ادبیات جدی گرفته می‌شود و نه درس و کتابش. البته عده‌ای هم در این میان طور دیگری با ادبیات انس دارند؛ اصلاً با آمدن زنگ ادبیات حال‌شان خوب می‌شود.

دوراهی کنکور - ادبیات

پیش از اعلام حکم درباره بی‌علاقگی دانش‌آموزان به درس و کلاس ادبیات فارسی شاید منصفانه‌تر باشد تا ببینیم چه چیز یا چه کس این بی‌علاقگی یا به‌قول برخی‌ها نفرت را در وجود اغلب آنان نهادینه کرده است. اگر تدریس معلم ادبیات فارسی به‌گونه‌ای باشد که در دانش‌آموزان، جاذبه به ادبیات زبان مادری‌شان را ایجاد کند، آیا باز هم آن‌ها نسبت به آن دافعه خواهند داشت؟

برخی از معلمان زبان و ادبیات فارسی کنکورمحور شدن کلاس‌های این درس در مدرسه‌ها را عامل بی‌علاقگی دانش‌آموزان نسبت به آن عنوان می‌کنند.

زهیر توکلی، شاعر و معلم زبان و ادبیات فارسی می‌گوید: اگر معلمی از کنکورمحور بودن در کلاس‌هایش تخطی کند، پیشرفت شغلی نمی‌کند.

او درباره نحوه ایجاد علاقه‌مندی به درس ادبیات در دانش‌آموزان اظهار می‌کند: عملاً کاری نمی‌شود کرد. بچه‌ها اهل مطالعه نیستند و با دو ساعت در هفته که زنگ ادبیات است هم نمی‌شود آن‌ها را اهل مطالعه کرد. آن‌ها باید مطالعه کنند تا به ادبیات علاقه‌مند شوند در حالی‌که متأسفانه دانش‌آموز کتاب‌خوان خیلی کم داریم.

توکلی در ادامه می‌افزاید: ساختار آموزش و پرورش طوری است که مبتنی بر کنکور است و حجم کتاب درسی هم بالا است. مطالبی هم که باید گفته شود تا بچه‌ها برای کنکور آماده شوند زیاد است. برای همین اصلاً فرصت نمی‌شود تا معلم بتواند خارج از کتاب حرفی بزند. شیوه تدریس خود درس‌های کتاب را هم نمی‌شود مبنی بر این گذاشت که معلم ذوقی درس بدهد. پس باید مبتنی بر این باشد که مثلاً به دانش‌آموزان بگوییم این‌جا آرایه لف‌ونشر دارد و صرفاً به گفتن آرایه‌ها و قواعد کتاب که مورد نیاز کنکور است اکتفا کنیم. این‌ها مطالبی است که به هیچ درد دانش‌آموز نمی‌خورد و حتی دانش‌آموزانی که بخواهند در رشته ادبیات فارسی ادامه تحصیل بدهند، این مباحث با این روش‌، اصلاً و ابداً به دردشان نمی‌خورد و فقط باعث زدگی آن‌ها از این درس می‌شود.

زرین‌تاج واردی، عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز نیز می‌گوید: متأسفانه در حال حاضر در مدارس جو مسمومی به خاطر کنکور برای همه درس‌ها و خصوصاً برای درس‌هایی مثل ادبیات به وجود آمده است. بچه‌ها اصلاً ادبیات نمی‌خوانند و از آن لذتی نمی‌برند و فقط به دنبال تست زدن هستند. لذت این درس‌ها از بچه‌ها گرفته شده است. حالا در دانشگاه، ما می‌خواهیم به بچه‌ها بگوییم ادبیات فقط نکاتی نیست که بتوانند با آن چند تست بزنند و می‌توانند از منظر اندیشه به آن نگاه کنند. البته که همیشه افراد علاقه‌مند به ادبیات در کلاس‌ها بوده‌اند و حتی بعضاً به ادبیات تغییر رشته داده‌اند، اما این‌ها موارد نادری هستند که از قبل زمینه داشته‌اند. ما اگر بتوانیم به بچه‌ها یاد بدهیم که یک نامه اداری بنویسند کلی هنر کرده‌ایم.

کتاب‌هایی که راه‌شان را جدا کرده‌اند

کتاب‌هایی که برای آشنایی ادبیات دست بچه‌ها داده شده حتی گاهی حوصله مدرس‌شان را هم سر می‌برد چه برسد به دانش‌آموزان. وقتی ادبیات و زبان مادری می‌شود یک کتاب درهم برهم که هر سال باید خواند تا نمره مطلوبی از آن گرفته شود، چطور باید نشست و توقع هم داشت که علاقه به ادبیات در جان و دل دانش‌آموز موج بزند؟ انگار کتاب‌ها راه خودشان را می‌روند و ادبیات راه خودش را.

معلمانی که خودشان مدرس این کتاب‌ها هستند، بعضاً از پراکندگی، نداشتن جذابیت و دیگر ویژگی‌هایی که باعث ایجاد دافعه در بچه‌ها نسبت به ادبیات می‌شود، می‌گویند.

امیرحسین پهلوان، معلم ادبیات فارسی در این‌باره بیان می‌کند: در کتاب‌های درسی ادبیات، انتخاب متن‌ها با سلیقه خوبی انجام نمی‌شود و طبق سلیقه خود بچه‌ها نیست؛ این باعث می‌شود حوصله بچه‌ها از خواندن متن‌ها سر برود، اما خود کلاس ادبیات برای دانش‌آموزان حوصله‌سربر نیست.

او همچنین درباره علاقه‌مندی دانش‌آموزان به درس و کلاس ادبیات اظهار می‌کند: این‌که باید صبر کنند تا یک متن یا شعر طولانی را به همراه معنی و آرایه‌های آن بشنوند برای‌شان خسته‌کننده است، اما صرف خود کلاس معمولاً خسته‌کننده نیست، مگر این‌که از فشار درسی باشد.

مصطفی حائری، معلم زبان و ادبیات فارسی هم می‌گوید: یکی از بزرگ‌ترین مشکلات کتاب‌های ادبیات این است که متن‌های پراکنده دارند.

او با اشاره به تأثیر پراکندگی متن‌های کتاب‌های درسی ادبیات در بی‌علاقگی دانش‌آموزان به این درس، می‌افزاید: متن‌های پراکنده کتاب‌های ادبیات تأثیر مثبتی در علاقه‌مندی و یادگیری بچه‌ها ندارد. بچه‌ها به چیزی جذب می‌شوند که ادامه‌دار باشد. سریالی که می‌بینند یا کتابی که می‌خوانند، داستان‌هایی دنباله‌دار دارند. اما نوع گزینش متن در کتاب‌های ادبیات به‌گونه‌ای است که هر جلسه دانش‌آموزان با شخصیت‌ها، داستان‌ها و فضای متفاوتی مواجه می‌شوند و این چیزی نیست که بچه‌ها بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.

صمد نعمانی، در این‌باره معلم و ویراستار کتاب ادبیات فارسی اظهار می‌کند: یکی از نارسایی‌های کار مولفان کتاب درسی یکسان بودن کتاب ادبیات فارسی برای همه رشته‌های درسی متوسطه است. نظام آموزشی رشته‌ها را تغییر داده، اما متاسفانه کتاب درسی ادبیات فارسی برای همه رشته‌ها یکسان است و این یک نقص است. چون دانش‌آموز علوم انسانی می‌بیند درس ادبیاتی را که می‌خواند مشابه رشته‌های ریاضی و تجربی است، برای همین سطح بیان و تدریس در رشته علوم انسانی پایین می‌آید، و وقتی این اتفاق می‌افتد، آزمون، توضیحات و همه چیز مربوط به درس ادبیات فارسی دیگر در سطحی که باید برای دانش‌آموز علوم انسانی باشد، نیست. آن وقت سوالاتی برای دانش‌آموز در این‌باره ایجاد می‌شود که ما معلم‌ها هم در پاسخ دادن به آن‌ها و توجیه کردن‌شان می‌مانیم.

اطلس اثنی‌عشری، مدرس دانشگاه شیراز درباره بی‌علاقگی دانشجویان به ادبیات می‌گوید: علت کم‌توجهی و کم‌علاقه بودن دانشجویان به ادبیات، به سال‌های قبل‌تر از آن برمی‌گردد؛ زمانی‌که این بچه‌ها به تازگی وارد مدرسه می‌شوند و کتاب‌های فارسی‌شان، کتاب‌های خوبی نیستند که ما بتوانیم فکر کنیم به مرور به ادبیات علاقه‌مند می‌شوند. سال‌های اولی که در دانشگاه تدریس می‌کردم، کتاب‌ها خیلی بد بود اما به مرور کتاب‌های خوبی هم وارد بازار شد؛ ولی این مسئله وجود داشت که بچه‌ها از ادبیات همچنان دور بودند و دوری از ادبیات رنج بزرگی است.

او می‌افزاید: بعد از آن دخترم به مدرسه رفت و تا حالا که کلاس هشتم است هر سال کلاس‌های فارسی او را بررسی می‌کنم. هرچند که کار شایسته‌ای هم در کتاب درسی انجام شده است؛ مثلاً این‌که درسی با عنوان فرهنگ بومی آورده شده و این چیز مثبتی بوده، اما در کل کتاب‌های درسی بچه‌ها آن غنای لازم وجود ندارد، یعنی این‌که متن‌ها از واژگانی که سواد ادبی بچه را بالا ببرند بهره‌مند باشند. کتابی را گذاشته‌اند که بچه قبل از این‌که نوشتن را تمرین کند، مقدمه، چکیده و نتیجه را یاد بگیرد. برای همین بچه‌های ما یاد نگرفته‌اند که انشا بنویسند. این ایرادها را باید از کتاب درسی بچه‌ها در مدرسه پیدا کنیم. علاوه بر این، بازار تست و کنکور هم بچه‌ها را کاملاً از مفهوم ادبیات دور می‌کند و بچه‌ها صرفاً برای نمره است که سر کلاس می‌نشینند. در مدارس همچنان می‌گویند که شعرها را ترجمه کنید؛ مگر آدم در زبان خودش چیزی را ترجمه می‌کند؟ این‌قدر باید برای بچه‌ها راحت باشد تا همان‌گونه آن‌چه را که متوجه می‌شود، معنایش را منتقل کند و به انتقال یک جمله دیگر نیاز نباشد.

ترس از علاقه به زبان مادری

حتی خیلی هم مهم نیست که دانش‌آموزان ادبیات را یک علاقه بدانند یا درسی اضافه. پس از این‌که بی‌علاقگی دامن‌گیر برخی می‌شود تا از ادبیات گریزان باشند، به علاقه‌مندان هم می‌رسد و دامن‌گیر آن‌ها هم می‌شود. در سال‌های اخیر آن‌هایی که زبان و ادبیات فارسی را با جان و دل دوست دارند از ترس خانواده، دوست و آشنا از این‌که سمت آن بروند هراس دارند.

رادمان رسولی، مدرس ادبیات می‌گوید: در میان رشته‌های علوم انسانی نگاه سطح پایینی به رشته‌های ادبیات، فلسفه و تاریخ وجود دارد. این باعث شده خیلی وقت‌ها دانش‌آموزان علاقه‌مند به رشته ادبیات به‌خاطر نگرانی‌هایی که از سوی خانواده یا برای آینده شغلی‌شان دارند، به سمت این رشته نیایند، که این مسئله صدمه زیادی وارد می‌کند.

او همچنین درباره نگاهی که به دانش‌آموختگان رشته علوم انسانی در جامعه وجود دارد، اظهار می‌کند: این قضیه از قدیم وجود داشته و همچنان هم وجود دارد و می‌بینیم که تمام دانش‌آموزان اغلب به سمت رشته‌های دیگر خصوصاً تجربی می‌روند. اما در این سال‌ها دست‌کم در تهران نگاه به رشته علوم انسانی دارد عوض می‌شود و یک‌سری مدارس تخصصی علوم انسانی اضافه می‌شوند که دانش‌آموزان نخبه علوم انسانی را دارند جذب می‌کنند. در شهرهای پرجمعیت، نگاهی دست پایینی به علوم انسانی وجود داشت که دارد تغییر پیدا می‌کند. اما با این وجود هنوز هم برخی در مقطع کارشناسی یا کارشناسی ارشد از رشته ادبیات تغییر رشته می‌دهند.

البته در این بین برخی از معلمان ادبیات هم عقیده دارند که بی‌علاقگی دانش‌آموزان به ادبیات فارسی همانند هر چیز دیگر ناشی از تغییراتی است که در جامعه نسبت به سال‌های قبل و همزمان با تغییر نسل رخ داده است.

بهرام افضلی، مدرس ادبیات دانشگاه و آموزش و پرورش می‌گوید: به نسبت دهه‌های قبل، اقبال عمومی به سمت درس ادبیات زیاد نیست، که این به سیاست‌های آموزش و پرورش و سیستم آموزشی ارتباطی ندارد و به تغییراتی مربوط است که در جامعه اتفاق افتاده و همراه با کم‌توجهی به فضایل اخلاقی و ارزش‌های انسانی است.

او درباره وضعیت علاقه‌مندی فراگیران درس ادبیات در کلاس‌ها می‌افزاید: من از اوایل دهه ۷۰ شروع به تدریس کردم که آن دهه، دهه‌ای طلایی بود و دانشجو به دنبال مسائل ادبی و اخلاقی می‌رفت و از شنیدن شعرها و داستان‌های درس ادبیات همانند شعر «علی ای همای رحمت» و یا «رستم و اشکبوس» لذت می‌برد. اما در دهه ۸۰ این مسئله کم‌رنگ شد و حتی برخی فداکاری‌هایی که در متن‌ها آمده بود، در برخی از فراگیران اثربخشی مطلوب را نداشت و در این مسئله، مسامحه نسبت به مسائل انسانی و اخلاقی دیده می‌شد. در دهه ۹۰ این اوضاع حادتر شده است.

وقتی «فارسی عمومی» پاپیچ می‌شود

این گریز و هراس اما با پایان دوران مدرسه به پایان نمی‌رسد. دانش‌آموزانی که به‌قول خودشان رشته‌های ریاضی یا تجربی را انتخاب می‌کنند تا از خواندن ادبیات در امان باشند، گیر «فارسی عمومی» می‌افتند؛ «فارسی عمومی» که به نظر آخرین تلاش است برای این‌که نگاه‌ها به سمت دنیای زیبای ادبیات فارسی بیفتد. برخی از استادان دانشگاه باز هم کتاب‌های تالیف‌شده را عامل این دافعه می‌دانند، برخی هم آن را در ادامه خاطرات تلخ کنکور و دبیرستان می‌دانند که باعث شده است دانشجویان در دانشگاه هم نتوانند با این درس ارتباط برقرار کنند.

مرتضی جعفری، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد شیراز درباره کتاب‌های فارسی عمومی موجود برای دانشجویان می‌گوید: ۹۰ درصد کتاب‌هایی که در میان کتاب‌های فارسی عمومی تالیف شده، یک نگاه صرف ادبیات دارند و از نگاه یک ادیب به ادبیات نگاه کرده‌اند، نه از نگاه عموم مردم و دانشجویان؛ درحالی‌که برای آن‌ها، مباحث کاربردی ادبیات جذابیت بیشتری دارد.

این مدرس دانشگاه اظهار می‌کند: واقعیت این است که علاقه داشتن یا نداشتن دانشجویان در کلاس‌های ادبیات وابسته به استاد و همچنین کتابی است که تدریس می‌شود؛ هرچقدر کتابی که انتخاب می‌شود برای مخاطب عام جذاب‌تر باشد، علاقه‌مندی به این درس هم از سوی آن‌ها بیشتر خواهد بود.

رضا زنگنه، مدرس دانشگاه می‌گوید: بی‌علاقگی و حتی تنفری که در دانشجویان نسبت به درس ادبیات فارسی مشاهده می‌شود، بیشتر نتیجه اتفاقی است که در دبیرستان و کنکور افتاده است.

او درباره علاقه‌مندی دانشجویان به درس ادبیات فارسی اظهار کرد: خیلی از دانشجویان نسبت به درس ادبیات بدبین هستند و این به‌خاطر ارزشیابی غیرعلمی کنکور برای ورود به دانشگاه‌هاست که حتی دانش‌آموزان را در دوران دبیرستان هم تحت‌تاثیر خود قرار می‌دهد و آن‌ها را دچار نفرت یا یک خاطره بد می‌کند. در واقع نگاه تستی به ادبیات، مطلب علمی را قربانی می‌کند.

محمدعلی آتش‌سودا، مدرس دانشگاه در این‌باره می‌گوید: بی‌علاقگی و بی‌انگیزگی نسبت به ادبیات، بدجور در دانشگاه‌ها و موسسه‌های آموزش عالی اپیدمی شده است.

او سپس با اشاره به بی‌توجهی به انتخاب مطالب کتاب‌های فارسی عمومی با توجه به رشته‌های مختلف دانشجویان، بیان می‌کند: در رشته‌های مختلف، تفکیکی برای درس فارسی عمومی قائل نشده‌اند؛ این در حالی است که جا دارد متنی که برای هر رشته انتخاب می‌شود با رشته دیگر متفاوت باشد، تا هم بیشتر به دردشان بخورد و هم بیشتر لذت ببرند.

سونیا فرهنگ‌فرهی، مدرس دانشگاه بیان می‌کند: نکته‌ای که در آموزش فارسی عمومی بسیار بر آن تاکید می‌کنم، فاصله گرفتن از روش آموزش ادبیات در دوران متوسطه است، چون یکی از رویکردهای مهم در آن مقطع، رویکرد کنکوری است؛ بنابراین در تدریس، بر آرایه‌ها و برخی نکات دستوری تاکید ویژه‌ای وجود دارد. در دانشگاه خوشبختانه می‌توان فارغ از این مسائل، بیشتر به محتوا پرداخت.

مریم کهنسال، مدرس دانشگاه آزاد اسلامی شیراز هم درباره میزان علاقه‌مندی دانشجویان به درس ادبیات و کلاس‌های آن می‌گوید: شوربختانه باید گفت در سال‌های اخیر، به مرور می‌توان دید که به طور چشمگیری از میزان علاقه و البته آگاهی عمومی دانشجویان نسبت به دانش ادبیات کاسته می‌شود. بی‌تردید نمی‌توان واژه «تنفر» را در رابطه با احساس دانشجویان به این درس به کار برد؛ اما آن‌چه غیرقابل انکار است بی‌تفاوتی و بی‌انگیزه بودن دانشجویان نسبت به «ادبیات» به عنوان «درس عمومی» است.

وقتی ادبیاتی‌ها هم از ادبیات دل می‌کنند!

اگر بتوان از دانشجویان مهندسی، فیزیک، شیمی، ریاضی، ژنتیک و غیره گذشت و بی‌علاقگی‌شان به درس ادبیات را تا حدودی مورد قبول دانست اما برخی از دانشجویان رشته ادبیات هم از انتخاب‌شان احساس پشیمانی دارند. این پشیمانی در تغییر رشته‌هایی که این دانشجویان در مقطع کارشناسی ارشد می‌دهند، پیدا است. متولیان آموزشی اگر دل‌شان به حال دانشجویان سایر رشته‌ها نمی‌سوزد، باید به حال دانشجویان رشته ادبیات بسوزد.

عباسعلی وفایی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به کاربردی نبودن رشته ادبیات با روش‌های فعلی که منجر به بی‌کاری دانشجویان آن می‌شود، می‌گوید: این رشته باید از این حالتی که جنبه محفوظاتی و تئوری دارد فاصله بگیرد. امروزه هیچ رشته‌ای نباید خالی از این لطف باشد که در جامعه مورد بهره‌برداری قرار گیرد، پس باید جنبه‌های کاربردی و کارکردی پیدا کند.

او متذکر می‌شود: به‌خاطر همین کاربردی و مهارتی نبودن است که می‌بینیم بسیاری از فارغ‌التحصیلان رشته‌های دیگر به میدان ادبیات فارسی وارد می‌شوند و ادعایی هم دارند و خود را صاحب‌نظر می‌دانند. اگر بخواهیم رشته ادبیات فارسی را نجات دهیم باید این مسائل را حل کنیم که البته باید نجات دهیم، چون اگر نجات ندهیم زبان‌مان را نجات نمی‌دهیم. هیچ کشوری نیست که افراد خوش‌فکر در زبان ملی‌شان تحصیل نکنند. همچنین اول زمینه جذب آن‌ها در کار را باید فراهم کنیم.

عباس جاهدجاه، مدرس دانشگاه نیز می‌گوید: نبود امنیت شغلی بعد از فارغ‌التحصیلی را باید مساله اول در کاهش انگیزه دانشجویان در بسیاری از رشته‌ها دانست. این مساله در کلاس درس فارسی عمومی هم اثر می‌گذارد. به نظر من بزرگ‌ترین مساله‌ای که متولیان امر درباره دانشجو و دانشگاه باید به آن توجه کنند همین مساله است.

او با بیان این‌که انسان به امید زنده است، درباره انگیزه دانشجویان برای درس ادبیات اظهار می‌کند: زنده نگاه داشتن امید در نسل جوان از هر چیزی مهم‌تر است. دانشجو باید مطمئن باشد که اگر بهترین دوران زندگی‌اش را با قدرت، تمرکز و سخت‌کوشی به فراگیری دانش اختصاص دهد و به شایستگی درسش را به پایان برساند، بعد از تحصیل در جامعه جایگاه شایسته‌ای پیدا خواهد کرد. این حداقل نیاز یا به عبارتی پیش‌نیاز برای فعالیت جدی علمی – دانشگاهی است.

نسرین فقیه ملک‌مرزبان، مدرس دانشگاه نیز می‌گوید: وقتی چندین‌هزار دانشجوی ادبیات گرفته می‌شود اما امکان شغلی وجود ندارد، این یک نوع بی‌اعتبار و مسخره کردن است. این موضوعات برای آقایان هیچ اهمیتی ندارد و استراتژی کلان کشور ارج گذاشتن به هنر نیست، در نتیجه فقط شعار داده می‌شود.

او درباره میزان علاقه‌مندی دانشجویان به زبان و ادبیات فارسی، با بیان این‌که من آن‌قدر که مشکل را در برنامه‌ریزها می‌بینم، از بچه‌ها نمی‌بینم بیان می‌کند: بچه‌ها به ادبیات علاقه‌مندند، اما از دو جهت دارند لطمه می‌خورند؛ اول آمادگی برای رشته ادبیات فارسی و تشخیص ارزش‌های آن است که متاسفانه برنامه‌ریزهای آموزش و پرورش خیلی در این زمینه دقیق کار نکرده‌اند و دوم آینده شغلی و حتی آینده ارتباط اجتماعی است. در این قضیه ما برنامه‌ریزها هستیم که بچه‌ها را به شکلی درآورده‌ایم که متاسفانه الان از هر کلاسی فقط تعداد کمی اهل کار و رغبت به علم هستند، بقیه به اجبار حضور دارند، چون با خودشان فکر می‌کنند آینده‌ای ندارند. اما با این حال درخشش علاقه بچه‌ها به آن‌چه مفهوم ادبیات است وجود دارد، اما ما آن را پرورش نمی‌دهیم.

غفلت از قلب جهان

دانشجویان و دانش‌آموزان فارسی‌زبان در حالی از این درس دوری می‌کنند که با هر رشته و در هر جایگاهی به آن نیاز دارند، و شاید از یاد برده‌اند، پزشک، مهندس، حقوق‌دان یا هر چیز دیگر پیش از هر چیز باید بر ادبیات و زبان مادری خود مسلط باشد.

نجمه دری، مدرس دانشگاه تربیت مدرس درباره تاثیر ادبیات بر سایر رشته‌ها و همچنین تاثیر آن در زندگی حرفه‌ای افراد مختلف، می‌گوید: می‌توان گفت آن‌هایی که اولین‌بار درس ادبیات را آن هم با چهار واحد که حالا به سه واحد تغییر پیدا کرده، در بین درس‌های همه رشته‌ها گذاشتند مطمئناً اندیشمندانی بودند که خیلی خوب این نیاز را حس کرده بودند. من معتقدم این سه واحد در توانمند کردن دانشجویی که قرار است در آینده بخشی از بدنه این اجتماع باشد، بسیار مهم و مفید است، چرا که او اگر قرار است یک عضو مفید در جامعه باشد باید بتواند خوب حرف بزند، خوب بنویسد و خوب آن‌چه را در ذهن دارد به مخاطبش منتقل کند و برای همه این‌ها به زبان و ادبیات نیاز دارد، چون هم باید زبان را خوب بداند و از آن استفاده کند تا پیامش را منتقل کند، هم بتواند از ادبیات برای تاثیرگذاری بیشتر در انتقال پیام استفاده کند.

او با اشاره به اهمیت آموختن زبان و ادبیات فارسی در زندگی اجتماعی هر فرد، می‌افزاید: امروزه می‌گوییم که مثلاً فلان مسئول کشور محبوبیت دارد؛ این محبوبیت افراد در جامعه معمولاً از این ناشی می‌شود که توانسته باشند بر دیگران تاثیر بگذارند و آن‌ها را با خودشان همراه کنند. این یعنی در ایجاد یک شبکه ارتباط قلبی و زبانی موفق بوده‌اند. اگر ادبیات نتواند این کار را انجام دهد پس چه چیز می‌تواند انجام دهد؟ اصلاً اگر کسی ادبیات بلد نباشد چطور می‌تواند حتی موضوع سوال بقیه درس‌ها را متوجه شود؟ ادبیات و زبان یک ابزار است که برای همه رشته‌های تخصصی مورد نیاز است.

فرح نیازکار، مدرس دانشگاه نیز در این‌باره می‌گوید: این مسئله به نوع نگاه ما بازمی‌گردد؛ مثلاً ماکسیم گورکی می‌گوید ادبیات قلب گیتی است، قلب جهان است، قلبی که در آن همه آمال و آرزوها، شادی‌ها و غم‌ها می‌تواند وجود داشته باشد و ما مخاطبان این ادبیات هر وقت با این آثار روبه‌رو می‌شویم، با همه عشق‌ها قلب‌مان می‌تپد. و یا این‌که تولستوی اصلاً ادبیات را به عنوان تجلی‌ای از خداوند می‌داند که توسط انسان‌ها بر روی این زمین خلق شده و آفریده شده و مارسل پروست می‌گوید ادبیات تلاقی تمام ذهن‌ها و اندیشه‌های بشری است. ادبیات ماندگار جهان در تعالی انسان، عشق، صلح و آزادی تاثیرگذار است.

او می‌افزاید: بسیاری از ما با قهرمان‌های داستان‌ها، رمان‌ها و شعرها زندگی می‌کنیم. مسیر زندگی‌مان را عوض می‌کنیم به واسطه این‌که الگوپذیر شده‌ایم از قهرمانانی که شاعران و نویسندگان برای ما خلق کرده‌اند و همه این‌ها طبیعتاً تأثیرات اجتماعی و فردی است که ادبیات می‌تواند در زندگی انسان‌ها بگذارد. پس اگر ما تأثیرات اجتماعی و کارکرد فردی ادبیات را بپذیریم، طبیعتاً می‌توانیم باور داشته باشیم که این ادبیات می‌تواند کاربردی بشود، یعنی این‌که ادبیات نه تنها به درد دیگر رشته‌ها بلکه به درد زندگی انسانی می‌خورد؛ زندگانی‌ای که تا نسل بشر ادامه دارد، از آن گریزی نیست.

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۱۵ بهمن ۱۳۹۷ / ۰۱:۴۶
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 97111407679
  • خبرنگار : 71626