به گزارش ایسنا، معیاری که برای هدفگذاری درست، بیان میشود در «دسترس» و «دیدرس» بودن است و لاجرم هدفی که این دو ویژگی را نداشته باشد میتوان آن را، آرمان، آرزو و انتظار نام نهاد که در این صورت چون آرمان، آرزو و انتظار از واقعیت دور است طبیعی است که فرد یا مجموعه به آن دست نیابد لذا احساس ناکامی و شکست یا تلقی شکست و ناکامی تولید میشود.
نتایج میدانی ورزشکاران نیز با این قاعده سازگار است به طوری که ورزشکاران به هنگام پیروزی و کسب مقام دارای طرح و برنامه تلقی میشوند که عمده آن نیز به همت، غیرت، شجاعت و ویژگیهای فردی نسبت داده میشود و در صورت شکست دلیل ناکامی به برنامهریزی کلان، فدراسیون و یا وزارت ورزش و جوانان منسوب میشود در حالی که ممکن است «انتظار» تولید و باز نشر شده درباره یک فرد یا تیم ورشی در حوزه رسانه به دلیل اینکه از واقعیت دور بوده سبب این وضعیت شده باشد، لذا دست نیافتن به نتایج متصور و مورد انتظار، شکست و یا احساس شکست تلقی شده و این شکست به برنامهریزی کلان حوزه ورزش نسبت داده میشود. در حالی که علیالقاعده متولی ورزش کشور نباید برای شکست و نتیجه نگرفتن برنامهریزی نماید.
واقعیت این است که ورزشکاران در ورزشهای رقابتی علاوه بر سطح مهارت فیزیکی به مهارتهای روانی نیز نیاز دارند که یکی از مهمترین آنها «انسداد تحت فشار» است که طی آن ورزشکاران و مربیان حین اجرای مهارت ورزشی، تحت فشار روانی بالا در جو رقابتی، در فرایند «خود تنظیمگری» شکست میخورند و افکار، احساسات و اعمال خود را نمیتوانند کنترل نموده یا خود را با محیط اجتماعی و فیزیکی سازگار نمایند.
«خود تنظیمگری» فرایندی است که کاستی در هر مرحله از مراحل هفتگانهاش، سبب اختلال تنظیم رفتاری میشود که ممکن است سیستم خودکار و غیرخودکار خویشتننگری، داوری، عادت رفتاری و فرایندهای خود واکنشی را سبب شود و موفقیت در دستیابی به هدف را تحت تأثیر قرار دهد.
واقعیت این است که خود تنظیمگری تنها در حیطه ورزشکاران و مربیان خلاصه نمیشود و گاهی در حوزه رسانهای و خبرنگاری یا تحلیل کارشناسی هم دیده میشود. آنجا که ژورنالیست در واشکافی یک نتیجه میدانی ورزشی، شکست را بر گردن متولیان کلان ورزشی میاندازد و پیروزی و قهرمانی را به خود ورزشکار نسبت میدهد. این پدیده را این روزها به وفور در رقابتهای باشگاهی هم شاهد هستیم. با یک نظر به صفحات مجازی باشگاهها و نیز پایش رسانههای ورزشی میتوان عامل شکستها را در دیگری جست. به طوریکه جذب نکردن فلان بازیکن، تمدید نشدن قرارداد فلان مربی، سوت یک داور، به وزیر ورزش که قاعدتاً عالیترین مرجع هدایت ورزش کشور است و نه میداندار رقابتهای باشگاهی و ملی، مرتبط دانسته میشود اما اگر موفقیت بزرگ و کوچکی حاصل شود کمتر کسی آن را ناشی از برنامهریزی وزارت ورزش یا کمیته ملی المپیک میداند. چرا؟ دلیل آن پدیده خود تنظیمگری است که در مواجهه با شکست اقدام به «جایگزینی هدف» میکنیم و به جای اینکه یک پدیده را در موقعیت خود با دیدن همه جوانب و متغیرهای مؤثر تحلیل کنیم ترجیح میدهیم شکست را که بدون صاحب است به وزارت ورزش نسبت دهیم و پیروزی را که صد صاحب دارد به عملکرد فردی یک ورزشکار رئیس یک فدراسیون یا باشگاه بیآنکه بررسی منصفانهای انجام دهیم که مگر میشود یک برد و پیروزی فردی و خارج از برنامه کلان دستگاه ورزش باشد همانگونه که یک شکست هم نمیتواند فردی و خارج از برنامه کلان تلقی شود.
دستاندرکاران و عالمان علوم مدیریتی نیک میدانند که سیاستگزاری، نقشه راه، برنامهریزی و پروژهها چهار حلقه متصل به هم هستند و ای بسا سیاستگزاری، نقشه راه، برنامهریزی درست باشد لکن در اتخاذ سیاستها و راهکارهای اجرایی که متکی به توانمندی دانش – تجربی فرد کارگزار مثلاً مدیر باشگاه یا سرمربی است اشتباه رخ داده باشد که در چنین حالتی به جای نقد و مردود دانستن سیاستگزاری، و نقشه راه، بهتر است روشها و سیاستهای منجر به اجرا، بازبینی و اصلاح شود که در چنین حالتی اهداف در دسترس و دیدرس خواهند بود.
دکتر اکبر محمدی خانی - جامعهشناس
انتهای پیام