به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: «خانه «نیما»، کومه تاریک است. مثل قبل است. شاید حتی بدتر از قبل؛ «بساطی که بساطی نیست.» شهرداری تهران این خانه را که روزگاری خانه پدر شعر نو بود، هنوز نخریده. میراث فرهنگی هم که آه در بساط ندارد. مالکان ١٥میلیارد تومان قیمت دادهاند و شهرداری که از مهر ماه برای خرید خانه نیما یوشیج در تهران اعلام آمادگی کرده بود، هنوز کاری از پیش نبرده. مالک با این رقم فروشنده نیست، میگوید ترجیح میدهد این خانه را آتش بزند تا زیر قیمت بفروشد.
بیشتر از یک سال از زمانی که نام خانه نیما یوشیج در تهران از فهرست آثار ملی درآمد، گذشته و با این که سازمان میراث فرهنگی وعده داده بود که شماره ثبتش را پس بگیرد، هنوز کاری از پیش نبرده. وکیل خانواده شریفنیا که پنج مالکِ خانه مشهور دزاشیباند، میگوید رأی دیوان قطعی بوده و «این ملک دیگر اثر ملی نیست» و «نمیشود رأی را باطل کرد.» سازمان میراث فرهنگی اما هنوز از این قطعیت بیخبر است.
یک سال بعد از آن همه جنجال، دو هفته پیش گروهی از دوستداران شاعر دم خانه او جمع شدند و با رنگ سیاه روی دیوارهایش نوشتند که این خانه باید حفظ شود. «در و دیوارِ بههمریخته» را مالک هم دیده. همه دیدهاند که خانه نیما کنج دزاشیب رهاشده. بعد از آن همه قیل و قال دوستداران شاعر و اعتراض اهل فرهنگ و هنر که «خانه را بخرید»، تکلیف هنوز روشن نشده. قرار است کمپینی رسانهای هم برای خرید خانه به راه بیفتد اما نجات خانه نیما یوشیج به این بسته است که خریدار و مالک - که خیال تخریب خانه هم به سرش زده - با هم کنار بیایند. رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر تهران دو ماه پیش گفته بود که بودجه فرهنگی و اجتماعی شورا و شهرداری ٢٥درصد کاهش پیدا کرده و به علت بدهیها، اعتبارات هم کمتر شده و همه اینها «مباحث فرهنگی و اجتماعی جامعه را تحت تاثیر قرار داده است.» بدهی شهرداری تهران از مدیریت قبلی ٥٥هزارمیلیارد تومان است و بودجه سالانه در نظر گرفته شده شهرداری ١٧هزارمیلیارد تومان و از این مقدار تا پایان سال فقط ١٤هزارمیلیارد تومان محقق خواهد شد. همه میدانند که این اعداد با قیمت خانه نیما یوشیج جور درنمیآید. مالک میگوید دلالان و بسازوبفروشها به این قیمت خریدارند اما هنوز معاملهای انجام نشده.
خانه پدر شعر نو، بیرون از فهرست آثار ملی
خانه سر کوچه «رهبری» در دزاشیب را پیش از این وقتی در فهرست آثار ملی جای داده بودند که مالک قصد تخریبش را داشت. ١٨سال پیش سیمین دانشور، نویسنده نامدار و همسایه نیما - بعد از آن که دیوار حیاط را تخریب کردند - مانع مالکان شده بود و میراث فرهنگی هم خانه روی دیوار نو، این شماره را ثبت کرده بود: ۴۶۰۳. تابلوی شماره ثبت را ١٥ آبان پارسال از جا کندند. بهمن ماه پیش، بعد از آن که معلوم شد مالک دو سال تمام برای خروج خانه از فهرست میراث تلاش کرده و بعد از آن همه فریاد اعتراض، مدیرکل دفتر ثبت آثار تاریخی از ثبت دوباره خانه نیما یوشیج در فهرست میراث ملی خبر داد. فرهاد نظری گفته بود که «خانه نیما یوشیج در کمیته میراثفرهنگی تهران مطرح و در کمیته ملی ثبت شده» و «از سازمان ثبت اسناد استعلام گرفته» و مالکیت نیما بر این خانه را به اثبات رساندهاند. پیگیریهای «شهروند» اما معلوم میکند که مسئولان سازمان میراث فرهنگی از این که این خانه هنوز اثر ملی است یا نه، بیخبرند. نزدیک یک سال بعد از این اظهارات، نظری به «شهروند» میگوید که چنین نگفته: «من نگفتم خانه دوباره ثبت شده. ثبت خانه نیما یوشیج در فهرست آثار ملی مربوط به سال ٧٩ است. پرونده ثبت را به صورت داوطلبانه من به همراه سهراب دریابندری (پسر نجف دریابندری) و بیژن روحانی تهیه کردیم. آن زمان من اصلا در میراث مسئول نبودم اما بالاخره کار انجام شد و خانه نیما که از نظر ما مشمول ارزش است، شماره ثبت گرفت. مسأله اما اکنون این است که آیا ابطال ثبت این خانه قطعی شده است یا نه. اگر ثبت ابطال نشده باشد، خانه همچنان اثر ملی است و ثبت دوباره آن در فهرست آثار لزومی ندارد.»
به گفته او میراث فرهنگی استان تهران و اداره کل حقوقی سازمان پیگیر این مسأله حقوقیاند.
اما پیگیری از میراث تهران هم راه به جایی نمیبرد و دلاور بزرگنیا، مدیرکل میراث فرهنگی استان تهران میگوید: «ارزش فرهنگی و تاریخی این خانه - حتی اگر دادگاه رأی به حذف آن از فهرست آثار ملی بدهد - قابل کتمان نیست. خانه از نظر ما همچنان یک اثر واجد شرایط است و باید حفظ شود.»
او که شهریور امسال خبر داده بود دستور خرید ملک به شهرداری منطقه یک داده شده و قرار است بعد از خرید ملک، شرکت توسعه فضاهای فرهنگی بهرهبرداری و کاربری آن فضا را به سرانجام برساند، حالا میگوید: «اگر شهرداری بتواند خانه را بخرد و مثل بناهای تاریخی دیگر ساماندهی کند، مسأله حل میشود.»
ابراهیم شقاقی، مدیرکل حقوقی سازمان میراث فرهنگی هم تا اینجا میداند که «قرار بود ثبت دوباره این خانه از طرف دفتر ثبت آثار پیگیری شود.» با این که حضور ساکنان خانه، عکسهای بسیار به جا مانده و یادداشتهای روزانه نیما یوشیج، نوشتههای سیمین دانشور، جلال آلاحمد، مهدی اخوان ثالث، فریدون مشیری و شهریار، اسناد حضور شاعر در خانه کوچه رهبریاند، دادگاه همه را رد کرده و گفته بود که اینها سند نیست. شقاقی اما خبر تازهای میدهد: «میراث گفته ما اسنادی داریم که انتساب این خانه را به نیما یوشیج اثبات میکند. اگر اسناد جدیدی به دست آورده باشند، دوباره میتوانند در دادگاه دفاع کنند.»
سوال این است، آیا میتوان اثری که با رأی دادگاه از فهرست آثار ملی خارج شده را دوباره ثبت کرد؟ او جواب میدهد: «در صورت قطعی بودن حکم دادگاه درباره خروج این اثر از فهرست ملی، دوباره میتوان با آیتم دیگری و با یک شماره جدید این خانه را ثبت کرد.»
شقاقی امیدوار است و میگوید سازمان دوباره پرونده جدیدی برای ثبت تهیه خواهد کرد و کار به زودی زود به جریان خواهد افتاد. با اینکه شهرداری با مشکل تامین اعتبار دست به گریبان است، خیال مسئولان میراثی راحت است که «شهرداری مجوز تخریب نخواهد داد و مالک در نهایت ناچار است به میراث تمکین کنند.»
وکیل مالکان خانه «نیما»:
شهرداری تمایلی به خرید ندارد
«واقعیت این است که تصمیمات شهرداری خیلی جدی نیست. مالکان قصد تخریب ندارند و فقط دنبال حقشان هستند. میخواهند بفروشند اما نه به هر کسی و نه به هر قیمتی.» حامد سهرابی، وکیل مالکان خانه انگار که بخواهد پیامی به شهرداری هم برساند، بعد این حرفها میگوید: «نقشه خانه در حال تهیه است.» یعنی آنها که بعد از این همه دستشان لای پوست گردو مانده، به تخریب هم فکر میکنند. مسئولان شهرداری اما میگویند انگار مالکان اصلا تمایل به فروش ندارند، چون پای میز معامله نیامدهاند. سهرابی به این حرف معترض است: «این حرف صحت ندارد. خود من روز شنبه پیگیر شدم، با این که در حالت معمول خریدار باید پیگیر باشد، نه فروشنده. سازمان زیباسازی و یکی دو نفر از شخصیتهای فرهنگی - که نمیتوانم نام ببرم - قصد خرید داشتند. نمیتوانم جزییات را بگویم اما از مسئولی که با او در ارتباطم، پرسیدم چه شد، مگر قرار نبود جلسهای دراینباره برگزار شود؟ شهرداری منطقه یک هم کلی ما را سر کار گذاشت که چه میکنیم و چه میکنیم، اما ظاهرا هدف فقط این بود که شورای شهر و شهرداری دنبال طرح صورتجلسههایی بروند که بعدا بگویند برای خرید ملک و نجات آن تلاش کردهاند و نشده، در حالی که اصلا دیگر پیگیر نشدند. البته قرار است اقداماتی انجام شود، اما این که مالکان قصد فروش ندارند، اصلا صحت ندارد. بله، مالکان تمایل به فروش ندارند، اما به دلال و کاسب و بسازوبفروش. اگر این طور بود که تا الان فروخته بودند.»
او به این که «مالک رقم را بالا برده» هم جواب میدهد: «قیمت کاملا متعارف است. قیمت ملک را روز یکشنبه گرفتیم و رقمی پایینتر از حد ممکن پیشنهاد کردیم. باور کنید دلال، این خانه را ١٦میلیارد تومان میخرد. اما ما به شهرداری ١٥میلیارد تومان پیشنهاد کردیم. خدا شاهد است که تابستان در بازار تیر و مرداد ماه، یک املاکی به قیمت بالایی میخواست، اگر همان زمان با او به توافق رسیده بودیم، ١٦میلیارد فروش رفته بود. مالکان (خانواده شریفنیا)، پنج نفرند و اهل فرهنگ. دنبال پول بیشتر و فروش به هر کسی نیستند. اگر نهادهای مربوط بخواهند اقدام کنند، فروشندهاند.»
او میگوید این خانه «یک ملک آزاد» است: «این خانه یک ملک کاملا معمولی و تابع قانون بازار است. مالک به هر قیمتی که بخواهد، میتواند بفروشد. ملک به حکم قطعی دادگاه از میراث خارج شده است. این حکم در سال ٩٤ صادر شد و دو سال طول کشید تا قطعی شود، ١٥ آبان سال ٩٦ قطعی شد و اکنون قابل برگشت نیست. از نظر قانونی به هیچ وجه نمیشود دیگر این ملک را ثبت ملی کرد. تصمیمی که دادگاه میگیرد، دیگر قابل ابطال نیست. پرونده اکنون در اجرای احکام است.»
بعد برای اثبات حرفش به مادهای قانونی اشاره میکند: «ماده ١١١ قانون دیوان میگوید هر تصمیمی که شعب بگیرند و قطعی شود، اگر طرف شکایت بخواهد خلاف دادگاه تصمیم مجددی بگیرد فیالفور باطل میشود. بیشتر از یک سال است که ما میراث را در مراجع قضائی شکست دادهایم. آنها اگر میتوانستند دوباره این خانه را ثبت کنند، تا به حال کرده بودند.»
وکیل اینها را میگوید و تعریف میکند که مسئولان از این ماجرا بیخبرند: «رئیس سازمان زیباسازی هم نمیدانست که این خانه از میراثفرهنگی خارج شده، در حالی که سال پیش این اتفاق افتاده.»
داماد خانواده مالک:
مالکان خانهای که روزگاری خانه پدر شعر نو بود و سیمین و جلال به هوای او همسایهاش شده بودند، پنج نفرند. چهار برادر و یک خواهر که دو نفرشان تهراناند، یکی آمل، یکی مشهد و یکیشان آلمان. فرشید مسجدی، داماد خانواده که از طرف خانواده شریفنیا برای فروش خانه وکیل شده در گفتوگو با «شهروند» میگوید، حالا که شهرداری خانه را به قیمت نمیخرد و دستشان را برای هر کاری بسته، میافتند دنبال گرفتن جواز تخریب و فروش ملک به دلال.
اتفاق تازهای برای خانه نیفتاده آقای مسجدی؟
شهرداری فقط ادعاهایی میکند که ما به آن اعتقادی نداریم و فقط حرف است. همینطوری ما را بلاتکلیف گذاشتهاند.
وعده تازهای دادهاند که عمل نکرده باشند؟
بله. ما میخواهیم جواز بگیریم اما نمیدهند.
یعنی میخواهید تخریب کنید؟
بله، شاید اصلا خودمان بخواهیم آنجا را دوباره بسازیم. ما هنوز به قطعیت نرسیدهایم.
برنامه فروش ندارید؟
ما فروشنده هستیم اما اتفاقی نیفتاده. اگر کسی باشد که به قیمت مناسب بخرد فروشندهایم اما اگر هم نخرد پیش خودمان گفتیم پس خودمان یک کاری بکنیم اما شهرداری مجوز نمیدهد. خب اگر خیلی دلشان میسوزد بخرند.
با میراث فرهنگی صحبتی نداشتهاید؟
آنها فقط ازسال ٧٩ ما را مجبور به ثبت کردند اما حالا خانه تبدیل شده است به زبالهدانی. ما با دو سال زحمت این خانه را از میراث درآوردیم اما خودشان (میراثیها) میگفتند این خانه ارزش ندارد، فقط به خاطر شانتاژهای خبری و شلوغیهای خانم دانشور (سیمین دانشور، نویسنده) رضایت دادند. میگفتند اینجا اصلا به دردمان نمیخورد، با یک سری فشارهای رسانهای این کار را الکی کردیم. بعد که این طور شد ما میگفتیم خوب پول ما را بدهید، میگفتند نداریم. دیشب تلویزیون مسجد جامع کاشان را نشان میداد که دارد خراب میشود و مردم میگفتند میراث فرهنگی بودجه ندارد خرج اینجا کند. میراث فقط حرف میزند که میخواهد این خانه را حفظ کند. خب اگر این طور است واقعا، بیاید بخرد تا حفظش کند.
حالا که شهرداری برای خرید خانه جلو آمده چرا نمیفروشید؟
آخر ملکی که ١٦میلیارد قیمت دارد را میخواهند ٤ یا ٤ و نیممیلیارد تومان بخرند. مگر ما دیوانهایم که این کار را بکنیم. ١٥میلیارد ملک را بدهم دست شهرداری به این بهانه که یک زمان دست نیما بوده. اصلا خانه راسال ٤٥ از پسر نیما خریدیم، نه نیما. اصلا به اسم نیما یوشیج نبوده. شراگیم اسفندیاری، پسر نیما صاحب رسمی این خانه بوده و ما ملک را از آن بنده خدا خریدهایم.
سند داشت؟
بله سندش همین حالا هم هست. سند ٦ دانگ منگولهدار قانونی.
با نهاد دیگری صحبت نکردید؟ شخصیتهای فرهنگی؟
همه فقط یا شعار میدهند یا حرف زور میزنند. آدم نمیداند حرفش را به کی بگوید.
شهرداری این مدت بارها گفته که میخواهد بخرد.
به قیمتی که آنها گفتهاند نمیفروشم. هیچکس مالش را به یک چهارم قیمت نمیفروشد. اصلا منطقی نیست. بگذار آن خانه زبالهدانی شود.
خودتان بنا ندارید کمک بگیرید تا آنجا را یک مکان فرهنگی کنید؟ به شما پیشنهادی ندادهاند؟
پولمان کجا بود؟ خانه از پارسال که مدام گفتند زبالهدانی شده، بدتر شده است. ببینید چه وضعی است. تمام در و پیکرش را کندهاند. شده محل جمع شدن معتادها و قاچاقچیان و دزدها. از همه بدتر همه اهل محل کیسههای زباله روزمرهشان را میاندازند در آن خانه. بعد میروند شکایت میکنند که به اینجا رسیدگی کنید. بهشان میگویم که آخر کیسه زباله را که از نیاوران به آنجا نمیآورند، خودتان از پشت بام میاندازید توی حیاط و فرهنگ ندارید. پس فردا تابستان که بشود، آفتاب میزند به آشغالها و آنجا بوی گند میگیرد و همه خفه میشوند. لاستیک کامیون و مبل انداختهاند در این خانه.
میگفتند آنها را معتادها به آن خانه آوردهاند.
نه، کار همین همسایهها است. معتاد میرود از روی دیوار مبل میاندازد توی حیاط که بعد برود بنشیند روی مبل؟ این طور نیست. شهرداری پاپیچ همسایهها میشود اگر مبل کهنهشان را بگذارند سر کوچه. برای همین میاندازند توی زمین ٦٠٠ متری متروک.
آقای مسجدی، بعد ازسال ٧٩ که خانه ثبت ملی شد، کارشناسان میراث فرهنگی چقدر به آن سرزدند؟ میگفتند سالی یک بار میآمدند.
اصلا نیامدند. هیچکس نیامد. سال ٧٩ ما میخواستیم اینجا را خراب کنیم که این طور شد. همان وقت نقشه و مجوز ساخت ٥طبقه از شهرداری را گرفتیم. شهرداری که یک روز مجوز تخریب داده بود، حالا مدعی شده. دیوارهای بیرونی را خراب کردیم اما نگذاشتند. خانم دانشور آمد اینجا شلوغ کرد و نگذاشت. حالا هم که از دنیا هم رفتهاند، فقط کار ما را خراب کردند. محمود دولتآبادی هم همراه او بود. یک ماه خوراک مطبوعاتی رسانهها شده بود. آن قدر گفتند که شهرداری جلوی کار ما را گرفت و ثبت میراث فرهنگی شد. برادر خانم من ازسال ٧٩ تا ٩٢ آنجا زندگی میکرد، بعد هم دیگر دید این خانه هم خرابه شده و هم در ورثه افتاده و باید میلیونها تومان برایش خرج کند، رهایش کرد و رفت. ما هم با یک سری مستندات قانونی از دیوان عدالت اداری حکم گرفتیم و از میراث درش آوردیم. در آن سالها که برادر خانم من آنجا زندگی میکرد، میراث فرهنگی کجا بود؟ اگر شما کسی را از میراث فرهنگی دیدید، ما هم دیدهایم. فقط آمدند ثبت کردند و بعد که پرسیدیم چرا؟ این خانه مال ماست، سند دارد. کسی جواب نداد.
کسی آن زمان سعی نکرد مالکان را راضی کند؟
کسی از ما رضایت نگرفت. فقط خانم دانشور و دولت آبادی میآمدند شلوغ میکردند که «جلال میآمده اینجا» و «ما اینجا با نیما بودهایم» و از این حرفها. برای روزنامهها هم فرقی نمیکرد که ما این وسط ضرر میکنیم. فقط فکر تیراژ بودند. میراث هم گفت اگر به خاطر خانم دانشور و موج مطبوعاتی نبود اینجا به درد نمیخورد و فایده فرهنگی ندارد گفتیم مگر بیکار بودید ثبت کردید؟ گفتند مجبور شدیم.
کدام مسئول میراثی اینها را میگفت؟
همین میراثیها. کارشناسانی که رفتیم با آنها صحبت کردیم. همان مسئول آثار فرهنگی. بعد به ما گفتند میتوانید در این خانه سالها بنشینید اما اجازه ندارید دست به ترکیبش بزنید. نمیتوانید تخریب کنید اما میتوانید بفروشید. آن موقع هم ٣میلیارد قیمتش بود اما آخر کدام عاقلی است که خانهای را که نتواند بهش دست بزند، بخرد؟ به خدا میتوانستیم بعد از این که از میراث فرهنگی درآمد، با ٥میلیون تومان آنجا را خراب کنیم. آن وقت میخواستم ببینم چه کسی میتوانست بیاید حرفی بزند. به کسی چه ربطی دارد؟ خانه مال ماست، این هم سند، دلم خواست خراب کنم. اما اینجور آدمهایی نیستیم. من کارمند بانک مرکزیام، داماد این خانواده، وکیلم کردهاند که این خانه را برایشان بفروشم. برادرخانمهایم یکی پزشک است، یکی دبیر، یکی در آلمان زندگی میکند، هر کدام زندگی خودمان را داریم اما واقعا دارند حقمان را میخورند؛ نه جواز میدهند که از ملک ورثهای استفاده کنیم، خانه بسازیم و همهمان دور هم زندگی کنیم، نه میگذارند بفروشیم که یکی دیگر بیاید هر کاری دلش خواست بکند. بعد هم میخواهند بخرند، میگویند ٤ میلیارد.
این عدد از کجا آمده؟ مستقیما به شما گفتهاند؟ پیش از این فقط یک بار ولیالله شجاعپوریان گفته بود که برای خریداری این بنا چهار و نیممیلیارد تومان اعتبار در نظر گرفته شده.
خودم شخصا نشنیدم اما شبکه های فارسیزبان از آقای حناچی این را نقل کرده. راست و دروغش را نمیدانم.
شما میخواهید همان ١٥میلیارد بفروشید؟
اگر این حرف دروغ است و آنها ادعای میراث فرهنگی و حفظ تاریخ و این حرفها دارند، ما تخفیف هم بهشان میدهیم. ١٠درصد تخفیف میدهیم اما یک چهارم قیمت نمیفروشیم. بعد هم بایستند کنار به ریش ما بخندند که «زمین دزاشیب را که متری ٣٠، ٤٠میلیون تومان قیمت دارد، خریدهایم متری ١٠میلیون تومان.» اگر شده آنجا را زبالهدانی کنم و حیوانات وحشی هم آنجا زندگی کند، به این قیمت نمیفروشم. ما عنادی با فرهنگ این مملکت نداریم اما مالمان است، ٥ ورثه هستند و هر کدام حقی دارند. برای شهرداری منطقه یک ١٠میلیارد و ١٥میلیارد پولی نیست. با تراکم یک زمین ٣٠٠ متری کل این پول را در میآورد. یک جواز تجاری به یک زمین ٥٠٠ متری بدهد این پول جور میشود اما انگار فقط میخواهند خودشان چیزی از دست ندهند، بقیه هیچ. من وکیل همه مالکان هستم؛ همسرم و چهار برادر او. من برای فروش و تعیین تکلیف این خانه وکیل هستم اما به هر دری میزنیم به جایی نمیرسیم.»
انتهای پیام