گفت‌وگو ایسنا با مهدی محسنیان‌ راد

بهار در خانه‌ شماره ۴۱ هنوز زنده است

در خانه‌ای با «شماره ۴۱» در تهران، بهار هنوز زنده است. هم فضای حیاط خانه و هم نتیجه گفت‌وگو با صاحبخانه، این موضوع را تایید می‌کند. از در که وارد می‌شویم، کاج‌های بلندی که برگ‌های پاپیتال رونده سراسر آن را پوشانده و درخت اناری که با میوه‌هایش به باغچه رنگ قرمز داده است، به ما یادآوری می‌کند که در این خانه کسی به فکر باغچه است؛ اینجا «کسی نمی‌خواهد باور کند که باغچه به خواب زمستانی برود».

در خانه «شماره ۴۱» هر درخت حضورش فلسفه‌ای دارد. حوض پر از آب، با ماهی‌های قرمزش و چند گلخانه‌ کوچک پرگلدان که در تلاشند تا با گل‌های رنگارنگشان بهار را همچنان زنده نگه دارند؛ همه از نگاه متفاوتی حکایت دارد که در سراسر خانه دیده می‌شود.

صاحبخانه با روی گشاده در را به رویمان باز می‌کند. از راهرویی که نور شیشه‌های رنگی پنجره بر آن تابیده، یک مجسمه‌ قدیمی و صندلی خاتمی که بعدها متوجه می‌شویم مربوط به عهد صفویه است، می‌گذریم و به طبقه بالا هدایت می‌شویم.

اینجا اتاق کار مهدی محسنیان‌ راد است؛ آدمی که پنج سال است درجه «پروفسوری» دریافت کرده و از استادان بزرگ ارتباطات ایران محسوب می‌شود که بارها جوایز معتبر جهانی و داخلی و نشان‌های علمی را در حوزه رسانه دریافت کرده است. می‌گوید، این روزها مشغول اتمام نگارش کتاب «رسانه‌شناسی» است که پنج سال برایش وقت صرف کرده است.

در بدو ورود، کتابخانه‌ بزرگ استاد که تمام دیوارها را پوشانده، ما را به وجد می‌آورد و البته دیواری هم به لوح‌ها و تقدیرنامه‌هایش اختصاص دارد که تعدادشان کم هم نیست. آثار مکتوبش در قفسه‌ای مجزا چیده شده‌ که حفاظی از شیشه دارد. چند لپ تاپ روی میز کارش می‌بینیم. وقتی از او علت را جویا می‌شویم، توضیح می‌دهد این لپ‌تاپ‌ها مربوط به کتابش است و برای مقابله بخش‌های مختلف کتاب از آنها استفاده می‌کند.
 

گفت‌وگو خبرنگاران ایسنا با دکتر محسنیان‌ راد با طرح پرسش‌هایی درباره‌ی سال‌ها فعالیتش در حوزه ارتباطات، تالیف کتاب جدیدش، وضعیت رسانه‌های موجود، تاثیر شبکه‌های اجتماعی بر فضای رسانه، وضعیت فارغ‌التحصیلان حوزه ارتباطات و روزنامه‌نگاری شکل می‌گیرد و او با سعه‌ صدر و البته صراحت مخصوص به خودش به همه آنها پاسخ می‌دهد.
 

محسنیان‌ راد در بخش عمده صحبت‌هایش به چهار عامل بازدارنده برای فعالیت و پیشرفت رسانه‌های ایران اشاره می‌کند که شامل حکومت، مردم، تحولات جهانی و روزنامه‌نگار می‌شود. او ترجیح می‌دهد صحبتش را با عامل چهارم که کمتر در ایران راجع به آن صحبت شده، شروع کند.

خبرنگاران کجا بودند؟!

محسنیان‌ راد با اشاره به وضعیت ناگوار رسانه‌ها و هشدار در این‌باره، خطاب به اهالی رسانه چنین می‌گوید: به محض اینکه بخواهم نقش بازدارنده روزنامه‌نگاران را در شکل‌گیری وضعیت موجود توضیح دهم، هر کدام یک لایحه قوی و غنی خواهند داشت که مقصر نبوده‌اند، بلکه تقصیر متعلق به عوامل دیگر است. اما بیایید شرایط را نادیده بگیریم. مهم‌ترین  نظریه رسانه‌ها - «دنیس مک کوییل » - در آخرین کتاب قبل از مرگش که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد، به تفصیل توضیح داده است که یکی از کارکردهای مهم رسانه‌ها «دیده‌بانی» است. برای من خیلی جالب بود که دیدم برخی از ادبیات حوزه رسانه از جمله کتاب ترجمه نشده «مقایسه جایگاه رسانه ها در استقرار الگوهای دموکراسی»  این وظیفه مهم را نه به صورت دیده‌بانی بلکه مشابه وظیفه «watchdog» یا «سگ‌های نگهبان» دانسته‌اند. منتهی نه به آن مفهوم ناپسندی که ما در ایران از این اصطلاح می‌گیریم، آنها در زبان انگلیسی برداشت زشتی از این واژه ندارند. مقصود آن است که این موجود باهوش، تیز، کوشا و حتی سمج و گوش بزنگ مراقب است که اگر دید شرکتی با استفاده از همکاری خانم‌های خوش‌ لباس، خوش برخورد و خوش صحبت که قرار است با استقرار در فرودگاه‌های کشور و دادن گل رز به مسافران، آن ها را ترغیب به خرید سهام و سرمایه گذاری در طرح بزرگ هتل‌داری در شرق ایران بکند و آگهی‌های تبلیغاتی سراسری آن در اتوبان‌های شهرهای بزرگ هر چند ماه به روز بشود، اما عملاً در مسیر چپاول اندوخته مردم بود، شما روزنامه‌نگاران در نقشی مشابه «سگ‌های نگهبان» باید مواظب می‌بودید و به موقع از طریق رسانه همه را مطلع می‌کردید. همین کار را باید برای فلان دکل نفتی، فلان مؤسسه اعتباری، فروش فلان طرح بزرگ نیشکر و بسیاری از این رویدادهای تلخی که به دیده بانی مستمر شما در قالب روزنامه‌نگاری پژوهشی نیاز داشت انجام می‌دادید. در کتاب دیگری نویسنده می‌نویسد؛ "سگ نگهبان" یا  "سگ پاسبان" باید  ناظر بر آن دسته از منافع شهروندانی باشد که زیر پا گذاشته شده است. در واقع رسانه‌ها به جای آنکه "سگ دست آموزی" باشند که از طریق سیاستمداران  اداره می‌شوند و به آنها خدمت می‌کنند، سگ نگهبان مردم باشند. 

پشت میز نشسته‌اید، چایی می‌خورید و نمی‌بینید چه خبر است!

محسنیان‌ راد خطاب به روزنامه‌نگاران فعال در رسانه‌ها می‌گوید: شما روزنامه‌نگاران ایران باید شرکتی مثل کاسپین را قبل از اینکه مردم را بیچاره کند، گیر می‌انداختید؛ در حالی که پشت میزتان نشسته‌اید و چایی می‌خورید و با تلفن خبر جمع می‌کنید. فلان سخنگوی فلان قوه نیز هر چند وقت یک‌بار می‌گوید فلان مفسدی که مردم را بیچاره کرده و دیگر کار از کار گذشته بازداشت شد. من از تمام عوامل بازدارنده در کار شما آگاهم. اما معتقدم اگر به این حرفه وارد شده‌اید، کوشش کنید که قبل از هر چیز به آنانی که فکر می‌کنند شما باید بوق تبلیغاتی منابع قدرت باشید، بفهمانید که شما از سوی خوانندگان خبرهایتان نمایندگی دارید که مراقبشان باشید. مک‌کوییل حدود ۳۰ سال پیش در یکی از اولین کتاب‌هایش، یکی دیگر از کارکردهای رسانه‌ها را چیزی را مثل چراغ قوه می‌دانست. یعنی رسانه‌ها نور به نقاط تاریک و دور از چشم مردم  می‌اندازند تا آن‌ها بفهمند که پایشان را کجا بگذارند.

خودتان می‌دانید این جزو وظایف روزنامه‌نگاران است که باید دوره ببینند و توانمند شوند. می‌دانید که روزنامه‌نگاری پژوهشی یا همان Investigative journalism بخشی از کار شماست که به خلاف خبر، شما را زیر فشار زمان نمی‌گذارد. مجاز هستید تا هر چقدر وقت لازم است صرف وقت کنید تا به «واقعیت» نزدیک شوید. آن وقت خواهید توانست مردم را از واقعیت آنچه در حال وقوع است که دودش بعدها به چشم آنان خواهد رفت را مطلع کنید. نگذارید مردم از «پدیده‌ها» دیر مطلع شوند. این کار مستلزم آن است در دانشگاه‌ها، آموزش لازم و اراده ایفای نقش راستین حرفه ای را  دیده باشید.اجرای این وظیفه،  حضور مستمر در صحنه را لازم دارد. نباید اجازه دهید که بیش از این دسته میکروفون باشید!؛ میکروفون را نگه می‌دارید، هر چه دلشان بخواهد می‌گویند و بعد شما پخش می‌کنید. سال‌هاست این مسیر طی شده است. شما کی درباره اثرات یک رویداد کار کرده‌اید. این همه سد زدند و شما هم پروپاگاندیسم سدسازان شدید. اگر روابط عمومی‌ها عید که شد به شما سکه طلا دادند و موقع کلنگ‌زنی فلان طرح شما را با هواپیما به سفر بردند، سوغات و عکس یادگاری گرفتید و توقع داشتند که گزارش را پرمایه‌تر منتشر کنید و بعد هم برگشتید پشت همان میزتان و تمام. اصلا گفتید که این سدها چه بلایی سر مملکت می‌آورد؟ کی شد که بعد از آغاز به کار یک پروژه مثلاً طرح‌های مرتبط با زاینده‌رود با کارشناسان صحبت کنید؟ کی سراغ هموطن دانشمندتان که در دانشگاه کشوری یپشرفته چهره‌ای شناخته شده است و دلش برای وطنش می‌تپد، رفتید و حرف‌های او را درباره مسائل مدیریت آب در ایران به اطلاع خوانندگانتان رساندید شماها این کار را نکردید. وقتی هفت تپه را می‌فروختند خبرنگاران کجا بودند؟

محسنیان‌ راد سپس با یادآوری دوران دانشجویی خود توضیح می‌دهد: وقتی روزنامه‌نگاری می‌خواندیم، در همان دانشکده که حالا اسم آن را علامه طباطبایی گذاشته‌اند، ۲۴ واحد زبان انگلیسی و ۱۲ واحد زبان دوم که من فرانسه را انتخاب کرده بودم، با معلمان فرانسوی و امریکایی گذراندیم. سال آخر امتحان نهایی درس روزنامه‌نگاری، مداد و کاغذ را از ما گرفتند و ما را به اتاقی بردند که ماشین تحریر بود و سوال های امتحانی را به ما دادند و ما باید جواب سوالات را تایپ می‌کردیم، اگر بد تایپ می‌کردیم یا کند تایپ می‌کردیم، نمی توانستیم جواب سؤال ها را بدهیم. بعد از آن ما را بیرون از تهران می‌بردند. هرکدام از ما قرار بود گزارش تحقیقی ارائه بدهیم. من به اهواز اعزام شدم  حاصل کار نگارش دو «آنکت» که اصطلاحی است فرانسوی و معادل همان روزنامه نگاری پژوهشی است. یکی از آن دو آنکت را باید از مزارع پروژه نیشکر هفت تپه تهیه می کردم. سه روز آنجا بودم. طبق آموزشی که در کلاس مرحوم دکتر معتمدنژاد دیده بودیم، با کارگرها ناهار می‌خوردم و پابه پای آن‌ها از آنچه می گذشت یادداشت بر می داشتم. با مدیر عامل آنجا گفتگویی صریح  انجام دادم و سال ۴۹ در ۲۶ صفحه تایپ شد. عنوانش بود «گرازهای هفت تپه دم ندارند!»  این تیتر اشاره به این موضوع داشت که چون گراز شب ها به مزارع آسیب می رساندند، مدیریت اعلام کرده بود هر کس در قبال تحویل یک دم گراز که نشانه شکار آن حیوان از سوی دارنده دم بود، جایزه دریافت خواهد کرد. حالا از آن هفت تپه، ۵۰ سال گذاشته و نه گرازها، بلکه سوء مدیریت های خرد و کلان آن را به این روز انداخته است. لطفاً خبرنگاران و روزنامه‌نگاران بگویند در این سال‌ها کجا بودند؟ چرا هیچ وقت گزارشی از هفت تپه منتشر نکردید؟ اگر که ارزان فروخته شد چرا گزارش نکردید؟ اگر هر اتفاقی افتاده بود باید گزارش می‌کردید. چرا حتی روزنامه‌های محلی گزارش نکردند؟ می دانم گله مند بسیار از فشارها و بگیر و ببندهایی هستید که گاه شما را فلج کرده است. اما اجازه دهید اگر هستید، آنگونه باشید که باید باشید. این حق شما و حق مردم است. از آن پاسداری کنید.


 ​این استاد ارتباطات با مطرح کردن این پرسش که در حال حاضر چه میزان فارغ التحصیل رشته روزنامه‌نگاری در رسانه‌های ایران داریم که شاغل باشند، توضیح می‌دهد: در تحقیقی که در سال ۷۰ منتشر شد، به این پی بردم که از کل فارغ‌التحصیلان این رشته که از سال ۵۰ شروع شده و تا آن سال حدود ۲۰ سال می شد، فقط ۶ درصد در رسانه‌ها مشغول کار بودند. ۹۴ درصد در جای دیگر بودند. چرا؟  

قانون سازمان نظام رسانه‌ای مساله من نیست!

بخشی از این گفت‌وگو به پیش‌نویس قانون سازمان نظام رسانه‌ای که پس از کش و قوس‌های فراوان و انجام برخی اصلاحات، مدتی پیش در هیات دولت به تصویب رسید و به مجلس فرستاده شد، اختصاص داشت. محسنیان راد سال ۹۳ در مصاحبه‌ای که با ایسنا انجام داده بود دیدگاه‌ها و مخالفت های خود را با برخی از مفاد آن بیان کرده بود. سرانجام این پیش‌نویس اجرا نشد و اکنون با تغییراتی دوباره مطرح شده است.
این استاد ارتباطات در آخرین اظهارات خود درباره پیش‌نویس اصلاح‌شده لایحه سازمان نظام رسانه‌ای به خبرنگاران ایسنا می‌گوید: لایحه‌ای که ۴ سال پیش راجع به آن با شما صحبت کردم سرجایش است. قرار نیست اصلاحاتی که انجام شده است را یکی یکی با نسخه قبلی که در سال ۹۳ منتشر شده، دنبال کنم؛ چراکه این وظیفه ما نیست که مدام بنشینیم و تکالیف دیگران را تصحیح کنیم. وظیفه ما این است که آنچه را که به صلاح کشور است، مطرح کنیم. حال دوست دارند اجرا کنند، اگر هم دوست ندارند اجرا نکنند. بنابراین آن خط مشی اصلی بنده کماکان همانی است که دفعه پیش گفته شد.

او در پاسخ به این پرسش که آیا با اصل قانون سازمان نظام رسانه‌ای مشکلی ندارد با توجه به اینکه برخی استادان از اساس با آن مخالفت می‌کنند، اظهار می‌کند: باید به نکاتی که برخی اساتید که از ابتدا این موضوع را دنبال کرده‌اند و من اطمینان دارم بند به بند اصلاحات این آیین‌نامه جدید را چک و کنترل کرده‌اند، احترام گذاشت. اگر می‌گویند مشکل دارد، احتمالاً بر اساس تعمقی است که روی پیش نویس انجام داده اند و این مساله را عنوان می‌کنند.

محسنیان‌ راد سپس می‌گوید: صحبت من اصلا این آیین‌نامه نیست. یک چارچوب باید برای رسانه‌ها در ایران طراحی شود که اصول آن را ما رسانه‌ای‌ها باید بگوییم و نه سیاست‌مداران، نه حوزه‌های علمیه، نه من، بلکه دانش ارتباطات. ارتباط‌شناسی، رسانه‌شناسی، اینها باید بگویند که در مقطع ۲۰۱۸ یک نظام ایدئولوژیک به نام نظام جمهوری اسلامی، چه کار کند به نفع جامعه است. بنابراین نگاه من این‌گونه است، نمی‌آیم نوشته‌ها و پیش‌نویس‌هایی که به مجلس می‌رود و در آن فضای جناحی مجلس کم و زیاد و بالا و پایین می‌شود و حاصلی که در میاید را بنشینم ببینم چه کرده‌اند؛ این کار امثال بنده نیست که دنبال اینها باشیم و ببینیم با لایحه چه کردند، این کار ما نیست. اگر من می‌گویم قرار نیست اینها را دنبال کنم، نه از سر فخر یا تنبلی یا نبود احساس مسؤولیت است، بلکه از سر این است که نیاز مهم‌تری وجود دارد که متاسفانه از آن غفلت می‌شود و آن این است که اصولا رسانه‌های نوین مثل شبکه‌های اجتماعی یا دریافت برنامه‌های تلویزیونی از ماهواره و چیزهای دیگری که در پیش است و جهان را از دهکده به سمت بازار پیام می‌برد متوقف نمی‌شود که ببیند آقایان چه فرمایش می‌فرمایند. حکایت رسانه‌های ما مثل یک بیمار است که پزشک نمی‌نشیند وقت خود را مصروف نوبت‌هایی کند که مثلاً غذا می‌خورد و یا چه ساعتی می‌خورد. اینها هیچ اثری ندارد. اهمیت اصلی این است که در مجموع او چه می‌خورد. آیا آنچه که او به طور کلی می‌خورد برای شرایطی که دارد مناسب است یا نیست. حال شما ساعت صبحانه را عوض کن! او مشکل چربی دارد! این لایحه هم همین‌طور است. این مواد، این آیین‌نامه‌ها و برو و بیاها، مساله من نیست.


 ​


 

مطبوعات جایگاهش را در ایران از نظر تیراژ از دست داده است

این نظریه‌پرداز رسانه معتقد است: طراحی نظام موجود در رسانه‌ها باید توسط دانش ارتباطات بیان شود و نه فقط مطبوعات؛ چراکه مطبوعات جایگاه خودش را در جامعه ایران از نظر تیراژ از دست داده است و اگر وضعیت موجود را ادامه بدهند باز هم آسیب خواهد دید.

محسنیان‌ راد با بیان اینکه وضعیت سرانه مطبوعات در ایران وضعیت غیرعادی است، بر این باور است: به‌رغم اینکه رسانه‌های کاغذی به هر حال در دنیا دارای بحران هستند، ولی این مساله به حدی نیست که در ایران با آن مواجه هستیم. این به خود ماهیت رسانه‌های ایران برمی‌گردد که سرانه پایینی دارند. انرژی که برای نظام رسانه‌ای در ایران در حال مصرف است، عملا نظام مطبوعاتی است که که آن هم جواب نخواهد داد. این انرژی باید صرف نظام رسانه‌ایی در ایران شود. وقتی می‌گوییم نظام رسانه‌ای دیگر قطعا شامل رادیو و تلویزیون انحصاری جمهوری اسلامی هم خواهد شد.

رسانه‌های اجتماعی را نمی‌توان اهلی کرد

محسنیان‌ راد درباره تقابل رسانه‌های رسمی با رسانه‌های نوینی چون رسانه‌های اجتماعی، شبکه‌های ماهواره‌ای و ... می‌گوید: بشر در طول تاریخ متوجه شده است که می‌تواند یکسری حیوانات را اهلی کند. اول از همه بز را اهلی کرد، برای همین در همه کارهای سفال ایران نقش بز حک شده است. از شاید ۱۰ هزار سال پیش که انسان بز را اهلی کرد تا کنون دریافت که مطلقا قادر نیست یکسری حیوانات دیگر را اهلی کند. این رسانه‌های نوین نیز از همین جنس هستند. ماهیتا مقررات‌بردار نیستند. این عقب‌ماندگی ذهنی کسانی است که فکر کنند دور هم جمع شوند و مقررات تصویب کنند و بعد تلگرام را مسدود کنند، پلیس روی پشت‌بام بفرستد که دیش را جمع کند. سال ۷۵ که تازه ورود رسانه‌های جدید به کشور آغاز شده بود، تحقیق سنگینی را به سفارش مرکز تحقیقات مجلس راجع به ماهواره انجام دادم و سند آن باید در مجلس موجود باشد ـ خلاصه گزینش شده آن از سوی مرکز مذکور در مجله‌ای که منتشر می‌کرد چاپ شد ـ در نسخه اصلی نوشتم که مطلقا ممانعت از آن چیزی که پیش می‌آید، عملی نیست. فقط باید به فکر رقابت افتاد و رقابت هم با شرایطی که رسانه‌های ما دارند و قوانین و مقرراتی که برایشان وجود دارد، ممکن نیست. زیرا توانایی رقابت نخواهند داشت؛ بنابراین اصل قضیه باید از بن عوض شود.

تکلیف رسانه‌های ایران باید روشن شود

محسنیان‌ راد معتقد است: تکلیف کل وضعیت رسانه‌های ایران باید به شکل کلان و جامع روشن شود و برای آن طرحی ریخته شود که این موجود (رسانه) بتواند زندگی طبیعی‌اش را انجام دهد. مقصود من از زندگی طبیعی، بخشی از آن به ماهیت هر کدام از این رسانه‌ها برمی‌گردد. از دهه ۱۹۵۰، بعد از جنگ جهانی دوم که تلویزیون وارد سبد مصرف رسانه‌ای شد، تلویزیون ماهیتا یک رسانه بیشتر سرگرم‌کننده بوده است. روزنامه را هر کاری کنی در انتها ماهیتاً یک رسانه آگاه‌کننده و یک رسانه خبری است. هیچ‌کدام از اینها ابزار پروپاگاندای حکومت نیستند و وقتی که از اینها بخواهید برای پروپاگاندا استفاده کنید، مخاطب خود را از دست می‌دهید.

مخاطبان رسانه‌ها به شدت تغییر کرده‌اند

عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق (ع) با اعتقاد بر اینکه مخاطبان رسانه‌ها یا ارتباط‌گیران رسانه‌ها از ۱۹۵۰ تاکنون تغییر کرده‌اند، می‌گوید: موجوداتی که الان در مقابل رسانه‌ها هستند با موجودات ۱۹۵۰ کاملا متفاوت‌اند. گویی مخاطبان مثلاً تلویزیون در آن موقع در کره زمین ـ در هر کشور با کمی تفاوت ـ مجبور بودند مثلاً از تنها مغازه‌ای که در نزدیکی منزلشان هست خرید کنند، حالا شما را در یک سوپرمارکت و فروشگاه بزرگ و عظیم جهانی رها کرده‌اند و هر چه دوست دارید مصرف می‌کنید. این دو خیلی فرق می‌کند. ۱۹۵۸ آن تلویزیون‌های اولیه‌ای که در تهران راه افتاد هر چه که نمایش می‌داد مردم تماشا می‌کردند. پشت ویترین مغازه‌هایی که در آن گیرنده تلویزیون گذاشته بودند، هر چه که داشت تماشا می‌کردند اما حالا اینطور نیست. بنابراین این‌طور آیین‌نامه‌ها هنگامی جواب می‌دهد که تمام این نکاتی که من مطرح کردم که همه واقعیت‌های ملموس رسانه‌های جهان است، در ایران باید رعایت شود تا رسانه‌های ما بتوانند به حیاتشان ادامه دهند. برآورد من ۱۵ تا نهایتا ۲۰ سال دیگر است که ما از دهکده جهانی به بازار پیام خواهیم رفت که اصلا همه این حرف‌ها کنار گذاشته می‌شود.

محسنیان‌ راد در پاسخ به این پرسش که زمانی که از دهکده جهانی گذر کنیم، آیا باز هم نیاز است که به حال این بیمار (رسانه‌) فکری کنیم؟ اظهار می‌کند: بنا به دلایلی که بخشی از آن حاصل تحقیقات ۴۲ سال گذشته بنده است و خیلی از آنها حتی منتشرنشده یا انبوهی از تحقیقات دانشجویان بنده است که سال‌ها انجام دادند و اینجا آرشیو است، من دیده‌ام که همیشه در رقابت‌ها، بهترین برنامه ماهواره‌ای که همه آن را تماشا می‌کنند، ۴۰ درصد بینندگان تلویزیون را به خود جلب کرده است. در حالی که بهترین برنامه تلویزیون که در ایران از سال ۱۳۳۷ تاکنون و در طول ۶۰ سال برنامه تولید شده که می‌توان نام برد که شاید به ۱۰ برنامه هم نرسد، توانسته تا ۶۰ درصد کل بیننده ها را به خود جلب کند. یعنی همیشه بیننده یک برنامه خوب تلویزیون بومی بیشتر از یک برنامه خوب بیگانه بوده است.

ماجرای سیب شمیرانی و ارتباط آن با رسانه

او در ادامه به مشابهت سرنوشت سیب شمیرانی با بلایی که بر سر مخاطبان تلویزیون در ایران آمده اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد: بارها و بارها این نکته را گفته‌ام، هم در تلویزیون، هم در کتاب و هم سر کلاس درس، حالا نیز می‌گویم؛ یک موقع شمال تهران، یعنی منطقه شمیران پر از باغ‌ بود و در این باغ‌ها سیبی به نام سیب شمیرانی به عمل می‌آمد. یک سیب سرخ و سفید و خوش عطر با طعم خاص و کوچک‌تر از سیب‌های امروزی که در یک فصل مشخص هم به بازار می‌آمد. حافظه دوران کودکی من می گوید وقتی سیب‌های دیگر تمام می‌شد، اوایل پاییز سیب شمیرانی تازه می‌آمد و زود هم تمام می‌شد. اما وقتی می‌آمد، در همه جای تهران بود. سال‌ها از این ماجرا گذشت، باغ‌ها از بین رفتند و تبدیل به خانه شدند، تولید سیب شمیرانی هم کم شد تا جایی که دیگر جایی دیده نمی‌شد. یکی از استادان همکار من در دانشگاه علامه طباطبایی برایم تعریف می‌کرد که بر حسب اتفاق در یک میوه فروشی یک جعبه سیب شمیرانی را می‌بیند و با ذوق و شوق آن را می‌خرد و به منزل می‌برد و خودش و همسرش خیلی بالذت آن را می‌خورند و زمانی که به فرزندشان تعارف می‌کنند، او یک گاز می‌زند و زمین می‌گذارد و یک سیب لبنانی می‌خورد. این همان کاری است که در این ۴۰ سال با ذائقه مخاطب تلویزیون انجام دادیم.

این استاد ارتباطات با مطرح کردن ماجرای سیب شمیرانی و ارتباط دادن آن به آینده رسانه‌ها، بر این باور است: ما ذائقه مردممان را خراب کرده‌ایم؛ یعنی آن تولید بومی با لذتمان، حالا برای نسل بعدی لذتی ندارد. اگر این وضعیت بگیر و ببند و شرایط انحصارطلبانه‌ای که برای رسانه‌ها در ایران اعمال می‌کنیم را ادامه دهیم، ۲۰ سال دیگر ماجرای سیب شمیرانی تکرار خواهد شد. یعنی ۲۰ سال دیگر اگر شما فکر کنید اشتباه کردید و بیایید و شروع کنید در باغتان سیب شمیرانی تولید و آن را عرضه کنید، نسلی شکل گرفته که دلش می‌خواهد چیزهایی ببیند که در فضای بزرگ بازار پیام می‌تواند ببیند. حالا اگر به موضوع اینگونه نگاه‌کنید، متوجه می شوید موضوعاتی مثل آیین‌نامه نظام رسانه‌ای، مواد آن و غیره برایتان بسیار حقیر جلوه می‌کند. در هر حال ۱۸۱ سال است که روزنامه نگاری ما نتوانسته از زیر سلطه فشارها رها شود و جای راستین خود را بیابد. برای یافتن نایج این وضعیت در افکار عمومی کافی است به میان مردم بروید. یادم می آید که حدود سال ۱۳۴۹ در اتوبوس کنار آقایی نشسته و در حال مطالعه بودم، از من پرسید شما دانشجو هستید؟ گفتم بله، گفت چه رشته‌ای؟ گفتم روزنامه‌نگاری. نگاهی متعجب به من کرد و گفت روزنامه‌ها فقط در یکی از صفحاتشان واقعیت را می‌نویسند، آن هم صفحه ترحیم و تسلیت است! این نگرش مردم در سال ۱۳۴۹ بوده است. شاید الان بدتر از آن باشد. بروید سوار اتوبوس شوید، شاید آن آقا هنوز هم کنارتان بنشیند.
 
 ​


محسنیان‌ راد به این بخش از گفت‌وگو که می‌رسد، در پاسخ به پرسشی درباره عوامل بازدارنده رسانه‌ها در کشوری مانند ایران، چهار عامل را متصور می‌شود و توضیح می‌دهد: اگر وضعیت موجود را یک وضعیت ناهنجار بدانیم، می‌توانیم به چهار دسته عوامل اشاره کنیم. باورهای کنشگران حکومت ایران به رسانه‌ها که می‌تواند ناشی از کم‌اطلاعی آنان و یا منافع خاص آنان باشد عامل اول و دوم را در خود دارد. وضعیت مخاطبان در ایران عامل سوم است. و چهارم همان نقشی است که روزنامه‌نگاران ایفا کرده‌اند و می‌کنند که بخش عمده‌ای از آن ناشی از عامل اول است و در ابتدای صحبت به آن اشاره کردم. ترکیب این عوامل در طول این سال‌ها وضعیت موجود را تشکیل داده است. یادمان بیاید که اطلاعات با باور فرق می‌کند. باور این است که شما فکر کنید تلویزیون منبر است، رادیو منبر است، یعنی اینکه فکر کنید اگر چیزی در رسانه منتشر شد حتما همه تحت تاثیر آن رسانه، فاسد می‌شوند. یعنی باور به یکسری برداشت‌ها و تلقی‌های نادرست که در باب اثرات رسانه‌ها در میان غیرمتخصصان قدرتمند به صورتی توهمی شکل گرفته است.

او درباره مخاطبان نیز می‌گوید: شما اگر کل مدل‌های ارتباطی را ـ مثلاً در کتاب هزار صفحه‌ای «ارتباط شناسی ۲ » نگاه کنید، هیچکدام از عنوان مخاطب استفاده نکرده‌اند. هیچ‌کدام مخاطب ندارند، بلکه از اصطلاحاتی چون «Receiver» ،«Source» ،«User» و از این قبیل استفاده کرده اند. اما (audience)  یا همان «مخاطب» را در مدل‌ها نمی‌گذارند. معتقدم وقتی ما از دهکده جهانی به بازار پیام برویم، جای همه این اصطلاحات «Selective Communicatee» یا ارتباط ‌گیر گزینش‌گر خواهد نشست. بنابراین اگر صحبت از مخاطب می‌کنم مصرف عام آن مد نظرم است. در هر حال یکی از عواملی که منجر به وضعیت موجود شده است عامل مخاطب است که از یکسو در تمام جهان در حال تغییر است و از سوی دیگر ما در ایران با عملکرد «سیب شمیرانی‌مان» او را تغییر دادیم.

نویسنده کتاب‌هایی چون ارتباط شناسی، روش‌های مصاحبه خبری و ریشه‌های فرهنگی ارتباط در ایران، «تحولات جهانی» را یکی دیگر از عواملی عنوان می‌کند که در وضعیت موجود رسانه‌ها در ایران تاثیرگذار بوده است و می‌گوید: اگر فرض کنید ما در ابتدای انقلاب اسلامی فردی مانند دکتر معتمدنژاد را بالای سر صداوسیما می‌گذاشتیم، مثلاً کمیته‌ای درست می‌کردیم، از افرادی چون مرحوم دکتر معتمدنژاد، مرحون دکتر حمید نطقی و و متخصصانی از همین دست و فرض کنید حوزه در امر تخصصی رسانه‌ها دخالت نمی‌کرد و می‌گذاشت این ها کارشان را بکنند و فرض کنید ما جزو کشورهای نادری بودیم که کشف کرده بودیم که در یک نظام اسلامی، رسانه‌هایمان چگونه باید باشند، قطعاً این چیزی که الان هست نمی‌شد. اما باز هم به امروز که می‌رسید به دلیل تحولات جهانی که رخ داده، باید در قد و اندازه همان آدم‌ها می‌نشستند و در کار گروه چهل سال پیش تجدیدنظر می‌کردند. اگر حسب تصادف، حقیر در هر دو گروه حضور داشتم ـ در آغاز انقلاب هیات علمی و همکار استاد سابقم دکتر معتمدنژاد بودم و این فرض می‌توانست بعید نباشد ـ الان به شدت رویکرد تکثر را توصیه می‌کردم؛ تولید محتوای رسانه‌ای از سوی همه اقوام ایرانی و لغو کامل هر نوع انحصار حکومتی رسانه در کشور ـ تا بتوانیم در تحولات آینده فن‌آوری‌های رسانه‌ای و شکل‌گیری بازار پیام که نخستین شرط وقوع آن امکان ترجمه همه زبان ها به همه زبان ها ـ با کوچکترین و در دسترس‌ترین ماشین ترجمه آینده عمل کنیم.

برگزاری اولین سمینار مطبوعاتی و مقاله‌ای درباره سانسور

وقتی بحث به کارکرد سمینارهای مرتبط با رسانه ها در این سال‌ها رسید، این استاد ارتباطات با بیان اینکه در سال ۶۹ اولین سمینار مطبوعات پس از انقلاب برگزار شده است، می‌گوید: دکتر معتمدنژاد، دکتر بدیعی و بنده عضو هیات علمی این سمینار بودیم. سمینار خیلی خوبی از کار در آمد. از استادان موجود تا آنجا که یادم هست آقایان دکتر فرقانی و دکتر خانیکی نیز مقاله ارائه کردند. از خارج از کشور نیز سوای دکتر کمالی‌پور، فکر می‌کنم دکتر شعار غفاری نیز مقاله داشت. حمایت مالی سمینار در دست وزارت ارشاد بود. از ماه ها قبل فراخوان داده بودیم که چنین سیمناری قرار است برگزار شود و یکی از موضوعات مندرج در اطلاعیه های فراخوان مقاله، موضوع سانسور بود. زمانی که مهلت مقالات تمام شد و همه را دریافت کردیم، دیدیم که راجع به همه موضوعاتی که فراخوان داده‌ایم، مقاله هست جز سانسور. هیچ فردی راجع به سانسور مقاله‌ای نداده بود. طبق تقسیم کاری که بین ما – دکتر معتمدنژاد، دکتر بدیعی و بنده – شده بود، هر کدام از ما  راجع موضوع دیگری کار می‌کردیم. مرحوم دکتر معتمدنژاد وقتی دیدند که هیچ کس مقاله ای در باره سانسور نداده، به من گفتند که مقاله سانسور را شما بنویس. گفتم من روی موضوع دیگری کار کردم و الان هم آماده است، پاسخ دادند که اصلا مگر می‌شود این سمینار بدون توجه به سانسور کارش را تمام کند. بنابراین لازم است مقاله سانسور را شما بنویسید. این‌گونه بود که مقاله قبلی را کنار گذاشتم و مقاله « سانسور و خودسانسوری در ایران» - این همان مقاله است که روایتش را در یکی از کتاب‌هایم نوشته‌ام که مرحوم استاد محیط طباطبایی که در سالن بود، در اولین فرصت گویی در گوشم صحبت می‌کند، گفت روزنامه نگارها را شیر نکن. فعلاً مهم آن است که بنویسند. در هر حال اگر به متن مقاله که در کتاب مجموعه مقالات نخستین سمینار مطبوعات آمده مراجعه کنید خواهید دید که در انتهای مقاله پیشنهاد داده‌ام جشنواره‌ای مثل جشنواره فیلم، برای مطبوعات برگزار شود. یکی از  نکات مهمی که در آن مقاله آمده بود علل توسعه خودسانسوری بود. یکی از علت ها نداشتن تخصص دانشگاهی روزنامه نگاری از سوی روزنامه نگاران بود. گفته شده بود همان طور که بچه‌ها از اتاق تاریک می‌ترسند و وقتی چراغ را روشن کنید متوجه می‌شوند که ترسی نداشته، کسی که دانشگاه نرفته و روزنامه‌نگاری نخوانده است از حکومت می‌هراسد، چون بلد نیست و آموزش ندیده که چگونه باید با انگیزه‌های شکل‌گیری خودسانسوری درونی خود مبارزه کند.

 ​

آینده رسانه دست شبکه‌های اجتماعی است؟

محسنیان‌ راد در حالی که کاملاً خسته به نظر می‌رسید، اما کماکان برای مهمانانش حرمت می‌گذاشت و سوال بعدی را پاسخ می‌گفت. او ضمن پاسخ مثبت به این پرسش که آیا شبکه‌های اجتماعی را رسانه تلقی می‌کنید؟ اظهار می‌کند: باید میان Social Network و Social media تفاوت بگذارید. خودتان می‌دانید که وبلاگ‌ها اولین Social media   اما تلگرام با ۴۰ میلیون کاربر که سرانجام فیلتر شد یک شبکه اجتماعی بود؛ نه یک رسانه اجتماعی جنس هر دوی اینها یکی است اما کارکردهای متفاوت دارند.

او در پاسخ به پرسش بعدی ما که آیا آینده رسانه‌ها دست رسانه‌های اجتماعی خواهد بود؟ اظهار می‌کند: در حال حاضر رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی همه با هستند. این طور نیست که شما صبح روزنامه بخرید، بعد از ظهر ساعت ۵ تلویزیون روشن کنید، بعد در ماشین رادیو گوش کنید. این روش مربوط به دهه ۱۹۷۰ بود. شما الان در مجموعه شبکه ها و رسانه‌ها در حال چرخیدن هستید. شبکه اجتماعی در ایران گاهی کارکردهایی از خودش بروز داده است که شبیه آن چیزی که در کشورهای دیگر رواج دارد، نبوده است. سال گذشته در خلال نگارش کتاب جدیدم با چند نفر از همکاران در هفت ـ هشت کشور تماس گرفتم و خواهش کردم  از فرزندان جوانشان سوال کند که ظرف ۲۴ ساعت گذشته از شبکه‌های اجتماعی چه کاربردی را دنبال کرده‌اند؟ هیچ‌کدام آن‌ها کارهایی را که ما در کشورمان با شبکه ها انجام می دهیم و دنبال خبرهای ناگفته در رسانه های رسمی ایران هستیم، انجام نمی‌دادند. برای اینکه در کشورهای آن‌ها لازم نیست، فیش نجومی حقوق‌ها را در شبکه‌های اجتماعی ببینند، قبل از اینکه در شبکه‌ها ببینند خبرنگاران توانا و مسئول که اهل نشستن پشت میز و از طریق تلفن به مقامات ـ به علاوه روابط عمومی‌ها ـ خبرجمع می‌کنند نیستند و با ایفای نقش دیده‌بان و «watchdog» آن را فاش کرده‌اند و به جای آنکه در شبکه‌های اجتماعی بگذارند در رسانه‌ها منتشر کرده‌اند.

وی با اشاره به نگارش کتاب جدید خود که فصلی از آن به رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی اختصاص دارد، توضیح می‌دهد: کتاب «رسانه‌شناسی»  فصلی با عنوان رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی در ۷۸ صفحه دارد. فکر کنید در این مورد چه قدر حرف برای گفتن است اما آیا شبکه‌های اجتماعی در ایران توانستند خلأها را پر کنند؟ قطعا نمی‌توانند. ما در حال حاضر در رسانه‌ها مدعی هستیم، روزنامه‌نگاری فقط آموزش و تجربه نیست. اگر ۱۰ ـ ۱۲ خصلت را نداشته باشد، روزنامه‌نگار نخواهد بود. شما می‌دانید برون گرا و درون گرا بودن آدم ها ژنتیکی است. مردم‌گریزی و خجالتی بودن و یا اجتماعی بودن ناشی از تربیت دوران کودکی است. موجودی که خجالتی است، یا ترسو است به درد رشته روزنامه‌نگاری نمی‌خورد، حتی اگر در کنکور سراسری قبول شده و نمره بالا هم گرفته باشد.
 ​

کله کوچک با دست‌های ۱۰ متری!

محسنیان‌ راد درباره وضعیت حال حاضر خبرگزاری‌ها در کشور، می‌گوید: خیلی سال پیش که موج خبرگزاری‌ها شکل گرفته بود و جناح‌ها هر کدام دنبال این بودند که خبرگزاری درست کنند، همان موقع من مطرح می‌کردم که این وضعیت درست مثل این است که یک نفر کله کوچکی داشته باشد، بعد دست‌های ۱۰ متری به آن بدهید. این همه خبرگزاری یعنی چه؟ شما تیراژ کل مطبوعاتتان را نگاه کنید. آیا برای این مقدار مطبوعات و رادیو و تلویزیون، به این میزان خبرگزاری لازم است؟ کشورهای دیگر را ببینید، آیا این تعداد خبرگزاری دارند. خبرگزاری برای خودش معنی دارد، خبرگزاری در همه کشورها باید شعبه داشته باشد. این همه خبرگزاری در داخل چه معنی دارد؟
علم ارتباطات چقدر در ایران بومی‌سازی شده است؟

محسنیان‌ راد در بخش دیگری در پاسخ به این پرسش که چقدر شما اساتید علوم ارتباطات، توانستید این علم نوپا در ایران را بومی‌سازی کنید؟ اظهار می‌کند: قضاوت در این زمینه با من نیست، قضاوت با شماست. قضاوت با کسانی است که الان چاپ هجدهم کتاب ارتباط شناسی را می‌خوانند. قضاوت با من نیست. من هرچه قدر که در توانم بود سعی کردم این اتفاق بیفتد.
او درباره اینکه تفاوت استادان ارتباطاتی که روزنامه‌نگار می‌شوند و روزنامه‌نگارانی که استاد ارتباطات می‌شوند، چیست؟ چنین توضیح می‌دهد: این سوال را از دکتر فرقانی بپرسید او بهترین فردی است که می‌تواند توضیح دهد. معکوسش را  می‌توانید از دکتر صدرالدین الهی مقیم کالیفرنیا بپرسید.

اما کتابخانه استاد

پرسش‌هایمان از او تمام‌شدنی نیست اما محسنیان‌ راد وقت‌شناس است و سر ساعت باید به برنامه بعدی‌اش برسد. پس در فرصت باقیمانده با هم گشتی در اتاق محل کارش و سری به کتابخانه می‌زنیم. از او درباره برخی از لوح های تقدیری که بر در دیوار کتابخانه‌اش نصب شده سؤال کردیم. دو تا از آن‌ها را دو رییس‌جمهور ایران امضا کرده بودند.

 ​یک قفسه مجزا به تالیف‌های او اختصاص دارد؛ برخی از کتاب‌ها را بیرون می‌آورد و درباره‌شان توضیح می‌دهد. فقط کتاب‌ها نیستند، بلکه شامل مقالات هم می‌شوند.

بخش دیگری از قفسه‌های استاد، به پروژها و مقالات دانشجویانش اختصاص دارد که به گفته خودش علاقه داشته آنها را نگه دارد و به موقع از آنها استفاده و نقل قول کند. او می‌گوید این مقالات در سیستم هم کدگذاری شده‌اند. به راحتی می‌شود آنها را پیدا کرد و به صورت نسخه‌های تک نسخه‌ای آماده هستند.

در این بین کتاب «در حسرت فهم درست» را که در سال ۹۴ نوشته است، بیرون می‌آورد و می‌گوید، این کتاب را از طریق سایت آمازون در آمریکا هم می‌شود خریداری کرد و البته جنس آن با کتاب ایرانی فرق می‌کند.
محسنیان راد در پایان مجله ارتباطات اروپا را نشانمان می‌دهد که در شمارهای مربوط به  ۲۳ سال پیش آن مدل ارتباطی «منبع معنی» محسنیان راد را به عنوان یک نوآوری در حوزه دانش ارتباطات معرفی کرده است. یکی از ۱۶ کتاب منتشر شده محسنیان راد کتاب ۸۰۰ صفحه ای  «هنجارها در سه کتاب مقدس: تورات، انجیل  و قرآن» است که تا کنون دو نوبیت از سوی دانشگاه ادیان و مذاهب قم تجدید چاپ شده و اکنون ویرایش جدیدش با عنوان تازه ای  «هنجارها، پاداش‌ها و مجازات‌ها در سه کتاب مقدس: تورات، انجیل و قرآن» زیر چاپ است.

کتاب مشترک معتمدنژاد، الهی و محسنیان‌ راد، آخرین کتابی است که از قفسه بیرون می‌آورد. آنها ۴۴ سال پیش این کتاب را منتشر کردند. می‌گوید این کتاب از عتیقه‌های پژوهش در رسانه‌ها در ایران است.

از پشت شیشه بار دیگر به حیاط نگاه می‌کنیم. از زمانی که استاد برایمان تعیین کرده، دقیقه‌هایی گذشته است. با هم به حیاط می‌رویم، حالا به فلسفه باغچه نزدیک‌تر شده‌ایم. تصویری از دو درخت کاج قد کشیده‌، آخرین چیزی است که در ذهن ثبت می‌کنیم و به امید دیداری دوباره، خانه‌ی «شماره ۴۱» را در تهران ترک می‌کنیم.

سهیلا شهبازی ـ پیوند مرزوقی - ایسنا

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۲۶ آذر ۱۳۹۷ / ۰۰:۱۹
  • دسته‌بندی: رسانه
  • کد خبر: 97092512723
  • خبرنگار : 71442