به گزارش ایسنا، رابرت جردن، سفیر سابق آمریکا در عربستان که پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و حمله به برجهای دو قلوی آمریکا به عنوان سفیر این کشور وارد عربستان شد، در یادداشتی که از سوی پایگاه خبری هیل منتشر شده، نوشته است: در آن زمان نخستین پرسش من از شاهزاده سلمان که حالا پادشاه عربستان است، این بود که "چطور ممکن است ۱۵ تن از ۱۹ هواپیمارباها عربستانی باشند؟" پاسخ او من را شگفتزده کرد. او گفت: هیچ عربستانیای در این حمله دست نداشته است. این یک توطئه اسرائیلی بوده که موساد آن را ترتیب داده است.
شاهزاده نایف بن عبدالعزیز، وزیر کشور وقت عربستان نیز همین پاسخ را به من داد تا اینکه در دیدار با سعود فیصل، وزیر امور خارجه وقت ریاض پاسخی سر راست و تعهدی برای همکاری در تحقیقات از او گرفتم. با این حال همکاری برای تعقیب اعضای القاعده کار دشواری بود. تقریبا دو سال زمان برد تا در همکاری برای مبارزه با تروریسم و تامینکنندگان مالی آن در عربستان به نظم مناسبی دست پیدا کنیم. مقامات سعودی در عین حال از پوشش خبری منفی و اظهارات به شدت انتقادآمیز سیاستمداران آمریکایی و شخصیتهای دینی انتقاد کرده و از آن خشمگین بودند.
روابط دو کشور به میزانی کاهش یافت که روابط خود را از آن شروع کرده بودیم. یکی از روزنامهنگارانی که به من کمک کرد تا جامعه عربستان و نفوذ افراطگرایی دینی را درک کنم، جمال خاشقجی بود.
با گذشت چند هفته از قتل او، دریافت پاسخی از سعودیها در خصوص این اتفاق به همان اندازه که در آن زمان دشوار بود، سخت است. واکنشهای آنان در خصوص این پرونده از تکذیب کامل قتل او تا تایید کشته شدنش در کنسولگری عربستان در یک "درگیری" و قتل عمدی و برنامهریزی شده او رنگ عوض کرده است که البته همه این ادعاها به دقت دیوار محافظتی اطراف محمد بن سلمان را حفظ کردهاند.
تقریبا تمامی مفسران سیاسی آمریکایی از جمله ژنرال مارتین دمپسی، رئیس سابق ستاد مسترک ارتش آمریکا انگشت اتهام خود را به سوی بن سلمان نشانه رفتهاند و بر این باورند که سبک او در مدیریت و کنترل زیردستان خود و بیتوجهیاش به مخالفان، عدم دست داشتن مستقیم او در توطئه قتل جمال خاشقجی را غیرقابل باور میکند. حتی دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا هم گفت، ولیعهد عربستان مسؤول "اتفاقات اخیر" در دولت است.
محمد بن سلمان تقریبا مسبب تمام شکستهای سیاسی عربستان طی دو سال گذشته است. از یمن و محاصره قطر و نابودی شورای همکاریهای خلیج فارس گرفته تا حصر شاهزادههای سعودی و اولیگارشها در هتل ریتز کارلتون، ربودن نخست وزیر لبنان، فروش متوقف شده سهام شرکت نفت سعودی آرامکو و حبس مخالفانی از جمله زنان که بدون خشونت و به طور مسالمت آمیز خواستار حق رانندگی هستند. اینها دستاوردهایی نیستند که سابقه فعالیتهای کسی که قرار است پادشاهی کشوری را بر عهده گیرد، ارتقا دهند. باید قتل جمال خاشقجی را نیز به این سوابق اضافه کرد.
سیاستگذاران آمریکایی با تصمیمگیری دشواری روبهرو هستند. هنگامی که یک متحد کلیدی به گونه غیرقابل قبولی رفتار میکند و به تدریج به کشوری سرکش تبدیل میشود، اتحاد با آن کشور به شدت محک میخورد. باید به خاطر داشت که این اتحاد با عربستان است، نه با شخص محمد بن سلمان. پس از حملات ۱۱ سپتامبر و همکاری برای تعقیب اعضای القاعده و حملات هوایی علیه افغانستان از پایگاهی هوایی در عربستان نیز با همین چالش مواجه بودیم. زمان آن رسیده بود که مذاکراتی جدی و بیپرده با رهبری عربستان داشته باشیم.
مساله خاشقجی به ما یادآوری میکند که اتحاد لزوما همیشگی نیست و حتی منافع مشترک نیز ممکن است با گذشت زمان تغییر کنند. هنگامی که منافع مشترک به دنبال اقدامی فجیع از سوی یکی از متحدان کاهش مییابند، اتحادها نیز میتوانند به روابطی دورتر و معاملهای تغییر شکل پیدا کنند. ممکن است الان در چنین شرایطی قرار گرفته باشیم. تاکنون تنها واکنش آمریکا به این بربریت فاحش گروه ضربت سعودی و رهبرانش این بوده که ویزای افرادی که در این اقدام دست داشتهاند را لغو کرده است. افرادی که هدف این اقدام آمریکا قرار گرفتهاند احتمالا ناراحت هستند که فرصت دیدار از "دنیای والت دیزنی" را از دست دادهاند اما این اقدام درخور دیپلماسی قدرتمند یک ابرقدرت جهانی نیست. رهبران کنگره در اقدامی متناسب قانون مگنیتسکی را به کار گرفتهاند که مستلزم تحقیقات دولتی در خصوص مساله خاشقجی و تصمیمگیری درباره احتمال ارتکاب سعودیها به قتل و شکنجه غیرقانونی است که در حال حاضر دولت عربستان آن را پذیرفته است. پس از آن حکم تحریمها صادر میشود.
این بحران همچنین میتواند فرصتی را به وجود آورد. توقف مذاکرات فروش تسلیحات در دستور کار قرار گرفته است. ظاهرا هیچ توافقی برای فروش تسلیحات به جز قرارداد فروش هلیکوپترهای لاکهید مارتین نهایی نشده است. مذاکره درباره فروش تسلیحات میتواند سالها به طول بینجامد پس به نظر نمیرسد هیچ مساله بحرانیای به خطر افتاده باشد. همچنین توقف کمکهای آمریکا در جنگ یمن محتمل است که در صورت وقوع، زمانی را برای ارزیابی واقعیتها درباره منطقی بودن و احتمال موفقیت این جنگ و همچنین دریافت درکی بهتر از اهداف سیاسی آن به دست میدهد. واقعیت سنجی دیگری نیز درباره محاصره قطر در دستور کار قرار دارد. مطمئنا میشود بدون اعمال تهدیدی علیه سعودیها، در این خصوص مذاکره کرد. لغو ویزاها، محدودیت سرمایهگذاریها و توقف آموزشهای نظامی نیز از جمله گزینههای روی میز هستند.
رهبران آمریکایی باید به یاد داشته باشند که سعودیها بیش از آمریکاییها به طرف مقابل نیاز دارند و آنان در این رابطه شریک برتر نیستند. گفتوگوی صریحی که باید با طرف عربستانی داشته باشیم، باید پافشاری بر اسلام "میانهروتر" را نیز شامل شود. به رغم ادعاهای اخیر سعودیها درباره تعهد به میانهروی، شاهد گسترش وهابیت تعصبآمیز در جنوبی آسیا هستیم که بیشک تامین مالی آن از سوی عربستان صورت میگیرد.
بخش خصوصی نیز در این میان نقش دارد. عدم شرکت بسیاری از مدعوین در کنفرانس "طرح سرمایهگذاری آینده" ریاض گامی مهم بود. رهبران تجاری به طرز فزایندهای نسبت به سهامداران حساس هستند و هیئت مدیرهها بر مسؤولیت اجتماعی شرکتها تاکید دارند و جلوگیری از آسیب رسیدن به اعتبار آنها یکی از اولویتهایشان است.
در موقعیتهای حساسی نظیر شرایط فعلی، آمریکا نیازمند رابطه دیپلماتیک نزدیکتری با عربستان است. تقریبا دو سال است که آمریکا در عربستان سفیر ندارد. مایک پامپئو، وزیر امور خارجه آمریکا متعهد شده که نیروهای دیپلماتیک آمریکا را تقویت کند و "فخر" را به وزارت خارجه آمریکا بازگرداند. عربستان جای مناسبی برای آغاز این روند به نطر میرسد.
انتهای پیام