کودکی در یک روستای ۷۵ نفره

بسیاری از کودکان روستای خدا آباد در سیستان و بلوچستان که تا مرز پاکستان ۷۰ کیلومتر فاصله دارد و اهل تسنن هستند، دوست دارند اگر حق انتخاب محل زندگی شان را داشتند، مشهد را انتخاب کنند تا به امام رضا(ع) نزدیک باشند.

به گزارش ایسنا، کودکان این روستای ۷۵ نفره هفت سالی می‌شود که دیگر در کَپر درس نمی‌خوانند و صاحب مدرسه قرآنی (دارلعلوم) شده‌اند و بعد از مدرسه، کودکی‌شان را فضای خاکی روستا می‌گذرانند. پارکی برای بازی ندارند. کمبود آب معضل هر روز کودکی‌شان است. با آنکه استعدادهای زیادی دارند اما بازی‌های فکری و آموزشی برای آنها ناشناخته است. برخی از آنها مثل عبدالله رئیسی- نفر دوم کنکور سراسری در رشته علوم انسانی- می‌خواهند معلم شوند تا به بچه‌های روستایشان درس بدهند.

سهم کودکان این روستا از روزی که در جهان به نامشان شده، همان زندگی هر روزشان است. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان نیز در تشریح برنامه‌های خود برای این روز حرفی از کودکان مناطق محروم به زبان نیاورد و برنامه‌ای برای آنها نداشت.

اما بچه‌های این منطقه نمی‌دانند که روزی در جهان به نام آنها و کودکی‌شان شده است. دنیای آنها با بسیاری از کودکان سرزمین‌شان متفاوت است.

یوسف سیدزاده ۱۲ سال دارد و به این فکر می‌کند که چه خوب می‌شد روستایشان یک مغازه و پارک داشت. او دوست دارد یک موتور برای خودش داشته باشد. به خاطر وجود امام رضا(ع) در مشهد زندگی کند و معلم شود.

مهدی سعیدی هفت ساله است و مثل یوسف آرزوی داشتن یک پارک در روستایشان را دارد. او دوست دارد یک دوچرخه برای خودش داشته باشد، در آینده دانشمند شود و در چابهار زندگی کند.

اویس سیدزاده اگر می‌توانست شهر زندگی‌اش را انتخاب کند به سراوان می‌رفت. او که ۶ ساله است دوست دارد روستایشان یک مغازه داشته باشد تا هر بار که چیزی لازم داشت از آن تهیه کند و مجبور نشود تا روستای کلپورگان برود. داشتن یک دوچرخه آرزوی اویس است و دوست دارد در آینده راننده ماشین شود.

عمران سیدزاده دوست دارد روستایشان زمین چمن داشت تا بتواند با پسرهای دیگر فوتبال بازی کند. او که ۱۱ سال دارد می‌خواهد یک موتور برای خودش داشته باشد، در آینده پلیس شود و اگر می‌توانست در مشهد زندگی می‌کرد.  

منیب سیدزاده می‌خواهد دانشمند شود. او که ۱۰ ساله است، اگر می‌توانست، مشهد را برای زندگی انتخاب می‌کرد اما حالا که در خدا آباد زندگی می‌کند، دلش می‌خواهد روستایشان یک پارک برای بازی و خودش هم یک گوشی داشته باشد.

اما کوثر سیدزاده خواسته‌های دخترانه‌ای دارد. او هشت ساله است و دلش می‌خواهد یک گردنبند و کیف زنانه برای خودش داشته باشد. او هم مثل خیلی از پسرها دلش می‌خواهد روستایشان یک پارک داشته باشد و اگر می‌توانست شهری که در آن زندگی می‌کند را انتخاب کند، تهران باشد.

ستاره سیدزاده نیز همسن کوثر است. او هم آرزوهای دخترانه دوستش را دارد اما دلش می‌خواهد در زاهدان زندگی کند و معلم شود.  

مریم سیدزاده هفت ساله هم دوست دارد روستایشان یک پارک داشته باشد و برای خودش یک کیف داشته باشد. او می‌خواهد در آینده مهندس شود و در شیراز زندگی کند.  

خواسته خدیجه سیدزاده اول از همه حل مشکل آب روستا و بعد داشتن یک پارک است. دوست دارد یک گوشی داشته باشد و می‌خواهد برای آنکه دکتر شود، زحمت بکشد. او ۱۲ ساله است و دوست دارد در مشهد زندگی کند.  

فاطمه سعیدی هم مثل خدیجه می‌خواهد مشکل آب روستایشان حل شود. او ۱۱ سال دارد و دلش می‌خواهد برای خودش یک گوشی داشته باشد. درس بخواند و دکتر شود و اگر می‌توانست همدان را برای زندگی انتخاب می‌کرد.

طیبه سیدزاده هم ۱۳ سال دارد و مثل خیلی از بچه‌های دیگر خدا آباد دوست دارد روستایشان یک پارک داشته باشد تا دیر نشده بتواند کودکی کند. او هم دلش می‌خواهد یک گوشی برای خودش داشته باشد، در آینده خبرنگار شود و اگر می‌توانست در تهران زندگی کند.  

محنا، هشت ساله است و دوست دارد در ایرانشهر زندگی کند. او دلش می‌خواهد روستایشان یک ساختمان و خودش هم یک گوشی داشته باشد و زمانی که بزرگ شد، معلم شود.

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۱۶ مهر ۱۳۹۷ / ۰۷:۰۵
  • دسته‌بندی: فرهنگ عمومی
  • کد خبر: 97071508750
  • خبرنگار : 71503