یادی از دشورای‌های ساخت «شوق پرواز»

تردستی‌هایی از جنس یدی!

رضا استادی که سال‌ها قبل در مقام مدیر روابط عمومی سریال «شوق پرواز» با مرحوم یدالله صمدی همکاری داشته، مطلبی را به بهانه درگذشت این کارگردان نوشته و در خلال آن به یادآوری برخی روحیات شخصی و حرفه‌ای او پرداخته است.

در این مطلب، استادی اشاره‌ای ضمنی به دشواری‌هایی که مرحوم صمدی در سر ساخت سریال «شوق پرواز» از سر گذراند شده است. متن کامل این یادداشت چنین است:

«به واسطه حرفه شریف و محترم «روزنامه نگاری» که از سال ۱۳۷۵ به آن مشغول بوده و هستم، بارها پیش آمده بود با مرحوم یدالله صمدی چه آن زمان که فیلم معجزه خنده را در سال ۱۳۷۵ برای حوزه هنری می‌ساخت و چه زمانی که مدیر عامل خانه سینما بود ـ ۱۳۷۷ الی ۱۳۸۰ ـ گفت و گو داشته باشم اما در سینما و تلویزیون جنس ارتباط‌ها زمانی که به عنوان خبرنگار در پشت تلفن یا بر سر میز مصاحبه قرار داری یک جور است و زمانی که با هنرمندی «همکار» می‌شوی و قرار می‌شود در پروژه‌ای در کنارش حضور داشته باشی، شکل دیگری پیدا می‌کند. در شکل اول اغلب صحبت‌ها کاملاً دیپلماتیک و چهارچوب بندی شده است و در شکل دوم، به مرور در رابطه‌ای از جنس یک کار سخت و فشرده هضم شده و تعریف می‌شوی.

با مرحوم صمدی دو بار سابقه همکاری داشتم. یک بار سال ۱۳۸۴ در زمان ساخت سریال شهر آشوب و بار دیگر سال ۱۳۹۰ که سریال شوق پرواز در مسیر پخش قرار گرفته بود و با تجربه‌ای که در اطلاع رسانی سریال مختارنامه کسب شده بود، به عنوان مدیر روابط عمومی به پروژه شوق پرواز وصل شدم تا حرکتی رسانه‌ای برای این سریال که درباره شهید بابایی بود انجام دهم.

ساخت سریال شوق پرواز با تردستی

«یدالله صمدی کارگردانی از نسل گذشته سینماگران ایرانی بود. کارگردانی که در ابتدای کار مسئله روابط عمومی را چندان نمی‌شناخت و نسبت به آن موضع داشت. به خاطر دارم بهار سال ۱۳۹۰ اولین بار او را در دفتری در غرب تهران ملاقات کردم. تصویربرداری خاتمه یافته بود اما مرحوم صمدی از برخی از بخش‌های کار رضایت نداشت و برای چفت و بست هایی که قرار بود بخش‌هایی از داستان را به هم متصل کند، در تدارک تصویربرداری مجدد بودند. مهم‌ترین دغدغه مرحوم صمدی این بود که به عنوان کارگردان سریالی تلویزیونی که به موضوع زندگی یک خلبان شهید می‌پردازد، تجهیزات و امکانات کافی برای بخش‌های هوایی سریال در اختیارش قرار داده نشده بود و عملاً بخش‌های زیادی از صحنه‌های هوایی با «تردستی» خلق شده بود! تردستی البته موضوع ناآشنایی برای سینماگران ایرانی نیست و همواره با تکیه بر این موضوع است که موفق به غلبه بر مشکلات و کمبودها می‌شوند. مشخصاً بهترین سکانس‌های هوایی سریال نه با استفاده از تصاویر واقعی بلکه با ترکیبی از تصاویر ۱۶ میلی متری ضبط شده توسط دوربین‌های هواپیماهای جنگی ایران در زمان جنگ و فیلم‌های هالیوودی مانند «تاپ گان» خلق شد. اتفاقی که البته بسیار هم به نتیجه رسید و مورد استقبال مخاطبان واقع شد.

مرحوم صمدی تمایل فراوانی داشت تا بخش‌هایی از دوره آموزش شهید عباس بابایی در امریکا را بازسازی کند. این دوره در زندگی عباس بابایی بسیار مؤثر و تعیین‌کننده بود. برای این منظور تحقیقات مفصلی انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که شهر مکزیکو سیتی از نظر بصری نزدیکی زیادی به دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی دارد اما شرایط مالی این پروژه اجازه نداد تا بخش‌های خارجی سریال را به ثبت برساند.

او به عنوان کارگردانی با خلقیات خاص و زود رنجی تا پیش از پخش سریال باور نداشت که اثری که ساخته و پرداخته می‌تواند سریال موفقی باشد. علت هم کمبودهایی از این جنس بود که تصور می‌کرد نقش غیر قابل انکاری در کیفیت کار داشته اما با آغاز پخش سریال، موج‌های مثبت فراوانی از سوی مخاطبان به سریال رسید و حتی این اثر در چندین نظرسنجی به عنوان بهترین سریال دفاع مقدس تاریخ تلویزیون شناخته شد. در میانه پخش که دیگر سریال از آب و گِل درآمده و نگاه رسانه‌ها نیز نسبت به آن کاملاً مثبت شده بود، روزی از او پرسیدم که علت این توفیق چیست؟ حالا دیگر در مرحله‌ای از کار بودیم که تقریباً هر روز با هم تماس‌های طولانی داشتیم. پاسخ جالبی داد که برای همیشه در ذهنم حک شد و مرا به این نکته واقف کرد که معنی و مفهوم «کار دلی» چیست و چطور یک کار می‌تواند با تکیه بر این حس و حال موفق شود.»

مادر شهید بابایی به صمدی چه گفت؟

«نکته مرحوم صمدی این بود که در زمانی که برای ساخت این سریال مراحل اولیه تحقیق را سپری می‌کرد، روزی به منزل مادر شهید بابایی رفته بود. مادر گلایه‌مند از اینکه افراد زیادی آمده و وعده ساخت سریال درباره فرزندش را داده‌اند، با او برخورد سردی می‌کند اما آقای صمدی که آذری زبان بوده و ظاهراً مادر شهید بابایی هم ریشه‌های آذری داشته، گپ و گفتی خودمانی را به راه می‌اندازد و در پایان صحبت، مادر آن شهید بزرگوار متقاعد می‌شود که آقای صمدی کننده کار است و قرار است این بار ساخت سریال بر اساس زندگی فرزندش به سرانجام برسد. در پایان این ملاقات مادر شهید بابایی با پای برهنه تا دم در آقای صمدی را همراهی می‌کند و این در فرهنگ تُرکی به معنای عزت و احترام فراوان به مهمان است و همین می‌شود که سریال به مرحله ساخت می‌رسد.

مرحوم صمدی در به تصویر کشیدن زندگی شهید بابایی تسلیم ممیزی‌های رایج و بیهوده نشد. به خاطر دارم بارها بر سر نمایش مراسم عروسی عباس که در آن این قهرمان با کراوات و همسرش با کلاه ـ تعبیری از بی روسری بودن زنان در آن مقطع ـ به تصویر کشیده شده بود با برخی مسوولان بالا دستی دچار چالش شد اما از سر موضع خود کوتاه نیامد. او نمی‌خواست تصویری متقلبانه و غیرواقعی از یک شهید ارائه دهد و معتقد بود نمایش گذشته واقعی این قهرمان می‌تواند برای مخاطب جذاب و دوست داشتنی باشد. این حرکت او پایه‌گذار جریانی است که بعدها در سینما و تلویزیون پیگیری شد و کارگردان‌های دیگر توانستند به عوامل شخصی و دنیایی قهرمان‌های جنگ نزدیک شوند و در فیلم‌های خود علاقه شهیدی به بوکس و دعوایی بودن دیگری را به تصویر بکشند. از این حیث سینمای جنگ بسیار مدیون اوست. حتی صمدی درخصوص علت شهادت مرحوم بابایی هم خودسانسوری نکرد و با زیرکی اصل ماجرا را به تصویر کشید. شهاب حسینی در این سریال درخشش فوق العاده ای داشت و از این اثر جریان تازه‌ای در فضای بازیگری برایش ایجاد شد.»

کنار گذاشتن صمدی از جشنواره فجر

«زمستان سال ۱۳۹۳ دوباره مرحوم صمدی را ملاقات کردم. این بار در محدوده خیابان ولیعصر. فیلم «پدر آن دیگری» را ساخته بود اما جشنواره تمایلی به پذیرش فیلم نداشت و مرحوم صمدی مقروض از بابت ساخت فیلم، نگران ذبح این اثر در جشنواره‌ای بود که اغلب آثارش سنخیتی با فیلم اقتباسی و گرم او نداشت. با دیدن این فیلم وجه دیگری از شخصیت هنری مرحوم صمدی برایم آشکار شد. آقای صمدی که در میان دوستانش به «یدی» شهرت داشت، یک ملودرام گرم ساخته بود. خوشبختانه فیلم هر چند به عنوان «خارج از مسابقه» در جشنواره نمایش داده شد، اما «دیده» شد، مورد تشویق قرار گرفت و لبخند رضایت را بر چهره جدی آقای صمدی نشاند.»

«مرحوم صمدی ظاهراً بر اثر عدم پاسخ بدن به پیوند کبد از میان ما رفته است. این روزها هنرمندهای زیادی بر اثر بیماری فوت می‌کنند. آن هم در سن و سالی که پس از کسب چندین دهه تجربه در عرصه کار سخت سینما، زمان به ثمر رسیدن توانایی‌هایشان است. رسانه‌ها می گویند بیماری بدنی و من می گویم «بیماری روحی». این بیماری روحی نتیجه کنار گذاشتن، بی توجهی کردن، ضایع کردن حق و ندیدن توان این هنرمندانِ مو سفید کرده است که حداقل می‌توانند به عنوان کارشناس، عضو شوراهای مختلف شده و از توان آن‌ها استفاده شود. اگر چنین بود، قطعاً حس مفید بودن و میل به زندگی، سال‌های سال آن‌ها را زنده نگه می‌داشت و نسل جدید سینماگران را از مواهب دانش و تخصص آن‌ها بهره مند می‌کرد نه اینکه هر چند وقت یکبار، نام آن‌ها را به تیتر خبری با پسوند «درگذشت» اضافه کند.»

انتهای پیام

  • چهارشنبه/ ۴ مهر ۱۳۹۷ / ۱۵:۵۵
  • دسته‌بندی: رسانه
  • کد خبر: 97070402714
  • خبرنگار : 71012