سه روز با بانوان فوتبالیست ملوان/ "انزلی‌چی‌ها" سرود قهرمانی می‌خوانند

دختران انزلی‌چی که روزی در زمین خاکی ساحلی طعم تلخ انحلال تیمشان را چشیدند این روزها تلاش می‌کنند و با هم سرود قهرمانی می‌خوانند تا روزی دوباره جام قهرمانی را بالای سر ببرند.

به گزارش ایسنا، شکی نیست که فوتبال یکی از رشته‌هایی است که بین زنان و مردان طرفداران زیادی دارد و در این بین کسانی هستند که عاشق این رشته می‌شوند و زندگی خود را در این راه می‌گذارند؛ زنان و مردانی که پا به توپ می‌شوند  تا آرزوهایشان را در مستطیل سبز تحقق بخشند. در این میان فوتبال بانوان گاهی با بی‌مهری‌هایی روبه رو بوده و گاه به دلایل واهی مورد اتهام قرار گرفته، بنابراین گروه خبری ایسنا بر این شد تا چند روز را در کنار بانوان فوتبالیست ملوان بگذراند تا شاهد شادی‌ها، رنج‌ها، تلاش و امیدشان باشد.  خبر خوشایند بازگشت دوباره تیم ملوان بندرانزلی پر افتخارترین تیم فوتبال بانوان به لیگ برتر پس از انحلال در هشتم مرداد ۱۳۹۵ مصممان کرد تا برای تهیه گزارش به انزلی برویم.

  تصمیم گرفتیم دل بدهیم به زندگی دختران انزلی‌چی، هم پایشان شویم تا روایتگر لحظات تلخ و شیرین‌شان باشیم تا راوی زمین خاکی کنار دریا باشیم که روزی امیدها و آرزوهایشان را آنجا جا گذاشتند، جایی که ملوان را از آنها گرفتند اما نشد که قلب هایشان را از این عشق خالی کنند که فراموش کردن هر آنچه عاشقانه دوستش داری غیرممکن‌ترین غیرممکن است. پس عزممان را جزم کردیم تا با هر سختی که بود سه روز را از هفدهم تا نوزدهم شهریور ماه در شهر بندر انزلی همراهشان شویم.

در ادامه روایت سه روز تلاش دختران ملوان را می‌خوانید: 

روز اول

جمعه شب به انزلی رسیدیم اما با وجود خستگی راه دلمان می‌خواست هرچه زودتر صبح شود تا بتوانیم طبق برنامه تیم که " مراسم صرف صبحانه کنار دریا " بود، کنارشان باشیم  اما صبح روز شنبه به علت گرمای زیاد هوا تصمیم گرفتند که رستوران رو به دریا را انتخاب کنند. بازیکنان هر چهار نفر یک گروه را تشکیل داده بودند وتا ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه با هم به محل تعیین شده آمدند.

رستوران در فاصله تقریبا کمی از دریا قرار داشت و قسمتی از طبقه بالای آن سرتا سر شیشه بود تا منظره‌ای به زیبایی آبی دریا را برای مشتریانشان به تصویر بکشد و حتی اگر سکوت حاکم می‌شد صدای موج‌ها هم به گوش می‌رسید. دختران ملوان هرچند همه حاضر نبودند اما همان تعداد در تمام مدت خوش و بش و شوخی می‌کردند و سرمربی هم همراهشان می‌شد و فضای دوستانه ای را به وجود آوردند.

حدود یک ساعت بعد سرمربی از بازیکنان خواست به خیابان سرم سازی بروند، خیابانی که به زمین خاکی ساحلی معروف دختران ملوان می‌رسید. شاید قرار بود جذاب ترین قسمت امروز رقم بخورد. در مسیر خیابان سرم سازی دریا خودش را زودتر از زمین خاکی نشان داد و بعد زمین فوتبالی ساحلی که حدود ۱۵ تا ۲۰ متر با دریا فاصله داشت با دروازه‌هایی بدون تور و غمی که در چشمان قدیمی‌های تیم بود توجه را جلب می‌کرد. هوا شرجی بود و نفس کشیدن را سخت می‌کرد اما وزن روزها و خاطرات این زمین و قصه‌هایش سنگین‌تر  بود.

شاید این زمین برای آریسا دختر ایرانی_ژاپنی  که تازه به تیم پیوسته بود و با خجالت خاص خود دورتر از سایر بچه‌ها راه می‌رفت، معنی خاصی نداشت اما برای پگاه و هاجر تداعی کننده روزهای سختی‌ و تلاش‌ و در نهایت اشک‌هایی بود که بعد از انحلال تیم از چشمانشان لغزید و بر بستر این خاک به جا ماند.

دو سال پیش و در روزهایی که وضعیت تیم هنوز مشخص نشده بود و زمینی برای تمرین کردن نداشتند در همین زمین خاکی ساحلی به این امید که ملوان یک بار دیگر سرپا شود، تمرین می‌کردند اما یکی از همان روزها بعد از تمرین خبر قطعی انحلال تیم را به آنها می‌دهند. حالا با گذشت دو سال از هشتم مرداد ۹۵ هنوز هم حس و حال بازی در این زمین را ندارند.

مریم ایراندوست سرمربی تیم  به زمین نگاه کرد و گفت امسال یک جلسه اینجا تمرین کردیم اما دیگر نیامدیم چون آن حس وحال گذشته دیگر نیست. روزهایی که اینجا تمرین می‌کردیم مردم دور تا دور زمین جمع می‌شدند و تمرینمان را نگاه می‌کردند.

انگار که دیگر نمی‌خواهند آن روزها را به خاطر بیاورند، عکس یادگاری گرفتند و زمین را با حجم سنگینی از خاطرات جا گذاشتند و رفتند.  برای سمیرا و یاسمن که از مشهد و اردبیل آمده بودند و تا نیم فصل نمی‌توانستند خانواده شان را ببینند، دریا به عکس‌هایشان زیبایی دو چندانی می‌داد تا برای خانواده هایشان بفرستند. آنها همراه با چند بازیکن دیگر که از شهرستان‌های مختلف به ملوان پیوسته بودند در سوئیت‌هایی که باشگاه برایشان در نظر گرفته بود سکونت داشتند و هر روز با آژانسی که نزدیک هتلشان بود به محل تمرین می‌رفتند.

 حضور در باشگاه وانجام ورزش‌های بدنسازی و چابکی از ساعت ۱۲ و ۳۰ دقیقه تا ۱۴ و استخر از ۱۴ تا ۱۶ برنامه‌های رسمی روز شنبه تیم ملوان بندرانزلی است. هرچند در لحظات ابتدای شروع تمرین‌های بدنسازی شان فضای شاد و مفرحی را به وجود آوردند اما به تدریج همه با جدیت کارشان را دنبال کردند تا بعد از تعطیلی پنجشنبه و جمعه، خود را برای تمرین روز یکشنبه آماده کنند.

روز دوم

تمرین راس ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه صبح شروع می‌شد و بازیکنان باز هم طبق هماهنگی خود هر چهار نفر به زمین فوتبالی آمدند که در منطقه شیلات قرار داشت. زمینی که برای رسیدن به آن از پل آهنی باریکی رد شدیم که روی رودخانه ای کشیده شده بود، دو طرف رودخانه با درخت و حتی بخش هایی با نی زار پوشیده شده بود.  بعد از پل به جاده‌ی خاکی رسیدیم که از بین درختان کوچک و بزرگ می‌گذشت و با صدای پرنده ها دو چندان زیباتر جلوه می‌کرد.

دور زمین فوتبال پرچین کوچکی از بلوک‌های سیمانی کشیده شده بود و نرده‌های روی آن هرچند می‌خواستند محوطه بازی را از طبیعت اطرافش جدا کنند اما گیاهانی که دور آن پیچیده شده بود اجازه نمی‌داد زمین تکه‌ای جدا از همان طبیعت به چشم بخورد. علاوه بر این دور تا دور زمین درخت‌های بلند سر به آسمان کشیده بودند و شاید تماشاگران هر روز دختران انزلی چی بودند.

هرچه اطراف سرسبز بود اما خود زمین فوتبال کیفیت لازم را نداشت و از دور که به آن نگاه می‌کردیم ترکیبی از رنگ سبز و زرد  به چشم می‌آمد خط کشی‌های آن پاک شده بود و جلوی دراوزه‌ها تقریبا خالی از چمن بود. به جز سایبانی از پایه چوبی با سقف ورقی آهنی و رختکنی که سمت چپ ورودی زمین بود نیمکتی برای نشستن وجود نداشت. پشت دروازه‌ها هم تورهای بلندی کشیده بودند تا مانع از خروج توپ از محوطه بازی شود. تیم هنوز مسئول تدارکات ندارد و هر روز سه نفر از بازیکنان این مسئولیت را برعهده داشتند تا وسایل لازم برای تمرین را از رختکن به زمین منتقل کنند و در پایان هم دوباره آنها را جمع کنند.

تمرین که شروع شد مریم ایراندوست که روز گذشته شریک لحظه‌های مفرح بازیکنانش بود جدی و منظم و در هیبت یک مربی حرفه ای کارش را آغاز کرد و بارها در طول تمرین بر سر بازیکنانش فریاد زد و حتی آنها را تنبیه کرد. یاسمن را با یک اشتباه به ۱۰۰ دراز و نشست تنبیه کرد و بازیکن هم بدون هیچ مکثی شروع به دراز و نشست رفتن کرد. سرمربی معتقد به نظم بود و با همین اعتقاد به بازیکن تازه واردی که لباس متفاوت با بقیه پوشیده بود و دیگری که دیرتر آمد اجازه تمرین کردن را نداد.

هوای گرم روز یکشنبه حتی زیر سایبان هم آزار دهنده بود اما دختران انزلی‌چی به سختی تمرین می‌کردند و تنها دقایقی را با اجازه سرمربی استراحت می‌کردند. البته این زمان آنقدر کوتاه بود که فقط می‌توانستند آب بخورند. گاهی مربی شروع به شمردن می‌کرد و بازیکنان باید به سرعت آب می‌خوردند تا تمرین را شروع کنند به همین دلیل با شروع شمارش ایرندوست، بازیکنان به سمت بطری‌های آب می‌دویدند، در همین زمان کم تنها توانستم از هاجر بپرسم که تمرین چطور بود و اوهم جواب داد "خوب بود، جات خالی خیلی گرمه!"

مربی بازیکنان را به دو تیم تقسیم کرد و خود نیز پا به توپ شد، تمرینشان چهار بر پنج  تمام شد و حتی چهار دقیقه وقت اضافه ای که در نظر گرفتند بازی‌شان را به تساوی نکشاند.

" فکر کنید از نظر قدرت، سرعت، انگیزه، تکنیک، و شجاعت بهترین بازیکن‌های ایران هستید، با همین انگیزه می‌روید و قهرمان می‌شوید. کسی فکر نمی‌کرد لستر سیتی در لیگی که منچستر یونایتد و تیم‌های قدرتمند دیگری حضور دارند قهرمان شود شما هم نباید به تیم‌های دیگر فکر کنید، به این فکر کنید که روز آخر لیگ است، بازی را بردیم و قهرمان شدیم،  باید ببریم باید تلاش کنیم"  این ها جملات امیدبخش مربی در حین تمرین تمرکزی تیم بود که باید به باور بازیکنان تبدیل می‌شد تا روزی مثل گذشته جام قهرمانی را برای مردم فوتبالدوست انزلی به ارمغان آورند. و این یعنی تمرین یکشنبه گرم این هفته به پایان رسیده بود.

روز سوم

صبح روز دوشنبه باران باریده بود و هوا گرمای دیروز را نداشت، قسمت‌هایی از زمین گل شده بود و روی چمن و درختان شبنم به چشم می‌خورد، صدای پرنده‌ها و صداهای بمی از رفت و آمد ماشین‌ها سکوت زمین را می‌شکست و با جمع شدن بازیکنان باز هم هیجان و سرو صدای بیشتری به وجود آمد.

 " فقط بخندید" تنها جمله ای است که مربی روی تخته وایت بورد نوشت و بازیکنان را ترغیب به خندیدن ‌‎کرد. شاید این خندیدن‌ها به خاطر تولد سارا و مربی بدنسازی تیم بود که بعد با صدای دست زدن و خواندن شعر تولدت مبارک همراه شد، هاجر مجلس‌شان را گرم می‌کرد و بقیه هم همراهش دست می زدند.

مربی تا حدودی به مراسم قرعه کشی لیگ برتر فوتبال بانوان هم فکر می‌کرد و به بازیکنان گفت: "دعا کنید اولین بازی‌مان با بم کرمان باشد". حریفی سرسخت که جزو مدعیان قهرمانی به نظر می‌رسد، هرچند در دوشنبه قرعه شان به نام تیم شهرداری سیرجان درآمد.  

بازیکنان تیم مشغول انجام تمرین‌های بدنسازی بودند و مربی دروازه بان ها جلوی یکی از دروازه‌ها تمرین خود را با سه دروازه بان تیم زودتر شروع کرد. آنها باید در محدوده خاکی و گلی جلوی دروازه شیرجه می‌زدند تا شوت‌های مربی را بگیرند به همین دلیل لباس‌هایشان گلی شده بود. رها که لباس روشن‌تری داشت هربار که روی زمین می‌افتاد بیشتر گلی می‌شد اما این بازیکن بی تفاوت به این موضوع باز هم شیرجه می‌زد و باز هم توپ های مربی را یکی پس از دیگری مهار می کرد. ملوان می‌تواند با وجود این دروازه بان با خیالی راحت تر به مصاف حریفان خود برود.  شوت در چارچوب مربی پس از برخورد به تیرک دروازه کمانه کرد و به گیجگاه سمیرا خورد و او را به زمین زد.

فوتبال پر است از مصدومیت‌ها، توپ‌هایی که به سر و صورت می‌خوردند و کسی اعتراضی نمی‌کند که این قاعده بازی است. وقتی پا به زمین بازی می‌گذاری باید همه اینها را قبول کنی. سمیرا به خاطر سردرد و سرگیجه ای که داشت دیگر نتوانست بازی کند و مورد معالجه قرار گرفت.

 تنبیه هم جزو همان قواعد بازی بود، اینکه مربی به خاطر اشتباه بازیکن مجبورش کند سینه خیز برود یا به خاطر اشتباهی دیگر کل تیم و حتی خودش را تنبیه به دراز و نشست رفتن کند. تمام این اتفاقات تیم را نسبت به بازی و عملکردشان دقیق تر می‌کند. حتی مربی داخل حلقه‌ای از بازیکنان نشست و همراه با بازیکنان دراز و نشست می‌زد و یک بازیکن بدون هیچ اعتراضی سینه خیز رفت تا یاد بگیرد هر خطای او در بازی می‌تواند موقعیتی خطرناک برای تیم به وجود آورد.

ساعت ۱۲ تیم ملوان باید می‌دوید، سرود قهرمانی می‌خواند و دست می‌زد. "ایران ایران ملوان، ملوان ملوان قهرمان" سرودی بود که دختران انزلی‌چی با صدای بلند سر دادند. هاجر لیدر شد با صدای بلند می‌گفت "توی هر مسابقه یک پای فینالیم" و بقیه تیم اسم "ملوان" را فریاد می‌زدند. فینال و قهرمانی‌ که این روزها برای رسیدن به آن سخت تلاش می‌کردند.

تمرین که تمام شد مراسم تولدشان را شروع کردند. سارا کیک، چای و پاپ کرن آورده بود، دورهم جمع شدند و باز هم شعر تولدت مبارک ‌خواندند، در چهره‌هایشان خستگی دیده نمی‌شد. تنها چای خوردن در هوای گرم ظهر نشان از خستگی‌شان داشت. حالا باید زمین را ترک می‌کردند تا فردا با انرژی و انگیزه بیشتر گامی دیگر در  مسیر دشوار قهرمانی بردارند.   

در این سه روز فوتبال بانوان را بیشتر درک کردیم، فوتبالی که گاهی با اتهامات ناروا روبه رو بوده است اما در این مدت دختران فوتبالیستی را دیدیم که با  محبتی دخترانه و حسی مادرانه تمرین می‌کردند، مثل سپیده (همسر هادی تامینی - بازیکن فوتبال) که دخترش آوین را به آغوش گرفته بود و به محل تمرین آمد و در مدت تمرین همسرش از دخترشان مراقبت می‌کرد یا مربی تیم که به غیر از وظیفه مربیگری و توجه به بازیکنان، از پسرش هم مراقبت می‌کرد و کارن که تازه راه رفتن را یاد گرفته بود زیر نگاه‌های مادر در گوشه و کنار زمین راه می‌رفت. دختران و مادرانی که به ما یاد دادند می‌توان با وجود علاقه و عشق مادری و ظرافت های دخترانه، عاشق فوتبال هم بود.

هرچند در سال‌های اخیر توجه به فوتبال بانوان بیشتر شده اما همچنان کاستی‌هایی چون زمین باکیفیت، اردوهای تدارکاتی مناسب، اعزام به رویدادهای بین المللی، پخش تلویزیونی و جذب اسپانسرهای قوی برای همه تیم‌ها وجود دارد و اگر این توجهات بیشتر شود بدون شک روزی می‌رسد که آسیا به افتخار دختران فوتبالیستمان دست بزند.

معصومه مومیوند - ایسنا

انتهای پیام

  • شنبه/ ۳۱ شهریور ۱۳۹۷ / ۰۰:۱۱
  • دسته‌بندی: ورزش بانوان
  • کد خبر: 97062713667
  • خبرنگار : 71613