به گزارش ایسنا، در آستانه نوزدهمین سالگرد درگذشت عبدالحسین زرینکوب (۲۴ شهریور ۱۳۷۸) پای حرفهای برادرش عظیم زرینکوب مینشینیم. در این گفتوگو حبیبالله شریفی که خود را شاگرد و از دوستان عبدالحسین زرینکوب معرفی میکند نیز حضور دارد. عظیم زرینکوب خاطراتی از دکتر زرینکوب که به گفته خودش تاکنون در هیچ جا منتشر نشده، برایمان تعریف میکند؛ از جمله کتک خوردن او در کودکی بهخاطر «شاهنامه». همچنین از علاقه او به ایران و فرهنگ ایران میگوید و علاقه خاصش به موسیقی ایرانی و «نی» حسن کسایی، تا میرسد به واکنش عبدالحسین زرینکوب به برنامه تلویزیونی «هویت» و مقایسه اینکه در تاجیکستان برای او چه کردهاند و ما برای بزرگانمان چه میکنیم. دکتر شریفی هم خاطراتی از همراهی زرینکوب در فرانسه در دوران بیماریاش برایمان میگوید؛ از تلاش و مشقت او برای یافتن یک کتاب نایاب در کتابخانه و روزهای سختْ کار کردن بر روی کتاب «سرّ نی».
بخشهایی از گفتوگوی ایسنا درباره عبدالحسین زرینکوب در ادامه میآید و مشروح گفتوگو در روزهای آینده منتشر خواهد شد.
«قمر دیگه به من دکتر نگو»
عظیم زرینکوب صحبتهایش را با بیان ویژگیهای اخلاقی عبدالحسین زرینکوب شروع میکند؛ اینکه دوست نداشته به او "استاد" و "دکتر" بگویند.
او با بیان اینکه خودش هیچگاه از این عنوانها برای زرینکوب استفاده نکرده است، میگوید: خانم آریان در جلسههای دوشنبه گاهی او را دکتر یا استاد صدا میزد. زرینکوب بعد از جلسه میگفت «قمر دیگه به من دکتر نگو». در مدتی هم که پدر و مادر ما زنده بودند، هیچگاه نمیگفتند پسرمان دکتر شده است. نه پدر و مادرم از این مسائل خوششان میآمد و نه زرینکوب. فکر میکنم قبل از آنکه دانش زرینکوب در نظر گرفته شود، اخلاق و ادب او بود که باعث شد در جامعه در میان آدمهای معمولی و کمسواد گرفته تا دیگران شناخته شود. حتی آدمهای کمسواد و کاسب آثار زرینکوب را خواندهاند و علاقهمند هستند. همچنین میگویند از نظر انسانی و اخلاقی پندهایی از زرینکوب یاد گرفتهایم که شاید در طول عمرمان نه از پدر و مادر و نه از مدرسه یاد نگرفتهایم. این است که یک نویسنده و انسان اهل فکر و فرهنگ را بزرگ میکند؛ این موضوع جدا از دانش اوست.
سه روز از نوروز پیرترم
زرینکوب سپس درباره اصل و نسبشان میگوید و مختصری از زندگی عبدالحسین زرینکوب را به این شرح بازگو میکند: او ۲۷ اسفند سال ۱۳۰۱ به دنیا میآید. خودش میگوید سه روز از نوروز پیرترم. دوره ابتدایی و قسمتی از متوسطه را در بروجرد میخواند. سال ۱۳۱۹ تحصیلات متوسطه را تمام میکند. سال ۱۳۲۰ به دانشگاه تهران میآید و در دانشکده حقوق امتحان میدهد و شاگرد اول میشود. اما به الزام پدرم به بروجرد برمیگردد و در بروجرد و خرمآباد به معلمی میپردازد. سال ۱۳۲۴ به تهران میآید و در دانشکده معقول و منقول آن زمان (دانشکده الهیات و معارف اسلامی) و دانشکده ادبیات شرکت میکند. در دو رشته قبول میشود اما ادبیات را انتخاب میکند. سال ۱۳۲۷ از دانشکده ادبیات فارغ میشود و لیسانس میگیرد. سال ۱۳۲۸ شروع به خواندن دوره دکتری ادبیات میکند. رسالهاش را با عنوان «نقد ادبی و اصول و مبانی نقد» به راهنمایی بدیعالزمان فروزانفر میگیرد. ۱۳۳۴ فارغالتحصیل دوره دکتری میشود و اواخر ۱۳۳۴-۱۳۳۵ استاد فروزانفر او را دعوت میکند تا با عنوان دانشیار در دانشگاه «معقول و منقول»، تاریخ ایران، تاریخ اسلام و مجادلات فرق تدریس کنند.
دانشکده ادبیات او را قاپید
او میافزاید: زرینکوب سال ۴۷ به دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا دعوت میشود و در آنجا تا سال ۴۹ تاریخ ایران، تاریخ تصوف و ادبیات فارسی درس میدهد. سال ۴۹ به ایران برمیگردد و به قول معروف، دانشکده ادبیات او را میقاپد. هم در گروه ادبیات و هم در گروه تاریخ تا سال ۵۷ تدریس میکرد. با وقوع انقلاب همکاریاش با دانشگاه قطع میشود. بعد از ایشان دعوت میکنند دوباره تدریس کنند اما به خاطر عمل قلب باز و نوشتن کتابها این کار را قبول نمیکند. بعد از او میخواهند دانشجویان به منزلش بیایند و دیگر در خانه تدریس میکند. زرینکوب سالهای ۵۸-۶۰ برای معالجه به فرانسه میرود که حاصل این دو سال «سرّ نی» (نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی مولانا) بود. او از سال ۶۸ تا ۷۵ همچنان به تدریس و تحقیق مشغول بود.
نوشتن «سرّ نی» در دوران بیماری
در ادامه گفتوگو، حبیبالله شریفی که استاد دانشگاه سوربن فرانسه بوده و کتابی با نام «دکتر عبدالحسین زرینکوب؛ شخصیت، اندیشه و آثار» نوشته درباره آشنایی خود با زرینکوب و خاطراتش با او میگوید: در زمانی که دکتر زرینکوب برای معالجه به پاریس آمده بود من شاهد نوشتن کتاب «سرّ نی» بودم. نکتهای در تحریر ایشان وجود داشت، او در پاریس اتاق کوچکی را برای نوشتن انتخاب کرده بود که کسی اجازه وارد شدن به آن اتاق را نداشت. او به اتاق میرفت، در را میبست و مشغول نوشتن میشد. اتاقش شامل یک میز و صندلی و مقداری کاغذ بود و کتابی در آنجا وجود نداشت. در واقع او بدون آنکه منبعی داشته باشد گاهی حدود چهار ساعت مینشست و مینوشت. حتی برای غذا خوردن هم به سختی بیرون میآمد. قمر خانم میرفتند دنبالشان میگفتند "عبدی اگر شما گرسنه نمیشی دیگران گرسنهاند."
زرینکوب طلبه بود
او سپس خاطرهای از حضور زرینکوب در پاریس به خاطر پیدا کردن جلد دوم یک کتاب نایاب تعریف میکند؛ سختیهایی که برای این کار متحمل میشود و شوقی که برای رسیدن به آن کتاب دارد: زمانی که کتاب را پیدا کرد گویا به او هدیه باارزشی داده باشند. او طلبه بود. به من یاد داد اگر میخواهی طلبه باشی باید در پی آنچه میخواهی بروی، همه چیز را تحمل کنی و بیمار هم که هستی باید کار را انجام بدهی. تا آخر میگفتند انسان برای علم و یافتن هیچگاه تکمیل نیست. «گفتند یافت مینشود جستهایم ما/ گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست». دکتر زرینکوب این بود.
خواند و خواند و نوشت
سپس عظیم زرینکوب درباره علاقه عبدالحسین زرینکوب به موسیقی میگوید: او علاقه خاصی به موسیقی بهویژه موسیقی ایرانی داشت و عاشق ساز نی حسن کسایی بود. خود زرین کوب میگوید با نوای نیِ استاد حسن کسایی «سرّ نی» را نوشتم. وقتی کسی عاشق باشد چنین است. زرینکوب عاشق تمام علوم انسانی، ادبیات، عرفان، فرهنگ و هنر این مملکت بود و درباره تمام موضوعات و مسائل تحقیق کرد و خواند و نوشت. ۷۷ سال عمر کرد. از هفتسالگی در این مسائل کار کرد، خواند و خواند و خواند و بیش از اینکه بنویسد خواند و بعد نوشت و شد زرینکوب و آثار ۷۰ جلدیاش را پدید آورد که متأسفانه ۱۰ یا ۱۵ جلد زمانی که هنوز چاپ نشده بود گم یا دزدیده شد.
کتک خوردن بهخاطر «شاهنامه»
در بخشی دیگر از این گفتوگو برادر عبدالحسین زرینکوب خاطرهای از آشنایی زرینکوب با «شاهنامه» و کتک خوردن او سر ماجرایی که در اینباره به وجود آمده برایمان تعریف میکند و میگوید این خاطره در هیچ کتابی نیامده است. پسر کوچک به شوق این کتاب در مغازه داروسازی پدربزرگ پنهان میشود. همه جا را دنبالش میگردند و وقتی پیدایش میکنند سرش روی کتاب بوده و خوابش برده. پدر به احترام پدربزرگ به او چیزی نمیگوید اما فردایش کتک مفصلی به او میزند. پدربزرگ هم سر همین ماجرا نسخهای از «شاهنامه» را برایش میخرد.
عاشق ایران و ایرانی بود
او در ادامه اظهار میکند: از بچگی عشق به ایران در وجود او بود. خودش میگفت از طریق «شاهنامه» حکیم بزرگ فردوسی به عشق تاریخ رسیدم و از طریق تاریخ عاشق ایران و سرزمین ایران شد. زرینکوب واقعا عاشق ایران و ایرانی و عاشق جامعه و مردم بود. او به تاریخ و فرهنگ علاقهمند بود.
از قصاب تا لولهکش؛ مخاطب زرینکوب
عظیم زرینکوب همچنین خاطراتی از شناخت مردم از عبدالحسین زرینکوب تعریف میکند؛ از قصابی که در کشو کار خود در کنار قرآن، کتاب «دو قرن سکوت» عبدالحسین زرینکوب را داشته تا لولهکشی که آثار زرینکوب را خوانده بود. او یادآور میشود: من خودم اینها را که میگویم عشق میکنم که مردم ما به تاریخ و فرهنگ و بزرگان خود علاقهمند هستند. همچنین درباره حافظه قوی عبدالحسین زرینکوب خاطراتی تعریف میکند.
شریفی هم درباره تاریخ و تاریخنگاری از نظر زرین کوب برایمان میگوید؛ اینکه از نظر زرینکوب تاریخنگاری ارزش چندانی ندارد اما رویدادهای تاریخی با فلسفه تاریخ اهمیت دارد. زرینکوب از آن به عنوان تاریخنگری یاد میکرد و میگفت تاریخنگری بهتر از تاریخنگاری است.
واکنش عبدالحسین زرینکوب به برنامه «هویت»
در ادامه گفتوگو از واکنش عبدالحسین زرینکوب به برنامه تلویزیونی «هویت» میپرسیم. عظیم زرینکوب میگوید: واکنشی نداشت. زمانی که من به زرینکوب گفتم چنین برنامهای ساختهاند لبخندی زد و چیزی نگفت. البته خیلی کار بدی کردند، اما زرینکوب اهمیتی نمیداد. بعد از آنکه از آمریکا برگشت و بعد از انقلاب فقط به نوشتن پرداخت یا به تحقیق و تدریس. شاید ۱۰-۱۵ جلد از کتابهایش را بعد از بیماری و در ۱۵ سال آخری که زنده بود نوشت. در ۲۴ شهریور ۷۸ از دنیا رفت. ۱۹ سال از درگذشت ایشان میگذرد. بعدا پشیمان شدند و بعد از مرگشان چندین بار از تلویزیون آمدند پیش بنده که مصاحبه کنند، اما قبول نکردم. بعد هم برنامهای برای یادبود ساختند، بزرگداشت و اینها. اما گذشته بود. او آنچنان واکنشی نداشت زیرا غرق در فرهنگ و ادب و تاریخ مملکت بود. اینها هم مسئلهای نبود.
تاجیکستان برای زرینکوب چه کرده؛ ما چه میکنیم؟!
برادر عبدالحسین زرینکوب سپس با بیان اینکه در تهران یک موسسه فرهنگی یا جایی را به نام او نگذاشتهاند، میگوید: چند سال پیش با رئیس فرهنگستان علوم تاجیکستان به نام پروفسور ملا احمد آشنا شدم. او که زبان فارسی را بهتر از استادان کنونی ادبیات فارسی دانشگاه تهران صحبت میکرد، به من گفت، فکر میکنم مردم تاجیکستان بیش از مردم ایران با بزرگان شما به ویژه دکتر زرینکوب آشنا هستند؛ به خاطر اینکه «دو قرن سکوت» ایشان در هر خانهای پیدا میشود، اگر یک کتاب قرآن هست، یک «دو قرن سکوت» هم هست. حتی یکی از بزرگراههای تاجیکستان را به اسم زرینکوب گذاشتهاند، اما در کشورمان برای زرینکوب برنامه «هویت» و «چراغ» میسازند و از بزرگان فرهنگ و ادبشان اینطور یاد میکنند. مملکتی که تاریخ و فرهنگش جهانی است باید با بزرگانش این کار را بکند؟! افسوس!
مشروح گفتوگوی ایسنا با عظیم زرینکوب و حبیبالله شریفی به زودی منتشر خواهد شد.
ساره دستاران - ندا ولیپور
انتهای پیام