به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، «کوتاه با داستان» طرح جدیدی است که به همت فرهنگسرای اندیشه و انتشارات نیستان و با میزبانی سیدمهدی شجاعی برگزار میشود. در این مجموعه جلسات که هدف از برگزاری آن ترویج داستان کوتاه است، نویسندگان نامآشنای کشور، داستانهای کوتاه خود را برای علاقهمندان میخوانند و تجربیات خود را در این زمینه با دیگران به اشتراک میگذارند. اولین جلسه از این نشست در مردادماه برگزار شد و جلسه دوم از آن نیز روز یکشنبه، ۴ شهریورماه با حضور سیدمهدی شجاعی، محمدرضا بایرامی، علی فامیان، فاطمه سلیمانی و علاقهمندان و اهالی فرهنگ و ادب در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.
در ابتدای این مراسم، سیدمهدی شجاعی، نویسنده و میزبان جلسه «کوتاه با داستان» صحبت کرد و ضمن خوشامدگویی به حاضران گفت: از این که این دعوت را پذیرفتید و در این جلسه هستید بسیار خوشحالم. در شرایطی که کتاب و کتابخوانی مهجور است، حضور یکایک شما برای ما بسیار باارزش است. امروز در جلسه ما آقای بایرامی حضور دارند که نیاز به معرفی ایشان نیست. یکی از دلایلی که من به پرداختن به داستان کوتاه در شرایط فعلی اصرار دارم، مربوط به ظرفیتهایی است که در این قالب وجود دارد. سالها است که احساس میکنم که این قالب برای ما مهجور بوده است. به اعتقاد من، در شرایط اجتماعی خاص، این قالب بیش از قالبهای دیگر جواب میدهد و برای انتقال مباحث، ظرفیت دارد. یکی از دلایل این است که ضرباهنگ زندگی و فعالیتها تندتر شده و شتاب بیشتری گرفته است. برای مثال، در گذشته رمانهای ۱۰ جلدی چاپ میشد و مورد استقبال هم قرار میگرفت اما اکنون قالبها به سمت ایجاز و فشردگی رفته است. به همین دلیل، احیای این قالب و توجه به آن را بسیار ضروری میدانم. این مهجور ماندن به گونهای بود که نه دیگر ناشرها تمایلی به چاپ این ژانر داشتند و نه مخاطب خیلی علاقه نشان میداد و به طبع آن، نویسندگان نیز تمایلی به نوشتن در این ژانر نداشتند. بنابراین ما فکر کردیم و دیدیم که بهتر است حتی با بضاعت اندک خود وارد این قالب بشویم و آن را احیا کنیم.
توصیه سیدمهدی شجاعی به جوانترها
وی ادامه داد: نگاه من به داستان کوتاه شاید کمی گستردهتر از نگاههای متعارف باشد. من در توصیهای که به جوانترها دارم همیشه میگویم که برای تقویت داستاننویسی، ادبیات کهن را بخوانید. حال اگر دقت کنید میبینید که ادبیات کهن ما بیشتر شعر است و به همین دلیل باور دارم که با خواندن شعر، بنیه ادبی هنرمندان قوی میشود، قلمشان روان میشود و آثار نوشتاریشان دچار تغییر زیادی میشود. در بخش دیگر نیز باید بگویم از آنجا که همیشه در ادبیات شعری ما، حاکمیت وجود داشته است، تمام داستانها و قصهها حتی با تعریف امروزی خود در قالب شعر برای مخاطبان تعریف میشده است. این موضوع به مدلهای مختلف در شعرهای مختلف وجود دارد. منطقالطیر عطار، مثنوی مولوی و .... نمونههای بسیار خوبی برای این موضوع هستند. بنابراین میخواهم توجه نویسندگان را به این موضوع جلب کنم که ظرفیت بسیار گستردهای در داستان کوتاه وجود دارد که در بخشهای مختلف وجود دارد. بنابراین اگر کمی روی ادبیات کهن خود متمرکز شویم، میبینیم که حتی چند بیت از حافظ به معنای واقعی یک داستان کوتاه است که تمام عناصر مربوط به آن را دارد. برای مثال حافظ میفرماید:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست/ پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوسکنان/ نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین/ گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند/ کافر عشق بود گر نشود بادهپرست
نویسنده رمان «آن است شیوه حکومت» بیان کرد: باید بگویم که ابیات بالا خود به تنهایی یک داستان کوتاه است که تمام عناصر را دارد. البته ممکن است که بعضی الفاظ موجود در آن از نظر ارشاد قابل قبول نباشد اما یک داستان کوتاه کامل است. حال جالب است که حتی از این کوتاهتر نیز داریم. برای مثال آقای شفیعی کدکنی میگوید: «آخرین برگ سفرنامه باران این است که زمین چرکین است». این چند کلمه به معنای واقعی یک داستان کوتاه است که تمام عناصر آن را دارد.
در ادامه این جلسه، سیدمهدی شجاعی «دزد و قاضی» را از پروین اعتصامی خواند و ضمن اشاره به آن گفت: همانطور که دیدید، این ابیات از پروین اعتصامی یک داستان کوتاه کامل است. در آن زمان قالب داستانگویی، استفاده از شعر بوده است و اکنون از قالب داستان کوتاه میتوان استفاده کرد.
سختترین آزمون برای نویسنده، داستان کوتاه است
سخنران بعدی این جلسه، محمدرضا بایرامی بود. او ضمن اشاره به اهمیت داستان کوتاه گفت: چند دقیقه پیش با خانم سلیمانی حرف میزدم. ایشان از من پرسید که آیا برای امروز، داستان کوتاه جدیدی را آماده کردهاید؟ در پاسخ به ایشان گفتم، خیر. داستان کوتاه چیزی نیست که هر روز بتوان نشست و آن را نوشت. واقعا هم همین است. باید از آقای شجاعی تشکر کنم، زمانی که ایشان زنگ زد تا به این جلسه بیایم، دلیل حضورم را نپرسیدم. البته هر جایی که ایشان از من بخواهد که بروم، با سر میروم اما اکنون، هنگامی که توضیحات ایشان را شنیدم، با خود گفتم که چه خوب است که این احساس خطر را همهمان متوجه میشویم. داستان کوتاه کار بسیار سختی است. خود من در کارنامه ۳۰-۴۰ ساله خود، فقط یک مجموعه داستان کوتاه دارم که در آن فقط ۲-۳ داستان کوتاهش را قبول دارم. البته انتشارات نیستان لطف کرد و آن را چاپ کرد اما خود من میدانم که فقط چند داستان از آن خوب است. داستان کوتاه نوشتن، بسیار سخت است و متاسفانه مشتری چندانی هم ندارد و ناشران هم از چاپ آن استقبال نمیکنند. تمام این موضوعات، زنگ خطری است. از زاویه خود ما، سختترین آزمون نویسنده داستان کوتاه است. آقای شجاعی جزء استثنائات است. خود من تا جایی داستان کوتاه نوشتم اما بعد از رها کردن آن، دیگر نتوانستم به عقب برگردم و داستان کوتاه بنویسم. اغلب دوستان ما نیز چنین هستند، داستان کوتاه نمینویسند، به سمت رمان نوشتن میروند و دیگر هم نمیتوانند داستان کوتاه بنویسند. در داستان کوتاه، هر کلمه حتما باید بسیار محکم در آن متن نشسته باشد در حالی که رمان فضای بازتری دارد. رمان مانند خیابانی است که در آن مغازههای مختلفی وجود دارد. شما حتی اگر برای خرید کتاب هم به آن خیابان رفته باشید، میتوانید از مغازههای دیگر، جنسهای دیگر نیز بخرید و میتوانید در آن دور بزنید. در مقابل، در داستان کوتاه چنین نیست. محدوده بسیار سختی دارد و کسانی هم که دوست ندارند دستشان رو نشود، خیلی وارد این فضا نمیشوند چرا که ضعفهایشان آشکار میشود. امیدوارم با حرکتهایی از این دست، چراغی روشن بشود و باعث بشود که بیش از پیش به داستان کوتاه توجه کنیم.
ژانری که مغفول مانده است
فاطمه سلیمانی، به عنوان اولین نویسنده برای خواندن داستان کوتاه خود به روی صحنه آمد. او پیش از خواندن داستانش گفت: برای من افتخار است که داستان کوتاه میخوانم چرا که این ژانر بسیار مغفول مانده و توجه زیادی به آن نشده است. امروز میخواهم یکی از داستانهای مجموعه «خاکستری یک کابوس» به نام «تا سپیده» را بخوانم و امیدوارم که مورد توجه قرار گیرد.
نویسنده رمان «به سپیدی یک رویا» پس از خواندن این داستان، راجع به نحوه شکلگیری آن صحبت کرد و گفت: اتفاقا روز گذشته، پستی در اینستاگرام گذاشته بودم و در آن از بقیه خواسته بودم که با زینال بندری، بوتیک و چند کلمه دیگر یک داستان بسازند. واقعیت این است که این داستان مربوط به سالیان بسیار پیش است؛ زمانی که تلگرام وجود نداشت و برای ارتباط از پیامک کمک گرفته میشد. اتاق من در خانه، یک سوئیت است که در بالای خانه واقع شده است. یک شب که مشغول استراحت بودم، صدای جیغ میشنیدم که بعد از مدتی خاموش شد. از خود پرسیدم که اگر یک نفر، کسی را کشته باشد، چه میشود؟ اتفاق دوم در شب امتحان درس کواترنر رخ داد. درس بسیار سختی بود که همه حداقل یک بار آن را میافتادند. نکته جالب آن این بود که همیشه هر روزی که امتحان این درس بود، دو درس عمومی دیگر نیز امتحان گرفته میشد و این موضوع کار را بسیار سخت میکرد. اتفاق سوم مربوط به یکی از دوستانم بود که تازه ازدواج کرده بود. او و خواهرش با اختلافی چندساله نسبت به همدیگر ازدواج کرده بودند. خواهر بزرگ همیشه شکایت داشت که چرا در جهیزیه خواهر کوچکتر چیزهایی قرار داده شده است که در جهیزیه او نبوده است. این موضوع در حالی بود که بسیاری از وسایل در زمان او وجود نداشت و بعدا به وجود آمده بود. با این حال، این لجبازی تا جایی ادامه پیدا کردند که مجبور شدند آن وسایل را برای خواهر بزرگتر نیز تهیه کنند که دعوا به وجود نیاید. در نوشتن این داستان، مجموعه این اتفاقات در ذهن من شکل گرفت و با کنار هم قرار دادن آنها این داستان به وجود آمد. نکته مهمی که در داستان وجود دارد این است که بعضی اوقات ما از لفظ قاچاقچی به عنوان لقبی بسیار زشت استفاده میکنیم در حالی که بعضی افراد دیگر در اطراف ما کارهایی میکنند که اصلا به چشم نمیآید اما از کار آن قاچاقچی بسیار زشتتر و خطرناکتر است. البته شاید هم مجبور هستند که آن کارها را انجام بدهند تا بتوانند زندگی کنند. این داستان را در مدت دو شب نوشتم و در آن از چند المان مهم و چند اتفاق استفاده کردم؛ المانهایی که شاید هر کس دیگر بتواند با کمک آنان، داستان جدیدی را بنویسد.
«از کرامات شیخ ما...»
دومین نویسنده که به خواندن داستان کوتاه خود مشغول شد، سیدمهدی شجاعی بود. او که پیشتر قسمت اول داستان طنز جدید خود با عنوان «از کرامات شیخ ما...» را در جلسه گذشته خوانده بود، قسمت دوم از این مجموعه را در این جلسه خواند.
غافلگیری سیدمهدی شجاعی با جشن تولد
در بخش دیگر از این جلسه داستانخوانی، جشن تولدی کوچک به مناسبت سالروز تولد سید مهدی شجاعی برگزار شد. در این بخش، دستهگلی از طرف فرهنگسرای اندیشه به او داده شد. همچنین تعدادی از مخاطبان این نویسنده که در جلسه حضور داشتند، دستهگلهایی را برای تبریک تولد او هدیه کردند. در این میان، هدیه یکی از حاضران یک داستان بود. او گفت از آنجا که آقای شجاعی اهل کلمه هستند، میخواهم داستانی را که به مناسبت زادروز ایشان نوشتهام بخوانم. او سپس داستان کوتاهی را به مناسبت تولد سیدمهدی شجاعی خواند که با واکنش این نویسنده و تشکر او همراه شد.
حامی کتاباولیها
در همین بخش، عسگری معاونهای آفرینش هنری فرهنگسرای اندیشه به روی صحنه آمد و ضمن تبریک سالروز تولد شجاعی گفت: باید از استاد شجاعی تشکر کنم و خوشحالی خود را برای برگزاری چنین جلساتی با همکاری ایشان در این فرهنگسرا ابراز کنم. ایشان با قلم شیوای خود، بسیاری از داستانها را برای مخاطبان خود بیان میکنند. برگزاری جلسات «کوتاه با داستان» بسیار خوب است. این ایده برای مخاطبان از این جهت خوب است که به آنان کمک میکند تا بتوانند با بحثهای مختلف داستاننویسی آشنا شوند. یک طرف این قضیه آقای شجاعی هستند که علاوه بر نکات مهم در فراگیری داستان کوتاه، از کسانی هم که در این زمینه فعالیت میکنند، حمایت میکنند. این موضوع بسیار ارزشمند است. ایشان از بسیاری از کسانی که در حال نوشتن اولین کتاب خود هستند، حمایتهای فراوانی انجام میدهند و سعی میکنند تا با کمک در چاپ کتابهای آنان و ... این استعدادها شکوفا شود. ما به صورت اتفاقی متوجه شدیم که تولد ایشان در ششم شهریورماه است. وظیفه خود میدانستیم که این روز را به ایشان تبریک بگوییم. ما از این که در خدمت ایشان هستیم، بسیار خوشحالیم. آرزوی سلامتی برایشان دارم و امیدوارم که بتوانیم از خدمات پربار ایشان بهرهمند شویم.
شجاعی در واکنش به این جشن تولد گفت: از هدایای دوستان و به ویژه آقای عسگری بسیار غافلگیر شدم. فکر میکنم که به یمن حضور ایشان است که ما اکنون در اینجا هستیم و امکان برگزاری این جلسات را داریم. بسیار ممنونم که روز تولد من را به یاد داشتید و این مراسم را برگزار کردید.
روایت بایرامی از «آخرین روز جنگ»
در ادامه مراسم، محمدرضا بایرامی به خواندن داستان کوتاه خود پرداخت. او قبل از خواندن داستانش گفت: در راه که میآمدم، متوجه شدم مجموعه داستان خود را همراه نیاوردهام. خوشبختانه در لپتاپ گشتم و داستانی را پیدا کردم. امروز یک قصه کوتاه را برایتان میخوانم که قبلا در مجموعه «برخورد نزدیک» توسط نیستان منتشر شده است. وقتی در ابتدا با این عنوان، در اینترنت سرچ کردم، چیزی پیدا نکردم. در ادامه خاطرم آمد که اسم قبلی آن «آتش به اختیار» بود. وقتی با این اسم هم آن را سرچ کردم، دیدم که باز هم نتیجهای نمیدهد. در نهایت متوجه شدم که اسم آتش به اختیار را قبلا برای رمانی استفاده کرده بودم که مضمونی شبیه به این داستان داشت و چند سال پیش منتشر شد. در نهایت اسم سوم این داستان یعنی «در راه» را پیدا کردم. «در راه» یا «در را» اصطلاحی است که بین دیدهبان خط و کسی که سر قبضه است، رد و بدل میشود. به محض این که گلولهانداز، گلوله را در خمپارهانداز میاندازد تا خمپاره شلیک بشود، از این عبارت استفاده میشود. بنابراین از بین سه اسمی که این داستان داشته است و هر کدام را به دلایلی حذف کردم به نام «در راه» میرسیم که در این جلسه آن را میخوانم. قبل از خواندن داستان باید توضیحی را به شما بدهم و آن هم این است که جنگ در روز ۲۱ تیر ۱۳۶۷ تمام شد و شاید بتوان گفت که به نوعی تکلیف جنگ در این روز مشخص شد. این روز در جنوب و بخش غربی خوزستان بسیار مشهور است و در ذهن همه است. اتفاق عجیبی در آن روز افتاد و آن هم بود که تقریبا تمام خطوط ما در هم شکست و دشمن پیشروی بسیار سریعی انجام داد و بسیاری از متصرفات و خاکهای ما را پس گرفت. این روز در بین سربازان نیز بسیار مشهور است. داستان «در راه» راجع به آن روز است و به نوعی آخرین روز جنگ را به تصویر میکشد.
جنگ جذاب است
وی سپس این داستان را خواند. در ادامه، او در پاسخ به سوالی مبنی بر این که آیا داستان کوتاه جنگی در این زمانه مخاطبی دارد یا خیر، گفت: اساسا چیزی که در داستانها وجود دارد، عشق و مدح و ستایش است. در صحنه جنگ هیچ یک از این موضوعات وجود ندارد چرا که هیچ کس از سرنوشت دو دقیقه دیگر خود باخبر نیست. بنابراین، جنگ جذاب است و خیلی هم جذاب است. کرت ونهگت، نویسنده مشهوری است که رمانی به نام «سلاخخانه شماره ۵» دارد. این رمان درباره بمباران شیمیایی درسدن آلمان است و نویسنده میگوید که هزاران نفر در این ماجرا کشته شدند اما خبر آن به اندازه هیروشیما و ... سر و صدا به پا نکرد. نفس جنگ جذابیت دارد. برای مثال چرا این قدر پسر بچهها فیلمهای جنگی دوست دارند؟ به این دلیل که برایشان جذاب است. به همین دلیل خیلی از نویسندهها میروند جان خود را به خطر میاندازند تا آن را تجربه کنند و بعدا در آثارشان بیاورند. همچنین نویسندگان مشهور زیادی هستند که رفتهاند و راجع به جنگ خاطرات بسیار جذابی نوشتهاند. این کار برای چیست؟ به این دلیل است که جنگ جذابیت دارد. من چند روز پیش کتابی را با نام «اتاق افسران تمام» کردم. ماجرای داستان راجع به جنگ جهانی اول است و مانند یک رمان دیگر که آن هم توسط نویسنده معروفی نوشته نشده است، ۵۰۰ هزار تیراژ خورده است. خب این اتفاق به چه دلیل است؟ به این دلیل است که جنگ جذابیت دارد. در کشور ما این اتفاق به صورت کامل رخ نمیدهد چرا که بسیاری از عناصر دست به دست هم دادهاند تا به جای این که جذابیت آن را به مخاطب عرضه کنند و او را درگیر آن کنند، مخاطب را با بیانهای غلط خود برانند. به نظرم تا سالیان سال هم میتوان راجع به جنگ نوشت و به این زودیها هم نخواهد مرد.
داستان جنگ نوشتن در انحصار بایرامی و چند نفر دیگر است
سیدمهدی شجاعی راجع به این داستان گفت: داستان نوشتن برای جنگ، کار دشواری است. عموم کسانی که در جبهه حضور داشتند و تمام اتفاقات را با پوست و گوشت خود احساس کردند، نویسنده نبودند و در مقابل عموم نویسندگان، وقایع را از نزدیک لمس نکردند. یکی از دلایلی که آقای بایرامی و چند نفر دیگر که راجع به جنگ نوشتند، منحصر به فرد و شاخص هستند، به این دلیل است که این پیوند را برقرار کردند. بدین معنی که جنگ را از نزدیک احساس کردند و توانایی ترسیم آن را نیز دارند. خاطرات زیادی نوشته میشود و به شدت نیز ترویج و تبلیغ میشود اما داستان و رمان از عالم هنرمندی است و کاری نیست که از دست هر کسی بربیاید. به نظرم این موضوع هنری است که در انحصار آقای بایرامی و چند نفر معدود دیگر است. من در جلسه چند روز پیش در خانه سینما نیز گفتم که وظیفه ما اهالی فرهنگ و هنر و اندیشه این است که رشد و تعالی برای فرهنگ مردم ایجاد کنیم. تلقی من این است که آنچه میکشیم از عوامی است و هر بلایی که سر مملکت میآید به دلیل جهالت مردم است. عمدهترین وظیفه ما به عنوان یک قشر فرهنگی این است که مردم را به دانستن و تحلیل کردن مجهز کنیم. این اتفاق رخ نمیدهد مگر با کتاب. به واقع، هیچ کدام از ابزارهای دیگر، جای کتاب را نمیگیرد چرا که عمق کتاب را ندارد. حال در بستر کتاب، چه کسی که کتاب را مینویسد، چه کسی که آن نشر میدهد و چه کسی که آن را توزیع میکند، کسانی هستند که در ترویج فرهنگ مطالعه و کتابخوانی نقش مهمی دارند. شاید شما در مجامعی با افرادی روبهرو شده باشید که کتابی در بین مردم به صورت رایگان توزیع میشود. بانی این کار نیز خود کارشناس است و به اندازه نویسنده، ناشر و تمام عناصر دیگر، سهیم است. از این فرصت میخواهم استفاده کنم و یکی از کسانی را که در سالیان اخیر، کمک زیادی به عرصه فرهنگی کرده، معرفی کنم. ایشان آقای هادی مرادی است. جا دارد که همه ما در احترام به ایشان بایستیم چرا که خدماتی که ایشان به توسعه فرهنگ کتاب و کتابخوانی داشتهاند، بسیار بیشتر از آن چیزی بوده است که نهادهای دولتی و حکومتی با بودجههای کلان موظف بوده و انجام ندادهاند.
داستانی سهصفحهای با عنوان «سیگار»
در بخش پایانی، نوبت به علی فامیان رسید . او که دبیر ترجمه داستانهای برگزیده جایزه اُ هنری است، در مورد ضرورت ترجمه این آثار گفت: داستان کوتاهی که امروز میخوانم، داستانی سهصفحهای با عنوان «سیگار» است که با توجه به حجم آن بسیار خاص است. نویسنده این داستان، یک شخص آمریکایی است که چند رمان و داستان کوتاه نیز دارد. این داستان کوتاه او در بخش منتخب سال ۲۰۱۶ انتخاب شده و در مجموعه ۲۰ داستان برتر قرار گرفته است.
توضیح درباره داستانهای برگزیده جایزه اُ هنری
او سپس این داستان کوتاه را خواند. فامیان سپس در پاسخ به سوالی، به معرفی اُ هنری پرداخت و گفت: آغاز پروژه میراث اُ هنری از ترجمه آثار خود او شروع شد. آقای شجاعی مجموعه داستانهایی را پیشنهاد دادند، داستانها خوانده شد و از این میان داستان «زنان افسونگر» و یک داستان دیگر ترجمه شد. در هنگام ترجمه این کتابها متوجه شدیم که بنیاد اُ هنری از سال ۱۹۱۰ متولی انتخاب داستانهای منتخب در آمریکا و کانادا است. آنان داستانهای مختلف را جمعاوری میکنند و سپس اسمهای آنها را جدا میکنند و به داوران میدهند تا ۲۰ داستان برتر انتخاب بشود. اولین تجربه ما، در انتشارات نیستان آغاز شد و منتخب سال ۲۰۰۶ را ترجمه کردیم. در ادامه خود انتشارات نیستان پیشنهاد داد تا چنین کاری انجام بشود و ما همراه با یک تیم این کار را انجام دادیم. داستانی که امرروز خواندم، یکی از داستانهایی است که قرار است به زودی در مجموعه ۲۰۱۶ چاپ بشود. البته به دلایل فرهنگی مجبور هستیم که یک سری از داستانها را کنار بگذاریم. ما تلاش میکنیم که به عقب نیز برگردیم و بسیاری از کتابهای سالهای مختلف را به زبان فارسی ترجمه کنیم. جالب است که در طی این سالها، دو جنگ جهانی را تجربه کردیم اما این بنیاد نهچندان بزرگ در آمریکا در تمام زمانها کار خود را انجام داده و تداوم داشته است. کمتر کسی هست که داستان به زبان انگلیسی بخواند و منتظر چاپ کتاب اُ هنری نباشد.
وی ادامه داد: اُ هنری نویسندهای نه کلاسیک و نه مدرن است. او در مرز این دو است که کارهای او نیز موید آن است. نوشتههای او هم اصالت نوشتههای غرب آمریکا را دارد و از آن طرف به دلیل آشنایی با ادبیات اروپا و آثار نویسندگان فرانسوی، نویسندهای کاملا کلاسیک محسوب نمیشود و رگههای مدرنیسم در آثارش دیده میشود. شکوفایی نثر اُ هنری به دورانی برمیگردد که به دلیل مسائل مختلف مجبور میشود در نیویورک ساکن شود. در خاطرات او میخوانیم که داستانهای او ابتدا به صورت پاورقی در روزنامهها و هفتهنامههای نیویورک چاپ میشده است. زندگی او کاملا به شغل نویسندگی وابسته بوده و اینگونه نبوده است که بگوییم او به طبقهای خاص از فرهنگ آمریکا تعلق داشته است. او داستان مینوشته است تا بتواند گذران زندگی کند. جالب است بدانید که ایشان رمان نمینوشته و عمده آثارش داستان کوتاه است و به همین دلیل لقب پدر داستان کوتاه آمریکا را نیز به ایشان دادهاند. او معروف به اتفاقات غافلگیرکننده در داستان است. او یک نیویورکی است و ارادت خاصی به آمریکاییها دارد. حتی از جنبهی دیگری شاید بتوان گفت که او آمریکاییترین نویسنده آمریکا است چرا که هر گوشهای از کتابهای او را بخوانید، هویت آمریکایی را میبینید. او نویسنده بسیار پرکاری بوده است. شاید این موضوع به این دلیل بوده است که از این راه گذران زندگی میکرده است.
سپس سیدمهدی شجاعی درباره مجموعه اُ هنری توضیح داد و گفت: ترجمه در آثار ادبی کشور ما عمدتا اینگونه است که یک مترجم کتابی را برمیدارد، آن را میخواند و به ناشر پیشنهاد میدهد و سفارش کار میگیرد. حرکتی که توسط آقای فامیان در ایران انجام شده، حرکت کمنظیر و یا بینظیری است. ایشان با هدفی معلوم به سراغ ادبیاتی خاص رفتند و با دقتها و وسوسههایی که در حوزه ترجمه داشتند، کار را آغاز کردند. در حقیقت، این کار قبل از آن که ترجمه باشد، یک تالیف هنرمندانه برای انتقال مفاهیم است. باید بگویم که ما کار خاصی انجام ندادیم و آنچه رخ داده، ماحصل زحمات آقای فامیان بوده است.
بایرامی در بخش پایانی صحبتهای خود گفت: جلسات داستانخوانی تازه در آخر شب میگیرد. امیدوارم که فراغتها حاصل بشود و بتوانیم بدون کمبود وقت داستان بخوانیم.
بخش پایانی این جلسه، به دعوت مجری این مراسم از حاضران در سالن برای همراه کردن دوستانشان برای حضور در جلسات بعدی این مراسم اختصاص داشت. او از حاضران در سالن خواست تا هر کس برای جلسه بعدی، یکی از دوستان یا بستگان خود را همراه بیاورد.
انتهای پیام