به گزارش ایسنا، محسن رنانی، در پنجمین نشست از سلسله نشستهای فلسفه و علوم با موضوع از "فلسفه توسعه تا توسعه فلسفه" با طرح این پرسش که چه کسانی در حوزه توسعه کم کاری کردهاند گفت: باید روند تغییر تطور مفهوم سعادت را طی قرون گذشته تا اکنون که به مفهوم توسعه رسیدهایم، بررسی و در ادامه چرایی لزوم توسعه فلسفه برای دستیابی به توسعه ملی را مورد بحث قرار دهیم.
وی با تاکید بر اینکه تخصصی در فلسفه ندارد اما بر روی مساله رابطه میان فلسفه و توسعه بسیار اندیشیده است، افزود: با مطالعه تاریخ فلسفه، میتوان توسعه نیافتگی در کشورمان را از منظر تحولات فکری ریشهیابی کرد. رنانی با این مقدمه، فلسفه و سپس توسعه را از منظر فلسفه مورد بحث قرار داد.
این استاد دانشگاه اصفهان معتقد است " فیلسوفان باید جریان اندیشیدن را در کشور رونق ببخشند."
رنانی تاریخ شروع اندیشیدن منظم و روشمند بشر را به عنوان نقطه آغاز فلسفه ورزی در نظر گرفته و آن را با شروع اندیشه در یونان باستان مترادف میداند. او اضافه کرد همه تلاش فکری فیلسوفان از سقراط تا کنون تعریف مساله «سعادت» و «فضیلت» بوده است.
وی باور دارد حتی جمهوری اسلامی هم با رهبری یک فیلسوف و فقیه تاسیس شده و هدفش تامین سعادت دنیوی و اخروی شهروندانش بود. در واقع سوال پایهای همه انقلابها، همه متفکرین، انقلابیون و رهبران سیاسی پاسخگویی به چگونگی رسیدن به سعادت بوده است و البته پاسخها طی قرون متمادی متفاوت بوده اند.
رنانی با اشاره به تاریخ تحول و رشد فلسفه ادامه داد: سقراط معتقد است سعادت با فضیلت، فضیلت با دستیابی به خیر و خیر با عمل اخلاقی حاصل میشود. همچنین افلاطون خیر را در حاکمیت فیلسوفان میبیند و معتقد است چون فیلسوفان توانایی لازم برای کشف خیر را دارند پس یا پادشاه باید فیلسوف شود و یا فیلسوفان پادشاه، تا جامعه به سمت سعادت برود و تقریبا این ادعای تمام انقلابیون در طول تاریخ بوده است که چون خیر همان چیزی است که ما معتقدیم، پس باید قدرت را هم کسب کنیم تا جامعه را به خیر برسانیم.
وی افزود: ارسطو نیز چند شرط اصلی و اولیه را برای حرکت جامعه به سمت خیر تعریف میکند که عبارت از آزادی، مالکیت خصوصی و اصالت فرد است. ارسطو این اصول را برای رسیدن جامعه به سعادت، لازم میداند. بعدها غربیها بیشتر دستگاه فکری ارسطو و شرقیها بیشتر دستگاه تحلیلی افلاطون را در حوزه سیاست به کار گرفتند. در ادامه این روند تاریخی، در قرون وسطی، فضیلت و سعادت تعریف دیگری یافت و عمل به انگارههای کتاب مقدس شرط لازم برای رسیدن به خیر و سعادت تلقی شد.
این استاد دانشگاه گفت: در قرون جدید (قرن 15 و 16 به بعد) تحولی در نحوه اندیشه به وجود میآید. نخست دوئل گالیله و کلیسا را شاهد هستیم. در این قرون حرکت اولیه از فیلسوفان آغاز شد و بعد در بستر جامعه به عالمان سرایت کرد؛ آنگاه از عالمان به فناوران و صنعتگران رسید و بعد به زندگی عملی مردم وارد شد و این سیر تحول از قرن 16 به بعد به گونهای بود که یک مرتبه فیلسوفانی که تا پیش از آن خیر را در مسائلی چون اخلاق و فلسفه و آزادی میدیدند، یکباره خیر را بر ثروت بنا میکنند، یعنی میگویند کشوری به خیر و فضیلت و سعادت میرسد که ثروت بیشتری داشته باشد.
رنانی با اشاره به اینکه در قرن 17 خیر، به داشتن قدرت تولید از طبیعت ترجمه میشود گفت: در همین دوره فیلسوفان به این باور میرسند که کشوری در دروازه سعادت قرار میگیرد که زمین حاصلخیز داشته و کشاورزی نیز در آن رونق داشته باشد. در این قرن از یک سو اقتصاددانان فیزیوکرات را داریم که زمین و تولید کشاورزی را منشاء تولید ثروت و برکت و سعادت میدانند و از سوی دیگر اسپینوزا را داریم که «قدرت حفظ وجود» را خیر و منشاء سعادت میداند. یعنی داستان سعادت در این قرن کاملا زمینی می شود و سعادت به «قدرت حفظ وجود» و قدرت تولید منابع حیاتی برای زندگی (تولید کشاورزی) ترجمه میشود.
وی ادامه داد: در قرن 18 و 19 دیگر فلسفه کاملا شکل زمینی میگیرد و حول مسائل ملموس اجتماعی چرخیده و فلسفه، مسئله محور میشد. در این قرون کم کم رد پای «سعادت» از فلسفه کم رنگ میشود. دکارت در مباحث خود هیچ اشاره ای به «سعادت» نمی کند و فیلسوفی مثل آدام اسمیت مساله اش چگونگی تولید «ثروت ملل» می شود. یعنی مسائل فیلسوفان از موضوع سعادت به سوی موضوعات زمینی و ملموس و مورد نیاز جامعه میچرخد. بنابراین در قرون جدید فیلسوفان از آسمان به زمین آمدند و مسئلهشان به نیازهای زمینی انسان و شیوههای تولید ثروت معطوف می شود. از این تاریخ مسائل فلسفی همچون آزادی، عدالت، سعادت و ... تعاریف زمینی و ملموس و کاربردی پیدا می کنند و مباحث بسیار محدود میشوند. با چنین مقدمات فکری است که ما در قرن 20 به آرامی با مفهومی به نام توسعه روبرو می شویم. و البته پیش از آن، در قرن 19 ، مفهوم توسعه نخست با مفهوم تجدد پا به عرصه اجتماع گذاشته بود.
این استاد اقتصاد گفت: در طول تاریخ بارها راجع به سعادت فکر کردیم، گاه فکر کردیم برای تامین سعادت احتیاج به عدالت است، گاه فکر کردیم احتیاج به آزادی ست و برای رسیدن به آزادی و عدالت چقدر خون ریختیم! ولی همچنان به سعادت نرسیدیم. به همین دلیل به تدریج اجماع نانوشتهای پدید آمد که آن آرزوهایی که در 25 قرن گذشته دنبالش بودیم، اکنون عملا با تحولاتی که دارد رخ می دهد و اسمش را توسعه در حال محقق شدن است. یعنی در عمل مفاهیمی چون مطلوبیت، لذت، رضایت، آرامش و آسایش را جایگزین فضیلت و خیر کردیم.
وی در ادامه توضیحاتش در مورد توسعه با استناد به کتاب "توسعه به مثابه آزادی" نوشته آمارتیا سن (برنده جایزه نوبل اقتصادی) دو مفهوم قابلیت و فرصت را عنوان کرده و ادامه داد: توسعه تحولاتی در جامعه رخ بدهد که همزمان قابلیت و فرصت آدمها را بالا ببرد. قابلیت ترجمه دیگری از عدالت است. سیاستهایی مربوط به تقویت قابلیت ها و توانایی های گروههای آسیب پذیر، در واقع نوعی تحقق عملی عدالت است و سیاستهایی که مربوط به تامین فرصتهای برابرتر برای همه شهروندان بویژه برای اقلیتها، در واقع همان تحقق عملی آزادی است! امروز هر جامعهای به سمت حذف دو دسته محدودیتها و بختآزماییهای طبیعی (مثل مقاوم سازی جامعه در مقابل حوادث طبیعی) و اجتماعی (مثل مقاوم شدن در مورد مسائلی مثل تورم یا ناامنی) برود، در مسیر توسعه گام بر میدارد.
وی در ادامه اضافه کرد: توسعه یک نقطه نیست و در واقع سیری است بیانتها و کشورها باید بر همین اساس یعنی بر اساس روند حرکت و فرایند تحولشان با هم مقایسه شوند نه بر اساس جایگاه و نقطهای که اکنون در آن ایستاده اند. توسعه امری جهانی است و همه کشورها در این فرآیند به هم کمک میکند. این نیست که مثلا تعدادی کشور، توسعه را خلق کرده اند و دیگران تماشا کرده اند. همه کشورها اعم از پیشرفته و عقبمانده به توسعه جهانی کمک کرده اند.
این اقتصاددان گفت: مثلا دانشمندی مانند بوعلی سینا یا زکریای رازی بر پیشرفت علم پزشکی و علم شیمی کشورهای اروپایی تاثیر شگرفی داشتهاند. بعد همین علم پزشکی که در غرب پیشرفت میکند و آثار مثبتش به صورت بهداشت و درمان مدرن به کشور ما بر میگردد. پس توسعه یک فرایند رفت و برگشتی و مشارکتی در میان کل کشورهای جهان است.
رنانی افزود: نمیتوانیم از چیزی به نام توسعه غربی صحبت کنیم. توسعه یک پدیده بشری و جهانی است و همه ما در پیدایش آن مشارکت داشتهایم. مثلا در توسعه صنعتی یک قرن اخیر، ما چقدر نخبه به غرب فرستادیم و یا چقدر نفت ارزان به غرب دادیم؟ بدون نخبههایی که کشورهایی نظیر ما به غرب دادند و بدون منابع اولیه ارزانی که دیگر کشورهای جهان برای غرب تامین کردند، توسعهای که در غرب رخ داد، رخ نمیداد. بنابراین همه ما در پیدایش توسعه مدرن در غرب و در واقع در جهان، مشارکت کردهایم. توسعه پدیده ای است که کل کاروان بشریت دارد به تحقق آن یاری میرساند.
انتهای پیام