با نگاهی اجمالی به نامگذاریهای دو دهه گذشته درمییابیم که اقتصاد و مفاهیم اقتصادی پربسامدترین واژگان لیست شعارهای این دو دهه در جمهوری اسلامی است، شعارها و واژگانی که انعکاسدهنده بخش مهمی از واقعیات، بایدها و نبایدها، نیازها و ضرورتهای جامعه ایرانی در 20 ساله اخیر و کلیدواژه و نقشه راهی بوده که در این دو دهه فراروی دولت و ملت در معنای کلان آن قرار گرفته است.
کنکاش در میزان تحقق این شعارها و تعهد دولتهای دو دهه اخیر به این رهنمودهای راهگشا و چیستی و چرایی آن و همچنین تجزیه و تحلیل شرایط اقتصادی کشور در این 20 ساله بحث پردامنهای میطلبد که پرداختن به آن در حوصله این نوشتار کوتاه نمیگنجد،اما نکته حایز اهمیت در این مسیر، توجه به حلقه مفقوده "فرهنگ و هنر" به عنوان زیرساخت و بستر تسهیلکننده همه این اتفاقات است. بستری که به نظر میرسد همچنان به درستی برای نیل به این اهداف والا مهیا نشده است و اصولا میبایست که یکی از مهمترین دلایل عدم توفیق در برخی از این حوزههای کلان و خصوصا اقتصاد و تولید را در آن جستوجو کرد و این مهم همان جایی است که رهبر فرزانه انقلاب در تبیین اهمیت آن میفرماید: " فرهنگ آن چیزی است که حاضرم جانم را در راهش فدا کنم ".
فرهنگ در حقیقت زیرساخت همه بخشهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، علمی، فناوری و... است، چرا که همه بخشهای یاد شده به نوعی از سرچشمه جوشان فرهنگ سیراب میشوند. از همین رو فرهنگسازی متعهدانه خود امری ضروری و حیاتی است و رشد و توسعه هرکدام از این بخشها بدون رویکرد گفتمانسازی فرهنگی تقریبا امری محال یا حداقل زودگذر و ناپایدار خواهد بود .
یکی از مهمترین جنبههای این گفتمانسازی فرهنگی؛ تبدیل شعارها به "باور" است. در حقیقت مادامی که یک شعار به باور و فرهنگ جامعه تبدیل میشود در لایههای مختلف اجتماعی ریشه دوانیده و روح "تعهد" در جامعه شکل گرفته و امکان تداوم و انتقال به نسلهای بعدی را میسر میسازد.
همچنین برای عملی شدن یک شعار، پیش و بیش از هر چیز، نیازمند تغییر ذائقه یک جامعه هستیم. این تغییر ذائقه تنها در بستر فرهنگ و در قالب هنر شکل میگیرد. در واقع فرآیند پذیرش یک امر اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از سوی جامعه در شرایطی اتفاق میافتد که پیشزمینههای فرهنگی آن وجود داشته باشد. به عبارت دیگر جامعه؛ هر اتفاق، محصول و کالایی که فاقد زمینههای فرهنگی باشد را پس زده و به دنبال یک جایگزین برای این خلاء میگردد.
در حقیقت اگر وجود کالای قاچاق در جامعه زیاد است، اگر قاچاقچیان کالا از هر طریقی حاضر نیستند بستر جامعه را برای عرضه محصولات و کالاهای خود از دست بدهند، اگر تمایل و اقبال به خرید کالای تولید داخلی کم یا زیاد است، باید ریشه همه این اگرها را در همان خلاء فرهنگی جستوجو کرد که در اثر نبود یا مغلطه فرهنگی در ذهن یک طیف یا گروه اتفاق افتاده و در جامعه یا نهادهای اجتماعی تسری و شیوع پیدا کرده و به تدریج در قامت یک اخلاق جمعی در جامعه متبلور میشود.
همانطور که در بالا به آن اشاره شد؛ "تعهد" یک کلیدواژه مهم و محوری است. امام راحل میفرمایند:"هنر، دمیدن روح تعهد در کالبد انسان است."
اگر در جامعه این روح تعهد رشد کند، حکایت از تعالی فرهنگ آن جامعه دارد، فرهنگی که هنرمندان آن مرزو بوم رقم زدهاند.
هنرمندان با ابزار هنر با شاکله فرهنگ ناب اسلامی میتوانند بر شکلگیری و جهتدهی افکار و رفتار مردم اثر بگذارند و سبک زندگی فردی و اجتماعی آنان را تغییر دهند .
سبک زندگی ( Life Style )؛ راه یا سبکی برای درست زیستن است، لذا خوراک ، پوشش، آرایش، خرید و... همه و همه از مصادیق سبک زندگی هستند مصادیقی که در هر گروه و طیف از جامعه، رنگ و بوی خاص خود را دارد.
سبک زندگی و اقتصاد دو مبحث عجین شده در دل یکدیگر هستند که اگر از سوی مسئولین و سیاستگذاران هر کشور مورد توجه قرار نگیرند به طور قطع ضمن انحطاط یک جامعه به سمت مصرف گرایی، تغییر ذائقه خانوادهها به سمت کالاهای خارجی را نیز به همراه خواهد داشت.
در همین راستا با توجه به اینکه هر کالا، فرهنگ خاص خودش را نیز به همراه میآورد، با مصرف انبوه کالای خارجی، شیوه زندگی مردم نیز میتواند تحت شعاع این "رفتار مصرفی" قرار گرفته و نسبت به تولیدات داخلی یک دلزدگی مضاعف پیدا کنند. بدیهی است که در چنین شرایطی است که فرهنگ و اخلاقیات جامعه نیز تحتتاثیر قرار خواهد گرفت.
از طرف دیگر در این شرایط، کالای داخلی و تولیدکننده ایرانی نیز دستخوش تغییراتی قرار خواهد گرفت که نبود تقاضا از سوی مصرفکننده ایرانی که تعطیلی بنگاهای اقتصادی کشور را یک به یک به همراه خواهد داشت از مهمترین آنهاست.
شوربختانه آمارهای رسمی و غیررسمی حکایت از این واقعیت تلخ دارد که ذائقه 75 درصد ایرانیها به سمت و سوی خرید برندهای خارجی است. بیتردید اگر تغییر جدی در رویکرد واردات بیرویه و ورود قاچاق کالا صورت نگیرد، این روند در سالهای پیش رو و از جمله در سال حمایت از کالای ایرانی نیز همچنان ادامه خواهد داشت، چرا که کالای خارجی در بازار داخل ذائقه 75 درصدی دارد. ذائقهای که، سود کلانی برای رانتها و لابیهای اقتصادی زیرزمینی به همراه دارد.
اینجاست که سازمانها، نهادها و دستگاههایی که به صورت تخصصی در این حوزه فعالیت میکنند، میتوانند نقش مهمی در فعالسازی ظرفیتهای فرهنگی و ایجاد انگیزه در اهل هنر به منظور تولید محصولات متنوع و فاخر هنری با تمرکز بر تغییر "رفتار مصرف کننده" و توسعه فرهنگ مصرف کالای وطنی و ترغیب غیرمستقیم اما پایدار، به اقبال بیشتر به کالای ایرانی داشته باشند.
در همین راستا اگر دو ضلع خریدار و تولیدکننده نیز به مدد فرهنگ به اکسیر تعهد، آراسته شوند، آنها نیز متعهدانه به فرهنگ خرید کالای ایرانی و تولید کالای با کیفیت یا در مجموع به حمایت از کالای ایرانی متعهد خواهند بود.
تولید متعهدانه و خرید متعهدانه کالای ایرانی، محدود به دو ضلع تولیدکننده و خریدار نیست بلکه ضلع سومی نیز وجود دارد که نظارت مسئولانه را بر فرآیند تولید کالای استاندارد دربرمیگیرد.
ماحصل این روند، تولید کالای با کیفیت و تغییر رفتار مصرف کننده را به همراه خواهد آورد. این تعهد در تولید کالای باکیفیت، سبب میشود که شهروند ایرانی نیز به خرید و مصرف کالای ایرانی تعهد داشته و متقابلا تولیدکننده ایرانی نیز متناسب با خواست و ذائقه ایرانی، کالای با کیفیتتری تولید کند.
بدیهی است کالایی که از این ویژگی برخوردار باشد توان رقابت در بازارهای بینالمللی و ارزآوری برای کشور را نیز به همراه خواهد داشت.
در حقیقت سه ضلع این مثلث طلایی که دربرگیرنده تولید کننده، مصرف کننده و سیستم ناظر بر روند تولید و مصرف است میتواند با "تعهد" خود، زمینهساز بهبود تولیدناخالص ملی شوند، بهبودی که متعاقب آن به ارتقاء همه شاخصها و از جمله امنیت فکری، اقتصادی، اجتماعی و.. در کشور کمک کرده و همه شهروندان ایرانی از مواهب آن بهرهمند میشوند .
از طرف دیگر، عملکرد درست اضلاع سهگانه این مثلث، میتواند به کاهش روند تصاعدی واردات در کشور، بهبود کسب و کار داخلی و متعاقب آن رونق اشتغال و بهبود معیشت خانوارهای ایرانی کمک کند .
به هر روی بهنظر میرسد در شرایط حساس سیاسی، اقتصادی و بینالمللی امروز که اقتصاد ما با تهدید روبرو است ایجاد بستری برای تحقق شعار سال از معبر تاکید بر جنبههای فرهنگی بیش از هر گزینه دیگری در عملی شدن شعار سال کارگر خواهد شد. لذا بسیج همه ظرفیتها در این جهت و جدیتر گرفتن فرهنگ به عنوان زیرساخت دیگر بخشها؛ اصلی، مهم، کارا و حیاتی است که باید مورد توجه همه آحاد مردم از مسئولان و برنامهریزان گرفته تا تولیدکنندگان و مصرف کنندگان قرار گیرد.
یادداشت از: داود یاراحمدی کارشناس ارشد اقتصاد هنر و رئیس حوزه هنری استان سمنان
انتهای پیام