به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «ویدیوی برخورد خشونتبارِ یک مأمور پلیسِ زن با دخترکی به جُرم کمحجابی یا بدحجابی یا شُلحجابی را که دیدم، پنداشتم فیلم مربوط به قبل است و حتی فرستنده را سرزنش کردم که چرا نادانسته به هر ویدیو یا تصویری اعتماد و آن را بازنشر میکند اما اخبار تکذیبها و تقبیحها و ابراز انزجارها که پیاپی منتشر شد و مهمتر از آن پس از موضع رسمی نیروی انتظامی که به جای تکذیب توضیح داد، دانستم فیلم، قدیمی نیست و تازه است.
این که کجای قانون و دین و تاریخ و فرهنگ ما چنین اجازهای میدهد از زبان دیگران هم پرسیده شده است. این که قانون مجازات اسلامی برای زن بیحجاب و آن که به عمد حجاب را برمیدارد - نه هر پوششی که پلیس اعم از مذکر و مؤنث نپسندد - جریمه پنج تا پنجاه هزار تومانی تعیین کرده و بابت تخلف پنج تا پنجاه هزار تومانی هم کتک نمیزنند نیز پیشتر گفته شده است. این که مشکل بخشی از دختران نسل جدید با لباس رسمیای که برای آنان تعریف شده، ناشی از سبک زندگی متقاوتی است که جلوههای دیگر آن را در قالب حاکمیت ارزشهای سرمایهداری و زندگی مدرن همهروزه مشاهده میکنیم و ابراز بیعلاقگی به لباس متحدالشکل یکی از آنهاست و قصد مقابله با نظام و شرع ندارند، مگر اندکشماری که داستان جدایی دارد نیز نکته ناگفتهای نیست.
این گفتار را پس به قصد بیان دو - سه موضوع دیگر مینویسم:
نخست این که از پلیس یک مملکت تنها دزد و قاچاقچی و تروریست باید بترسد و البته اگر کشوری دموکراتیک نباشد، مخالفان متشکل و به رسمیت شناخته نشدۂ حکومت نیز.
این که دخترکان و زنانی که پوشش یا آرایش متفاوت دارند یا حداکثرهای مورد انتظار را رعایت نمیکنند، از پلیس کتک بخورند، هیچ دستاوردی ندارد؛ جز این که در جامعه تولید انزجار میکند و بیش از همه جفا در حق دیگر ماموران پلیس است که امنیت و آرامش ما را بیکتک و توهین تأمین میکنند. چرا افسران آگاهی و کلانتری و راهور و گذرنامه و دیگر بخشها باید تاوان رفتارهای کسانی را بپردازند که اگر چه هملباس آنان هستند ولی دنیاهای متفاوتی دارند؟ جای دیگر اگر هم بزنند دزد یا متهم دزدی است نه دختر جوان.
دیگر این که این همه خشونت یک پلیس زن برای برقراری قرائت مذهبی مورد نظر اسباب شگفتی است. زیرا تصور میکردم دختران و زنانی که در خانوادههای مذهبی پرورش مییابند، علاقه یا اجازه حضور در این گونه ماموریتها را ندارند و خانوادههای مذهبی و سنتی اگر هم اجازه دهند، غالبا برای بخشهای دیگر است و در سطوح تخصصی است و نه در این سطح و حالا یا تصور من نادرست بوده یا آن قدرها که اصرار دارند خود را متعصب نشان دهند، نیستند.
این را ننوشتم که از پلیس زن تعجب کنم. معلوم است که به پلیس زن هم نیاز داریم و میدانیم که تقریبا ۲۰ سال است در یک مجتمع آموزشی زنانه پلیس زن پرورش میدهند اما نه برای این کارها. گیر دادن به دختر نوجوان و جوان که تربیت ویژۀ پلیسی نمیخواهد. اگر هم پرورش یافته خانوادۂ مذهبی نیستند این همه تعصب یا ادعا را از کجا آوردهاند و چرا به کار دیگری مشغول نمیشوند؟
آن قدر این دو غیر قابل جمع هستند که یک خبرگزاری اصولگرا چندی پیش گزارش خود را دربارۀ تربیت پلیس زن این گونه شروع کرد:
«بر خلاف تصور خیلیها که نام زنهای پلیس، در ذهنشان تداعی کننده زنان گشت ارشاد است، این دختران، پلیسهایی هستند که سالها آموزش دیدهاند. آموزش دیدهاند تا در مواقع لزوم، هر آن چه لازم است برای امنیت کشور انجام دهند. از پیگیری پروندههای پلیس آگاهی که حضور زنان پلیس در آن الزامی است تا بازجویی و پیگیری متهمان زن در پلیس اطلاعات و امنیت، ارائه مشاوره در کلانتریها تا... .» به عبارت دیگر خبرنگار تلاش کرده در ابتدا ذهنیت منفی دربارۀ پلیس زن گشت ارشاد را اصلاح کند و بگوید خیال نکنید پلیس زن تنها در گشت ارشاد است.
اما چرا پلیسهای آموزشدیدۀ زن در بخشهای دیگر حتی در آغاز آن گزارش هم از گشت ارشادیها تفکیک شده بودند؟ آیا این تصور شکل گرفته که این بخش نه تخصص میخواهد و نه تربیت خاص و کتک و فحاشی بلد باشی کافی است؟ آیا در این انگاره رفتارهایی از این دست تأثیر ندارد؟
این زن اما اگر مادر است، رفتار مادرانهاش کو و اگر هنوز ازدواج نکرده دوست دارد با این فیلم به خواستگار شناسانده شود؟
معیار ارزیابی ساده است. وقتی پلیس زن در بخشی دیگر دزدی را دستگیر میکند یا کودکی را از دست گروگانگیری نجات میدهد، ستایش میشود اما این رفتار را کی تایید میکند؟ از خانواده خودش بپرسد کافی است.
روزی مامور راهنمایی و رانندگی مرا متوقف کرد و میخواست جریمه کند چون حین رانندگی با تلفن همراه صحبت میکردم. به او گفتم: از من بگذر. همکاریم! گفت چه همکاریای؟ ناجایی یا راهوری هستید؟ گفتم نه. من در کار ارایه خدمات اطلاعرسانیام و شما خدمات راهنمایی ارایه میدهید. هر دو به صفت خدماتی بودن همکاریم! خندید و گفت با این منطق با پزشک و رفتگر نیز همکاریم. چون یکی خدمات سلامت ارایه میدهد و دیگری خدمات نظافت! گفتم حالا نه با این شمول اما این دو نیز خدمات ارایه میدهند.
پیداست که گفتوگوی ما برای تلطیف فضا بود و در این حد و با این غلظت همکار نیستیم (و با این خانم که مطلقا نیستیم) اما در اصل ارایه خدمات، اشتراک وجود دارد.
پلیس یک نیروی خدماتی است نه دستگاه تولید ترس. اگر هم باید ترس تولید کند برای مجرمان و بزهکاران و به قصد ارایه خدمات ایمنی به بخشهای دیگر اجتماع است. اگر پلیس واقعا زیر نظر وزارت کشور بود، ماموری در این سطح این قدر احساس استقلال نمیکرد که در پایان به دختر بگوید هیچ غلطی نمیتوانی بکنی! البته حالا لابد وزیر کشور کمیتهای تشکیل داده تا بررسی کنند. اما اگر واقعا زیر نظر او بود فیالفور دستور میداد از خدمت معلق شود و دنبال یک کار دیگری بفرستندش و نیاز به کمیتۀ حقیقتیاب نبود.
این خانم اما ظاهرا با این تعاریف بیگانه است و پنداشته وظیفه او تولید انزجار است.
در فرهنگ ایرانی دختران و زنان جایگاه ویژهای دارند و تردید ندارم رفتار و گفتار این زن دهها هزار بیننده را آزرده است. هم به آن دختر جفا کرده هم به همکاران خود در بخشهای دیگر پلیس و حتی گشت ارشادیهایی که کتک نمیزنند و هم به خودش و آیندهاش و خانوادهاش و هم به فرماندهانش.
درد دل یک فرمانده ارشد پلیس را فراموش نمیکنم که هر چه تلاش و فعالیت میکنیم فاصلهها را کم کنیم این داستان برخورد با زنان بر باد میدهد و میان ما و جامعه فاصله میاندازد.»
انتهای پیام