برای مترجمی که مرگ را ترجمه نکرد

این روزها با چهلمین روز درگذشت محسن سلیمانی هم‌زمان است.

فاطمه آقاخانی - خواهرزاده این نویسنده، مترجم و رایزن فرهنگی - در متنی که در اختیار ایسنا قرار داده نوشته است:

برای مترجمی که مرگ را ترجمه نکرد

به یاد دکتر محسن سلیمانی

-‌ eye، چی می‌شه؟

-‌ چشم.

- آفرین.

-‌ حالا leg؟

- پا.

-‌ خوبه.

- ابرو چی؟ ابرو چی بود؟

-‌ اب... ابرو... آخ... یادم رفته...

- eyebrow

-‌ مهم نیست. دوباره تمرین می‌کنیم.

و دوباره و چندباره این تمرین‌ها ادامه‌ داشت. کار همیشه‌مان بود. پارک‌رفتن‌ و پرسش‌ و پاسخ‌های کلمات انگلیسی. پس از آن دوچرخه‌سواری و طناب‌بازی و دویدن‌های پی‌درپی. عادت شیرین بستنی‌خوردن‌های مسافت پارک تا خانه که هیچ‌وقت ترک نمی‌شد.

***

تمام روزهای کودکی‌ام با این تصاویر شاد و جذاب ترسیم شده. تصویر دوست‌داشتنیِ تو که همیشه لابه‌لای کوهی از کتاب‌ و مشتی از کاغذهای جورواجورِ خط‌خطی مستور بود اما مغفول نه... تصویر دستان بزرگ و نوازشگرانه تو که پر از مهرورزی بود. تصویر قامت بلندت که برای خوب دیدن و خوب شنیدنم خم می‌شد و به رؤیاهایم رنگ واقعیت می‌بخشید.

روزها از پی هم آمدند... روزهایی سرشار از نگارش و خوانش، موفقیت و کامیابی با مأموریت‌ها و سفرهایی طولانی برایت. در روزهای دلتنگی و دلواپسی برایم، قد کشیدم و بزرگ شدم. بُعد زمانی و مکانی فاصله‌ها را بیش‌تر و بیش‌تر کرد، اما نتوانست حریف خاطره‌ها بشود. فرصت‌های گاه و بی‌گاه غنیمتی بود برای پی‌جویی و دلجویی از هم. پیام و کلامم را با خوش‌رویی پاسخ می‌گفتی. این ویژگی ممتاز تو بود چه با یار چه با اغیار.

روزها دیگر بار گذشتند و گذشتند و ما را به بهمن‌ماه نود و شش رساندند. روزهای سرد و سخت، روزهای پرتب و تاب کاری برایت و روزهای محنت‌زای جدایی برایم. روزهای انتظار و انتظار و انتظار برای دیدار و امیدوار برای با تو بودن و از تو خوب آموختن همانند کودکی‌ام.

روز دوم بهمن‌ماه، سالروز ولادت عقیله‌العرب، بی‌خبر از تو مهیای جشن شدم... بی‌خبر از تو که من و اطرافیانم را به صبر زینبی فرامی‌خواندی... بی‌خبر از تو که دغدغه‌ها و دلواپسی‌هایت قلبت را نشانه گرفت... بی‌خبر از تو که دستانت را بر قلبت گذاشتی بلکه آرام گیرد... بی‌خبر از تو که افتادی؛ نیلی شدی و خاموش ماندی.

آه... امان از این بی‌خبری‌ها و فغان از انتظاری که فرجامش حسرت شد. گفته بودی می‌آیی و آمدی اما چه آمدنی... لحظه رفتن وعده سوغاتی دادی، اما انگار سرما را توشه راهت کردی و برف را به سوغات آوردی. از میان بارش بی‌امان برف چه نادیدنی‌ها دیدنی می‌شود. می‌نگرم سیمای دختر کوچکت فریمهر را که بی‌اندازه وابسته‌اش بودی؛ می‌نگرم به او که بغض فروخورده دارد و بیهوده می‌کوشد پنهانش کند. می‌نگرم دستان پرتلاطم پسرت فرزاد را که در آستانه جوانی آلام فقدان تو آمالش را به یغما برد. می‌نگرم به چشمان بارانی دخترت، هم‌بازی کودکی‌ام، فرزانه که خلف وعده را از تو نمی‌پذیرد و برای آسوده خوابیدن تو لالایی‌ می‌خواند... می‌نگرم به همسرت و بوسه‌هایی که بر پیکرت روانه می‌کند؛ می‌نگرم به او که چه ناباورانه در غم تو شکست. می‌نگرم به مادرت آن لحظه‌ای که تو را در آغوش گرفت و نفس‌ها را به شماره انداخت. می‌نگرم برادرانت را که پس از رفتن پدر به تو دلخوش بودند و اینک بی‌تو چه کنند؟ می‌نگرم به یگانه خواهرت که ندای برادر، برادر نجوای شبانه‌اش شده و دیگر با عکس تو که در کنج اتاقمان خوش نشسته ناگفته‌هایش را واگویه می‌کند. می‌نگرم به دوستان و همکارانت که همچنان تو را می‌ستایند. می‌نگرم به تو که در لباس نازک سفید رخ می‌نمایی مانند نوجوانی‌ات؛ آن هنگام که مهمانان سرزده را به داخل خانه هدایت می‌کنی و خودت روی سنگ‌ریزه‌های حیاط خانه می‌نشینی و می‌خوانی... داستان، رمان، ادبیات و زبان انگلیسی.

دلتنگم و می‌نگرم به تو که دلتنگ‌تری از من برای تمام دلبستگی‌هایت... برای کتاب‌های خوانده و نخوانده‌ات... برای نوشته‌ها و ننوشته‌هایت و برای قلم و کاغذهایت.

می‌نگرم به تو در واپسین لحظات... که مانند همیشه صمیمی و گرم بدرقه‌مان می‌کنی و سپس مانند همیشه در سکوتی پر از ابهام و ایهام خلوت می‌گزینی.

می‌خواهم در نبودنت از تو بیاموزم؛ گرچه محال است، اما با یاد پشتکار و جدیت تو محال‌ها هم ممکن می‌شود. می‌خواهم از تو بیاموزم بی‌وقفه خواندن و نوشتن را؛ بی‌کران تواضع و احسان را که بی‌شک خداوندگار با محسنین است.

می‌خواهم به یاد روزگارانی که با هم زیستیم و به رسم ایام نوروزی که با گلدانی پر از گل‌های لاجوردی به مهمانی ما می‌آمدی من نیز برای دیدنت آن را به ارمغان بیاورم. این به یادگار باشد عهد میان من و تو برای همچو تو شدن.

اینک که موسم بهار و شکفتن جوانه‌ها نزدیک است در حوالی تو عجیب دلم هوای محرم دارد و روضه علمدار کربلا. آن بلندقامت نستوهی که هنگام فرو افتادن هم دست از تلاش برنداشت.

به گزارش ایسناف محسن سلیمانی، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و رایزن فرهنگی ایران در بلگراد، دوم بهمن‌ماه در سن ۵۸سالگی درگذشت.

در معرفی او نوشته شده است: محسن سلیمانی متولد ۱۳۳۸ در تهران و فارغ‌التحصیل رشته زبان و ادبیات انگلیسی است. او که در حوزه ترجمه و نقد ادبیات داستانی و داستان‌نویسی فعالیت دارد، کار نویسندگی را در «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» از سال ۱۳۵۹ شروع کرد. در آن‌جا چند سالی مسئول واحد ادبیات داستانی بود و سردبیری جُنگ‌های سوره از شماره ۱ تا ۹ را برعهده داشت. در سال ۱۳۶۶ همراه با تعدادی از هنرمندان از حوزه جدا شد و به کیهان فرهنگی رفت و مسئول بخش ترجمه ادبی و ادبیات داستانی کیهان فرهنگی شد. بعد از سه سال نیز از آن‌جا به معاونت امور بین‌الملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رفت و چند سالی هم در لندن و نیویورک مسئول بخش فرهنگی ایران بود. او همچنین دبیر سرویس ادبی روزنامه‌های همشهری (۱۳۷۰)، روزنامه صبح امروز (۱۳۷۹) و بهار (۱۳۷۹) نیز بوده‌ است. سلیمانی تاکنون در زمینه نقد ادبی، اصول داستان‌نویسی و نیز داستان در حدود ۷۰ کتاب ترجمه و تألیف کرده‌ است. همچنین چند سالی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران داستان‌نویسی تدریس کرده‌ است. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ۱۸ تیرماه ۱۳۹۴ به سلیمانی نشان درجه یک هنری در زمینه ادبیات داستانی اعطا کرد.

از آثار محسن سلیمانی به این عنوان‌ها می‌توان اشاره کرد: سالیان دور(مجموعه داستان)، آشنای پنهان(مجموعه داستان)، چشم در چشم آینه (مجموعه نقد و یک گفتار)، تأملی دیگر در باب داستان (ترجمه)، رمان چیست؟ (ترجمه و نگارش)، درسهایی درباره داستان‌نویسی(ترجمه)، فن داستان‌نویسی (ترجمه)، از روی دست رمان‌نویس (ترجمه)، شاهکارهای ادبیات جهان (۶ جلد)، ۲۸ اشتباه نویسندگان(ترجمه)، واژگان ادبیات داستانی(انگلیسی - فارسی و فارسی -انگلیسی)، چگونه زندگینامه بنویسیم؟، اسرار و ابزار طنزنویسی (نگارش و ترجمه)‍، شوخی‌های دختران حوا، شوخی‌های پسران آدم، جادوی زاویه دید (ترجمه)، طرح و ساختار رمان (ترجمه)، آموزش داستان‌نویسی به دانش‌آموزان ابتدایی، ۲ جلد (ترجمه)، رمان‌نویسی در وقت اضافه، طنزپردازی به زبان ساده، فرانکنشتاین، اثر مری شلی، تصویر دوریان گری، اثر اُسکار وایلد، اوژنی گرانده، اثر اونوره دو بالزاک، دکتر جکیل و آقای هاید، اثر رابرت لویی استیونسن، بابا لنگ‌دراز، اثر جین وبستر و پینوکیو، اثر کارلو کلودی.

انتهای پیام

  • شنبه/ ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ / ۱۲:۴۱
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 96121206107
  • خبرنگار : 90002