به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «سنگ قبر دکتر ابراهیم یزدی را هم در بهشت زهرای تهران شکستند تا سریال شکستن سنگ قبر چهرههای مشهور ادامه داشته باشد.
مدیریت سازمان بهشت زهرا البته به سرعت دستور داد تا سنگ دیگری شبیه همان نصب شود و این کار صورت پذیرفته است؛ سازمانی که در انجام سریع کارهای اداری سرآمدِ همه دستگاههاست.
پیش از این سنگ قبر مرحومان مدیا کاشیگر (مترجم)، احمد شاملو (نویسنده و شاعر)، ایرج افشار (ایرانشناس) و محمدعلی سپانلو (نویسنده و شاعر) را نیز شکسته یا ربوده بودند.
برخی از این افراد اما در دوران حیات هرگز یکدیگر را ندیده بودند و افق فکری یا نوع فعالیت آنها کاملا متفاوت بوده است. مثلا دکتر یزدیِ لیبرالمسلک چه شباهتی به شاملوی متمایل به سوسیالیسم دارد؟ احمد شاملو، ابراهیم یزدی، ایرج افشار، محمدعلی سپانلو و مدیا کاشیگر اما با همه تفاوتهای فکری و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی در یک موضوع مشترک بودند: دست در کار نوشتن و تولید فکر بودند و در نگاه سنگشکنان اما کم جرمی نیست فکر مستقل و نوشتن خلاقانه.
شکستن سنگ قبر بزرگان سیاسی و فرهنگی یکی از زشتترین کارهای ممکن است و بر مایی که ذره ای در این کار کثیف دخالت نداریم هم عرق شرم می نشاند چه رسد بر مرتکبین و تأییدکنندگان.
درباره روشنفکران عرفی این احتمال مطرح بود که متعصبینی با قرائتهای خاص خود نپسندند قبور این آدم ها کنار دیگران دفن شود اما دکتر ابراهیم یزدی که روشن فکر دینی و مذهبی بوده است. پس مشکل جای دیگری است. یا با شهرت و اعتبار افراد مشکل دارند یا با حضور علاقهمندان بر سر مزار یا با تولید فکر مستقل.
دوستی که در سال اول درگذشت پدرش به بهشت زهرا میرفت میگفت چون پدرم در جوار قطعه هنرمندان مدفون است از سر کنجکاوی و البته علاقه به این قطعه هم سر میزدم و هرگز ندیدم گلی بر مدفن فردین نباشد یا با گلاب سنگ را نشسته باشند. سنگ قبر این هنرمند البته از شکستن سنگ مصون مانده اما هر از گاهی در امام زاده طاهر سراغ قبر شاملو می روند و خانم آیدا در این ۱۷ سال که از مرگ او می گذرد چند سنگ قبر نصب کرده اند.
احتمال اول این است که معتقدند اینها نباید اینجا دفن شوند و مرزبندی را به قبرستان هم تسری داده اند. احتمال دوم این که چون با زندۀ این افراد مشکل داشته اند با مرده شان هم مشکل دارند و این کینه را نمی توانند بشویند. احتمال سوم این است که حتی یک کلمه از این افراد نخوانده اند. نه کاری به خاطرات ابراهیم یزدی دارند نه به ایران دوستی و ایران پژوهی ایرج افشار. نه شعر سپانلو می خوانند و نه شعر شاملو. بنا بر این برای این که خودی نشان بدهند چنین کاری انجام می دهند. احتمال چهارم این است که نمی خواهند محل قول و قرار و مراسم و سالگرد شود. می شکنند تا نام و نشانی باقی نماند.
همین که هیچ گروهی مسؤولیت این کار را بر عهده نمی گیرد نشان می دهد جای توجیه و دفاع ندارد در حالی که مسئولیت ترور را هم بر عهده میگیرند. تولید فکر مستقل را کسانی نمی پسندند چون گمان می کنند همه باید یکسان بیندیشند یا اصلا چه ضرورتی دارد بیندیشند؟
کسانی عزیزشان را با هزار اندوه و آه به خاک می سپارند و سنگی بر جای می گذارند و با اشک دیده می شویند. آن گاه دیگرانی با کلنگ و تیشه و پُتک به جان این سنگ ها می افتند. برخی از این سنگ ها اثر هنری هستند و گمان می کنم کمتر سنگی به زیبایی سنگ مزار مرحوم احمد بورقانی است.
پس آن که سنگ می شکند نه تنها تیشه به اندیشه می زند که یک اثر هنری را هم تخریب می کند. این سنگ ها در طول زمان به بخشی از میراث فرهنگی ما بدل می شود و همین حالا هم هست...»
انتهای پیام