به گزارش ایسنا، سردار اسماعیل کوثری مهمان برنامه یکشنبه شب دستخط در صدا و سیما در بخشی از مصاحبهاش تاکید کرد: ما از جنگ خوشمان نمیآید. کدام انسان دارای عقل سلیم از جنگ خوشش میآید اما دفاع کردن حق هر انسانی است.
وی همچنین درباره آخرین جلسهای که 5 نفر از سپاهیان با رییس جمهور نیز با بیان این که جلسه خوبی بود درباره برخی سوء تفاهم ها گفت: بالاخره تفکر است. ما میگوئیم حضرت امام مشخص کرد که آمریکا شیطان است. حضرت امام همینطور صحبت نمیکرد، همینطور چیزی را بیان نمیکرد. در این 10 سال که رهبر بود چیزی برای خودش خواست؟ امام موقعی که از دنیا رفت، گفت با یک نفس مطمئنه! یعنی تفاوت در این است. اما هیچ چیزی نداشت. چیزی جز عزت و سربلندی ملت ایران و مسلمانان و مستضعفان دنیا نمیخواهد. الان هم مقام معظم رهبری همینطور هستند.
وی درباره منافع برجام معتقد است: فقط اینکه دست آمریکاییها مجدد رو شد که اینها بدعهد هستند. شاید برخی بگویند مثلا هواپیمای ما که اروپا میرفت بنزین به آن نمیدادند و با به کشور خاصی میرفت، در این حد! ولی چیزهایی که از دست دادیم چه میشود؟ بانکها باید خیلی سریع با کشورهای دنیا وارد عمل میشدند اما چرا هنوز پولهای ما آنجا مانده است؟ چرا این همه واردات میکنیم؟ چون پول را نمیتوانیم بیاوریم. اجازه نمیدهند بیاوریم. خیلی جزء به جزء هم وجود دارد، من کلیات را بیان میکنم. جزء به جزء هم وجود دارد.
متن کامل این مصاحبه به شرح زیر است:
* بخش اول را به مسائل روز اختصاص میدهیم و بخش آخر را برای دفاع مقدس میگذاریم. مدتی است که یکی از حساسترین مسئولیتها را که امنیت شهر تهران هست، بر عهده گرفتهاید. چند وقت پیش مراسم تحلیف را داشتیم که یکی از مهمترین و پرجمعیتترین تحلیفهای بعد از انقلاب بود. قطعا دوست داریم از شما درباره پشت صحنههای امنیتی آن بپرسیم. ما فقط آرامش آن را دیدیم. پشت صحنه چه خبر بود؟
- بحث برگزاری این اجلاس در قالب تحلیف از یک وضعیت خاصی برخوردار بود. به این خاطر بود که در دنیا این طور مطرح کرده بودند که ایران هم بالاخره دچار ناامنی شد، به خاطر حرکت تروریست جنایتکارانهای که در مجلس و مرقد حضرت امام (ره) رخ داد.
مخصوصا دعوتی که از 91 کشور و نمایندگان مختلف، 8 رئیسجمهور و 19 رئیس مجلس و چند نخستوزیر و معاون اول رئیسجمهور و وزرای امور خارجه و سفرا بودند، بالاخره طوری بود که از وضعیت «حساس» مجلس به «حیاتی» رسیده بود و باید از یک امنیت بالایی برخوردار میشد که این مسئله توسط هم ستاد فرماندهی کل قوا و هم شورای امنیت کشور به قرارگاه ثارالله (ع) واگذار شد.
ما هم تازه مستقر شده بودیم. من دیدم فقط هماهنگی بین دستگاههای امنیتی و انتظامی نیاز دارد و باید قدری وقت گذاشت. آن هم به لطف خدا باید گفت جای تقدیر و تشکر از همه دستاندرکاران دارد. مخصوصا مردم عزیز در اطراف مجلس و کل تهران که همکاری بسیار خوبی کردند. نیروی انتظامی، سربازان گمنام آقا امام زمان (عج)، سپاه، بسیج، عزیزان پدافند هوایی ارتش که در نهایت با هماهنگی و همدلی بسیار خوبی این کار انجام شد. بحث فرودگاههای مهرآباد و حضرت امام (ره) باید پوشش داده میشد. این مسیرها از فرودگاه حضرت امام تا مجلس و از مجلس تا سالن اجلاس که شب تشریفات شام برقرار بود و تا هتلها و مکانهای استقرار باید برنامهریزی میشد.
* تهدیدی حاصل نشد؟
- نخیر. چون طرحریزی آن در مورد کل تهران و استان البرز برنامهریزی شده بود، اما اصل این بود که از سر مرز هم نیروی انتظامی و هم ارتش و هم سپاه این پوشش را بدهند. میخواهم بگویم در تهران که مرکزیت برگزاری این اجلاس بود و رفتوآمدهایی که عرض کردم با این مسافت طولانی بود، حتی یک مورد مشکل نداشتیم و این نشاندهنده اقتدار جمهوری اسلامی است.
* به آن حادثه تروریستی تلخ اشاره کردید؛ الحمدالله در یک منطقه پرالتهاب امنیت ویزه و پایداری داریم.، حتی زمانی که اروپا و امریکا میلرزند به لطف خداوند این امنیت را داریم.
- البته این علت دارد که عرض میکنم.
* امنیت خوبی داریم؛ ولی اتفاقی که در خرداد ماه در مجلس و حرم امام رخ داد قدری ته دلشوره برای مردم به وجود آورد. رخنهها را اکنون بستیم؟
- ما از قبل هم بسته بودیم. این نیست که بگوئیم تنها این یک تیم وارد شد. چنین نبود. شاید در حدود 100 تیم قبل از آن میخواستند بیایند.
* وزیر اطلاعات اذعان داشتند 120 تیم بودند.
- بله. اینها میخواستند بیایند. تازه این برای خود وزارت بود. سپاه هم از این موارد زیاد داشته است. علت هم این است که نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ما پشت میز نمینشینند و دستور بدهند. چون 8 سال دفاع مقدس تجارب زیادی به ما داده است که چکار کنیم، لذا اینها خیلی حرکات زیادی کردند تا در داخل اقداماتی را انجام دهند ولی ما زمانی که تشخیص میدهیم باید اینها از بین بروند این کار را میکنیم. یا این که برخی گول خورده اند میخواهیم با آنها صحبت کنیم، یکی از این تیمها که وارد مجلس شده بود وزارت دستگیر کرده بود. نصیحت کرده بود ولی اینچنین شد.
* شما فکر میکردید چنین اتفاقی در مجلس رخ دهد؟
- نه تنها فکر این که در مجلس بیفتد بلکه همه جا را فکر میکردیم. مغز آنها چنان پر شده است که انسانیت و بشریت و اخلاق را نمیفهمند. فریب خوردهاند که به هر نحوی بکشند. در مجلس که وارد میشوند مردم را دم در ورودی مورد حمله قرار میدهند، مردم عادی چه کردهاند؟ مردم گناهی داشتند که در مجلس نشسته بودند ومیخواستند نزد نمایندهها بروند؟
* پاسخ قاطع سپاه به این قضیه بازخوردهای ویژهای داشت. عملیات موشکی که در مقر داعش صورت گرفت.
- بله، این را هم باید بیان کرد که از یک جهت آن 18 نفر برای ما عزیز بودند که به شهادت رسیدند، اما خیری در این بود که ما به صاحبان اصلی این تروریستها یعنی آمریکا، انگلیس، رژیم اشغالگر قدس و عربستان و اینهایی که پول به تروریستها میدهند نشان دهیم که با هیچ کسی رودربایستی نداریم. آمریکا بخواهد کوچکترین حرکتی در منطقه بکند قطعاً بداند . آنچنان بلایی به سرش خواهد آمد که از منطقه فرار کند. البته این را هم بگویم که اگر برخی از مسئولین حرف امام را در 8 سال دفاع مقدس گوش داده بودند امریکاییها الان فرار کرده بودند.
* یعنی چی؟ مثلا کجا حرف را گوش نکردند؟
- خیلی از جاها. در همان مقطع اگر آن چه حضرت امام فرموده بودند که ناوها را بزنید...
* امام گفته بودند؟
- بله. رودربایستی نداشتند که، چون آنها دائما پایگاههای نفتی ما را میزدند، هواپیمای مسافربری ما را زدند. آمریکاییها میتوانند بگویند هواپیما را همینطوری زدیم؟ فرق بین هواپیمای مسافربری و جنگی را نمیدانند؟ این همه تکنولوژی که مانور میدهند برای چیست؟ یعنی نمیدانستند؟ میخواهم بگویم اگر برخی از مسئولین آن زمان حرف امام را گوش داده بودند خیلی قضایا فرق میکرد.
* سپاه باز هم از این برگها دارد که رو کند؟
- تا دلتان بخواهد دارد. این را عرض کنم ما از جنگ خوشمان نمیآید. کدام انسان دارای عقل سلیم از جنگ خوشش میآید اما دفاع کردن حق هر انسانی است.
* انتصاب خود شما و رئیس پلیس جدید پایتخت حدسهایی زده میشود که شرایط خاص شده است. واقعا چنین است؟
- خیر. برادر ما سردار کاظمینی چندین سال بود. یک جابهجاییهایی طبیعی است. دولت هم دو تا چهار سال است. بعد از 8 سال دیگر نمیتواند.
* یعنی شرایط خاصی نیست؟
- خیر. چنین نیست. اینها امانت است این پستها امانت است.
* بعد از نمایندگی مجلس خودتان تصمیم گرفتید که به سپاه برگردید؟
- من میخواستم سوریه بروم. همه هم تعجب میکردند از نمایندگی به سپاه آمدم. خبرنگاران سوال میکردند که گفتم میخواهم به سوریه بروم. حقیقتش این که اجازه ندادند و دوباره من را خواستند و گفتند چه میکنید؟ من گفتم من مطالعه خود را میکنم و گفتند باید برگردید. چون مجوز ما را هم حضرت آقا باید بدهند.
* سخت نیست کسی که 8 سال در عالم سیاست بود دوباره وارد محدوده سپاه شود؟
- نه، من قبل از انقلاب سیاسی بودم. در گروه توحیدی «صف» هم فعالیت میکردم، اما موقعی که حضرت امام تاکید کردند ما هم گفتیم سمعا و طاعتا؛ یعنی پیرهنی هم برای آن ندوختیم. آن زمان فوتبال بازی میکردم درآمدم از الان بیشتر بود.
* بازیکن خوبی هم بودید. در تیم ابومسلم خراسان و قبل از انقلاب هم در تخت جمشید بودید.
- در تیم تاج بودیم.
*با چه کسانی همبازی بودید؟
- اصغر حاجیلو، نعل شکن، حسین زرابی، بازیکنهای قدیمیتر مثل ناصر حجازی بودیم.
* کدام پست بازی میکردید؟
- دفاع بودم.
* پس استقلالی هستید؟
- الان هم در زمین خاکی با بچههای قدیم بازی میکنم.
* از هنر کیروش خوشتان آمد؟
- هنر او در این است که فقط میتواند ببرد، اما بازی زیبای آنچنانی ندارد. البته خیلی تفاوت کرده است.
*ولی آدم با خیال راحت بازی را میبیند.
- هنر در این است که میداند چطور ببرد.
* رابطه سپاه و دولتمردان چطور است؟ آخرین جلسهای که سپاه با رئیسجمهور داشت، چطور بود؟
- جلسه خوبی بود. هم ما حرفهای خود را گفتیم و هم رئیسجمهور حرفهایشان را بیان کرد. بالاخره بحث ما نظام و انقلاب و ولایت است.
* درباره نقاط اختلافی هم با رئیسجمهور صحبت شد؟
- بله. خیلی صریح بیان شد.
* به نقطه مشترکی رسیدید؟
- بالاخره در جهت این که به دولت کمک کنیم شکی نیست چرا که دولت جمهوری اسلامی است و نقدهایی داشتیم و ایشان خود بیان کردند و ما هم بیان کردیم. دو طرفه بود.
*دوستانه بود؟
- قطعا دوستانه بود برای این که نشان بدهیم کسانی که خارج از مرزها نشستهاند تا سواستفاده کنند...
*کار خوبی است به جای صحبت از تریبونها رودررو صحبت کنیم حتی اگر قرار است بحث کنیم.
- ایشان تنها بودند و ما هم 5 نفر بودیم.
*5 به یک!
- (میخندد) بالاخره ایشان هم از وقتشان استفاده کردند.
*به نظر شما اگر بخواهید بگوئید ریشه این سوتفاهمها چیست چه خواهید گفت؟
- بالاخره تفکر است. ما میگوئیم حضرت امام مشخص کرد که آمریکا شیطان است. حضرت امام همینطور صحبت نمیکرد، همینطور چیزی را بیان نمیکرد. در این ده سال که رهبر بود چیزی برای خودش خواست؟ امام موقعی که از دنیا رفت، گفت با یک نفس مطمئنه! یعنی تفاوت در این است. اما هیچ چیزی نداشت. چیزی جز عزت و سربلندی ملت ایران و مسلمانان و مستضعفان دنیا نمیخواهد. الان هم مقام معظم رهبری همینطور هستند.
* یکی از مقاطع حساس حضور شما فتنه 88 بود که کمیسیون امنیت ملی بودید و خیلی وضعیت را پیگیری کردید. بعد از 8 سال زوایا را همان زوایا میبینید؟
- متاسفانه آن کسانی که باید بیایند و با مردم روراست برخورد کنند و بگویند ما اشتباه کردیم، نیامدند و هنوز هم روی لجبازی ادامه میدهند و لذا باید بگوئیم یک لکه تاریک و سیاهی در شناسنامه اینها ثبت شده است.
* یک دیداری هم با آیتالله هاشمی رفسنجانی داشتید.
- با همه آن زمان دیدار داشتیم. هم با ایشان، هم با آقای موسوی و هم با آقای کروبی دیدار داشتیم. البته دیدار با آقای خاتمی آن روز جایی بودم و نتوانستم بروم. با مراجع دیدار داشتیم. از طرف کمیسیون دیدار داشتیم. خودم هم مطرح کردم.
* ناگفتهای از دیدار با آیتالله هاشمی دارید؟
- آن زمان هم گفتم که مطالب را خیلی صریح و روشن با ایشان در میان گذاشتیم و بعد هم آنها را به مردم منتقل کریم و ایشان هم چیزی نگفتند. آن چیزی که به آخرت اعتقاد داریم نباید یک ذره اینور و آنور شود.
* مقطع حساس دوم شما در مجلس، کمیسیون ویژه برجام بود.
- بله.
* چرا باید سایه نگاه سیاسی این اندازه بر سایه نگاه کارشناسی کمیسیون برجام غلبه کند و یا خود مجلس این اندازه سنگینی کند که آن نتیجه کارشناسی که باید، گرفته نشود؟
- نه، نتیجه کارشناسی دقیق گرفته شد در 9 بند بود.
* 5 نفر از خود کمیسیون شما آمدند و بیانیه صادر کردند و مخالفت کردند.
- بله. مگر ما میگوییم نکردند؟ ما خودمان 60 و خردهای بند را از کجا آوردید؟ ما همین موضوع را مطرح کردیم. الان هم مناظره بگذارند عیبی ندارد. ما اکثریت بودیم. 15 نفر بودند، 8 نفر موافق این 9 بند جمعبندی بودند و 7 نفر قبول نداشتند. 5 نفرشان رفتند و آن مورد را مطرح کردند. اگر اکثریت را قبول دارند چرا قبول نکردند؟ بحث اینجاست. اینها اگر واقعا همین برجام را عمل میکردند، باز ما سکوت میکردیم. اما عمل نکردند. با جملات بازی میکنند، یک نمونه را بیان میکنم. راکتور 40 مگاواتی خنداب اراک که پلوتونیوم تولید میکرد، یعنی 91 درصد پیشرفت داشت که پلوتونیوم تولید کند، قرار بر این شد که راکتور 20 مگاواتی با پول آمریکا با طراحی و ساخت چینیها ساخته شود و ما بهرهبرداری کنیم. یعنی این راکتور 20 مگاواتی را جای آن راکتور 40 مگاواتی بگذارند و 40 مگاواتی را که خودمان ساخته ایم بیرون بیاورند و بتون داخل آن بریزند. این کجا انجام شد؟ یک درصد کار هم انجام نشد.
موقعی که قبول کردند اینقدر هول شدند که از هول حلیم در دیگ افتادند. این 40 مگاواتی را بتون ریختند و 20 مگاواتی را نه امریکا پول داد و چین هم گفت من طراحی نمیکنم. پول بدهید تا طراحی کنم.
* مجلس نهم یک مجلس اصولگرا بود.
- ما اصولگرا داریم تا اصولگرا ! اصولگرایی که برود معامله کند... (میخندد) ما 80-70 نفر بودیم که پای خیلی چیزها ایستادیم و گفتیم ما هزینه بشویم، اشکالی ندارد ولی واقعیت را مردم بدانند.
* سر 2231 هم در کمیسیون گفتید؟ البته شما تذکر دادید ولی گفتند الزامآور نیست.
- ببینید، فرماندهان سپاه و وزارت دفاع که کار موشکی میکردند بر سر همین موضوع حرف داشتند. این موضوع به شورای عالی امنیت ملی منتقل شد. آقای شمخانی با خود آقای روحانی صحبت کردند. اینها را نقل قول میکنم که قطعی است، نه اینکه همینجوری گفته شده باشد. ایشان گفتند آقای ظریف بیاید پاسخ دهد.
از دبیرخانه تماس گرفتند و آقای ظریف گفت من کار دارم و آقای عراقچی را میفرستیم. آقای عراقچی هم در جمع فرماندهان نشست، البته من حضور نداشتم، اما نتیجه جلسه را گرفتم. آمد نشست و صحبت کردند. گفتند این اشکال است و فردا یقه ما را میگیرند. گفت هیچ اشکالی ندارد و بروید تست کنید. اینها هم تست کردند. اقدامات روند پیشرفت موشکها را انجام دادند، حالا الان ببینید چه بساطی است.
* به نظر شما برجام هیچ منافعی برای ما نداشت؟
- من عرض کردم فقط این که دست آمریکاییها مجدد رو شد که اینها بدعهد هستند اما از جهت آن قضیه هیچی نشد.
* یعنی هیچ گرهای از ما باز نکرد؟ تحریم ها؟
- شاید برخی بگویند مثلا هواپیمای ما که اروپا میرفت بنزین به آن نمیدادند و با به کشور خاصی میرفت، در این حد! ولی چیزهایی که از دست دادیم چه میشود؟ بانکها باید خیلی سریع با کشورهای دنیا وارد عمل میشدند اما چرا هنوز پولهای ما آنجا مانده است؟ چرا این همه واردات میکنیم؟ چون پول را نمیتوانیم بیاوریم. اجازه نمیدهند بیاوریم. خیلی جزء به جزء هم وجود دارد، من کلیات را بیان میکنم. جزء به جزء هم وجود دارد.
* سوال: شما 5 پسر دارید؟
- کوثری: بله.
سوال: همه ازدواج کردهاند؟
- کوثری: بله.
* ازدواج ها چطور بود؟ با افراد شناخته شده است؟
- نه، حالا شناخته شده هم هستند.
* چه کسانی مثلا؟
- اولی پدرش جانباز 70 درصد و پزشک هستند که الان 3 فرزند هم دارند. دومی آقای فدوی (فرزند فرمانده نیروی دریایی سپاه) هستند. الحمدالله هم پسران و هم عروسها از نظر علمی جایگاه خوبی دارند.
*به غیر از آقای فدوی کدام یک شناخته شده هستند؟
- سومی هم یکی از برادرهایی است که از قدیم میشناختیم و چهارمی هم یکی از برادرها در قرارگاه خاتم بودند که سید هستند. عروس پنجمی هم دختر شهید حاج حاتم هستند.
* بحث سیاسی هم با بچهها میکنید؟
- بله. مفصل بحث میکنیم.
* از نظر تفکر به شما نزدیک هستند؟
- نزدیک هستند ولی نقد هم دارند. رودربایستی نمیکنند.
* جایی شده گله هم کنند؟
- بله.
* این که بگویند این همه جهاد و شهید عاقبت این چنین شد؟
- خیر. این چنین نه. نسبت به خیلی از مسئولین حرف دارند. واقعا حرف دارند.
* چه سالی ازدواج کردید؟
-من سال 61 ازدواج کردم.
* یعنی 27 ساله بودید.
- بله.
*به مادر گفته بودید نمیخواهید ازدواج کنید؟
- چون بحث جنگ بود من گفتم – به حاج خانم هم گفته بودم- معلوم نیست امروز زخمی یا شهید شوم، فکر خود را بکنید. شاید در سال من دو ماه هم خانه نباشم. ایشان هم میدانستند انگیزه چیست، لذا قبول کردند.
* خطبه عقد را چه کسی خواند؟
- خطبه عقد را حاج آقای در محله ما خواندند.
* مهریه چه بود؟
- مهریه 14 سکه بود. بچههای ما هم 14 سکه مهریه کردند. حضرت آقا هم خطبه را خواندند. همه را حضوری نخواندند، برخی حضوری و برخی تلفنی خوانده شد.
*بخشی از جنگ هم با شما بودند.
- بله، چون به اندیمشک آمده بودند. مخصوصا پسر اول ما که متولد 62 بود در منطقه حضور داشت.
*فیلم سینمایی ویلاییها را گفتید به نوعی یکی از شخصیت ها خانم شما بود.
- بر اساس شخصیت خانم بنده بود. یعنی کل آنجا که چندتا ویلا بود که بچهها آمده بودند و ما گرفته بودیم، در اصل زندگی بر اساس آن بود.
* کدام خانوادهها با هم بودید؟
- مثلا شهید نوری بود که ایشان یک دستش قطع شده بود و تکنسین راهآهن بود. انقلاب شد راهآهن را رها کرد. سال 64 یا 65 از دفتر آقا محسن تماس گرفتند و آقای سعیدی کیا آن زمان وزیر راه بود. حکم جانشین راه آهن سراسری را برای شهید نوری امضا کردند. از دفتر اقا محسن زنگ زدند و چون جانشین ستاد لشگر یا جانشین لشگر بودند، دو سال هم از من بزرگتر بود.
گفتند ایشان را آزاد کنید تا جانشین راهآهن سراسری شود. آن زمان آقای افشار مدیرعامل بود. موقعی که آمد و من حکم را دادم و گفتم باید تسویه کنید و بروید گفت من اگر میخواستم بروم که نمیآمدم. حکم را گرفت و عذرخواهی کرد و با یک دندان و یک دست حکم را پاره کرد، گفت خیالتان راحت باشد. در عملیات کربلای 5 شهید شد.
* آن زمان چقدر در ماه خانه میرفتید؟
- شاید سه ماه در میان دو الی سه روز میرفتیم. مخصوص که یکباره شمال غرب میرفتیم و خانواده اندیمشک بود.
* کل مسئولیت خانه هم روی دوش ایشان بود؟
- بله. موقعی که خانه رفتم زخمی شدم و رفتم و اگر زخمی نمیشدم نمیرفتم. موقعی که رفتم، پسر اولم سه روزه بود. دومی که رفتم، 38 روزه بود که من به خانه رفتم. در کربلای 5 بود. بیشترین کار را مادرمان میکرد.
* مادر خودتان؟
- بله.
* الان در قید حیات هستند؟
- بله.
*اگر به خانه نمیرفتید، مثلا برای مناسبتها زنگ میزدید؟
- آن زمان مثل الان موبایل نبود و سخت بود.
*تلفنی هم سخت بود؟
- حتی ارتباط تلفنی هم سخت بود.
*الان جبران میکنید؟
- بله، الان بتوانیم حتما جبران میکنیم. وظیفه خود میدانیم.
*اگر سالگرد ازدواج و تاریخ تولد را به یاد داشته باشید کاری میکنید؟
-اصلا اگر انگیزه الهی باشد، زندگی خیلی خوبی میتوان داشت که هم دنیا و هم آخرت را داشته باشد.
*اهل غذا درست کردن در خانه هستید؟
-خیلی کم.
*بلد هستید؟
- نیمرو بلد هستیم، اما ظرف میشویم.
*سال 58 سر غائله گروههای تجزیهطلب به مهاباد و نقده رفتید. آنجا با شهید وصالی و شهید همت آشنا میشوید؟
-شهید همت را در کرمانشاه آشنا شدیم. ولی شهید وصالی وقتی از پادگان ولیعصر حرکت کردیم... اصغر وصالی از بچههای سازمان مجاهدین خلق بود که در سال 51 که ساواک 91 نفر را گرفت، ایشان هم جزو آنها بود که اگر دانشجو بود، حتما اعدام میشد، چون فعالیت عملیاتی زیاد داشت، اما چو دانشجو نبود و کارگر صحافی بود، اعدام نشد.
از سال 51 تا سال 57 در زندان بود و شکنجه بسیار شد، خیلی تحمل سختی کرد و در آنجا متوجه شدیم پدر ایشان را سال 49 و 50 در سرچشمه که پدر ما هم در مغازه بودند، نزد ما میامده و ما نمیدانستیم. بچه محل بود. ایشان هم چریک به تمام معنا فهیم بود. خیلی عجیب بود. هم تفسیر قران و نهجالبلاغه میکرد و هم بسیار خودساخته بود. آنجا با هم آشنا شدیم. شبانه روز با هم در مهاباد بودیم.
من آنجا زخمی شدم و داشتم آموزش میدادم و دست و پا و صورتم زخمی شد. بعد از آن آمدم و ایشان تا پایان ماموریت ماند و فرمانده ما هم بود. بسیار خبره در کار خود بود.
* بعد جنگ شروع شد و به جبهه رفتید؟
-بعد برای آزادسازی سنندج دوره بهیاری را دیدیم، آرام و قرار نداشتیم. نمیگفتیم اسلحه نمیتوانیم به دست بگیریم در خانه بنشینیم. دوره را دیدیم و در سنندج یک پلیکلینیک راه انداخیتم به نام شهید رهنمون یا اسم دیگری بود. خدمت برای مردم بود.با ستون هم میرفتیم کارهای درمانی انجام میدادیم. کارهای بخیه زخمیها و ستور را انجام میدادیم.
*وارد تیپ محمد رسول الله (ص) شدید، فرمانده چه کسی بود؟
-حاج احمد متوسلیان بود. بعد از قضیه لبنان، حاج همت آمد. من چون مسئولیتهای دیگری داشتم، موقع عملیاتها آنجا میرفتم. در فتحالمبین 1500 تا نیرو بردیم و سازماندهی کردیم.
*گفته بودید در بیتالمقدس با کمترین امکانات خرمشهر را آزاد کردید.
-بله. یک تانک یا نفربر به ما نمیفروختند. به فرمایش مقام معظم رهبری که آن زمان رئیسجمهور بودند و این قضایا را دنبال میکردند، سیمخاردار هم نمیفروختند. حتی تویوتا که از ژاپن سری اول خریدیم سری دوم دیدند در جبهه آوردیم، نفروختند. حالا حساب کنید تانک و نفربر را نمیفروختند اما ما بیش از دو هزار دستگاه تانک و نفربر از عراقیها غنیمت گرفتیم.
توپ هم همینطور بود؛ حسن تهرانی مقدم بچه چهارراه سرچشمه تهران بود. دانشجو بود. موقعی که وارد جنگ شد چند ساله بود؟ 20 سال داشت. بعد از دو سال فرمانده توپخانه سپاه شد. بعد از 4-3 سال فرمانده موشکی شد. یک روح بلندی داشت. حاج حسن در خیبر در طلائیه خیلی کار به خنسی خرده بود، همت طوری شده بود که مستاصل بود. من اصلا نمیدیدم همت روحیه خود را ببازد اما آنجا گفت فلانی دیگه از خدا شهادت میخواهم و در آن عملیات هم شهید شد. در جزیره شمالی رفت که وارد جزیره جنوبی شود، در هورالهویزه شهید شد. در همانجا یک هفته قبل ایشان شش تا تیر خوردم.
*با پیکر ایشان در بیمارستان نجمیه وداع کردید؟
- بله. 4 تیر به شکم و یک تیر به پام خورد و حتی اشهد را هم گفتم. دو تا بسیجی بهداری لشگر آمدند و ما را آوردند. موقعی که آوردند نیمه هوش بودم. چون ورزش میکردم وضعیت جسمی من قوی بود. به آنها گفتم سر من را طرف خودتان بگذارید. آنها نمیدانستند کجا هستند. من میدانستم کجا هستم. با این که مسئولیت رسمی نداشتم، ولی میدانستم عراقیها 60 متری ما هستند.
موقعی که پاهایم طرف عراقیها بود تیر دیگری به کف پاهایم خورد. اگر سرم بود تیر به سرم خورده بود.
*گفتید یکسری در داخل کشور بعد از فتح خرمشهر یکسره نق میزدند که جنگ را تمام کنید؛ چه کسانی بودند؟
- بله، گروههای مختلفی بودند. آن کسانی که در جنگ هم نبودند این مسئله را دامن میزدند. ما از جنگ خوشمان نمیآمد.
*در جنگ هم کسانی بودند که اعتقاد داشته باشند بعد از خرمشهر تمام کنیم؟
- نه این که بگویم نبودند، ولی علنی مطرح نمیکردند. بیشتر سیاسیون پشت جبهه مطرح میکردند.
*فرماندهان چنین اعتقادی نداشتند؟
-اصلا نبود. چون میگفتند حضرت امام هر چه بگوید همان است. نظر میدادند اما این نبود که بخواهیم بگویم چرا امام چنین گفت. امام تصمیمی که میگرفت بر اساس نفس نبود، چون کشورگشایی که نمیخواست بکند.
همان زمان هم میگفتم اگر دشمن یعنی سازمان ملل بیاید قبول کند و تعهد دهد که جنگ را ادامه ندهد و از سرزمین ما بیرون بروند، چون هنوز قصرشیرین و نفت شهر و خیلی از مناطق جبهه میانی دست دشمن بود و حتی جاهایی در شمال غرب دست آنها بود. این شهرها را باید تخلیه میکرد که چنین نکرد. بعدا که دید به ضررش است چنین کرد.
یا مثلا خسارت را میگفتیم باید بدهد یا میگفتیم تضمین دهید اینها خودشان را تقویت کنند و برگردند، اینها را کسی تضمین نداد. سازمان ملل در قطعنامه دوم در اواخر خرداد یا اوایل تیر 61 یعنی بعد از خرمشهر در حد 9 قطعنامه بود، نهمین قطعنامه، قطعنامه 598 است. هشت قطعنامه قبلی، همش توصیهنامه است.
مثلا میگفت بیایید آتش بس را قبول کنید. امام هم میگفتند قبول میکنیم. من از شما بهتر صلح را تعریف میکنم، اما چند ماه اول جنگ از کشورهای عربی و از سازمان ملل و کشورهای غیرمتعهد و از کشورهای مسلمان همه آمدند و امام میگفت شما آمدهاید کاری بکنید؟ میگفتند آره. امام میگفت اگر راست میگویید دستور دهید نیروهای عراقی لب مرز برود و ما هم لب مرز میآئیم و صحبت میکنیم. اصلا مشکلی نداریم. تا این را بیان میکرد اینها میگفتند نه، همین جا در خط پدافندی صحبت کنیم. امام هم قبول نمیکردند.
*در جایی گفته بودید لو رفتن عملیات کربلای 4 در سال 65 نقش نهضت آزادی در آن مشخص بود.
-بله. عواملی هم همان زمان دستگیر شدند.
* چه کسانی بودند؟
-اطلاعات را لو میدادند.
*از عوامل نهضت آزادی بودند؟
- بله.
*دستگیر شدند؟
-بله. هم دستگیر و هم زندان شدند.
*کربلای 5 یکی از سختترین عملیاتها بود.
- بله.
* عملیات کانال ماهی!
- بله. چون قبل آن به آقای هاشمی به عنوان فرمانده جنگ گفته بودیم، بعد از کربلای 4 ایشان خیلی ناراحت بود، لذا بحث خیلی زیاد شد و آنجا دو الی سه نفر به آقای هاشمی گفتیم که ما آمدیم عاشورایی بجنگیم.
*یعنی تا آخر خط!
-بله. موقعی که ایشان خواست جمعبندی کند 36 ساعت یا 40 ساعت طول کشید. فقط یک وقفه را خواب بود.
*36 ساعت؟
-بله. نشستیم و یک نفر یک نفر نظر دادند و آقای هاشمی در نهایت گفت من که نتوانستم جمعبندی کنم، دو نفر با هم یک حرف نزدید. لذا من فقط میگویم شب جمعه دیگر عملیات است. بحث کردیم که هر جایی غیر از منطقه ای که الان هست بخواهیم نقلمکان کنیم حداقل دو ماه طول میکشد.
آن زمان هم به مرخصی بچه بسیجیها میرسد و همه میروند. گفتیم تغییری در منطقه بدهیم، قدری به طرف خرمشهر کشیدیم و روبروی شهر تنومه و بصره رفتیم که کانال ماهی میشد، عملیات واقعا عاشورایی بود.
آن جا طوری شد که عراقیها 135 تیپ آوردند. از ده تا 90 درصد ضربه خوردند، ما هم البته تلفات داشتیم. همین بود که سازمان ملل به وحشت افتادند که باید قطعنامه را طوری بنویسند که ما هم تا حدی راضی شویم. در نتیجه قطعنامه 598 را نوشتند.
*بعد از کربلای 5 قرار بود حضرت آقا به جبهه بیایند ولی نیامدند.
-بله.
*چطور؟
-آقای متولیان، سرتیم حفاظتی ایشان با من تماس گرفت، در حین کربلای 5؛ چون رفیق بودیم، گفت ما دو هفته دیگر آنجا میآئیم. سر یک هفته شد و من تنها به دو نفر گفته بودم که مراقبت کنید، زنگ زدند و گفتند نمیائیم. من هم چیزی نپرسیدم و گذشت تا بعد از پذیرش قطعنامه شد که حضرت آقا در نماز جمعه گفتند و مردم را بسیج کردند و ائمه جمعه را بسیج کردند و با شناختی که نسبت به دشمن داشتند، آمدند. یک جلسهای در منتظران شهادت معروف به گلف گذاشتیم.
من یک لحظه این مسئله را به یاد آوردم و به آقا گفتم که آقای متولیان موقع کربلای 5 به من زنگ زد که شما میآیید، سر یک هفته زنگ زدید که نمی آیید. شما بفرمایید چه شد که نیامدید؟ گفتند من همواره دلم اینجا بود اما من آن زمان گفتم می آیم و برنامهریزی هم کردم که دو سه هفته بیایم و در بین یگان ها و بچه ها باشم و به آقای هاشمی گفتم شما دو سه هفته در تهران بمانید که من به جنوب بروم و سر به نیروها بزنم.
می گفتند تا به آقای هاشمی گفتم به امام گفتند. از طریق سید احمد آقا به من گفتند مگر من این 5 استان را ممنوع کردم که نباید بروید؟ 5 استان هم خوزستان، ایلام، کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی بود.
سوال: فرزندان حضرت آقا، آقا مصطفی و آقا مجتبی هم جزو نیروهای شما بودند. به شما گفته بودند که اینها یا شهید یا جانباز بشوند ولی اسیر نشوند. درست است؟
-بله. تلفنی این مطلب را بیان کردند. البته من خودم تلفن را برنداشتم ولی جانشین ستاد ما آن زمان که آمدم این را به من منتقل کرد. گفت ایشان سلام رساندند و گفتند بچهها اگر شهید شدند عیبی ندارد و اگر زخمی هم شدند عیبی ندارد ولی سعی کنید اسیر نشوند.
ما هم به فرمانده گردانشان رساندیم. تا سال 87 که در مجلس بودم. دفتر آقا تماس گرفتند که شما بیایید و با تعدادی از بچه های لشگر بیایید تا فلسفه کتاب های لشگر که نوشته شده است را توضیح دهید. ایشان خواندند و حاشیه زدند و من خدمت ایشان رفتم و توضیح دادم که ما پیشبینی کردیم 6 جلد کتاب برای تیپ بنویسیم.
یکی از بچه ها که الان جانباز است، گفت آقا من سوالی دارم. گفت شما آن زمان چنین پیغامی دادید، منظور شما چه بود؟ آقا گفتند حالا که سوال کردید من جواب میدهم. این که گفتم شهید شوند عیبی ندارد و ما هم پدر شهید هستیم و افتخاری برای خانواده هستند. اگر جانباز شوند که عیبی ندارد و باز هم افتخاری برای ماست.
اما گفتم سعی کنید اسیر نشوند، چون اگر متوجه می شدند بچه های من هستند فشار به من میگذاشتند که اینها را آزاد کنند. من هم امتیاز بده نه بودم و نه هستم و نه خواهم بود، حتی برای بچه های خودم!
* فرزندان آیت الله هاشمی هم بودند؟
- بله. آنها بودند. هم مهدی و هم یاسر بودند. البته مهدی همان زمان هم بسیار شر بود. (میخندد)
*آنها هم جزو نیروهای شما بودند؟
-خیر. مقطع کوتاهی نزد ما آمدند اما بیشتر لشگر ده بودند. پیش حاج علی آقا فضلی بودند.
*شر مهدی چه بود؟
-از خودش باید بپرسید. (میخندد)
* این قضیه شکست فاو و ربطش به حضور نیروهای سپاه در انتخابات مجلس سوم را قبول دارید؟
- سپاه نبود. بسیج مطرح بود. بسیج نیروی مردمی است. بسیجی ها دنبالهروی علما بودند. زمانی که اینها دو دسته «یون» و «یت» شدند...
*روحانیون و روحانیت!
-بله. یکیش این بود. همه دلیل نبود، چون همزمان با انتخابات شد. یکی دیگر هم این بود که سه ماه چون تمام شده بود، معمولا زمستان اعزام های خیلی زیادی داشتیم و همان زمان هم بیشتر عملیات میکردیم. دشمن هم متوجه شده بود. این اواخر متوجه بود که ما اگر زمستان اعزام کردیم و نیروهای عمده دستمان خواهد آمد.
یکی هم بحث درس های بچه ها بود. هم دانشگاه و هم دبیرستان بود. یکی دیگر این که فصل کشاورزی بود. یعنی همه آن نبود.
*می گویند نتیجه انتخابات در فاو این تعداد بود؛ یعنی آمار نیروها را با این امر بیان کردند.
-بله. این هم خطا بود که شد.
*نقش آقای هاشمی در جنگ چطور بود؟ به عنوان فرمانده جنگ؛
-خب بالاخره ایشان محور کار بودند و باید بین ارتش و سپاه یک تعاملی برقرار میکردند. تصمیماتی میگرفتند.
*نقش ایشان چطور بود؟
- نقش ایشان محوری بود.
*یک جایی گفته بودید آقای هاشمی خیلی تلاش می کرد که دولت کمک ویژه کند.
-ما به آقای هاشمی فشار می آوردیم که ما این امکانات را نیاز داریم. اینها را اگر حساب کنید در کل جنگ پیش پا افتاده بود. مثلا باتری برای تانک و ماشین نداشتیم. اینها در جنگ به این گستردگی چیزهای پیش پا افتاده بود. ما واقعا کمبود داشتیم.
*دولت به این معنا که باید کمک نمی کرد؟
-من یک رقم بگویم؛ من روز یک مهر 59 یعنی فردای آن روز، رادیوی بی بی سی را گرفتم. ساعت 6:45 صبح بود. آمد مقایسه کرد. این دو عدد را بدهم. بی بی سی مقایسه کرد بین تانک و نفربر و هواپیما و لشگرها را مقایسه کرد و در نهایت گفت ایران 8 میلیارد دلار ذخیره ارزی دارد و عراق 36 میلیارد دلار دارد، چون همه را برده بودند.
در پایان جنگ رسانه های صهیونیستی و استکباری نوشتند عراق بین 70 تا 90 میلیارد دلار بدهی دارد و ما یک دلار هم بدهی نداشتیم.
*گفتید که در جنگ آن چه امام می خواستند عمل نمی شد و به تصمیم گیری ها به آن اندازه توجه نمی شد. مصداقش؟
- آن چه امام می گفتند در راس امور این مسئله است؛ آن زمان جنگ است. دشمن را بزنند تا بیرون برود. به این توجه نشد.
*یا آن ناوها که بیان کردید.
- بله.
*به نظر شما پایان جنگ همینطور که رفتیم، باید انجام می شد؟
-ما ناراحت بودیم اما موقعی که به عواقبش نگاه میکنیم، دیدیم مصلحت بر این بود به همین صورت انجام شود.
*اقبال مردم به جبهه ها کم شده بود؟
- بالاخره اینها به مسئولین برمی گردد. مسئولین اگر همیشه سرحال و قبراق باشند، چه می شود؟ مثلا آن زمان گفتند مردم خسته شده اند. همین آقای خاتمی آن زمان وزیر ارشاد بود و به قرارگاه آمد، به عنوان روابط عمومی و بحث فرهنگی جبهه را دنبال می کردند، موقعی که گفته بودند چقدر نیرو می توانید اعزام کنید؟ گفته بود مردم از جنگ خسته شدهاند! اما دیدیم چند روز بعد تا اندازه ای نیرو وارد جبهه ها شد که در طول 8 سال دفاع مقدس بینظیر بود.
*وسعتی هم که دشمن اشغال کرد بیشتر از اول جنگ بود.
-من که گفتم. حتی روزهای اول جنگ از جاده اهواز-خرمشهر عراق نگذشت ولی این اواخر گذشت و آمد بیمارستان امام حسین (ع)...
* چطور اینها را عقب راندید؟
-بالاخره نیروهایی که آمدند... در جاهایی مثلا کربلای 4 ما به بن بست رسیدیم و قطع کردیم به این خاطر بود که ما تازه از رودخانه میخواستیم عبور کنیم. رودخانه ای که طرف امالرصاص حداقل 300-200 متر عرض دارد. تاریکی شب باید می رفتیم. در ساحل که پر از موانع است باید می رفتیم. باید مرحله به مرحله می رفتیم و تا به بصره برسیم. این خیلی سخت بود. روزهای آخر که عراق آمد از جاده اهواز-خرمشهر رد شد، مین و موانع نبود. ما دنبال میکردیم و اینها از ترس فرار میکردند. آن زمان هم که آمدند کسی جلو اینها نبود. همان موقع که رفتیم دنبال کردیم و کلی تلفات دادند.
*این درست است که می گویند بعد از پایان جنگ می خواستند برخی از فرماندهان جنگ را محاکمه کنند که برخی از کوتاهی ها بود. حتی این که حکم اعدام دادند و آقای هاشمی وساطت کردند.
- اصلا چنین نبود. ابداً.
*سپاه الان با سپاه زمان جنگ چه فرقی دارد؟
- الان آمادگی دارد و به مراتب امکانات بهتر و بیشتری نسبت به آن زمان دارد.
*روحیه ارزشی چطور؟
- هست. من میگویم.
*برخی می گویند با زمان جنگ فرق دارد.
-خیر. چنین نیست. اصلا این افراد مطلع نیستند. شاید یک زمانی برخی افراد آن زمان بودند و الان هم هستند و طبیعی است. اما در کل و در مجموع، مثلا زمانی که شنیدند به سوریه میروم بیشتر از 40-30 نفر تماس گرفتند که فلانی میخواهید بروید ما هم میآییم.
*اگر ما در سوریه نبودیم چه می شد؟
-قطعا در داخل مشکلات عدیده داشتیم چون اینها تا مرز 35 کیلومتری ما آمدند. دو تدبیر حضرت آقا کرد آنجا بسیار اثرگذار بود. یک به نیروهای مسلح دستور داد داخل خاک عراق بروند. به اینها بگویید پای تان را از اینجا جلوتر بگذارید با ما طرف هستید. دوم پیامی که به آیت الله سیستانی دادند و گفتند از مردم بخواهید تا وارد صحنه شوند.
*سردار همدانی در لشگر محمد رسول الله (ص) جانشین شما بودند. خاطره ای از ایشان دارید؟
-حاج حسین همدانی واقعا همه وجودش خدایی بود؛ جانشین نشدند، بعد از ما بالای سر لشگر امدند. ایشان زمانی که من آشنا شدم سرپل ذهاب بود. سال 59 بود. قبراق و سرحال بود، چون کشتی گیر هم بود. تا دو سال پیش؛ از خود ما 5-4 سال بزرگ تر بودند. روحیه، یک بود، رفت بسیج سوریه را راه انداخت. همینطور در عراق حشدالشعبی را راه انداخت.
*آخرین دیدار شما با سردار همدانی چه زمانی بود؟
-دائم ارتباط داشتیم. تا 15 یا ده روز قبلش بود.
*شهید شدند تعجب نکردید؟
-خیر. چون می دانستم. حاج حسین همه کارها را کرده بود و همه راه ها را رفته بود و می دانست در این مسیر باید بار را ببندد و برود.
*قولی به ما بدهید تا سر فرصت با دوربین ما سر به آسایشگاه جانبازان بزنید.
-عیبی ندارد. البته با خیلی ها ارتباط دارم. شاید آسایشگاه کمتر بروم اما ارتباط دارم مخصوصا با بچه های 70 درصد به بالا دائما ارتباط دارم.
*برنامه با دستخط شما به پایان می رسد.
- «بسم الله الرحمن الرحیم
با درود و سلام به ارواح پاک شهدا خصوصا امام شهدا و شهدای در راه حق و حقیقت، مخصوصا شهدای 8 سال دفاع مقدس
از خداوند بزرگ خواهانم که بتوانم راه شهدای عزیزمان را که باعث عزت و سربلندی این مملکت و ملت عزیز شدند، تا آخر عمر ادامه دهم و به جمع آن عزیزان بپیوندم».
انتهای پیام