به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: "آخرين طبقه ساختمان معاونت، آخرين روزهاي معاونت و شايد آخرين گفتوگوي شهيندخت مولاوردي در قامت معاون امور زنان و خانواده رييسجمهور.
جز مردان حراست، انگار هيچ مردي به اينجا راه ندارد؛ تقريبا همه كاركنان اين معاونت را زنان تشكيل ميدهند، حتي كاركنان خدمات. رسمي كه ميگويد از گذشته بوده و او هم ادامهدهندهاش شده. رفتوآمدهاي گذشتهاش به مركز امور مشاركت زنان، او را زن نام آشناي اين ساختمان ميكند تا در دولت اصلاحات، مديرش شود، در دولت احمدينژاد خوارج و در دولت اول روحاني، رييسش.
نوبت به دولت دوم روحاني كه ميرسد، ميگويند او وزير هم ميشود اما پرونده انتصاب وزير زن از روي ميز دولت دوازدهم كنار گذاشته ميشود تا همچنان احمدينژاد تنها تابوشكن وزارت زنان باشد. گرچه مولاوردي معتقد است همهچيز به دولت اصلاحات برميگردد: «دولت خاتمي زمينهساز انتخاب وزير زن در دولت احمدينژاد بود.»
نگاه زنانهاش از مركز «مشاركتها» پا گرفت و نگاه سياسياش از «مشاركت»؛ حزبي كه ميگويد با آن همكاري داشته اما هيچوقت عضوش نبوده است: «من اصلا عضو حزب مشاركت نيستم و فرم عضويت آن را پر نكردهام. اين موضوع همه جا مطرح است و همه فكر ميكنند من عضو هستم؛ در خيلي از سايتها هم نوشتهاند.»
مولاوردي هم مانند بسياري از همقطارانش، جواني نكرده است. درسهايي از قرآن حاجآقا قرائتي، صف اول نماز جماعت مسجد محله و بمباران سردشت؛ خاطرات ديروز اوست كه امروز شده روايت جوانياش: «جوانيام به اين چيزها گذشت.»
كودكي، خوي و شهيندخت مولاوردي؟
فرزند اول خانواده بودم و به اقتضاي شغل پدرم، كودكي و نوجواني را در يك شهر نبودم؛ مدام در حال تغيير مكان بوديم. تا سوم ابتدايي در خوي بودم، از چهارم تا اول راهنمايي در سردشت اقامت داشتيم.
پس احتمالا زبان كردي را خوب بلديد؟
تا حدودي. چون در دوراني آنجا بوديم كه به اقتضاي سنم، زبان و فرهنگ را راحت ياد ميگرفتيم. بهتر است بگويم زبان كردي را خوب متوجه ميشوم ولي خيلي نميتوانم صحبت كنم. چند شهرستان استان آذربايجان غربي كردزبان هستند كه سردشت يكي از آنهاست. آن چيزي كه از آن روزها خوب در ذهنم مانده، طبيعت بكر و سرسبز آنجاست و بعد هم آن فاجعه بمباران شيميايي سردشت.
زمان بمباران هنوز در سردشت زندگي ميكرديد؟
نه ديگر، بمباران در زمان جنگ بود. ما اول انقلاب به خوي برگشته بوديم؛ يعني من اول راهنمايي بودم. هميشه احساس علاقه خاص و نوستالژيكي نسبت به سردشت داشتهام. همين الان هم وقتي سالگرد آن فاجعه ميشود، انگار در شهر خودم و جايي كه متولد شدم اين اتفاق افتاده است. در همان خوي ادامه تحصيل دادم تا ديپلم گرفتم و بعد هم كه زمان دانشگاه رسيد.
خانواده ايراد نميگرفتند كه دخترها را چه به ادامه تحصيل و دانشگاه؟
هرگز. سال ٦٣ كه ديپلم گرفتم، همان سال در كنكور هم پذيرفته شدم و به دانشكده حقوق دانشگاه شهيد بهشتي رفتم. پدر با اعتماد كامل من را براي حضور در تهران تشويق كرد. يعني دختري كه تا به حال يكبار هم پايش را در تهران نگذاشته بود، تنها و براي ادامه تحصيل به پايتخت آمد و خانواده هم مانعي برايش ايجاد نكردند.
با توجه به فعاليت و تخصصتان در حوزه زنان و باور به اينكه بايد عدالت جنسيتي در هر سطحي برقرار شود، هيچوقت ميشد كه در خانواده پدري، اين اصل زيرپا گذاشته شود؟ نگاه برتري به پسرهاي خانواده وجود داشت؟
اتفاقا اين نگاه و رفتار در خانواده ما وجود نداشت. با وجود اينكه به لحاظ فرهنگي هم خانواده متوسطي بوديم ولي هيچوقت شاهد چنين نگاهي نبودم. البته شايد به اين دليل بود كه من فرزند اول بودم يا شايد به خاطر اينكه به لحاظ تحصيلي، هميشه در رتبههاي بالايي بودم كه اين مساله اعتماد و باور پدر مرحومم را به من جلب كرده بود. هيچوقت نگاه تبعيضآميز نسبت به دخترها را در خانوادهام احساس نكردم و هميشه شرايط و فرصتهاي برابر يا حتي بيشتر براي دخترها فراهم بود تا پيشرفت كنند و به خواستههايشان برسند.
خانوادهتان شلوغ بود يا خلوت؟
نسبتا شلوغ. سه خواهر و سه برادر بوديم، البته يكي از خواهرها در دوران دانشجويي من فوت كردند.
در دوران تحصيل دغدغه اقتصادي نداشتيد؟
همانطور كه گفتم پدرم نظامي بودند. آن موقع، در كشور رونق اقتصادي بود و قيمت نفت بالا بود. حتي يادم ميآيد در مدارس چند سالي تغذيه رايگان در اختيار دانشآموزان قرار ميگرفت، وضعيتي كه براي بچههاي امروزي قابل تصور نيست. ولي در مجموع، دوران كودكي و نوجواني را در يك سطح متوسط اقتصادي گذراندم.
فعاليت فوق برنامه هم داشتيد؟
خب ببينيد، آن زمان فرصتها و گزينهها خيلي محدود بود. گاهي پيش خودم ميگويم ما اگر آن روزها، به شرايط و امكانات امروز فكر ميكرديم، چنين فضايي كه الان وجود دارد اصلا برايمان قابل تصور نبود. مثلا، تابستانها مطالعه ميكردم و امكان نداشت يك شماره از كيهان بچهها را از دست بدهم. جالب بود از بين دخترهاي همسايه، يك نفر كيهان بچهها را ميخريد و آن را دست به دست ميكرد. به كتابخانه مسجد محله هم زياد ميرفتم و كتاب امانت ميگرفتم. سالهايي كه تابستان با ماه رمضان تقارن پيدا ميكرد، تنها تفريح ما اين بود كه برويم در مسجد نماز جماعت بخوانيم [ميخندد]. خواهر كوچكترم از صبح ميرفت مسجد جا ميگرفت.
تلويزيون هم كه يكي، دو كانال بيشتر نداشت. يادم هست از ساعت ٤ بعدازظهر به بعد، برنامهها تازه شروع ميشد؛ يعني بعد از اخبار ساعت ٢. برنامه درسهايي از قرآن آقاي قرائتي آن موقع خيلي در بورس بود. يك دفترچه داشتم كه همه نكاتي كه آقاي قرائتي ميگفت را مو به مو مينوشتم.
هنوز آن دفترچه را داريد؟
نميدانم آن را كجا گذاشتهام! فكر ميكنم الان اگر آن دفترچه پيدا شود، بتوان يك كتاب از نكات آن درآورد. البته تابستانها، كلاسهاي فوقبرنامه مثل كمكهاي اوليه، نهجالبلاغه و اينها هم ميرفتم. وقتي به كلاس اول راهنمايي رسيدم هم ديگر انقلاب شد.
از انقلاب و سياست و مبارزه چيزي سردر ميآورديد؟
اصلا. فقط يكبار در كلاس پنجم ابتدايي براي نخستينبار اسم امام را شنيدم. ولي همهچيز براي من ناشناخته بود.
چه سالي ازدواج كرديد؟
ازدواج من در دوران دانشگاه اتفاق افتاد با يكي از همكلاسيها. سال ٦٦، عقد كرديم.
ازدواج با عشق يا...؟
اينها قرار نبود جزو سوالات باشد. بله ديگر، بالاخره انسان جايزالخطاست[ميخندد]. نميدانم اسمش را دوست داشتن بگذارم يا عشق، ولي بالاخره يك احساسي بود كه به پيوند زناشويي منجر شد.
شهيندخت مولاوردي جواني هم كرده؟
نه.
چرا؟
معلوم است ديگر. تفريحات جواني و نوجوانيام همانهايي بود كه برايتان گفتم. البته شايد هم جواني كرديم چون واقعا شاد بوديم؛ يعني از قضا راضي بوديم، حتي در دوران دانشجويي. راستش، درگيريهاي جوانان امروزي را نداشتيم.
درگيري؟!
ببينيد، ما هرچقدر جلوتر آمديم به لحاظ امكانات و فرصتها توسعهيافتهتر شديم، نميدانم چرا احساس شادي و خوشبختي را از دست داديم. اين موضوع براي خود من هم سوال است و واقعا بايد بررسي و دليل آن روشن شود. با اين همه امكانات و فرصت، اما هيچ چيز جوانان و نسل امروز را راضي و خوشحال نميكند و انتظارات و توقعات بالايي دارند؛ واقعا اينها براي من سوال است.
فكر ميكنيد دخترهاي امروزي ميتوانند به راحتي جواني كنند؟
تعريف جواني چيست؟ آيا در مقايسه با پسرها اين مساله را مطرح ميكنيم يا در مقايسه با خود دخترها؟ اگر در مقايسه با پسرها باشد، ميتوانم بگويم با اغلب دخترهايي كه سر وكار داشتهام، اين احساس تبعيض را ميبينند و آن آزادي را ندارند. البته اين آزادي به معناي بيبند و باري نيست، بلكه به معناي آزادي انتخاب، آزادي در پرداختن به علايق خود و اينهاست. با اين حال، اگر اين مقايسه را با پسرها نداشته باشند، ميتوانند به راحتي جواني كنند.
ولي اين تبعيض ناخودآگاه هرجايي سر راهشان قرار ميگيرد؟
دقيقا. جالب است بدانيد احساس تبعيض به مراتب آزاردهندهتر از خود تبعيض است. اينجاست كه از جواني كردن غافل ميمانند.
برگرديم به دوران دانشجويي. ليسانس را گرفتيد و...
دوره كارشناسي كه تمام شد، چهارسال در منطقه سه تهران تدريس داشتم، حق التدريس بودم با ماهي بيست هزار تومان كه فيشهاي حقوقيام را هنوز دارم.
چه درسي؟
چون رشتهام حقوق بود، فلسلفه و بينش اسلامي تدريس ميكردم. سال ٧٤همزمان با رسمي شدن در آموزش و پرورش، كارشناسي ارشد قبول شدم؛ همزمان هم دختر دومم را باردار بودم، بالاجبار تدريس را رها كردم. زمان ثبتنام، دخترم به دنيا آمده بود و مجبور شدم يك ترم مرخصي بگيرم تا كمي از آب و گل دربيايد. شش ماهه بود كه به دانشگاه علامه طباطبايي، رشته حقوق بينالملل رفتم و بعد از دوسال فارغالتحصيل شدم. بعد از آن ديگر سال ٧٦ از راه رسيد و دوم خرداد.
حالا چرا رفتيد سراغ دوم خرداد؟
ميخواستم به موضوعي بپردازم كه زندگيام را وارد فاز جديدي كرد. در چهارمين كنفرانس جهاني زن در پكن از ايران براي نخستين بار يك هيات صدنفره به رياست خانم شهلا حبيبي شركت كردند. من اخبار را پيگيري ميكردم و روزها بيشتر در خانه بودم، چون داشتم براي انتخاب عنوان و موضوع پاياننامهام آماده ميشدم. پاي تلويزيون بودم كه اين خبر در نظرم جالب آمد. بعد از پايان اجلاس، كتابي در همان رابطه به دست من رسيد و در واقع گزارش سفر بود. در آن كنفرانس دوازده محور به عنوان محورهاي نگرانكننده زندگي زنان مطرح شده بود، از جمله خشونت عليه زنان. تا قبل از آن، من خيلي به واژه خشونت توجه نكرده بودم. به نظرم رسيد كه بهتر است اقدامات بينالمللي مقابله با خشونت عليه زنان را براي موضوع پاياننامه انتخاب كنم. قبل از دوم خرداد، از پاياننامهام دفاع هم كرده بودم. خانم شجاعي از زماني كه مشاور وزير كشور وقت بودند با من آشنايي داشتند چون من به دفترشان رفت و آمدهايي داشتم. آن موقع، كميسيونهاي امور بانوان تازه در استانها شكل گرفته بود و من گزارش عملكرد اين كميسيونها را آن زمان تدوين كردم.
ايشان در جريان عنوان پايان نامه من قرار داشتند براي همين، زماني كه كميته ملي امحاي خشونت عليه زنان براي نخستين بار در مركز امور مشاركت زنان ايجاد شد، از من دعوت كردند كه به اين كميته بروم و گزارشي از پايان نامهام را ارايه بدهم. جلسات متعددي را به آنجا رفتم و بالاخره افرادي كه در كميته حضور داشتند با من آشنا شدند.
اين رفت و آمدها و آشناييها به كجا رسيد؟
رسيد به اينجا كه براي دفتر امور بينالملل مركز امور مشاركت زنان از من دعوت به همكاري شد. قبول كردم و به عنوان كارشناس مشغول به كار شدم. يعني همه مراحل را پله به پله طي كردم.
شما كه حقوق بينالملل خوانده بوديد خيلي انتخابهاي ديگر و شايد بهتر پيشرو داشتيد؛ چرا حوزه زنان؟
اصلا آن پايان نامه نگاه و مسير من را عوض كرد. از آن به بعد هميشه اين دغدغه با من بود. فرضيه پايان نامه اين بود كه آيا اين اقدامات موثر بوده يا نبوده است؟ بعد به اين نتيجه رسيدم كه موثر نبوده و بايد به دنبال راهكارهاي عمليتر بود و فراتر از آنچه الان روي كاغذ است. همين موضوع من را سوق داد كه به سراغ اين راهكارها بگردم كه از آن كميته سر درآوردم.
در كميته چه كارهايي انجام ميشد؟
البته فعاليت كميته متاسفانه بعدا متوقف شد. يكي از اقدامات مهم آن انجام پروژه ملي در حوزه خشونت عليه زنان بود كه در ٢٨ استان به بررسي اشكال آن پرداخت، اما نتايج آن زماني بيرون آمد كه دوره دولت اصلاحات به پايان رسيد و بعد هم در دولت بعدي متاسفانه هيچ استفادهاي از يافتههاي آن پروژه نشد.
تا پايان دوره اصلاحات، همچنان در مركز امور مشاركت زنان بوديد؟
بعد از مدتي، مدير امور بينالملل مركز شدم ولي وقتي دولت جابهجا شد، با اينكه نيروي رسمي نهاد رياستجمهوري بودم، يك سال مرخصي بدون حقوق گرفتم و بعد مجددا به سيستم برگشتم؛ يعني ميخواستم تا جايي كه امكان دارد، بمانم و همكاري كنم. ولي فضا بهشدت بسته بود و مجبور شدم خودم را بازخريد كنم و از سيستم دولتي خارج شوم.
يعني رسما بيكار شديد؟
رفتم سراغ تخصص خودم. دو گزينه داشتم: يا بايد وكالت را انتخاب ميكردم يا سردفتري اسناد رسمي را. با توجه به دورهاي كه پشت سر گذاشته بودم، به نظرم رسيد دنبال شغلي بروم كه به قول معروف نخواهم دنبال كار بدوم و در عوض، كار به سراغ من بيايد. به همين خاطر، سردفتري اسناد رسمي را ترجيح دادم. دوستان وكيل زيادي دارم و ميديدم كه چقدر درگيري و دوندگي دارند. حدود پنج سال در دفترم مشغول به كار بودم كه در سال ۹۲، دكتر روحاني در انتخابات پيروز شدند و معاونت زنان به من پيشنهاد داده شد.
پيشنهاد معاونت از طرف شخص رييسجمهور با شما مطرح شد؟
اگر خاطرتان باشد در سال ٩٢، معاونت امور زنان و خانواده آخرين معاونتي بود كه تكليف آن معين شد، چون بعد از تشكيل كابينه، چندماهي طول كشيد تا بالاخره بر سر يك نفر براي اين معاونت به توافق رسيدند. دو ماه قبل از اينكه مسووليتم نهايي شود، در مركز بررسيهاي استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام آقاي صالحياميري با من طرح موضوع كردند.
غير از خانم مولاوردي، چه گزينههاي ديگري روي ميز بود؟
گزينههاي زيادي از گرايشهاي مختلف مطرح شده بودند. بعد از پيشنهاد آقاي صالحياميري، جلسهاي را با آقاي نهاونديان داشتم و بعد هم با شخص رييسجمهور ديداري داشتم و فرداي آن روز، حكم معاونت براي من زده شد.
بزرگترين مانع پيش روي معاونت امور زنان در چهارسال دولت يازدهم چه بود؟
خب ما موانع متعددي را در اين چهارسال تجربه كرديم؛ از موانع ساختاري گرفته تا چالشهاي فرهنگي و موانعي كه منتقدين براي ما ايجاد كردند. متاسفانه بيشتر آنهايي كه اين موانع را ايجاد كردند از هم جنسان خودمان بودند. خيلي سعي شد تا ما را به حاشيه ببرند و فرصت پرداختن به ماموريتهاي اصلي را از ما سلب بكنند. حتي فكر ميكنم، اگر من بازهم در اين پست ميماندم، اين مانعسازيها شدت پيدا ميكرد. البته اگر در معاونت امور زنان ميماندم خودم را براي مقابله با اين موانع آماده كرده بودم.
و بزرگترين دستاورد؟
ما توانستيم گفتمان اين حوزه را تغيير دهيم. نه فقط من، بلكه تمامي كساني كه در استانها، در وزارتخانهها، در سازمانهاي مردم نهاد و همكاران من در مجموعه معاونت فعاليت داشتند. تلاشمان براين بود كه ساختار حوزه زنان و خانواده را به ماموريت اصلي خودش نزديك كنيم. اين تشكيلات از سال ٧٠ در كشور وجود داشته است اما پيشتر عملكرد آن كليشهاي شده بود؛ عملكردش شده بود يك سري برنامههاي مناسبتي كه البته تصور همه هم درباره اين تشكيلات همين بود. اما در دولت يازدهم تلاش كرديم انتظاراتي كه از ساختارهاي مشابه معاونت هست را با ماموريتهايمان در برنامه ششم توسعه منطبق كنيم و اميدواريم با اجراي درست برنامه ششم، بتوانيم اين را در پايان پنج سال ثابت كنيم. اينكه اين ساختار بايد شاخص تعيين كند، از بهبود شاخصها مراقبت كند، گزارش سالانه به هيات دولت و مجلس ارايه دهد، با هدف جاري شدن رويكرد عدالت جنسيتي، يعني بتوانيم تعادل جنسيتي را در همه جنبهها، از جمله بازار كار، مديريتها و نقشهاي خانوادگي زنان و مردان برقرار كنيم. اميدوار هستيم كه همه به تحقق اين امر كمك كنند.
نزديك چهل سال از انقلاب ميگذرد اما ميبينيم كه در استانها، معاونتهاي امور زنان در استانداريها و فرمانداريها همچنان درگير كليشهها هستند و هنوز نتوانستهاند جايگاه واقعي خود را پيدا كنند. ميتوان گفت دليلش مردسالارانه بودن سيستم اجرايي و دولتي است يا اينكه مشكل به خود زنان و مديريت آنها برميگردد؟
بستگي دارد. ولي نگاه و نگرش مديركل هم در اين موضوع مهم است و اينكه ديگران چه انتظاري از اين ساختار داشته باشند. بعضا انتظاراتي از ماموريتهاي ما وجود دارد كه اصلا انتظارات به جايي نيست. مثلا من مورد سوال قرار ميگيرم كه چرا نتوانستيم براي زنان شغل ايجاد كنيم يا اينكه ميگويند شما براي زنان خياباني چه كرديد؟ درحالي كه همه اين كارها متولي مخصوص به خود را دارند و من نميتوانم وظايف ذاتي ساير دستگاهها را انجام بدهم و بودجهاش را آنها بگيرند.
پس اصلا ماموريت معاونت زنان چيست؟ اينگونه كه شما ميگوييد، بود و نبودش تفاوت چنداني ندارد!
ماموريت اين تشكيلات اين هست كه وظايف ذاتي ساير نهاد را رصد كند، ظرفيتهايي را شناسايي و معرفي و بين نهادها همافزايي ايجاد كند. در واقع، رويكرد ما در اين معاونت، ترويج همكاريهاي شبكهاي بوده است.
يكي از بحثهايي كه حاشيههاي زيادي در دولت يازدهم ايجاد كرد، موضوع ورود زنان به ورزشگاهها بود. كدام افراد، سازمانها يا گروهها بيشترين فشار را در اين زمينه به شما وارد كردند؟
اين بحث يكي از چالشهايي بود كه منتقدان توانستند به خوبي آن را مديريت كنند و ما را درگير حواشي آن بكنند. آن زمان، تهران ميزبان مسابقات ليگ بينالمللي واليبال بود و بحث محروميت ايران در صورت عدم اجازه به زنان و خانوادهها براي ورود به ورزشگاهها مطرح ميشد. طبق معمول هميشه، خبرنگارها براي خبرهاي حوزه زنان به سراغ من آمدند و سوال كردند كه نظر معاونت چه هست و آيا قرار است اقدامي در اين زمينه صورت بگيرد يا نه؟ من آنجا مطرح كردم كه بالاخره بعد از سي و چند سال كه از انقلابمان ميگذرد، بايد بتوانيم اين موضوع را با رعايت تمام ملاحظات شرعي و قانوني و عرفي مديريت و ساز وكار لازم را براي اين حضور فراهم كنيم تا هم نگراني مراجع تقليد رفع شود و هم به مطالبه بخشي از جامعه پاسخ دهيم. خانمهاي نماينده مجلس نهم نسبت به اين صحبتها اعتراض كردند كه آيا اولويت معاونت امور زنان ورود به ورزشگاههاست و فضا را شلوغ كردند. بعد دوباره يك خبرنگار ديگر سراغ من آمد. گفتم اگر ما اين موضوع را مطرح ميكنيم به اين معنا نيست كه در اولويت برنامههاي ما قرار دارد، ولي همانطور كه براي زنان روستايي، زنان آسيبديده و ساير گروههاي زنان برنامه داريم، اين موضوع را هم مطالبه بخشي از زنان جامعه ميدانيم و انتظار اين هست برنامهريزي لازم براي آن صورت بگيرد. بعد از اين مصاحبه، روزنامه كيهان اين طرف و آن طرف جملهام را زده بود و از يك پاراگراف تيتر در آورده بود كه مولاوردي گفته اولويت ما ورود زنان به ورزشگاههاست. الان هم هرجا در اينترنت سرچ كنيد اين تيتر ميآيد. همين را عليه من دست گرفتند و ميگفتند فلاني همه كارهايش را زمين گذاشته و همه همو غمش شده اين موضوع. درحالي كه واقعا اينگونه نبود. بعد هم اگر خاطرتان باشد، جلوي وزارت ورزش تجمع كردند و كفنپوش شدند كه مولاوردي حيا كن/ ورزش مردان را رها كن و از اين حرفها. همين الان هم اگر وزارت ورزش در حال پيگيري اين موضوع است بايد همه بدانند كه منظور ورود زنان به ورزشگاهها براي همه رشتههاي ورزشي نبود. نظر ما در مورد رشتههايي بود كه تا آن زمان هم براي ورود زنان به ورزشگاهها مشكلي نداشتيم و به ناگهان محدوديت ايجاد شد. هنوز هم سوال است كه واقعا چه اتفاقي افتاد كه اين سياست تغيير كرد! مثلا در ورزش واليبال.
تصميم براي ايجاد محدوديت از جانب كدام نهاد بود؟ بالاخره از يك مقام و سازماني اين دستور ابلاغ شده است!
اصلا ما هم متوجه نشديم اين تصميم از كجا ريشه گرفت. تا قبل از آن براي واليبال و بسكتبال و تنيس و اينها مشكلي براي ورود زنان به ورزشگاهها وجود نداشت و مساله اصلي بر سر ورزشهايي مثل فوتبال و شنا و كشتي بود كه ما خودمان اصلا آن را مطرح نكرديم، چون فضا را هنوز مناسب نميدانيم. ولي اين سوال بايد بالاخره پاسخ داده شود كه در يكي، دو سال قبل چه شرايطي تغيير كرد كه تصميم به محدوديت گرفته شد؟ مخصوصا زماني كه ما ميزبان مسابقات ليگ بينالمللي بوديم و آن حساسيتها ايجاد شده بود. اين مخالفان تريبون داشتند و صدايشان هم بلند بود و همين باعث ميشد متوليان امر هم رغبت چنداني براي پيگيري ماجرا نداشته باشند. بعد از آن مصاحبهها و جنجالها هم هرچقدر ما بيانيه داديم و برداشتهاي نادرست از صحبتهايمان را تكذيب كرديم انگار نه انگار. اصلا نميخواستند كه آن تكذيبها را ببينند و بشنوند؛ به قول معروف نرود ميخ آهنين در سنگ! حرف، حرف خودشان است و هر وقت هم كه براي جلسات پرسش و پاسخ به دانشگاهها ميروم، قطعا يكي از سوالات همين است.
نظر آقاي روحاني در اينباره چه بود؟
آن موقع، اين بحث و حواشي آن به قدري جدي شد كه وقتي من گزارش اين ماجرا را در هيات دولت ارايه كردم، رييسجمهور دستور تشكيل كميتهاي براي حل و فصل ماجرا را صادر كردند. اين كميته شامل نمايندگاني از معاونت امور زنان، نيروي انتظامي، وزارت كشور، وزارت ورزش بود كه تلاشهاي آنها هم به جاهاي خوبي رسيده كه رايزني با مراجع يكي از برنامههاي آنها بود.
يكي ديگر از بحثهاي مهم حوزه تخصصي شما، بحث حضور زنان در انتخاباتهاست. در همين انتخابات رياستجمهوري امسال يا مجلس خبرگان سال ٩٤ ديديم كه زنان زيادي ثبتنام كردند. اما همهچيز فقط به ثبتنام ختم شد و تاييد صلاحيتها كاملا مردانه بود. قانون درباره حضور زنان در انتخابات رياستجمهوري يا مجلس خبرگان منعي قيد نكرده بلكه فقط سكوت كرده است. چرا اين مساله بعد از ٤٠ سال قرار نيست حل شود؟
نص صريح قانوني براي ثبتنام نكردن خانمها براي انتخابات مجلس خبرگان و رياستجمهوري وجود ندارد. در انتخابات اخير خبرگان، ١٦ خانم در آزمون اجتهاد آن شركت كردند ولي خب هيچ كدام از آنها جزو كساني نبودند كه نامشان به عنوان پذيرفتهشدگان آزمون اعلام شود ولي هيچوقت اعلام نشد كه به دليل زن بودن، صلاحيت آنها رد شده است. بعضا مواردي را داريم كه بعد از ثبتنام با آنها تماس گرفته ميشود و دلسوزانه و دوستانه از آنها خواسته ميشود كه انصراف دهند. در رياستجمهوري هم وضع به همين ترتيب است. هميشه ميگويند زنان ميتوانند ثبتنام كنند، خب بله، زنان ميتوانند ثبتنام كنند و هميشه هم ثبتنام كردهاند، ولي اصل ماجرا در بررسي صلاحيتهاست. در همين انتخابات امسال ١٣٧ زن ثبتنام كردند.
به نظر ميرسد همهچيز به اصل رجل سياسي بودن برميگردد؟
شوراي نگهبان هيچوقت نفيا يا اثباتا نگفته است كه فقط مردان مصداق رجل سياسي هستند؛ هنوز هم نظر نداده است. براساس مشروح مذاكرات قانون اساسي و آنچه مدنظر شهيد بهشتي بوده و به تصويب رسيده است، طبق لسان و ادبيات عرب، منظور از رجل سياسي، شخصيت سياسي است. در قرآن داريم كه «مِن المُومِنين رِجالٌ صدقوا ما عاهدُواالله عليهِ فمِنهُم من قضى نحبهُ» منظور فقط مردان نيست و زنان را هم شامل ميشود. مثلا در اسناد بينالمللي هم تا سالها ضمير he را به كار ميبردند ولي الان خنثيسازي شده است. در اجلاسهاي بينالمللي تا چند سال پيش، رييس اجلاس Chairman خطاب ميشد، اما مدتي است كه رييس را Chairperson خطاب ميكنند؛ يعني هم زن و هم مرد را شامل ميشود.
ميبينم كه خانم طالقاني هر دوره در انتخابات رياستجمهوري ثبتنام ميكند و ميگويد تا تكليف اين رجل سياسي روشن نشود كارم را ادامه ميدهم. مشكل انتخابات رياستجمهوري ما اين هست كه معيارهاي موجود در قانون اساسي براي رييسجمهور شدن، هنوز تعيين مصداق نشده است.
مدير و مدير بودن يعني چه؟ رجل سياسي يعني چه؟ در بند ١٠ سياستهاي كلي انتخابات كه از سوي مجمع تشخيص مصلحت تدوين و توسط رهبري ابلاغ شد از شوراي نگهبان خواسته است تا اين معيارها را تعيين مصداق كند ولي هنوز تعيين نشده است. انتظار داشتيم براي دوازدهمين انتخابات رياستجمهوري اين اتفاق بيفتد و با اينكه شش، هفت ماهي هم فرصت بود ولي اين معيارها تعيين نشد و شاهد فاجعه ثبتنامها در اين دوره بوديم؛ اتفاقي كه در مقابل چشم جهانيان، تصوير كشور را مخدوش كرد.
در جلسات هيات دولت يازدهم هيچ وقت پيش آمد كه بخواهيد براي حوزه زنان امتيازي بگيريد و بعضي از اعضاي كابينه مثلا بگويند حالا حوزه زنان كه خيلي در اولويت نيست و مسائل مهمتري وجود دارد؟
به اين شكل نه، ولي شايد اين نگاه كه الان ممكن است اين موضوع حساسيت زا باشد و بهتر است بگذاريد براي بعد را شاهد بودم.
در كابينه دولت يازدهم، وزيري كه اعتقادي به زنها نداشته باشد هم بود؟
بله. ولي نميتوانم اسمش را بياورم. [ميخندد]
و برعكسش؟
آن را هم داشتيم: آقاي زنگنه. ابتداي فعاليتم در اين معاونت هميشه اين مساله كه مشاور وزير نفت در حوزه زنان و خانواده چه كاري ميتواند انجام دهد برايم در هالهاي از ابهام قرار داشت. ميگفتم آخر چه انتظاري ميتوان از اين مشاور داشت، ولي بعدا كمكم در جريان قرار گرفتيم كه چه مباحث و انتظاراتي در اين بخش وجود دارد؛ مباحث مربوط به شركت نفت و شركتهاي اقماري آن و ماموريتهايي كه كاركنان دارند و ممكن است ماهها از خانواده دور باشند. خانم تندگويان در اين وزارتخانه به خوبي توانستند به اين موضوعات بپردازند و آنها را مديريت كنند. نگاه آقاي زنگنه به حوزه زنان روز به روز خودش را بيشتر نشان داد تا جايي كه ايشان خانم شاهدايي را به عنوان مديرعامل پتروشيمي و معاون خود انتخاب كردند. ما انتظار داشتيم اين قدم از سوي ساير وزارتخانهها برداشته شود كه خب آقاي زنگنه پيشگام شدند.
چه زماني به حزب مشاركت پيوستيد؟
خوب شد اين سوال را مطرح كرديد من اصلا عضو حزب مشاركت نيستم و فرم عضويت آن را پر نكردهام. اين موضوع همهجا مطرح هست و همه فكر ميكنند من عضو هستم؛ در خيلي از سايتها هم نوشتهاند. طبيعتا در دوران اصلاحات با توجه به تقدم وجه سياسي توسعه بر ساير وجوه، احزاب فعالتر شدند و احزاب جديدي، از جمله مشاركت هم شكل گرفتند. من با حزب مشاركت صرفا همكاري داشتم چون همزمان براي اخذ پروانه براي جمعيت حمايت از حقوق بشر زنان اقدام كرده بودم و دبيركل آن حزب محسوب ميشدم بنابراين نميتوانستم همزمان در يك حزب ديگر هم عضو باشم، ولي همكاري داشتم. در آن زمان، شادروان خانم فريده ماشيني كه هم عضو دفتر سياسي بود و هم دبير كميسيون زنان حزب، از من دعوت كرد براي تدوين منشور زنان جبهه مشاركت كمكشان بكنم. يادم هست هر شنبه در حزب جلسه داشتيم و آقاي علويتبار و ساير دوستان بودند و اين منشور نوشته شد. اين حضور هفتگي من در دفتر حزب شايد اين شائبه را به وجود آورد كه مولاوردي عضو حزب مشاركت است. در هشت سال دوران اصلاحات، نهادهاي مدني در بسياري از حوزهها نقشي اساسي ايفا كردند. يادم هست در لايحه حمايت از خانواده كه در مجلس مطرح بود و ايرادات زيادي داشت، نشستهاي تخصصي متعددي را برگزار و از ظرفيت احزاب و نهادهاي مدني استفاده كرديم. كمكم به اين نتيجه رسيديم زنان مديري كه كنار گذاشته يا مثل خود من از سيستم دولتي خارج شده بودند، تشكلي را ايجاد كنند. به همين دليل مجمع زنان اصلاحطلب پايهگذاري شد و الان به مرحلهاي رسيده است كه توانسته مجوز هم بگيرد و به يك حزب رسمي تبديل شده است. كميتههاي تخصصي تشكيل داديم و فعاليتهاي زيادي كرديم. تلاش كرديم تا تعداد بيشتري از زنان را به مجلس هشتم بفرستيم و در مجلس نهم هم همينطور. هرچند در بين خودمان يك قلع و قمع حسابي هم بود؛ يعني تمام كساني كه اين قابليت را در خود احساس كرده بودند كه ميتوانند در مجلس موثر باشند و ثبتنام كرده بودند، رد صلاحيت شدند. شرايط خيلي سختي بود ولي از پا ننشستيم و تلاش كرديم كه البته نتيجه چنداني هم نگرفتيم.
براي مثال، در مجلس نهم حتي همان تعداد اندك نمايندگان زن هم بعضا مواضعي ضدزنانه داشتند!
چون هركسي كه فكرش را ميكرديد ميتواند كوچكترين تاثيري در اين حوزه داشته باشد در انتخابات مجلس هشتم و نهم از گردونه رقابت خارج شد و عدهاي هم كه باقي ماندند...
خيليها معتقدند كه در دوران اصلاحات، فضاي باز سياسي و اجتماعي وجود داشت و گروههاي مختلف به دنبال سهمخواهي براي زنان در پستهاي اجرايي و مديريتي بودند ولي چرا دولت اصلاحات نه وزير زن داشت و نه سفير زن؟ ولي در دولتي مثل دولت آقاي احمدينژاد كه به قول شما فضاي بستهاي هم داشت، براي نخستينبار در تاريخ انقلاب، يك وزير زن سركار ميآيد؟
ميتوانم بگويم، دولت خاتمي زمينهساز انتخاب وزير زن در دولت احمدينژاد بود. در دولت آقاي خاتمي، زنان براي نخستينبار وارد كابينه شدند كه اين امر در دولت سازندگي وجود نداشت. البته مشاور رييسجمهور در امور زنان داشتيم، ولي در جلسات كابينه شركت نميكرد. در واقع حكم خانم شهلا حبيبي فقط حكم مشاور بود و نميتوانستند در جلسات هيات دولت شركت كنند، اما در دولت آقاي خاتمي، در حكم خانم شجاعي قيد شده بود كه ايشان عضو كابينه هستند و بايد در جلسات هيات دولت شركت كنند. همچنين در آن دولت، براي نخستينبار، معاونت رييسجمهور براي سازمان حفاظت محيط زيست به يك خانم يعني خانم ابتكار سپرده شد. وقتي ميگوييم زنان در كابينه هستند، لزوما به معناي اين نيست كه فقط بايد وزارت باشد. بعد كمكم، اين مقدمات فراهم شد تا وزير زن در دولت آقاي احمدينژاد بر سر كار بيايد و اين تابو شكسته شود.البته اين انتخاب هم با آن نحوهاي كه رييسجمهور وقت، وزير زن كابينه خود را عزل كردند، ختم به خير نشد. تابوي سفير شدن زنان هم كه در دولت آقاي روحاني شكسته شد و اميدواريم در دولت دوازدهم تكثير شود.
چرا با وجود تابوشكني در دولت آقاي احمدينژاد، وزارت زنان در دولت يازدهم ادامه پيدا نكرد؟
اگر به شرايط بحراني و خاصي كه دولت يازدهم تحويل گرفت برگرديم، ميبينيم رييسجمهور تصميم گرفت و مجبور به استفاده از افرادي در كابينه شد كه با كولهباري از تجربههاي وزارت و صدارت و استانداري بتوانند كشور را از اين مرحله عبور بدهند بنابراين ميبينيم كه در اين دولت تقريبا از زنان و جوانان استفاده نشد. شايد اين وضعيت در آن شرايط قابلدفاع باشد ولي الان ديگر از آن وضعيت گذشته خبري نيست و الحمدلله كشور به ثباتي نسبي در حوزه اقتصادي، سياست داخلي و خارجي رسيده است و به نظر ميرسد كه توجيهات و بهانههاي قبلي نيست و استفاده نكردن از ظرفيت زنان و جوانان ديگر قابل دفاع نيست.
انتخاب خودتان بوده است كه كارمندان و حتي نيروهاي خدماتي معاونت هم زنان باشند يا ادامه رسم گذشته؟
هم ادامه رسم گذشته بود، هم انتخاب خودم. ولي خب ما در پروژههايمان اغلب با مردها هم همكاري ميكنيم. مثلا در لايحه تامين امنيت زنان در برابر خشونت، سه تيم پژوهشي داشتيم كه دو تيم را آقايان تشكيل ميدادند. اينگونه نيست كه صرفا با خانمها كار كنيم، ولي در اين دوره، براي جذب نيرو و با توجه به سياستي كه دولت براي چابكسازي تشكيلات دولتي داشت براي استخدامها بسيار مشكل داشتيم، چون براي پر كردن پستهاي بلاتصدي حتما بايد از نيروهاي رسمي، ترجيحا نهاد رياستجمهوري يا تشكيلات دولتي، جذب ميكرديم. حتي الان كه پايان دولت هست هم دو پست مديركلي معاونت خالي است و نتوانستيم آن را پر كنيم. با اينكه فراخوان هم براي جذب نيرو از درون نهاد داديم، ولي نتوانستيم اين وضعيت را بهبود ببخشيم.
شهيندخت مولاوردي چقدر خود را فمينيست ميداند؟
هميشه در جواب اين سوال ميگويم كدام فمينيسم؟ نحلههاي مختلفي از فمينيسم وجود دارد و هروقت از آن حرف زده ميشود بايد ديد كدام مد نظر است. در كشور ما، هروقت بحث فمينيسم مطرح ميشود، آن را مترادف با فمينيسم راديكال در نظر ميگيرند كه حتي الان در جوامع غربي هم حرفشان خريدار ندارد. تقريبا ميتوان گفت در حال حاضر در دوره پستمدرنيسم قرار داريم كه بحث بازگشت به خانواده هم در آن مطرح ميشود و مجموعه فعاليتهايي را هم در مجامع بينالمللي درباره خانواده شاهد هستيم. بنابراين، اگر منظور كساني كه انگ فمينيست بودن به اين و آن ميزنند و بعيد ميدانم خودشان بتوانند حتي در يك خط تعريف فمينيسم را بنويسند، فمينيسم راديكال است؛ تقريبا وجود خارجي ندارد. برخي با مستمسك قرار دادن اين برچسب در تلاش بودند مانع فعاليتهاي معاونت شوند يا حركتهاي ما را ابتر بگذارند.
در طول شبانهروز، چند ساعت با خانوادهايد؟
فقط شبها. البته آخر هفتهها هم اگر در سفرهاي استاني نباشم، سعي ميكنم كنارشان باشم.
اعتراضي نميكنند؟
اوايل چرا. يادم هست زماني كه من پست معاونت را پذيرفتم، دخترهايم سه روز تمام از اتاقهايشان بيرون نميآمدند.
مادرها اصولا احساسي هستند؛ اين همه اعتراض چطور شما را منصرف نكرد؟
بالاخره طبيعي است كه غيبت مادر در خانه برايشان آزاردهنده باشد. دختر اولم از يازدهماهگي به مهدكودك رفته و از چهارم دبستان در واقع مادر خواهرش شده بود! به همين دليل هم بود كه هر دونفرشان سراغ رشتههايي رفتند كه مانند ما اينقدر درگير نباشند. يكيشان نقاشي ميخواند و آن يكي هم ادبيات زبان انگليسي خوانده و مشغول ترجمه كتاب و اينهاست؛ به اصطلاح مترجم است. الان ديگر عادت كردهاند. همسرم هم واقعا همراهي دارند. يعني اگر دايم اعتراض و گلايه بود توازن برقرار كردن بين كار و زندگي خيلي سخت بود.
در دوران معاونت وقت ميكرديد به دفترخانهتان هم سربزنيد؟
من آنجا كفيل دارم و ايشان كارهاي دفترخانه را راه مياندازد؛ خودم مسووليتي ندارم كه بخواهم سربزنم.
و اما سوال آخر؛ فكر ميكنيد نبودن وزير زن در دولت دوازدهم، برگشت به عقب است؟
در خوشبينانهترين حالت ادامه وضع موجود را در كابينه دوازدهم خواهيم داشت كه اسمش را درجازدن ميتوان گذاشت تا بازگشت به عقب.