یک اتفاق معجزه‌آسا برای آقای صدابردار

«چراغی در مه» ساخته پناه برخدا رضایی، آخرین فیلم سینمایی بود که اصغر شاهوردی به عنوان صدابردار سینمای ایران در کارنامه کاری خویش به جا گذاشت. کارنامه ای که 10 سال پیش پرونده آن بسته شد و شاهوردی را برای همیشه خانه نشین کرد و کمتر کسی است که نداند این خانه نشینی روزهای سخت و تلخی را برای او، همسر و فرزندانشان رقم زده است.

به گزارش ایسنا، «خبرآنلاین» در ادامه نوشت: در همه سال‌های خانه‌نشینی شاهوردی، همسر او که یار و همراه همیشگی این صدابردار سینمای ایران است همه زندگی خود را پای عشق گذاشته و به گفته خودش این معجزه عشق بوده که همه این  10 سال قدرت و توانایی نگهداری از شاهوردی را به او داده است.

حال اینکه در همه سال‌هایی که بر این خانواده گذشته، رسانه‌های بسیاری درباره وضعیت اصغر شاهوردی مطلب نوشته‌اند٬ اما آنچه باعث شده در دهمین سالی که شاهوردی دچار اتفاق شده، سراغ او برویم٬ اتفاق تازه‌ای است که در وضعیت سلامتی او رخ داده. شاهوردی بعد از ۱۰ سال قدرت تکلم خود را بازیافته و می‌تواند خواسته‌هایش را که پیش از این با ایما و اشاره بیان می‌کرد، با کلمه مطرح کند.

ماجرای یک پیام تلگرامی

ماجرا از یک پیام صوتی در تلگرام آغاز شد. صفحه نمایشگر تلفن همراه، صاحب پیام صوتی را همسر اصغر شاهوردی نشان داد. پیام‌هایی که انسان امروز را گاه و بی‌گاه از حال هم خبردار می‌کند. پیام‌ها حاوی صدایی نامفهوم اما پر تلاش از اصغرشاهوردی بود که سعی می‌کرد چیزی بگوید. اول نگران‌کننده بود و هزار اتفاق نیفتاده و هزار راه نرفته را به ذهن متبادر می‌کرد. بار دیگر صدا شنیده شد اما این بار با دقت.

صدای اصغر شاهوردی بود که سلام و احوالپرسی می‌کرد. خوشحال از شنیدن صدای شاهوردی اما نگران از حادث شدن یک اتفاق ناخوشایند.

با تردید گفتم سلام عمو و بعد پرسیدم اتفاقی نیفتاده؟ بگو که خوشحالی از اینکه می‌توانی حرف بزنی.

در پیام بعدی، صدای همسرش را از آن سوی خط شنیدم که به شاهوردی می‌گفت بگو نه. می‌گفت بگو که خوشحالی که می‌توانی حرف بزنی.

بله اصغر شاهوردی بعد از گذشت 10 سال قدرت تکلم خود را بار دیگر به دست آورده است اما کند و تا اندازه‌ای نامفهوم حرف می‌زند. همین تلاش برای انسانی که سرشار از زندگی است آغاز راه و انگیزه‌ای محکم برای رفتن، دیدن و گپ زدن با خانواده شاهوردی است.

سیمرغ هایی که همچنان بلورین هستند

خانه‌ای گرم، بوی پخت و پز کدبانو و سفره‌ای برای افطار و خوش آمدگویی گرم همسر و پسر اصغر شاهوردی نوید یک عصر دل‌انگیز همراه با خاطره‌بازی و خاطره‌سازی را می‌داد.

سیمرغ‌های بلورین، عکس‌های قاب‌شده روی دیوار و مجموعه افتخارآفرینی شاهوردی، نزدیک همان تختی بود که این صدابردار سال‌هاست روی آن دراز کشیده است. سال‌هایی که شاهوردی می‌توانست کار کند و صدا در سینما بسازد و بر تعداد سیمرغ‌های بلورین خود بیفزاید.

فیلمسازانی که در کارنامه شاهوردی می‌درخشند

اصغر شاهوردی نخستین فیلم بلند سینمایی خود را با صدابرداری فیلم «باشو غریبه کوچک» به کارگردانی بهرام بیضایی آغاز کرد و به «اجاره نشین‌ها»، «هامون»، «پری»، «لیلا» و بسیاری از آثار مهرجویی رسید. در کارنامه شاهوردی نام فیلمسازان بزرگی مانند عباس کیارستمی و همکاری در ساخت فیلم «خانه دوست کجاست»، احمدرضا درویش با فیلم «کیمیا»، ابراهیم حاتمی کیا برای آثاری چون «سفر سبز» و «موج مرده»، ناصر تقوایی، رخشان بنی اعتماد، فریدون جیرانی و بسیاری دیگر از کارگردان‌های نام آشنای سینما به چشم می‌خورد. او به واسطه همکاری‌های حرفه‌ای خود با فیلمسازانی از این دست بود که خیلی زود توانست توانایی های خود را به رخ سینما بکشد و لوح زرین بهترین صدابرداری را برای «خانه دوست کجاست» و «اجاره‌نشین‌ها» به دست آورد و دو سال بعد سیمرغ بلورین بهترین صدابرداری را برای فیلم «نار و نی» ساخته سعید ابراهیمی‌فر از هفتمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر دریافت کند.

البته دو سریال «سلطان و شبان» و «امیر کبیر» از جمله فعالیت های او پیش از ورود به سینما بود٬ زیرا این دو سریال در سخت‌ترین شرایط اجتماعی در دوران جنگ تحمیلی برای مردم خاطره‌ساز شد.

خانم افشاری یا به قول شاهوردی اشرف خانم، همسر این صدابردار سینمای ایران است که همه 10 سال بدون منت پذیرای او بوده است. اشرف خانم به خواست همسرش تعدادی عکس صحنه و پشت صحنه فیلم‌های شاهوردی را دسته بندی کرده و هر از گاهی که دل شاهوردی برای سینما تنگ می شود تک تک نگاتیوهای کاغذ شده را برای چندمین بار می‌بیند و روزگار را مرور می‌کنند.

لذت دیدن فیلم «هامون» با مهرجویی در سینما

عکسی از پشت صحنه فیلم «اجاره نشین ها» نخستین عکسی است که شاهوردی از میان همه عکس ها به آن اشاره می کند. با دیدن داریوش مهرجویی می خندد.از او می پرسم که کدام یک از فیلم های مهرجویی را دوست دارد. به عکس اشاره می کند و به کندی، با زحمت و نامفهوم می گوید «اجاره نشین‌ها».

اشرف خانم جمله شاهوردی را کامل می‌کند و می‌گوید: «شاهوردی٬ مهرجویی را بسیار دوست دارد و بعد از تصادفی که اصغر دچار آن شد بارها برای دیدن‌اش به خانه آمده است.» خانم افشاری همچنین در ادامه تاکید می‌کند شاهوردی دوست دارد فیلم «هامون» را با مهرجویی یکبار دیگر روی پرده سینما ببیند.

بازگو کردن اتفاقی که برای شاهوردی افتاده برای همسرش سخت است٬ اما این کار را می کند و ماجرای تلخ آذر سال ۸۶ را چنین روایت می‌کند: «اواخرآبان و اوایل آذر سال 1386 بود که فیلمبرداری فیلم «چراغی در مه» به پایان رسیده بود و برخی عوامل با یک ماشین سواری از قزوین به تهران می آمدند. اما به دلیل سرعت غیر مجاز با یک کامیون تصادف می کنند و سرنشین‌های ماشین دچار حادثه می شوند و اصغر هم یکی از قربانیان این تصادف بود. تصادفی که او را 10 سال است زمین‌گیر کرده.»

تاخیر در درمان، پوکی استخوان آورد

همسر شاهوردی درباره روند درمان صدابردار سرشناس سینمای ایران٬ می‌گوید: «از همان روز به بعد گرفتاری و مشکلات مالی برای بهبود پیدا کردن حال و روز شاهوردی شروع شد و وزارت ارشاد وقت کمک‌هایی را می‌کرد٬ اما این کمک‌ها قطع شد و یا بهتر بگویم برای مدتی به تاخیر افتاد و همین تاخیر در درمان باعث شد اصغر علاوه بر مشکلات متعددی که داشت دچار پوکی استخوان هم بشود و در نهایت از ناحیه کمر و لگن آسیب جدی دید.»

همسر شاهوردی از حمایت سایر مدیران سینمایی می‌گوید: «مدیران دیگر هم به فراخور توان مدیریتی خود حمایت هایی را کردند و به سهم خودم قدردان سینماگران و مدیران سینمایی هستم که ما را تنها نگذاشتند اما واقعیت این است که هزینه های درمان هم بالا است و من هم انتظاری ندارم اما مدام فکر می کنم تا چه زمانی توانایی و قدرت نگهداری شاهوردی را دارم. همیشه خدا را شکر می کنم که این توانایی را به من داد تا از او نگهداری کنم.»

لیاقت اصغر بیش از تخت‌نشینی بود

در میان صحبت‌ها، اصغر شاهوردی گاه و بی گاه به سختی صحبت می کند و اشرف مدام قربان صدقه همسرش می رود از او می‌پرسم خسته نشدی؟ و در جواب می گوید: «خسته شدم خیلی خسته٬ اما با عشق انجام می‌دهم. چون معتقدم لیاقت اصغر بیش از تخت‌نشینی بود و اگر برعکس این اتفاق می افتاد قطعا اصغر بهتر از من رسیدگی می کرد. از خدا می خواهم به من نیرو و توانایی دهد تا به بهترین شکل به شاهوردی رسیدگی کنم. همه دارایی شاهوردی سیمرغ ها، تقدیرنامه‌ها و تندیس‌هایی است که از خانه سینما در یافت کرده و وقتی به آنها نگاه می‌کنم هم دلگیر می‌شوم و هم برای اصغر خوشحال. گاهی فکر می‌کنم سینما زندگی مرا گرفت اما وقتی خوشحالی اصغر از دیدن عکس های سر صحنه و سیمرغ ها و تندیس ها را می بینم بی اختیار می گویم هرچه تو بخواهی.»

حرف تندیس‌ها که به میان آمد اشرف خانم می‌پرسد: «اصغر تندیس ها را دوست داری؟ با سر جواب مثبت می دهد اما اشرف اصرار می کند حرف بزند و به سختی می گوید دوست دارم. از لابلای تندیس های خانه سینما، یکی از تندیس ها را می آورد و می‌گوید این این تندیس فیلم «خاک آشنا» است که محمدرضا دلپاک به اصغر اهدا کرد. هدیه‌ای که در شرایط روحی نامناسبی که ما قرار داشتیم از یک دوست رسید. در همین لحظه شاهوردی با دستی که توانایی اش را با انجام فیزیوتراپی به دست آورده بود تندیس را با شوق بالا می گیرد.»

از کلمات کوتاه به جمله رسید

اشرف خانم درباره برگشت قدرت تکلم شاهوردی می‌گوید: «دی ماه سال 95 بود که خانه سینما قراردادی با فیزیوتراپ بست. تیم فیزیوتراپ خیلی با قدرت آمدند و تمرین هایی که دادند در راه افتادن اصغر کمک کرد و همین تمرین ها در گفتار درمانی هم اتفاق افتاد و کم‌کم کلمات کوتاه را بیان کرد تمرین ها ادامه پیدا کرد و از کلمات کوتاه به جمله رسید و این پیشرفت عالی بود و امیدوارم غیر از فیزیوتراپ که توسط خانه سینما قرار داد آن بسته شده، بتوانم یک وام هم از سازمان سینمایی بگیرم که باقی امورات درمان را سپری کند. البته قول هایی هم گرفته ام که امیدوارم عملی بشود.»

اصغر آدم معتقدی‌ است و در سینما نجیب است

یکی از عکس ها صحنه ای نزدیک به دریا است و شاهوردی بوم به دست ایستاده است به نظر می آید صحنه مربوط به بازی خسرو شکیبایی است. عکس را می بیند و به اشرف خانم اشاره می کند. اشرف با اشاره به دریا می گوید: «دوست داری بری دریا؟» جواب شاهوردی مثبت است در ادامه این صدابردار سینمای ایران کلامی نامفهوم می‌گوید و اشرف با دقت گوش می‌دهد. شاهوردی می‌گوید: «مشهد.» همسرش می‌گوید: «الهی دورت بگردم.» بعد ادامه می‌دهد: «اصغر آدم معتقدی به خداست و در سینما نجیب است.»

آرزوی زیارت امام رضا (ع) به دلش ماند

اشرف خانم می‌گوید: «او عاشق امام رضا (ع) است و آرزوی زیارت امام به دلش مانده است. زمانی که دو سال از اتفاق تلخ برای اصغر گذشته بود به پابوس حضرت رفتیم در آن سفر خیلی درد کشید و اذیت شد و آستانه تحملش پایین آمده بود در نتیجه مشهد را نیمه راه برگشتیم برای درمان وقتی تهران رسیدیم متوجه پوکی استخوان و شکستگی کمر و لگن شاهوردی شدیم و سفرمان به انتها نرسید. اما خدا یاری کند حتما بار دیگر به پابوس امام رضا(ع) خواهم رفت و زیارت نیمه تمام مان را تمام می کنیم.»

هنوز یک ساعتی به اذان مغرب باقی مانده است فیزیوتراب برای تمرین و ادامه درمان به خانه اصغر شاهوردی آمد و شاهوردی با دشواری با تیم معالج همکاری کرد و با واکر چند قدمی راه می رفت بعد خسته می شد و استراحت می کرد و بار دیگر ادامه می داد. گذران عصر یک روز خردادی با اصغر شاهوردی از بهترین لحظه های زندگی بود اما به پایان رسید و باید جمع خانواده شاهوردی را ترک می کردم.

انتهای پیام

  • شنبه/ ۲۷ خرداد ۱۳۹۶ / ۱۳:۰۵
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 96032715233
  • خبرنگار :